آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Wednesday, July 07, 2010

 

ريشه های «غلام باره گی» و «دريوزه ستايی» در ميان ما




زاد گـــاه
امير سپهر


ريشه های «غلام باره گی» و «دريوزه ستايی» در ميان ما

و«در جامع بیت المقدس رواقی است و برآن دیوار دری است (که) بیرون آن در، دو دریوزهء (گداخانه) صوفیان است و آنجا جایهای نماز و محرابهای نیکو ساخته و خلقی از متصوفه (دراويش صوفيه) همیشه آنجا مقیم باشند...»1
(سفرنامه ناصر خسرو فباديانی، تدوين محمد دبیرسیاقی)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اکثر روشنفکران ايرانی هنوز هم درک نکرده اند که «جامعه ی آزاد و دموکراتيک»، اصلآ يعنی همان «جامعه ی طبقاتی»! ... اومانيسم اين طايفه هم نه اومانيسم، بلکه گونه ای فقرستايی و نکبت پرستی است ... 1

وقتی اهالی کوی انديشه و قلم ملتی، دهها سال مرتبآ فرزانه گی ها و بزرگی ها را بکوبند که اينکار نادانسته، «تبليغ برای بی فرهنگان و بی سر و پايان» هم هست، از روز هم روشن تر است که سرانجام حکومت و دار و ندار «ملت» به دست گروهی می افتد که از تمامی قشر های اجتماعی آن ملت گداصفت تر و بی فرهنگ تر و پست تر و بی سر و پای تر باشند...1

در دوران مائو، حکومت چين، بسياری از مردم بينوای آن کشور را بدان پايه از «ايمان ايدئولوژيکی» رسانده بود که بسياری از کشاورزان چينی، براستی و از سر ايمان، برای مرغان خانه گی خود نيز، کتاب مائو را می خواندند که آن پرندگان، تخم های دوزرده و يا درشتی بگذارند... 1
...........................................................................

وارون پندار بيشترين مردم که «کردار» های انسان را «خودگزين» می پندارند، کنش های ما نه ارادی، بلکه «بازتاب چگونه گی تربيت» ما هستند. يعنی واکنش هايی ناشی از آموزه هايی که ما آنها را از آغوش مادر، محيط خانواده، جامعه و در نهايت «چگونه گی پرورش» خود داريم. البته بی ترديد بخشی هم از ويژه گی های روحی و رفتاری آدميان ناشی از ژن آنان و در پيوند با عامل توارث است که من به سبب بيرون بودن از حوصله ی يک نوشته، از پرداختن بدين بخش از ويژه گی ها که ذاتی و ناشی از «گوهر» انسان ها است، در می گذرم

اما بطور کلی مثلآ اينکه چرا کسی رنگ آبی را خيلی دوست می دارد، بدون شک دلايل علمی ـ روان شناختی دارد که بيشتر هم با چگونه گی همان محيط پرورش و شيوه ی تربيت او در پيوند است. از اينروی هم اگر او پيوسته رخت هايی با اين رنگ را بر تن کند، در نگاهی ژرف و روان شناسانه، اين نه انتخاب خود وی، بلکه انتخاب نوع تربيت روحی و شخصيتی اوست، البته به شکل کاملآ ناخودآگاه

به بيانی روشن تر، قدرت چشايی يک ايرانی از اينروی خوراک های بومی را بسيار دلچسب ارزيابی می کند، زيرا که از همان اوان کودکی به مزه آنها خو گرفته است. بدين خاطر هم ای بسا که اين خوردنی ها برای يک چينی يا مکزيکی، بسيار تند و بی مزه باشند. چرا که زبان و قوه ی چشايی آنها هم از زمان خُردی به مزه های دگری عادت داده شده. چنين هستند پيمانه های زيبايی شناسی، مبانی داوری، انتخاب ها، خلق و خوی و بطور کلی تمامی پندار و گفتار و کردار ما که نام آن «منش» است که مردم ما به شکل مجازی آنرا «اخلاق» هر کس می نامند

مرادم از آوردن اين سررشته ورود بدين بحث اساسی است که بخشی بزرگ از گرفتاری های ما معلول ناهنجاری های انديشه ای و رفتاری ما هستند که آنهم برايند «غيرارادی» آموزه های غلط روزگار کودکی و عقده های روانی ناشی از آن است. بويژه اين «حسادت» و «کين توزی» و «حس انتقام» که هر سه هم در خدمت شر و ويرانگری هستند نه نيکی و سازنده گی که به فرمايش استاد بزرگ توس: «به گفتار گرسیوز بدکنشت / نبودی درختی ز کینه به کشت». از آنها هم زشت تر، اين «فقرستايی» و «نکبت پرستی» که موضوع اصلی اين نوشته است و تقريبآ هم در همه ما ايرانيان وجود دارد، البته در هر گروه از ما به شکلی و کيفيتی

بدينسان که مثلآ کم سوادان و بی سوادان ما حتا با داشتن ثروت و بهترين امکانات زندگی هم کوشش می کنند که مرتب آه و ناله سر داده و خود را تهيدست و گرفتار نشان دهند و باسوادان، بويژه آن گروه که خود را روشنفکر هم می خوانند، تمام «بزرگی ها و زيبايی ها» را نشانه های «تبعيض» دانسته و «انسان دوستی» را تنها در «ستايش فرودستی و فقر و نکبت» می پندارند که آن هم البته توجيهی بيش نيست

يعنی روکشی انسانی کشيدن بر روی اين «گداپرستی» و «نکبت ستايی» که ما آنرا از تربيت غلط خود داريم. چرا که اين «فقر و نکبت»، هم در «آموزه های مذهبی» ما يک «ارزش معنوی» خوانده می شود و هم در «فرهنگ سياسی غالب» ما. فرهنگ سياسی که فرسنگ ها هم با «فرهنگ ليبرال دموکراسی» فاصله داشته و درونمايه ای کاملآ «ايدئولوژيک» دارد، ولو که ما در گفتار، خود را هوادار آزادی هم بخوانيم. دليل آنهم اين است که مغز اکثريت سياسی ها و نويسندگان ما، همچنان زندانی کمونيسم اتحاد شوروی است، آنهم بندی دوران استالين آن نکبتکده

بيشترين اهالی عرفان و بويژه صوفيان و دراويش و خانقاهيان هم که اصلآ «دريوزه گی» را «بزرگترين معنويت انسانی» بشمار آورده و خود را «اهل فقر» می خوانند. يعنی پندار زشتی که جز سستی و خمودی و نکبت و بويژه «روحيه ی تسليم» و تن به قضا سپردن، هيچ حاصل دگری ندارد. اين نکبت پرستی هم البته کوچکترين پيوندی با معنويت و عرفان ندارد. چرا که عرفان درخشان انسانی، از اساس، مکتب «فَرستايی» و «زيبايی پرستی» و تقويت اراده و توانايی های انسان است. بدانسان که می خواهد آدمی را به اندازه ای بَر کشد که او را در جايگاه خداوند بنشاند.

يعنی عارف راستين «زوُ» می کشد که توانايی روحی و جسمی و نَفَس خود را نيرومند تر سازد «زنيرو بود مرد (انسان) را راستی / ز سستی کژی آيد و کاستی» و درويش مسلمان که رابطه ی او با الله اش شکل «عبد و معبود» يا غلام بچه زرخريد با صاحب خود را دارد، با «هوُ» کشيدن تا مرحله کف بر دهان آوردن و از حال رفتن، می خواهد تسليم کامل و بی اراده گی و مراتب حقارت و نوکری خويش را به ارباب شکنجه گر خود نشان دهد

و حال برای اينکه به روشنی نشان دهم که پديده ای بنام «ايمان» و باور تام به مذهبی آسمانی و يا زمينی که همان «ايدئولوژی» باشد، آدمی را به چه فروسويی و پستی و خواری می کشاند، حکايت بسيار ساده ای را آورده و سپس بحث خود را پی می گيرم که مراد خويش بهتر برسانم

اين نيز نوشته باشم که نگارنده دانسته و خواسته، واژه ی «فروسو» ی فارسی را بجای واژه ی «درک» و جمع آن «درکات» آوردم که در فرهنگ اسلامی، به مفهوم طبقات دوزخ يا جهنم است. بسان «الدرک الاسفل» که به تعبير کتاب تازيان، زيرين ترين و سوزنده ترين طبقه دوزخ است و گويا الله C آنرا خواهم آورد

ابتدا اما اين بنويسم که انديشه «برابری طلبی»، آنهم به شکل مطلق، توهمی است که فقط از ذهن آدمهای مذهب زده و ايدئولوژی باور بيرون می تراود. چون اصل «برابری انسانها» جدای از اينکه شعاری بيش نيست و هرگز نمی توان جامعه ای را ساخت که در آن همه دارای يک جايگاه و احترام باشند، اصولآ هم همان نقطه ی اتصال و «اصل مشترک تمامی ايدئولوژی» ها است که تاکنون چند صد ميليون هم از بشريت قربانی گرفته. چه در قالب مذهبی و چه در شکل «ايدئولوژی کمونيسم». همچنان که نخستين و پايه ای ترين شعار های رژيم روضه خوان ها، توحيدی کردن اقتصاد و برپايی يک جامعه ی بی طبقه بود. يعنی همان شعار و هدف اصلی استالين و مائو و پلپوت و وهابی ها و طالبان ملاعمر، البته با اسامی و واژگان متفاوت

ناگفته روشن است که هر انسانی چه با تحصيلات و شغل و جايگاه اجتماعی خوب و چه بی سواد و کارگر ساده، به صرف همان انسان بودن هم، بايد محترم و گرامی داشته شود، ليکن در يک جامعه هر کس می بايد در جايگاه خود قرار گيرد. نه اينکه دمپايی فروش به وزارت منصوب شود و آنکه شايسته گی وزارت و وکالت دارد، يا مسافرکشی کند و يا در پشت دخل نانوايی بنشيند

اين احترام ويژه پاره ای از مردم ما هم به بعضی که ناروشنفکر ايرانی آنرا کوچک شمردن ديگران می پندارد، نه تحقير ديگران، بلکه يک ارزش اخلاقی است که در ميان تمام ملت های بافرهنگ دنيا هم مرسوم است. حال از ديد ايشان، يا به سبب هنر و انديشه ی والايی که آنان دارند، بايد محترم تر شمرده شوند، يا به سبب سن بالايی که دارند، يا به دليل منش خوب و راستی کرداری و يا حتا به سبب اينکه از دودمان و پدر و مادر خوبی که زاده شده و از تربيت پسنديده ای که بهره مند هستند

گذشته از همه ی اينها، اصولآ همين «دستيابی به ارج ويژه» يا «زندگی بهتر و رفاه بيشتر» که همگی هم محصول «رقابت سالم» در يک جامعه ی دموکراتيک هستند، يگانه دايناميسم و اصلی ترين دليل پيشرفت تمامی کشور های پيشرفته امروز جهان بوده است. ليکن از آنجا که اکثر روشنفکران ايرانی ـ همانگونه که اشاره کردم ـ همچنان تحت تأثير ايدئولوژی چپ بوده و يا کم آگاه هستند، اصلآ هنوز هم درک نکردنده اند که اصلی ترين تفاوت يک حکومت ايدئولوژيک و يک حکومت دموکراتيک در چيست

بدين خاطر هم هست که اين گروه از سويی همچنان «جامعه ی طبقاتی» را جامعه ای ارتجاعی پنداشته و آنرا به سختی می کوبند و از سوی دگر هم، شعار آزادی و دموکراسی سر می دهند! يعنی اين گراميان درک نمی کنند که «جامعه ی آزاد و دموکراتيک»، اصلآ يعنی همان «جامعه ی طبقاتی»! حال اينکه چگونه انسانهايی تا اين اندازه سطحی می توانند در ميان مردم ما ادعای روشنفکری کنند، اين ديگر از همان پسماندگی های تاريخی ما در زمينه ی فرهنگ و مدنيت و سياست است

آنچه در مورد «جامعه ی طبقاتی» آوردم البته بدين معنا نيست که يک دموکراسی خواه بايد از عدالت اجتماعی دست شويد. يا اينکه جامعه ی طبقاتی آن جامعه ای است که همه ی ثروت و امکانات کشور در دست گروه کوچکی است و اکثريت مردم در تنگدستی و سيه روزی. ليکن اصلی ترين رکن يک جامعه آزاد، «رقابت» است. زمانی هم که اين اصل پذيرفته شد، اين تفاوت های طبقاتی هم بخودی خود بوجود می آيد که البته در جوامع دموکراتيک، تدابيری هم برای کنترل و تعديل ثروت انديشيده شده که ضمانت اجرايی داشته و بسان يک ساعت دقيق هم، کار می کند

بنيادين ترين تفاوت يک نظام دموکراتيک و پاسخگو با يک نظام فاشيستی و ضد مردمی هم اصلآ در وجود همين «تدابير با ضمانت اجرايی» است. در اينکه چون در يک جامعه ی دموکراتيک، جدای از سيستم دقيق مالياتی، نمايندگان راستين مردم هم بر کار حکومت و دولت نظارت دارند و رسانه های آزاد هم بسان چشم و گوش ملت عمل می کنند، اصولآ امکان پذير نيست که گروه کوچکی بتوانند همه ی دار و ندار ملت را چپاول کرده و به کسی هم پاسخگو نباشند

و اما چرا نوشتم که اين سفله ستايی باعث بر روی کار آمدن رژيم روضه خوان ها شد؟ وقتی اهالی کوی انديشه و قلم ملتی، دهها سال مرتبآ فرزانه گی ها و بزرگی ها را بکوبند که اينکار نادانسته، تبليغ دريوزه گی و از آنهم ويرانگر تر، «تبليغ ناخودآگاه برای بی فرهنگان و بی سر و پايان» هم هست، از روز هم روشن تر است که سرانجام حکومت و دار و ندار «ملت» به دست گروهی می افتد که از تمامی قشر های اجتماعی آن ملت گداصفت تر و بی فرهنگ تر و پست تر و بی سر و پای تر باشند. يعنی درست همين وضعيتی که حال پيش چشم ما است

اساسآ اکثر کسانی که خود را جزو نخبه گان ملت ما می خوانند، اصلآ فقط «بی هويتی» و «نکبت پرستی» را نشان روشنفکری و اومانيسم می پندارند، بويژه کمونيست های ايرانی. چرا که اين دسته ديگر ناسزاگويی به تاريخ، پرچم، آموزه ها و دلبستگی های ملی ـ تاريخی ما و حتا ناسزاگويی به کوروش و داريوش و فردوسی را هم به نشانه های روشنفکری و اومانيسم مبدل ساخته اند

پس اينکه يکصد و اندی سال پس از مشروطه، اينک يک روضه خوان مسخره پنج تومانی روزگار پهلوی بر جايگاه رضا شاه بزرگ و شاهنشاه آريامهر تکيه زده و يک شاگرد حلبی ساز مسخره تر آن روزگار بر مسند حسن مشيرالدوله پيرنيا و محمد علی خان فروغی و عده ای زيارتنامه خوان و باجخور و چاقوکش هم به آرتشداری و وزارت و وکالت رسيده اند، ابدآ جای شگفتی ندارد. از اينروی هم هست که من هميشه می نويسم که رژيم روضه خوان ها، رژيم روشنفکران است و از جنس خودشان، نه مردم بقول آنان، (سطنت طلب) که شيفته ی زيبايی و شوکت و جلال هستند! همين. امير سپهر

دهمين روز تير ماه سال هشتاد و نه خورشيدی، برابر با نخستين روز جولای دو هزار و ده ميلادی


www.zadgah.com


|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker