آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Sunday, April 25, 2010

 

فعلآ هيچ نوری از رستگاری در چهره ی ايران ديده نمی شود




زاد گـــاه
امير سپهر


فعلآ هيچ نوری از رستگاری در چهره ی ايران ديده نمی شود

بيش از سه دهه است که پاره ای که خود را آزادی خواه و دموکراسی طلب و نخبه ی فرهنگی و سياسی می خوانند، به مردم اسير ما وعده ی بهشت می دهند. يعنی وعده يک دموکراسی تمام عيار که کاملآ هم متعهد به رعايت کامل حقوق بشر خواهد بود. نظامی آزاد و سکولار که حتی بسيار مترقی تر و پيشرو تر از پيشرو ترين دموکراسی های جهان کنونی هم باشد

ليکن هر چه به اوضاع درون و برون نگريسته و با خود می انديشی که با اين تشتت آرا، نفرت ها، حسادت های کور، جنگ های حيدری ـ نعمتی، عدم هماهنگی، فقدان برنامه و نبود تشکيلاتی منسجم چه در داخل و چه در خارج، آخر چگونه بايد اين وعده های بزرگ عملی گردد، سرانجام ره بجايی نمی بری که نمی بری. از آن بدتر و غم انگيز تر هم اينکه، اصلآ عقل سالم می گويد که اين نفرت پراکنی ها و هزارپارچه گی و دشمنی ها نشانه های بسيار روشن «پيشافروپاشی» تماميت ارضی و از دست رفتن استقلال يک کشور چند پاره فرهنگی و چند مذهبی و چند زبانی هستند، نه بشارت دهنده ی نيکبختی و شادکامی مردمان آن سرزمين

آزادی، دموکراسی، سکولاريسم، حقوق بشر، برابری، عدالت اجتماعی، رفاه و، و، و واژگانی هستند که اين روز ها ورد زبان همگان است. از چپ و راست و ميانه گرفته تا مريدان همچنانی روح الله خمينی. از همه هم بيشتر ورد زبان انقلابيون پريروز و خاتمی چی های ديروز و جمهوری خواهان امروز. يعنی طيفی که بيشتر افراد آن هم از عناصر توده ـ اکثريت هستند و با در نظر گرفتن پيشنه درخشان! آنان هم، آدمهايی که حتا تمام دمپايی های خانه گی شان هم پر از ريگ است

با اينهمه، به فرض اينکه حتا آنان هم در کار خود صداقت دارند، باز معلوم نيست کسانی که هنوز در طيف خود و حتی در ميان رفقای جانجانی خود نيز دچار چند دسته گی بوده و همچنان هم حتی با همان هم مسلکان ديرين خود به چند فرسنگی يک پلاتفرم واحدی هم نرسيده وهنوز هم هيچ يک برای آن دگر رفيق قديم خود حق نفس کشيدن نيز قائل نيست، آخر چگونه می خواهند هفتاد و اندی ميليون هم ميهن گرسنه و بجان آمده و عصيان زده ما را به يک سيستم بهتر از سويس و دانمارک و هلند و سوئد راهبر گردند! 1

اين از هم گسيختگی البته شوربختانه ويژه ی توده ای ها و چريک ها و اسلامی های انقلابی و اصلاح طلبان ديروز و امروز نبوده و ديگر طيف های سياسی هم اوضاعشان کم و بيش همين گونه است. زيرا چپ های غير توده ای هم چون حتی پنج ـ شش تن هم نمی توانند يک سالی همديگر را تحمل کنند، هر از چند ماهی انشعاب راه می اندازند و ما امروز چهل ـ پنجاه سازمان کمونيستی تک عضوی داريم. ضمن اينکه اينان نه در داخل طرفداری دارند و نه اصلآ کسی آنانرا می شناسد

جبهه ملی هم که ديگر به وسيله ای برای عقده گشايی بدل گشته است و به يک جريان کاملآ کمدی . چرا که دير سالی است که هرکس در هر شهری که می زيد، در آنجا برای خود يک جبهه ملی خيالی درست کرده و تنها عضو آن نيز خودش می باشد. دايی جان وار هم خود را مصدق زمان می پندارد. جبهه ی ملی داخل هم که اوضاع اش از اين هم اسفبار تر

چه که آنان سوای اينکه همچنان به رژيم اسلامی وفادار مانده اند، اينک جوان ترين هاشان هم بالای شصت ـ هفتاد ساله می باشند و همگی هم آيت الله های کامل که فقط رخت ملايی بر تن نمی کنند. نانوشته نماند که پيری البته ابدآ به سال نيست. چه که می توان بيست سال بود و نود ساله انديشيد و نود ساله بود و بيست ساله انديشيد. پس، مراد من از پيری در اينجا «کهنه انديشی» است که از اين نظر اعضای جبهه ی ملی داخل، براستی همگی بالای هشتاد سال بوده و همچنان خود را در دوره ی ششم ـ هفتم مجلس شورای ملی مشروطه می پندارند. غافل از اينکه در اين زمان دراز، ايران و جهان زير و زبر گشته و نسل های امروز که بيش از هفتاد در صد جمعيت ايران را هم تشکيل می دهند، اصولآ ديگر انديشه ها و خواست هايی دارند که اصلآ از جنس دگری است

سازمان مجاهدين خلق هم که همچنان خر خود می راند و همچنان هم احدی «غيرخودی» را اصلآ حتی به عنوان مخالف رژيم روضه خوان ها هم به رسميت نمی شناسد، چه رسد که برای دگر گروههای فکری و سياسی هم احترام و حقی قائل باشد. همچنان هم خواستار برپايی حکومتی بنام «جمهوری دموکراتيک اسلامی» است که چند سالی هم هست که ادعا می کند اين جمهوری اسلامی، سکولار هم خواهد بود! 1

روشن هم نمی کند که اگر اين حکومت سکولار خواهد بود، پس چرا واژه ی نسبت اسلامی را با خود به يدک می کشد و اگر به تساوی حقوق شهروندان باور دارد، چرا در پی برپايی مثلآ يک جمهوری يهودی، يا يک جمهوری بهايی و يا زرتشتی و يا ترکيبی از همه ی اينها نيست. بسان جمهوری بهايی ـ ارمنی ـ آشوری ـ يهودی ـ زرتشتی ـ کلدانی ـ سنی ـ شيعی ... ايران! 1

می ماند جمعيت غالب يعنی هواداران آيين پادشاهی، اعم از سلطنت طلب و مشروطه خواه و هواداران يک نظام پادشاهی پارلمانی نوين. يعنی طيفی که نه با هيچيک از اين گروهها سنخيتی دارد و نه بدبختانه دستکم در ميان خود کوچکترين اتحاد و اتفاق و همدلی که نگارنده در مورد چرايی آن و ظرفيت های عظيم بالقوه ی که اين طيف دارد، تا کنون چند متن نوشته و باز هم خواهم نوشت

با اينهمه می خواهم در همين نوشته هم برای چندمين بار همين يک نکته ی اساسی را بياورم که يکی از اصلی ترين دلايل نبود انسجام در اين طيف، وجود نفوذی ها است. يعنی کسانی که نه تنها هوادار اين آيين کهن و بومی ما نيستند، بلکه از دشمنان قسم خورده ی اين طيف هم بشمار می آيند. اين عناصر نفوذی هم دو هدف عمده را دنبال می کنند که بدبختانه در اثر ناهُشياری بخش بزرگی از اعضای راستين اين طيف هم تا کنون در رسيدن به هر دو هدف هم توفيق زيادی داشته اند

يعنی پريدن به اين و آن و ناسزاگويی و نفرت پراکنی در زير چتر پدافند از آيين پادشاهی هم با هدف پيشگيری از انسجام و همدلی در ميان افراد اين طيف و هم به هدف به لجن کشيدن و بدنام کردن اصل اين آيين کهن و ديرآشنا که ريشه در ژرفای جان اکثريت ايرانيان ميهن پرست دارد. اوباشگری هايی که در حقيقت هم نه هيچ ارتباطی به شاهزاده رضا پهلوی دارد و نه به افراد دلسوز اين طيف. ليکن تيم دگری هم وجود دارد که با تبليغات رذيلانه ای، تمام اين زشتکاری ها را به آيين پادشاهی و هواداران راستين آن منتسب می کند، بويژه عناصر توده ـ اکثريت که در اين کار مهارت کامل دارند و اصولآ هم با همين تبليغات مسموم، يعنی با دروغ پراکنی ها و شايعه سازی ها و ويرانگری های فرهنگی، زمينه های سقوط آيين پادشاهی در ايران را فراهم آوردند

در باره ی آقايان موسوی و کروبی و خانم رهنورد و آن دگر خانم ها و آقايان پرپشم و ريش هم گر چه باور دارم که آنان نيز مانند هر ايرانی دگری بايد در هر فرايند ملی حق شرکت داشته باشند، ليکن بافراچشم داشت منش و باور های آنان، من يکی که اصلآ عارم می آيد چيزی بنويسم. چه رسد به اينکه بخواهم اين مريدان وفادار آن ضحاک گوربگور شده را هم جزو اپوزيسيون بشمار آورده و با گذاردن نام آنها در کنار واژه دموکراسی، اين نام گران ارج را به پلشتی بيالايم که تا کنون ميليون ها انسان در سراسر جهان در راه رسيدن بدان جان گرامی خود را از دست داده اند

گرچه شرافتمندانه بايد اين راستی را هم پذيرفت که آقايان موسوی و کروبی خودشان هم هيچ گاه خود را جزو اپوزيسيون بيرون از حاکميت روضه خوان ها معرفی نکرده و هرگز هم از دموکراسی سخنی بر زبان نياورده اند. بويژه آقای موسوی که خود بار ها و بار ها بروشنی گفته و نوشته است که هدف غايی وی بازگرداندن اوضاع ايران به معنويت نورانی زمان حيات امام راحل اش می باشد که نور جهنده از دهانه ی مسلسل ها به هنگام شليک به مغز و قلب ايرانيان در دهساله ی حيات ننگين او يک روز هم از درخشيدن بازنيايستاد

اين اطمينان را هم دارم که اکثريت مردم بجان آمده ما هم اين راستی ها را به نيکی می دانند و هيچ دلبستگی هم به اين دو فرزند خلف خمينی ندارند. پدافند ايشان از اين دو تن هم از سر ناچاری و درمانده گی در نبود يک اپوزيسيون منسجم سرنگونی طلب است. با اين اندک اميد که شايد اين اوضاع کشنده کمی قابل تحمل تر گردد

هر چه هم خود موسوی می نويسد و می گويد که به پير و به پيغمبرش که وی جمهوری اسلامی را صد در صد قبول دارد و ابدآ در پی دموکراسی متعارف و سکولاريسم و حقوق بشر و حتا حکومتی غيرشيعی و فقاهتی نيست، شبه ملايانی مانند آقايان نوری زاده و گنجی و سازگارا و مخملباف و دباشی و عناصر خوش سابقه ای! چون آقايان داريوش همايون و ميلانی و خانبابا تهرانی و فرخ نگهدار و دگر توده ـ اکثريتی ها سخنان روشن و صريح آن بيچاره را دگرگون تفسير می کنند

تا آنجا هم که بياد دارم تنها خانم رهنورد بودند که آنهم فقط يک بار واژه ی دموکراسی از زبان شان بيرون آمد که با توجه به انحنای روند باوری و شخصيتی آن بانوی محترم هم که بجايی صعود، پيوسته به طرف پائين بوده و سرکار ايشان از مدرنيته به سنت و ارتجاع رسيده اند، پيدا است که مراد ايشان هرگز نمی توانسته همين دموکراسی متعارفی باشد که ما آنرا می شناسيم. کتاب های پيشين وی هم در پدافند از بربريت و تحجر که نامبرده هنوز هم به نگارش آن طالبان نامه ها می بالند، روشن ترين دليل اين ادعا است. همچنان که مبانی انديشه و حتا رخت و ريخت خود و شوهر و دگر همگنان ايشان کوچکترين سنخيتی با آدمهای دموکراسی طلب ندارد که بقول جناب مولانا: 1

آن یکی می‌گفت اشتر را که هی / از کـجا می‌آیی ای فرخــنــده پی؟
گفت از حمـام گـــرم کــــوی تو / گفت خــود پیداست از زانوی تو! 1

حاصل اينکه پس در چنين شرايط ناگواری که حتی گروهها در ميان خود نيز کوچکترين اتفاق نظر و اشتراک ديدگاهی ندارند، کدام تشکيلات منسجم و اپوزيسيون متشکلی می خواهد ملت ايران را به بهشت آزادی و دموکراسی راهبر گردد! مگر نه اين است که اساس و چهار ستونی که ساختمان دموکراسی بر روی آنها بنا می گردد فرهنگ دموکراتيک، رواداری، سکولاريسم و گردن نهادن به قاعده ی بازی دموکراسی است که در حقيقت اين آخری، شاه ستون دموکراسی هم هست؟ اگر جواب آری است که از نظر منطقی هم بطور بديهی بايد آری باشد، وقتی ما در حال حاضر قادر نبوده ايم که حتی يکی از اين ستون ها را هم پی ريزيم، پس چگونه و بر چه مبنايی عده ای به مردم وعده ی برپا ساختن کاخ دموکراسی را می دهند

اينان اگر دموکراسی را می شناسند و بی مهيا بودن اسباب آن به مردم وعده می دهند که دروغزن و کلاش هستند، اگر هم بدون شناخت پيش زمينه ها و ابزار و ساختمان دموکراسی فقط از روی معده به مردم وعده می دهند که در اينصورت جاهل اند. وقتی هم که پيشگامان دموکراسی که بزعم خود عصاره ی فضائل اين ملت و سياسی های کشور هم هستند؛ خود دموکراسی را نشناخته و رفتارشان نيز از عدم پايبندی ايشان به دموکراسی حکايت کند و يا کلاش باشند، هر گونه دل بستن بدين وعده ها يک خودفريبی و نادانی مضاعف است

آنچه آوردم گر چه بسيار تلخ و ناگوار، ليکن حقيقت عريان ما است که بايد مردم از آن آگاه گردند، ولو که اين «حقيقت نويسی» هزار ناسزا و نفرت هم برای نويسنده به ارمغان آرد. توجه داشته باشيد که راستی ها هميشه تلخ است و پذيرش آنهم بگونه ی طبيعی، بسيار تلخ تر. بويژه برای ما با اين روحيه ی شاعرانه و روياپردازی که داريم. ليکن حال که تقريبآ همگی موج زده گشته و در اين رود خوفريبی غلطانند، برای ثبت در تاريخ سياه اين روزگار هم که شده، بايد چند تن باباشملی چون من نيز باشند که خطر کرده و برخلاف جريان اين رود گل آلود شنا کنند

آری اين حقيقت ما است اما نه پايان کار ما. چرا که در عرصه سياست اگر خرد، هُشياری، دورانديشی، مسئوليت پذيری و اراده و غيرتی در کار باشد، می توان مسير رخداد ها را تغيير داده و چهره ی حقيقت ها را دگرگون ساخت. همچنان که اگر ما براستی خواهان برونرفت از اين لجنزار متعفن جمهوری روضه خوان ها باشيم، با مبارزاتی اساسی تر و هدفنمد تر قادر به انجام اين کار سترگ و تاريخی خواهيم بود. چگونه؟ اين بحثی است که در نوشته ی دگری آن را به ميان خواهم انداخت، فعلآ همين. امير سپهر

ششمين روز از ارديبهشت ماه سال هشتاد و نه خورشيدی، برابر با بيست و شمشين روز از آوريل و دو هزار و ده ميلادی


http://www.zadgah.com/


|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker