همانگونه که شاهده هستيم، خيزش تاريخساز مردم ايران و بويژه زَهره ی جوانان شيردل ما اينک نگاه همه ی جهانيان را نسبت به ايران و ايرانی دگرگون ساخته. بگونه ای که حتا ديگر روسيه و چين هم که تاکنون از بزرگترين حاميان حکومت روضه خوان ها محسوب می شدند، در حال بازنگری در روابط خود با اين رژيم هستند
نشانه های روشن اين بازنگری را هم، هم در اعلاميه ای که روسيه پس از حماسه ی روز عاشورا منتشر ساخت، بخوبی می توان حس کرد و هم در پيامی که نشريات آمريکايی از قول مقامات چينی نقل کرده اند. در اين پيام که گويا چينی ها برای آمريکايی ها فرستاد اند که: «حال ديگر زياد نگران برنامه ی اتمی ايران مباشيد. زيرا که ساعت فروپاشی رژيم آن کشور با سرعتی بيش از سانترفيوژ های آن می چرخد». و
هر اندازه هم که اين آتش مبارزارات فروزان تر گردد، ترديد نبايد داشت که دولت های بيشتری از جمهوری روضه خوان ها دوری خواهند گزيد. بدون شک حتا رژيم هايی که امروزه حتا در گمان کسی هم نمی گنجد. مانند رژيم های دلالی چون رژيم بشار اسد، هوگو چاوز، مورالس و حتا رژيم کره شمالی. همچنين گروههای تروريستی چون حماس و حزب الله و جهاد اسلامی و مقتدا صدر
زيرا در جهان بی پدر و مادر سياست، هيچ حکومت و گروه و حزبی دلداده شخص خامنه ای شيره ای و رژيم او نبوده و هرگز هم حاضر نمی شود که سرنوشت خود را به سرنوشت يک حکومت مفلوک در حال سقوط گره زند. در اين جهان حتا ضد مردمی ترين حکومت ها هم نخست در انديشه حفظ و در پی تأمين منافع خود هستند و می خواهند پس از سقوط اين رژيم هم با ايرانيان داد و ستد فرهنگی و اقتصادی داشته باشند
گروههای تروريستی هم که در پی پيش برد اهداف پليد و منافع خود هستند. منافع خود را هم اصولآ از راه آدم ربايی، گروگانگيری و اخاذی تأمين می کنند. بگونه ای که اگر اين رژيم از ميان رود، بدون شک نخستين گروههايی که خامنه ای و ديگر اوباش رژيم را پيدا کرده و به ملت ايران يا دادگاههای بين المللی خواهند فروخت، اتفاقآ همان حزب الله لبنان و حماس و جهاد اسلامی خواهند بود
و اين دگرگشت اوضاع رژيم روضه خوان ها و تغيير نگاه جهانيان به مردم ايران، روشن ترين دلايل همان ديدگاه هايی است که نگارنده سالها است که می نويسم و در اندازه ی توانا خود هم کوشش دارم آنرا در انديشه هم ميهنانم نهادينه کنم. همان ديدگاه که هر فرد، خانواده، انجمن يا ملتی همان می دِروَد که کِشته است. همان ديدگاه که سياست «عمل» است و با دست روی دست گذاردن و فلسفه بافی صرف هرگز نمی شود ايران را نجات داد، و کوشش در ترويج اين انديشه که ريشه ی مشکلات ما در درون ما و در پندار ها و هنجار های اجتماعی خودِ ما است
همچنان که بار ها نوشته ام چنانچه ملتی خردمند و هُشيار و مسئوليت پذير باشد، اگر تمامی کشور ها هم دست بدست هم دهند، باز هم قادر نخواهند بود که بر عليه آن ملت توطئه ای را به انجام رسانند، و باز همچنان که با رد اين پندار که گويا ما قربانی توطئه ی بيگانگان و ظلم و جور اين و آن باشيم، بار ها تکرار کرده ام که ما قربانی خود و بويژه قربانی جهل نخبگان خود هستيم
قربانی همان نابلد هايی که برايند ويرانگر هر نابخردی و ندانمکاری خود را به حساب توطئه ی آمريکا و اروپا و جن و پری گذارده و هيچ مسئوليتی را بگردن نمی گيرند. بدان سان که گويی ما مشتی چهارپای نابخرد و بی اختيار هستيم و هر کس و ناکسی هر بلايی را که خواست می تواند بر سر ما بياورد
قربانی اين «فريب بزرگ» که:(خود خويشتن را نفله کنيم، اما بجای مسئوليت پذيری، با آوردن دلايلی مسخره اين و آن را مسئول سيه روزی های خود بخوانيم)، که در اصل هم همين تبليغات ويرانگر چند دهه ساله نخبگان نابلد ايرانی است که در ميان ما «فرار از مسئوليت» را به يک عادت ملی بدل ساخته. عادت شومی که تا کنون زندگی چند نسل را تباه کرده و چنانچه آنرا ترک نکنيم، بدون شک اين «پندار دروغ» حتا سرنوشت نسل پس از نسل ايرانيان و خود ايران را هم نابود خواهد ساخت
اصلآ امروزه جگرگوشگان ما تنها به همين سبب به خاک و خون در می غلطند که مثلآ نخبگان نسل پيشين، نخواستند دست از اين «فريب» برداشته و بپذيرند که ناآگاه بوده و اشتباه کرده اند و از اين روی هم از ديد من ايشان نيز شريک اين خونريزی های علی خامنه ای خونخوار هستند. چرا که اگر آن بی وجدان ها اين اندازه عناد بخرج نداده و در همان ماهها و حتا سالهای نخست پس از آن فتنه با شهامت و شرافت می پذيرفتند که اشتباه کرده اند، کار ما هرگز بدينجا نمی کشيد که هر روزه شاهد کشته شدن فرزندان دلبند خود باشيم
چون آن سلامت اخلاق و مسئوليت پذيری باعث می گرديد که تا پايه های اين رژيم هنوز محکم نشده، همگی به مقابله ی جدی با آن بر خيزند تا بچه های ما مجبور نباشند که امروز با دست خالی به ميدان مبارزه با رژيمی روند که سی سال زمان داشته تا دندان مسلح گردد و انواع و اقسام تيم ها و لشگر های ترور و تجاوز و سرکوب و آدمکشی را هم تربيت کند
پس نسل امروز ايران، قربانی نسل پيش از خود بوده و اينک هم مشغول پاک کردن کثافات کاری های همان نسل خودخواه است. يعنی در کار پاک کردن لکه هايی که مشتی ناآگاه بی وجدان و بيدادگر بنام نخبه و روشنفکر آنرا بر دامان ايران نشاندند و تنها هم با خون نازنين ترين دختران و پسران ايران می توان آن لکه های ننگين را از دامان مام ميهن زدود. اين ايستادگی بر سر جهل و جدل با حق هم پس از پنجاه ـ شصت سال تبليغ، حال به يک «ناهنجاری اجتماعی» مبدل گشته و ديگر هم دين دار و بی دين، ملا و روشنفکر و عارف و عامی نمی شناسد
برای مثال گر چه نظام روضه خوان ها از همان روز نخست هم يک سيستم مادون ارتجاعی تاريخ مصرف گذشته و گنديده بود که بدون شک دير يا زود هم بدست ملت ايران به زباله دانی پرتاپ می شد، ليکن آنچه حال بدور افکندن اين رژيم جانی را سرعت بخشيده، اصرار علی خامنه ای بر اشتباه و جهالتی است که در نمايش مضحک انتخاباتی مرتکب آن شده. هر اندازه هم که وی بر آن جهالت خود بيشتر اصرار کند، به همان انداه هم فروپاشی حکومت روضه خوان ها شتاب بيشتری خواهد گرفت
فراموش مکنيد که آن روضه خوان هم در ايران زاده و بزرگ شده نه در حجاز و شام و بعلبک. از اينروی او هم اصل خطاپذيری انسان و مسئوليت شناسی را ياد نگرفته. يعنی اين بديهی ترين اصول اخلاقی اقرار به اشتباه و شکست را که حتا حسن نصرالله تروريست هم چون در لبنان بزرگ شده آنرا می دانست و به همان خاطر هم در آخرين انتخابات آن کشور، شکست خود را پذيرفت
اما خامنه ای چون در ايران تربيت شده و در جوانی هم چند جلد کتاب روشنفکری ترجمه ای خوانده و اصولآ هم جوهر انديشه و گفتمان او کمونيستی از نوع ايرانی است، اساسآ الفتی با اين پرنسيپ ها ندارد. مادام هم که مردم جوان از دست داده ريش او را نگرفته و در کوچه نگردانده و آب دهان بر رخسار ننگين وی ميندازند، مگر آن فقيه وقيح تر از هر وقيح خواهد پذيرفت که اشتباه کرده! و
بر اساس همان تربيت غلط هم همچنان که نخبگان ايرانی گناه تمام نابخردی های خود را به گردن «امپرياليسم» می اندازند، آن روضه خوان نيز «استکبار» را مسئول کثافتکاری ها و جنايات خود می خواند و دايم هم از توطئه دَم می زند. در حقيقت «استکبارجهانی» در ادبيات آخوندی هم برگرفته از ادبيات کمونيست های وطنی و اسلامی شده همان «امپرياليسم جهانی» آنان است
پس مادام که ملت ما اين اصول را نپذيريد که بشر خطاکار است و هر فرد، انجمن و گروه و ملتی خود مسئول سيه روزی های خود می باشد، بگونه ی طبيعی هرگز اين راستی ها را هم پذيرا نخواهد شد که مشکل در «خودِ او» است و خود نيز بايد برای نجات خويش کمرِ همت به ميان بندد، و وقتی هم که به آزادی و نيکبختی دست يافت، باز خود او بايد با چشمانی باز از شرف و آبرو و عِرض و ناموس و ميهن خويش پاسداری نمايد تا دوباره به دريوزگی و بی آبرويی نيافتاد
برای همين هم بوده که نگارنده تاکنون دستکم در سی ـ چهل نوشته خود اين حقيقت را آورده ام که رژيم روضه خوان ها را خود مردم ما، بويژه نخبگان ما بر سر کار آوردند، مدام هم تکرار کرده ام که لطفآ خود را فريب مدهيد که اين رژيم، رژيم ما نيست، خامنه ای رهبر و احمدی نژاد رئيس جمهوری ما نيستند و اين سفلگان ريشو در مجلس روضه خوان ها نماينده گان مجلس ما نمی باشند... و
زيرا درست که اين رژيم يک رژيم ضد ايرانی و بی فرهنگ و بی آبرو است، اين نيز درست است که هيچکدامی از پايوران آن در انتخاباتی راستين انتخاب نشده اند که نماينده ما باشند، ليکن از آنجا که اينک ايران و دار و ندار آن در دست همين اوباش است، جهانيان هم بايد با همين ها بنام «نماينده گان ايران» تعامل کرده و در نهاد های جهانی به آنان کرسی و تريبون و نماينده گی دهند
ما بايد بدانيم و بپذيريم که به احمدی نژاد از اينروی در سازمان ملل ميکروفون داده می شود، چون ما بی عرضگی بخرج داده ايم. زيرا که آن دلقک دروغگو و بی آبرو و مبتذل نماينده ی سيستمی است که بر ما و ميهن ما مسلط است، ور نه چنين موجود بی سواد و سر تا پا مسخره و ابلهی را حتا برای جاروکشی هم به سازمان ملل راه نمی دادند، چه رسد بعنوان يک مقام سياسی. آخر شاگرد مسگر روانی اهل دهات آرادان را با کرسی سازمان ملل چکار! و
اصلآ اين «انتقاد» پاره ای از هم ميهنان ما از مقامات ديگر کشور ها که چرا با پايوران رژيم روضه خوان ها نشست و برخاست و معامله می کنند، انتقادی کاملآ بيجا است. زيرا اگر قرار باشد که با نظام های غيردموکراتيک قطع ارتباط گردد، اصلآ اوضاع جهان بهم خورده و دنيا کن فيکون خواهد شد. چه که امروزه در جهان بيش از شصت ـ هفتاد کشور ديگر هم هستند که مقامات آنها هم هيچ کدام نماينده گان راستين ملت های خود نمی باشند. بويژه در منطقه بلا زده خود ما که زباله دانی اصلی اين گونه نظام ها است. پس اين سخن که چون اين رژيم بد است پس ديگر رژيم ها نبايد با آن تعامل کنند، اصلآ يک سخن سياسی نيست
با آنچه آوردم، روشن است که هر ملتی درست سزاوار همان حکومتی است که بر او حکم می راند و هيچ نظام غير دموکراتيکی هم نمی تواند برای زمان درازی بر يک مردم دموکرات حکومت کند. آنهم سی و چهل و پنجاه و صد سال. اصولآ ملت های خردمند و دموکرات رژيم هايی فاشيستی بر سر کار نمی آورند که بعد مجبور باشند آنرا با نثار خون از اريکه قدرت بزير کشند. فرد زبان نفهمی چون خمينی تنها در ايران پر از روشنفکر! است که می تواند رهبر کبير گردد. او اگر آن چرت و پرت ها را مثلآ در همين سوئد بر زبان می آورد، فوری بوسيله سوئدی ها تحويل تيمارستان داده می شد
بنابر اين قبول کنيم که رژيم جمهوری اسلامی فقط در ايران پر از انديشمند و روشنفکر مترقی! می تواند بر سر کار آيد و سی سال هم بماند نه در هلند و دانمارک و سوئد و بلژيک و انگليس همگی عقبمانده که هنوز هم روشنفکران نادان آنها نفهميده اند که نظام جمهوری بهتر از آيين پادشاهی موروثی است! اين رژيم نه يک باره از آسمان بر روی ايران افتاد، نه با کودتا بر سر کار آمد و نه با اشغال نظامی. اين نظام را خود مردم ما و بويژه و باز هم بويژه نخبگان ما بر سر کار آوردند. همچنان که گناه سی سال مانده گاری و پروار شدن آن هم با نخبگان سياسی ايران است
با همان نادان هايی که هنوز هم شرم نمی کنند و می خواهند اين رژيم را اصلاح کنند که اميد به اصلاح چنين رژيمی همانگونه که در يک نوشته ديگر هم آورده ام، دقيقآ اميد بستن به تبديل نجاست به لعل بدخشان و يا تبديل گرگ درنده به هزاردستان نغمه خوان است
و حاصل سخن اينکه، درست است که اينک نگاه جهان به ايران تغيير کرده، ليکن اين رژيم، همچنان رژيم ما و همين خامنه ای بی سر و پای و احمدی نژاد دلقک و لاريجانی عراقی و جنتی و الله کرم و ديگر اوباش آن، بدبختانه همچنان رهبران کشور ما محسوب می شوند. بدين خاطر هم مادام که ما کار اين رژيم بی فرهنگ و آبروبر را يکسره نسازيم، همچنان همان الوات ريشو و پيشانی داغ دار در مجامع جهانی بنام ايران سخن خواهند گفت، نه ما که دستمان بجايی بند نيست
پس حال که نفس اين اهريمن به شماره افتاده، کار مبارزه را حتا يک روز هم نبايد تعطيل کرد و به اين اوباش فرصت تجديد قوا داد. اگر تا ديروز می بايد از تهديد های جمهوری اسلامی هراسان شد که در اوج اقتدار بود، امروز ديگر ابدآ نبايد از اين تهديد ها هراسی بخود راه داد. زيرا اين رژيم تاکنون از تمامی ابزار های سرکوب و زشت ترين و سبعانه ترين شيوه های خشونت آميز استفاده کرده که همگی هم بی فايده بوده. ديگر چه شيوه ای ننگين تر از حتا تجاوز به پسران و مردان بزرگسال در زندان ها که در تاريخ ايران و جهان سابقه ندارد ! و
از اينروی ترديدی نيست که رژيم اسلامی اينک کاملآ از رمق افتاده و تمام اين تهديد ها هم از سر ترس است. اصلآ از آنجا که اين اوباش آن اندازه بی فرهنگ و ناآگاه هستند که حتا شعور ديکتاتور بازی را هم ندارند، شماره کارتهايی که در دست شان باقی مانده را بخوبی می توان از نوع سخنان سخيف و ناشيانه خودشان حدس زد
پيشينه ی جمهوری اسلامی بخوبی نشان می دهد که اين رژيم هر زمان که قدرت داشته و می توانسته کشتار کند، بی سر و صدا دست به خون آلوده است. اگر هم سخنی گفته تنها با کنايه و بسيار هم با احتياط بوده. بسان عمليات تروريستی و دهها انفجار در خارج از کشور و قتلهای زنجيره ای در داخل. کشتار هايی که تمامآ بدون تهديد قبلی و بسيار هم بی سر و صدا انجام شد
بنابر همان تجربه، روشن است که تمام اين کُری خواندن ها و تهديد ها و اولدورم ـ بلدورم ها فقط بخاطر اين است که اينان ديگر بيش از اين قدرت سرکوب و کشتار ندارند. هم به دليل فرو ريختن ترس مردم، هم بخاطر توجه هر روز بيشتر افکار عمومی جهان به تحولات درون ايران و از همه هم مهم تر، هم به سبب فرسايش هر روز بيشتر نيروی های سرکوبگر در برابر مردم خود و بی انگيزه شدن و ريزش آنان
همچنين به دليل شکاف های موجود در بدنه رژيم که هر خيزش بزرگ مردم ما هم، هم آن شکاف ها را ژرف تر می سازد و هم اينکه شکاف های تازه ای در اين پيکر پوسيده بوجود می آورد. بنابر اين ايمان داشته باشيم که اگر اين مبارزه ادامه يابد، اين رژيم بزودی سقوط خواهد کرد و ما و جهانيان از شر آن راحت خواهيم شد
با چنين باوری هم دوست می دارم که با افتادگی به جوانان مبارز درون توصيه کنم که ای فرزندان جگرگوشه ايران! هرگونه کوتاه آمادن و عقب نشينی شما در اين مرحله از مبارزه که نيم بيشتر اين کار سترگ تاريخی را به انجام رسانده ايد، نه تنها به انتقام گيری رژيم و کشتن بی چون و چرای شما بهترين فرزندان ايران خواهد انجاميد، بلکه عمر اين رژيم ضد بشری را هم دستکم برای پنجاه سال ديگر بيمه خواهد کرد. امری که نتيجه ی قطعی آنهم تبديل ايران به کشوری بد تر از سومالی و بيافرا خواهد بود
پس حتا برای حفظ جان خود و خانواده خودتان هم که شده ، بايد اين راه را تا برکندن ريشه اين ميکرب بدتر از ميکرب ايدز و طاعون و جزام از ايران ادامه دهيد. آنهم برکندن ريشه ی کليت آن که در رژيم روضه خوان ها، چپ و راست و ميانه همگی نام هايی بدون معنا و بی مسما هستند و تنها يک هويت وجود دارد که آنهم «هويت اسلامی» است. مراد اصلی من هم «اسلام سياسی» است
هويتی که اساس آن بر رد «ايرانی گری»، مرام آن ندبه و زاری و زنجيرزنی و هدف آن هم در بهترين حالت، تبديل ايران به کشوری بی روح و دل مرده و غمگين است. يعنی ضديت با جوانی، سرمستی، عشق، شور، شادی و شادخواری و نشاط که اصلی ترين نشانه های خوشبختی يک ملت آزاد و سالم است. مبادا نوميد شويد. باور کنيد که آب در يک قدمی است...! همين. امير سپهر
نخستين روز از ماه ژانويه سال دوهزار و ده ميلادی
May 2004 June 2004 July 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 January 2009 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 June 2009 July 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 January 2010 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 September 2011 February 2012
بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :
سايه سعيدی سيرجانی :
مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم
پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم
هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی
امان از فريب و صد امان از خود فريبی
روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :