رژيم روضه خوان ها و باد معده
در ميان دهها و گاهی صد ها ای ميلی که روزانه دريافت کرده و به سبب تنگی زمان هم، بسياری از آنها را يا ناخوانده و يا با يک نگاه برق آسا ديليت می کنم، چشم به متنی برخورد که بيجا ندانستم آنرا بر روی سايت خود منتشر سازم. بويژه که اين متن، مرا بياد آهنگی قديمی از يک گروه اتريشی بنام
(Erste Allgemeine Verunsicherung)
انداخت که پنداری اصلآ موضوع آن، همين مطلب ويژه بوده است. چرا که در اين آهنگ هم بسان پاسداران جمهوری روضه خوان ها، همه ی ماموران در تعقيب کسانی هستند که بادی از خود خارج کرده اند
از اينروی هم گرچه واژگان و نثر اين نوشته چندان با سليقه ی من نزديکی ندارد، اما از آنجايی که موضوع بظاهر کميک آن هم حقيقت جمهوری مسخره روضه خوان ها و هم بدبختانه حقيقت همان درونمايه ذهن بسياری از هم ميهنان ما است، از سوی ديگر هم از آنجايی هم که نمی خواهم با دست بردن در آن نثر ناقص و از ديد خودم، نازيبا رسم راستی و امانت داری را به زير پای نهم، عينآ آن متن را به همراه آهنگی که نوشتم اينجا منتشر می سازم.
اين اندک آگاهی را هم برای آن گروه از هم ميهنانی که زبان آلمانی نمی دانند و آشنايی چندانی هم با حوزه گسترده فرهنگی و جغرافيايی فرهنگ و زبان گرمانيک ندارند، بيافزايم که اين گروه موسيقی (EAV) در نزديک به سه دهه ی گذشته، يکی از نامور ترين و محبوب ترين گروه های اين حوزه فرهنگی بوده است. تک تک آهنگ های بظاهر کميک آنها هم، اتفاقآ مربوط به جدی ترين مسائل فرهنگی و اجتماعی اين حوزه است
همگی اعضای اين گروه هم تحصيلات بالای دانشگاهی دارند. يکی از ايشان هم يک جامعه شناس است و يکی ديگر که خواننده اصلی گروه هم هست، يعنی آقای
(Klaus Eberhartinger)
، يک پزشک. اين پزشک هم از ديد من، استعدادی در صحنه داری و اجرا دارد که براستی او را يک آرتيست بی مانند در جهان ساخته. بويژه حرکات بدنی و رقص های ابداعی او. ترديد هم ندارم که اگر او با همين سبک و مضامين به انگليسی می خواند، شهرت اش عالمگير و محبوبيت اش صد چندان می گشت
گروهی ايرانی بنام «سندی» هم در حقيقت با الهام از سبک و شيوه اجرا و مضامين فرهنگی و اجتماعی آهنگ های همين گروه اتريشی تشکيل شد. زيرا که آقای «شهرام آذر» سرپرست، آهنگ ساز، ترانه سرا و نوازنده اصلی گروه سندی، سالها ساکن آلمان بود ـ و شايد هنوز هم هست ـ و آشنايی خوبی هم به زبان آلمانی دارد
به هر روی برای آشنايی بيشتر با کار اين گروه اتريشی و بويژه با شيوه ی ارزنده اجرای خواننده آن (Klaus Eberhartinger)، من اينجا آهنگ ديگری را بنام (Ding Dang) هم از اين گروه در اينجا قرار می دهم که وی در اين آهنگ، توامآ در جلد يک خانم سکسی هم ظاهر شده است. و اما آن داستان: 1
ممنوعيت گوزيدن
روزی روزگاری در یک شهر دور افتاده مردمی در زیر سایه فقر و بدبختی تمام زندگی میکردند. با اینکه شهر در منطقه ای خوش آب و هوا و با بیشترین منابع طبیعی و زمین های کشاورزی و معادن طلا و جواهرات قرار داشت، ولی مردم بیچاره به زور شکم خود را سیر نگاه میداشتند. تا اینکه یک روز، یکی از اهالی که کمی تیزبین و باهوش بود با خودش فکر کرد، ما که در سرزمینی با این همه نعمت های فراوان زندگی میکنیم ، پس چرا تا به این حد فقیر و بیچاره هستیم ؟
برای یافتن جوابش فکر ها کرد و تمام گزینه های موجود را بررسی کرد و سر انجام متوجه شد که حاکم ظالم آن سرزمین تمام آنچه حق مردم است را برای خود بر میدارد و در حقیقت مال آنها را میدزدد. این شخص تصمیم گرفت که این خبر را به مردم بدهد و سایه ظلم و دزدی حاکم را از سر مرد کم کند، مردم بعد از فهمیدن این واقعیت، دست به شورش زدند و تصمیم داشتند تا حاکم را پایین بکشند. حاکم که این وضع را دید، با وزیر مکار خود مشورتی کرد، که آیا بهتر نیست آن جوانی که این خبر را به مردم داده سر به نیست کنیم؟ وزیر پاسخ داد : قربانت گردم اگر هم این کار را بکنیم، دیگر خیلی دیر است و فایده ای ندارد. بهتر است مردم را مشغول داستان دیگری بکنیم تا حواسشان از دزدی ما پرت شود
حاکم گفت : چگونه این کار را بکنیم ؟ وزیر در جواب گفت: قربان در یک اعلامیه رسمی، گوزیدن را ممنوع اعلام کنید و برای متخلفین هم جرایمی را مشخص کنید. حاکم با تعجب پرسید : خوب این چه سودی به حال ما دارد؟ وزیر در پاسخ حاکم گفت: قربان شما به من اطمینان کنید و اگر آنچه میخواستید برآورده نشد، من را مجازات کنید. در طی این گفتمان حاکم در رابطه با ممنوعیت گوزیدن متنی آماده کرد و آن را به مردم ابلاغ کرد و اختیار تام هم به وزیر داد تا با متخلفین برخورد کند
وزیر هم تا جایی که میتوانست سخت میگرفت، اگر کسی در اماکن عمومی شهر خود را خالی میکرد، گردن زده میشد و اگر در منزل و یا جاهای خصوصی بود تا سرحد مرگ شلاق میخورد و اگر سن و سالش کم بود، جریمه نقدی یا زندانی میشد، همچنین وزیر برای کسانی که تخلف دیگران را گزارش میکردند، جوایزی در نظر گرفته بود. چندی نگذشت که مردم در خفا و یواشکی خود را خالی میکردند. کم کم این در خفا گوزیدن تبدیل شد به نوعی اعتراض مردمی و در مجالس میان روشنفکران شهر و مردم عادی همه میگوزیدند و به ریش حاکم میخندیدند که ما گوزیدیم و او نفهمید
اما در کاخ خبر دیگری بود، حاکم و وزیر به ریش مردم میخندیدند که چگونه آنها را در کثافت کاری خود غرق کرده اند و برای همدیگر میگوزند و همه چیز را فراموش کرده اند و از دزدی اموالشان توسط حاکم و وزیر غافلند. امیدوارم که مردم کشور ما، با این حقه بازی حاکمیت به خوبی کنار بیایند و به سرنوشت مردمان آن شهر گرفتار نشوند! 1
http://www.youtube.com/watch?v=CuVAi4vrUxA&feature=player_embedded
اين هم آهنگ دينگ دونگ اين گروه
http://www.youtube.com/watch?v=zyilSPsYdW8&feature=player_embedded#!
May 2004 June 2004 July 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 January 2009 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 June 2009 July 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 January 2010 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 September 2011 February 2012
بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :
سايه سعيدی سيرجانی :
مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم
پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم
هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی
امان از فريب و صد امان از خود فريبی
روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :