آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Friday, July 17, 2009

 

آقای گنجی ننگ بر شما




زاد گـــاه
امير سپهر



آقای گنجی ننگ بر شما و سرنگون باد جمهوری اسلامی شما

همانگونه که می دانيد آقای اکبر گنجی بنا بر نوشته ی خودشان «از روشنفکران» دعوت بعمل آورده اند که از روز سی و يکم تير تا دوم امرداد ماه در حمايت از (زندانيان سياسی و جنبش اعتراضی در ايران)، در برابر سازمان ملل متحد در نيويورک اعتصاب غذا کنند

پر پيداست که برگزاری و يا شرکت در هر گونه ای آکسيون اعتراضی در اين روز های سخت، جدای از اينکه بگونه ای مستقيم باعث تقويت روحيه مبارزان درون می گردد، بلکه با رسوا کردن بيشتر رژيم ضد ايرانی روضه خوان ها در نزد افکار عمومی جهان هم، موجب تضعيف بيشتر آن شده و از اين رهگذر هم، حقانيت و نيروی بيشتری به مردم ما می بخشد

از اينروی، روشن است که هر گونه حمايت از آکسيونهای اعتراضی و اعتصاب ها در خارج از کشور، وظيفه ی انسانی و وجدانی و ميهنی هر ايرانی باشرافتی است. فارغ از اينکه ما شخصيت، شکل و شمايل، ميزان آگاهی و يا حتا روش های سياسی يک فراخوان دهنده را دوست داشته باشيم يا خير

زيرا خود او که مهم نيست. آنچه در اين ميان اهميت دارد، هدف سياسی مشترکی است که ما با برگزار کننده داريم. همچنين کمک به وفاق بيشتر از راه اقدامات مشترک سياسی که امروزه اصلآ برنده ترين سلاح ما، همين وفاق است. پس اينکه شخصی که فراخوان داده، خود ليبرال است يا سوسيال دموکرات يا اينکه کمونيست است يا جمهوری خواه، اصلآ چندان اهميتی ندارد.(*) و

با آنچه آوردم، پس مهم اين است که ما بدانيم شخص يا گروهی که يک فراخوان اعتراضی می دهد، براستی خود نيز دشمن جمهوری روضه خوان ها است و هدف وی نيز براستی کمک به رسيدن ما به دموکراسی و يک جامعه ی سکولار و آزاد است. برای دستيابی به چنين شناختی هم، تنها يک راه وجود دارد که همانا شناخت شخصيت، خاستگاه اجتماعی، آبشخور فرهنگی و تکيه گاه عقيدتی و منافع طبقاتی شخص و گروهی است که فراخوان بيرون می دهد

آنچه به خود آقای گنجی مربوط می شود، نگارنده که گمان نمی کنم ايشان حداقل در نزد اهل معرفت اصلآ نيازی به معرفی همچو منی داشته باشند. او يک حزب اللهی دوآتشه و بگفته خودش يک مسلمان "دوموکورات" مقلد آخوند منتظری است که کتاب زياد می خواند و از بر می کند. درست مانند مهندس بهرام مشيری. درست هم بسان همان آقای مشيری عين مطالب کتابها را برای ديگران نقل می کند. بی اينکه آن کتابهايی که خوانده، در خود وی کمترين دگرگونی شخصيتی و باوری بوجود آورده باشد

زيرا که در اينگونه افراد، به دليل نوع تربيت دوران کودکی، اصولآ استعدادی بنام«استعداد کمال» وجود ندارد که مطالعه در آنها اثر مثبتی داشته باشد. از آنجا که من اين مطلب را در نوشته ای با فرنام «دموکراسی در آغوش مادران است نه در کتابها» به روشنی شرح داده ام، در اينجا ديگر وارد اين مبحث بسيار پيچيده نشده و تنها برای بهتر رساندن مرادم، همين چند جمله را به شکل مضمونی از آن نوشته ی خود می آورم که اموری چون دموکراسی و سکولاريته و آزاد انديشی و اخلاقمداری ... ابدآ امور معرفتی نيستند

بزبانی روشن تر، اين اصل که عده ای شبه روشنفکر ناآگاه آنرا ملکه ذهن مردم ما ساخته اند که گويا "آدمی تنها از راه کتابخواندن دموکرات و آزادی خواه و سکولار و يا حتا آزاد انديش می گردد"، اصلی بی اصل و سخنی سخيف است. زيرا که مدرسه ی آدميت و مدنيت و سکولاريسم، آغوش مادران و محيط خانواده و اجتماع است که اساسآ ربطی به کتابخوانی ندارد

باری، آقای گنجی در زمينه ی معرفت شناسی مريد و سرسپرده تام و تمام انديشه های کپک زده ی سيد عبدالکريم سروش است. يعنی همين سروش ی که خود وی اصلآ در حوزه ی معرفت شناسی، دستکم يکصد و پنجاه سال از اين غافله عقب است، چه رسد به شاگردش گنجی. بهترين و روشن ترين گواه اين ادعای من هم، مقايسه ی سخنان ده پهلوی او در باب اسلام و سازگاری يا عدم سازگاری آن با فلسفه ناسوتی، با انديشه های بسيار صريح و روشن آخوند زاده و کرمانی در يک و نيم سده پيش از اين است

حال سخن از زکريای ‏رازی (ميلادی ٩٢۵)، ابونصر فارابی (ميلادی ٩۵٠)، پور سينا يا ابن سینا (ميلادی ١٠٣٧)، ابو ریحان ‏بیرونی (ميلادی ١٠٤٨)، شهاب الدین سهره وردی (ميلادی ١١٩١)، و همچنين فخرالدین ‏رازی (ميلادی ١٢١١) به ميان نمی آورم که ديدگاههای تمامی آن انديشمندان ايرانی در باب قديم يا حادث بودن گيتی، نبوت و مبحث وحی و بطور کلی هستی شناسی، حتا در ده ـ دوازده سده ی پيش از اينهم، از ديدگاههای کدرسروش و کديور و مجتهد شبستری و ملکيان و قابل به مراتب منطقی تر و علمی تر بوده که امروزه در ايران اسير دستاربندان، به نوانديشان دينی شهره گشته اند

از اينروی هم نه سروش، نه شاگردش گنجی، نه مرجع تقليد وی حسينعلی منتظری، نه هيچ يک از اعضای معروف به "حلقه کيان" ، نه آن به اصطلاح نوانديشان دينی و نه حتا هيچکدامی از هم انديشان اصلاح طلب و ملی مذهبی ايشان، هنوز هم از مرز نقل نگذشته و به قلمرو عقل نرسيده اند

آقای گنجی بنا بر شهادت تمامی نوشته های اش، همچنان تخت بند عقل دربند سنت و فقه اماميه است. او نه به انديشه رها از زندان تاريک توحيد، يعنی عقل متکی بر منطق و استدلال پايبند است و نه اصولآ چيزی بنام اتيک را می شناسد. کما اينکه در هزار و يک متن که نوشته رگه ای ولو کمرنگ هم نمی توان از اتيک پيدا کرد

و اما موضع او در زمينه سياست و در برابر جمهوری اسلامی هم بطور طبيعی هم سنگ و هماهنگ با همان باور های مذهبی او است. او به تبع همان ديدگاه مذهبی، در قلمرو سياست هم به تنها چيزی که ابدآ باور ندارد، همان سکولاريسم است. شما اگر تمامی نوشته های آقای گنجی را هم که زير و رو کنيد، هرگز و در هيچ نوشته ی او حتا يک جمله هم نخواهيد يافت که نامبرده در آن از سکولاريسم پدافند کرده و تماميّت جمهوری اسلامی را رد کرده باشد

حتا در مانيفست جمهوری خواهی خود که ناآگان از کم سوادی و سر شيدايی به کله شقی او در زندان، متوجه رندی های قلمی او نشده و توده ای ها هم که آگاهانه آن مانفيست «جمهوری اسلامی ناز و مامانی» بجای «جمهوری اسلامی بد و بداخلاق» را مصادره ی به مطلوب کردند مبادا که پادشاهی به ايران باز گردد

اصلآ چنانچه شما همين نوشته چند روز پيش او « چه باید کرد؟ چه نباید کرد؟» را هم که خوب بخوانيد، به نيکی در خواهيد يافت که آقای گنجی موضعی در برابر غرب و مسئله ی فلسطين و اسرائيل دارد که چندان تفاوت کيفی با ديدگاههای ملا عمر و ايمن الظواهری ندارد

او در اين نوشته خود هرگز از جيمی کارتر جمهوری اسلامی ساز، پدر معنوی تمامی گروههای اسلامی تروريستی و مسئول تمامی اين سيه روزی های جهانيان هيچ شکوه نکرده و خلف وی، حسين اوباما را هم از ژرفای دل می ستايد ـ لابد بقول خودشان به دليل "سبقه اسلامی" که دارد ـ، اما جورج بوش دشمن سازش ناپذير سربران را، بر اساس باور های شيعی خود، از شمر و خولی و حرمله و ابن ملجم هم به مراتب شقی تر و قاتل تر می خواند

حاصل اينکه، جوهر و چکيده ی تمامی نوشته ها و گفتار جناب گنجی بيانگر اين حقيقت است که وی در نهايت، خواهان کنار رفتن شخص خامنه ای از مقام ولايت است. جمهوری آرمانی و يا سيستم بقول خودش « دوموکوراتيک» ايده آل او هم همين جمهوری اسلامی اما با ولايت مثلآ آقای منتظری يا مجتهد شبستری و يا يک شبه ملای کت و شلواری بسان سروش است

و اما حاصل سخن خود من اين است که اکبر گنجی، بودور کِه وار يا همين که هست! اين جمله را از اينروی مياورم مبادا کسانی خيال کنند که چون اکبر گنجی می خواهد روزه ی سياسی بگيرد، پس لابد دشمن رژيم روضه خوان ها است. مبادا که مانند دوازده سال پيش و در جريان خاتمی، باز هم عده ای از ظن خود يار گنجی گردند و بعد ها او را خائن بخوانند و مبادا باز هم بجای خجالت از حماقت خود، توجيهاتی مسخره تحويل مردم بدهند

يعنی مباد همانگونه که خيال کردند چنانچه به دنبال آخوند خاتمی بيافتند، او با سرنگون ساختن نظام آدمخوار يادگار مولايش خمينی ضحاک، برای آنها يک دموکراسی مانند دموکراسی فرانسه و سوئد و دانمارک خواهد آورد، و آنگاه که متوجه شدند تا چه اندازه جاهل هستند، بجای پوزش خواهی، توجيه های آبکی آوردند، اين بار هم مجبور شوند که نادانی خود را با توجيه های مضحک ماستمالی کنند

او اين فراخوان را در درجه ی نخست برای دفاع از رفقای اصلاح طلب خود داده است نه اينکه خواستار حتا کوچکترين لطمه زدن به اصل اين نظام انيرانی و جنايت پيش باشد. به همين خاطر هم هست که همگان را مکلف ساخته که شعاری جز آزادی زندانيان سياسی سر نداده و هيچ پرچم و پلاکاردی از ديد او "متفرقه" را هم با خود به همراه نياورند. پس شخصی بنام اکبر گنجی، نه سرنگونی خواه است و نه حتا سکولار

او نه تنها نابودی اين نظم اهريمنی را خواستار نيست، بلکه با يک تيزبازی بگفته خودشان "بچه مسلمانی" يا تقيه که ويژه ی شاگردان خمينی است، حتا در پی گرفتن زهر دشمنان رژيم و تنزل خواست سرنگونی آنان به رفرم به دست رفقای ريشو و زندانی خود هم هست. و باز هم بقول خودشان، والسلام نامه تمام، يعنی اين تمام هدفی است که آقای گنجی در پی دستيابی بدان است

اگر خواهان اين هستيد که مراد اصلی من و مردهِ رند بازی های بچه مسلمانی آن پرورش يافته در مکتب خمينی را روشن تر و بهتر درک کنيد، تمنا می کنم که خوب و با حوصله متن اين گفتگوی او با راديو فردا را مطالعه بفرمائيد. اعتصاب غذای روشنفکران ایرانی در مقابل سازمان ملل

درست است که بسياری از هم ميهنان مهربان و دلسوز ما و حتا هنرمندانی چون خانم گوگوش و آقايان ابی و شهيار قنبری هم به اين اعتصاب پيوسته اند. ليکن راستی اين است که چون بسياری از اين گراميان از سياست سر در نمی آورند، عناصری چون گنجی و پيچيدگی های اوضاع سياسی ايران هم را نمی شناسند، به تبع آن هم نمی دانند که اين يک فريب است نه حرکتی آزادی خواهانه و کمک به مادرانی که در ماتم نازنين ترين جگرگوشه های خود نشسته اند. ورنه آنان هرگز در اين دام نمی افتادند

چنانچه شما هم نيم نگاهی به اسامی نخستين حاميان اين فراخوان بياندازيد. آنگاه به نيکی در خواهيد يافت که من از چه سخن می گويم. با اين اسامی، اصولآ اگر ما به فرض نيت خود آقای گنجی را هم که خيرخواهانه و آزادی خواهانه بپنداريم که اينگونه نيست، چنين آکسيونی هرگز نمی تواند بر عليه جمهوری روضه خوان ها باشد

جناب گنجی چون عقده ی روشنفکری دارند، از «روشنفکران آزادی خواه» دعوت بعمل آورده اند. من نادان اما هر چه در گذشته ی اين حاميان اوليه همگی مقلد امام راحل و توده ای ها ـ و لابد بسيار بسيار هم سکولار و آزادی خواه و ميهن پرست! ـ غور کردم، عاقبت هم عقلم قد نداد که بدانم اينان از چه زمانی روشنفکر شده و چگونه آزادی خواه گشته اند! آنهم تا بدين اندازه که می خواهند در يک آکسيون اعتراض به جمهوری اسلامی شرکت کنند! و

خوب به همين چند نام از همان نخستين ليست و سوابق درخشان آنها در حمايت از آزادی توجه بفرمائيد، عبدالعلی بازرگان «يک آخوند تمام عيار مفسر قرآن و روضه خوان»، سيده نيره توحيدی «يار تودلی تريتا پارسی» و شوهر محجبه ی اين بانو يعنی سيد کاظم علمداری، منصور فرهنگ، احمد کريمی حکاک، مهرانگيز کار، از همه هم بامزه تر سيد علی اصغر يا مهرزاد بروجردی يکی از معروف ترين دانشگاهيان طرفدار رژيم و از آنهم با مزه تر، سيد غلامعلی خان يا مهرداد مشايخی که ...! و

من که حقيقتآ جای خالی دکتر حسين الله کرم، دکتر حسين صفار هرندی، دکتر مسعود ده نمکی، دکتر تريتا پارسی، دکتر هوشنگ امير احمدی، دکتر شمقدری، دکتر انبارلويی و حتا دکتر محمود احمدی نژاد رئيس جمهور محبوب خودمان را هم در جمع اين روشنفکران بسيار آگاه و فوق العاده هم آزادی خواه دشمن جمهوری اسلامی خالی می بينم

به باور من چه خوب خواهد شد که چنين آکسيونی با اين ترکيب، اصلآ با برگزاری يک مراسم دعای کميل و با صدای روشنفکر آزادی خواهی چون حجت الاسلام دکتر حاج محسن قرائتی در شب سوم بپايان رسد. زيرا که خوشبختانه اين روشنفکر بزرگ و سکولار هم اينک برای معالجه ی باد فتق مزمن خود، در شهر واشنگتن تشريف دارند

همگی هم از ولی فقيه و آيت الله خامنه ای، سردسته ی چاقوکشان قلعه شهرنو با نام (سلطان) ياد کنند که لک به گوشه "دوموکوراسی" اسلامی آقای گنجی نيقتد. اينکار همچنين باعث خواهد شد که آقای گنجی ياد علی اصغر تشنه لب در صحرای کربلا هم نيافتاتند که زود دچار عطش گردند. سلطان خواندن آيت الله، تکرار اين تئوری مترقی توده ای های بسيار ميهن پرست هم خواهد بود که فقط و فقط سلطان «پادشاه» است که مظهر ظلم و ارتجاع و مردم کشی است

خواندن آيت الله و ولی فقيه با نام سلطان، تاکيد هزار باره ای بر روی اين حقيقت تاريخی هم خواهد بود که آقای خامنه ای از ملا بودن خود عدول کرده و به سلطانی «پادشاهی» روی آورده که تا اين حد ستمکاره و جانی و دزد و سردسته ی اوباش شده، ورنه يک آيت الله از ميان آيت الله های نازنين که هماره در طول تاريخ از گوهر آزادی، ناسيوناليسم ايرانی، مدرنيته، فرهنگ بالنده ، سکولاريسم و حق بهائيان و زرتشتيان و مسيحيان و بی دينان ... دفاع کرده اند که نمی تواند تا اين اندازه پست و جانی و بدکاره و پسمانده باشد

کما اينکه چفيه فلسطينی او اصلآ خود روشن ترين نشان سلطانی يا همان پادشاهی است. بويژه پادشاهان خائن پهلوی که در تمامی پنجاه و هفت سال از هر چه رنگ و بوی ايرانی داشت نفرت داشته و بجای کوروش و داريوش و خشايار هم، دائم از خالد اسلامبولی و اسماعيل هانيه و خالد مشعل و حسن البشير و هوگوچاوز و کيم ايل سونگ سخن می گفتند و هميشه هم چفيه فلسطينی بر گردن می انداختند

برکشيدن تمامی دلالهای آن محله ی مشهور و تيمسار و سرلشگر و وزير و وکيل ساختن آن فواحش زادگان چاقوکش و تلکه گير هم از همان تغيير خلق و خوی خامنه ای از ملايی به پادشاهی است. حتا ريختن پول مردم گرسنه و تن فروش و آواره در چهار گوشه ی عالم به حلقوم تروريست های اسلامی و کمونيست های دهاتی و بوگندو و عقبمانده هم، از ويژگی های دو پادشاه پهلوی بود که طفلک آقای خامنه ای آنرا از همان خائنان به ارث برد

به هر روی، بقول جناب مولانا چون اين سخن پايان ندارد، به نتيجه گيری آنچه نوشتم می پردازم. هر چه بوده اين فراخوان داده شده است و عده ای هم از سر کم آگاهی در اين دام افتاده اند. اينک برای بر هم زدن اين حقه بازی و کلاهبرداری آقای گنجی در اين سوی هم، تنها دو تاکتيک مؤثر وجود دارد، نخست روشن ساختن هم ميهنان مهربان و ساده دلی که گول اين شيادی را خورده اند، دوم رفتن به اين آکسيون و روزه سياسی با پرچم های شير و خورشيد نشان ايران و ديگر نشانهای ناسيوناليستی و تابلو های بسيار بزرگ

يعنی پلاکارد های درشتی که بر روی آن ها، خوانا و درشت، شعار سرنگونی نقش بسته باشد. تمامی شعار ها هم بايد اساس و تماميت رژيم را هدف قرار دهد نه دولت مسخره و بی اختيار احمدی نژاد و نه حتا فقط خود خامنه ای شيره ای و مفلوک را

يعنی درست همان هدف سترگ تاريخی که امروز خون پاک رشيد ترين و زيبا ترين جگر پاره های مادران ايرانی در راه نيل بدان بر زمين ايران ريخته می شود. هر نشست و آکسيون و مراسمی هم که در آينده با اين ويژگی ها برگزار نشود، بدانيد که بدون چون و چرا به مثابه آب دهان انداختن به شرف انسانی و ايرانی و خيانت به خون جانباختگان ما است، همين. امير سپهر
........................................................

و(*)«جمهوری خواهی را بدين خاطر در کنار ديگر ايدئولوژی های سياسی آورم که آخر در ميان ما ايرانيان، سالها است که عده ای از «جمهوری خواهی» هم ديگر يک ايدئولوژی سياسی و حتا مذهب ساخته اند، يعنی امری که تاکنون در هيچ کجای اين گيتی سابقه نداشته. اين نودينان سخت هم بدين مذهب نوظهور خود مؤمن و پايبند هستند

امامان و چهارده معصوم اين مذهب تازه هم، توده ای های رفيق ديروز خمينی و اصلاح طلبان ريشو و ملی مذهبی های مقلد ديروز و امروز همان ضحاک هستند. اعضای اين سکت يا فرقه ی «جمهوری» آنچنان هم متعصب هستند که هرکسی که به دين آنان ـ جمهوری خواهی ـ معتقد نباشد را، فورآ کافر حربی و مجوس و مشرک و جزو مفسدين فی الارض می خوانند. البته با واژگان ديگری بسان سلطنت طلب، ناآگاه، ساواکی، نوکر خاندان پهلوی... براستی که ما ايرانيان متخصص التقاط و انگولک و به گند کشيدن انديشه های سره و روشن ديگران هستيم


www.zadgah.com

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker