آقای گنجی ننگ بر شما و سرنگون باد جمهوری اسلامی شما
همانگونه که می دانيد آقای اکبر گنجی بنا بر نوشته ی خودشان «از روشنفکران» دعوت بعمل آورده اند که از روز سی و يکم تير تا دوم امرداد ماه در حمايت از (زندانيان سياسی و جنبش اعتراضی در ايران)، در برابر سازمان ملل متحد در نيويورک اعتصاب غذا کنند
پر پيداست که برگزاری و يا شرکت در هر گونه ای آکسيون اعتراضی در اين روز های سخت، جدای از اينکه بگونه ای مستقيم باعث تقويت روحيه مبارزان درون می گردد، بلکه با رسوا کردن بيشتر رژيم ضد ايرانی روضه خوان ها در نزد افکار عمومی جهان هم، موجب تضعيف بيشتر آن شده و از اين رهگذر هم، حقانيت و نيروی بيشتری به مردم ما می بخشد
از اينروی، روشن است که هر گونه حمايت از آکسيونهای اعتراضی و اعتصاب ها در خارج از کشور، وظيفه ی انسانی و وجدانی و ميهنی هر ايرانی باشرافتی است. فارغ از اينکه ما شخصيت، شکل و شمايل، ميزان آگاهی و يا حتا روش های سياسی يک فراخوان دهنده را دوست داشته باشيم يا خير
زيرا خود او که مهم نيست. آنچه در اين ميان اهميت دارد، هدف سياسی مشترکی است که ما با برگزار کننده داريم. همچنين کمک به وفاق بيشتر از راه اقدامات مشترک سياسی که امروزه اصلآ برنده ترين سلاح ما، همين وفاق است. پس اينکه شخصی که فراخوان داده، خود ليبرال است يا سوسيال دموکرات يا اينکه کمونيست است يا جمهوری خواه، اصلآ چندان اهميتی ندارد.(*)و
با آنچه آوردم، پس مهم اين است که ما بدانيم شخص يا گروهی که يک فراخوان اعتراضی می دهد، براستی خود نيز دشمن جمهوری روضه خوان ها است و هدف وی نيز براستی کمک به رسيدن ما به دموکراسی و يک جامعه ی سکولار و آزاد است. برای دستيابی به چنين شناختی هم، تنها يک راه وجود دارد که همانا شناخت شخصيت، خاستگاه اجتماعی، آبشخور فرهنگی و تکيه گاه عقيدتی و منافع طبقاتی شخص و گروهی است که فراخوان بيرون می دهد
آنچه به خود آقای گنجی مربوط می شود، نگارنده که گمان نمی کنم ايشان حداقل در نزد اهل معرفت اصلآ نيازی به معرفی همچو منی داشته باشند. او يک حزب اللهی دوآتشه و بگفته خودش يک مسلمان "دوموکورات" مقلد آخوند منتظری است که کتاب زياد می خواند و از بر می کند. درست مانند مهندس بهرام مشيری. درست هم بسان همان آقای مشيری عين مطالب کتابها را برای ديگران نقل می کند. بی اينکه آن کتابهايی که خوانده، در خود وی کمترين دگرگونی شخصيتی و باوری بوجود آورده باشد
زيرا که در اينگونه افراد، به دليل نوع تربيت دوران کودکی، اصولآ استعدادی بنام«استعداد کمال» وجود ندارد که مطالعه در آنها اثر مثبتی داشته باشد. از آنجا که من اين مطلب را در نوشته ای با فرنام «دموکراسی در آغوش مادران است نه در کتابها» به روشنی شرح داده ام، در اينجا ديگر وارد اين مبحث بسيار پيچيده نشده و تنها برای بهتر رساندن مرادم، همين چند جمله را به شکل مضمونی از آن نوشته ی خود می آورم که اموری چون دموکراسی و سکولاريته و آزاد انديشی و اخلاقمداری ... ابدآ امور معرفتی نيستند
بزبانی روشن تر، اين اصل که عده ای شبه روشنفکر ناآگاه آنرا ملکه ذهن مردم ما ساخته اند که گويا "آدمی تنها از راه کتابخواندن دموکرات و آزادی خواه و سکولار و يا حتا آزاد انديش می گردد"، اصلی بی اصل و سخنی سخيف است. زيرا که مدرسه ی آدميت و مدنيت و سکولاريسم، آغوش مادران و محيط خانواده و اجتماع است که اساسآ ربطی به کتابخوانی ندارد
باری، آقای گنجی در زمينه ی معرفت شناسی مريد و سرسپرده تام و تمام انديشه های کپک زده ی سيد عبدالکريم سروش است. يعنی همين سروش ی که خود وی اصلآ در حوزه ی معرفت شناسی، دستکم يکصد و پنجاه سال از اين غافله عقب است، چه رسد به شاگردش گنجی. بهترين و روشن ترين گواه اين ادعای من هم، مقايسه ی سخنان ده پهلوی او در باب اسلام و سازگاری يا عدم سازگاری آن با فلسفه ناسوتی، با انديشه های بسيار صريح و روشن آخوند زاده و کرمانی در يک و نيم سده پيش از اين است
حال سخن از زکريای رازی (ميلادی ٩٢۵)، ابونصر فارابی (ميلادی ٩۵٠)، پور سينا يا ابن سینا (ميلادی ١٠٣٧)، ابو ریحان بیرونی (ميلادی ١٠٤٨)، شهاب الدین سهره وردی (ميلادی ١١٩١)، و همچنين فخرالدین رازی (ميلادی ١٢١١) به ميان نمی آورم که ديدگاههای تمامی آن انديشمندان ايرانی در باب قديم يا حادث بودن گيتی، نبوت و مبحث وحی و بطور کلی هستی شناسی، حتا در ده ـ دوازده سده ی پيش از اينهم، از ديدگاههای کدرسروش و کديور و مجتهد شبستری و ملکيان و قابل به مراتب منطقی تر و علمی تر بوده که امروزه در ايران اسير دستاربندان، به نوانديشان دينی شهره گشته اند
از اينروی هم نه سروش، نه شاگردش گنجی، نه مرجع تقليد وی حسينعلی منتظری، نه هيچ يک از اعضای معروف به "حلقه کيان" ، نه آن به اصطلاح نوانديشان دينی و نه حتا هيچکدامی از هم انديشان اصلاح طلب و ملی مذهبی ايشان، هنوز هم از مرز نقل نگذشته و به قلمرو عقل نرسيده اند
آقای گنجی بنا بر شهادت تمامی نوشته های اش، همچنان تخت بند عقل دربند سنت و فقه اماميه است. او نه به انديشه رها از زندان تاريک توحيد، يعنی عقل متکی بر منطق و استدلال پايبند است و نه اصولآ چيزی بنام اتيک را می شناسد. کما اينکه در هزار و يک متن که نوشته رگه ای ولو کمرنگ هم نمی توان از اتيک پيدا کرد
و اما موضع او در زمينه سياست و در برابر جمهوری اسلامی هم بطور طبيعی هم سنگ و هماهنگ با همان باور های مذهبی او است. او به تبع همان ديدگاه مذهبی، در قلمرو سياست هم به تنها چيزی که ابدآ باور ندارد، همان سکولاريسم است. شما اگر تمامی نوشته های آقای گنجی را هم که زير و رو کنيد، هرگز و در هيچ نوشته ی او حتا يک جمله هم نخواهيد يافت که نامبرده در آن از سکولاريسم پدافند کرده و تماميّت جمهوری اسلامی را رد کرده باشد
حتا در مانيفست جمهوری خواهی خود که ناآگان از کم سوادی و سر شيدايی به کله شقی او در زندان، متوجه رندی های قلمی او نشده و توده ای ها هم که آگاهانه آن مانفيست «جمهوری اسلامی ناز و مامانی» بجای «جمهوری اسلامی بد و بداخلاق» را مصادره ی به مطلوب کردند مبادا که پادشاهی به ايران باز گردد
اصلآ چنانچه شما همين نوشته چند روز پيش او « چه باید کرد؟ چه نباید کرد؟» را هم که خوب بخوانيد، به نيکی در خواهيد يافت که آقای گنجی موضعی در برابر غرب و مسئله ی فلسطين و اسرائيل دارد که چندان تفاوت کيفی با ديدگاههای ملا عمر و ايمن الظواهری ندارد
او در اين نوشته خود هرگز از جيمی کارتر جمهوری اسلامی ساز، پدر معنوی تمامی گروههای اسلامی تروريستی و مسئول تمامی اين سيه روزی های جهانيان هيچ شکوه نکرده و خلف وی، حسين اوباما را هم از ژرفای دل می ستايد ـ لابد بقول خودشان به دليل "سبقه اسلامی" که دارد ـ، اما جورج بوش دشمن سازش ناپذير سربران را، بر اساس باور های شيعی خود، از شمر و خولی و حرمله و ابن ملجم هم به مراتب شقی تر و قاتل تر می خواند
حاصل اينکه، جوهر و چکيده ی تمامی نوشته ها و گفتار جناب گنجی بيانگر اين حقيقت است که وی در نهايت، خواهان کنار رفتن شخص خامنه ای از مقام ولايت است. جمهوری آرمانی و يا سيستم بقول خودش « دوموکوراتيک» ايده آل او هم همين جمهوری اسلامی اما با ولايت مثلآ آقای منتظری يا مجتهد شبستری و يا يک شبه ملای کت و شلواری بسان سروش است
و اما حاصل سخن خود من اين است که اکبر گنجی، بودور کِه وار يا همين که هست! اين جمله را از اينروی مياورم مبادا کسانی خيال کنند که چون اکبر گنجی می خواهد روزه ی سياسی بگيرد، پس لابد دشمن رژيم روضه خوان ها است. مبادا که مانند دوازده سال پيش و در جريان خاتمی، باز هم عده ای از ظن خود يار گنجی گردند و بعد ها او را خائن بخوانند و مبادا باز هم بجای خجالت از حماقت خود، توجيهاتی مسخره تحويل مردم بدهند
يعنی مباد همانگونه که خيال کردند چنانچه به دنبال آخوند خاتمی بيافتند، او با سرنگون ساختن نظام آدمخوار يادگار مولايش خمينی ضحاک، برای آنها يک دموکراسی مانند دموکراسی فرانسه و سوئد و دانمارک خواهد آورد، و آنگاه که متوجه شدند تا چه اندازه جاهل هستند، بجای پوزش خواهی، توجيه های آبکی آوردند، اين بار هم مجبور شوند که نادانی خود را با توجيه های مضحک ماستمالی کنند
او اين فراخوان را در درجه ی نخست برای دفاع از رفقای اصلاح طلب خود داده است نه اينکه خواستار حتا کوچکترين لطمه زدن به اصل اين نظام انيرانی و جنايت پيش باشد. به همين خاطر هم هست که همگان را مکلف ساخته که شعاری جز آزادی زندانيان سياسی سر نداده و هيچ پرچم و پلاکاردی از ديد او "متفرقه" را هم با خود به همراه نياورند. پس شخصی بنام اکبر گنجی، نه سرنگونی خواه است و نه حتا سکولار
او نه تنها نابودی اين نظم اهريمنی را خواستار نيست، بلکه با يک تيزبازی بگفته خودشان "بچه مسلمانی" يا تقيه که ويژه ی شاگردان خمينی است، حتا در پی گرفتن زهر دشمنان رژيم و تنزل خواست سرنگونی آنان به رفرم به دست رفقای ريشو و زندانی خود هم هست. و باز هم بقول خودشان، والسلام نامه تمام، يعنی اين تمام هدفی است که آقای گنجی در پی دستيابی بدان است
اگر خواهان اين هستيد که مراد اصلی من و مردهِ رند بازی های بچه مسلمانی آن پرورش يافته در مکتب خمينی را روشن تر و بهتر درک کنيد، تمنا می کنم که خوب و با حوصله متن اين گفتگوی او با راديو فردا را مطالعه بفرمائيد. اعتصاب غذای روشنفکران ایرانی در مقابل سازمان ملل
درست است که بسياری از هم ميهنان مهربان و دلسوز ما و حتا هنرمندانی چون خانم گوگوش و آقايان ابی و شهيار قنبری هم به اين اعتصاب پيوسته اند. ليکن راستی اين است که چون بسياری از اين گراميان از سياست سر در نمی آورند، عناصری چون گنجی و پيچيدگی های اوضاع سياسی ايران هم را نمی شناسند، به تبع آن هم نمی دانند که اين يک فريب است نه حرکتی آزادی خواهانه و کمک به مادرانی که در ماتم نازنين ترين جگرگوشه های خود نشسته اند. ورنه آنان هرگز در اين دام نمی افتادند
چنانچه شما هم نيم نگاهی به اسامی نخستين حاميان اين فراخوان بياندازيد. آنگاه به نيکی در خواهيد يافت که من از چه سخن می گويم. با اين اسامی، اصولآ اگر ما به فرض نيت خود آقای گنجی را هم که خيرخواهانه و آزادی خواهانه بپنداريم که اينگونه نيست، چنين آکسيونی هرگز نمی تواند بر عليه جمهوری روضه خوان ها باشد
جناب گنجی چون عقده ی روشنفکری دارند، از «روشنفکران آزادی خواه» دعوت بعمل آورده اند. من نادان اما هر چه در گذشته ی اين حاميان اوليه همگی مقلد امام راحل و توده ای ها ـ و لابد بسيار بسيار هم سکولار و آزادی خواه و ميهن پرست! ـ غور کردم، عاقبت هم عقلم قد نداد که بدانم اينان از چه زمانی روشنفکر شده و چگونه آزادی خواه گشته اند! آنهم تا بدين اندازه که می خواهند در يک آکسيون اعتراض به جمهوری اسلامی شرکت کنند! و
خوب به همين چند نام از همان نخستين ليست و سوابق درخشان آنها در حمايت از آزادی توجه بفرمائيد، عبدالعلی بازرگان «يک آخوند تمام عيار مفسر قرآن و روضه خوان»، سيده نيره توحيدی «يار تودلی تريتا پارسی» و شوهر محجبه ی اين بانو يعنی سيد کاظم علمداری، منصور فرهنگ، احمد کريمی حکاک، مهرانگيز کار، از همه هم بامزه تر سيد علی اصغر يا مهرزاد بروجردی يکی از معروف ترين دانشگاهيان طرفدار رژيم و از آنهم با مزه تر، سيد غلامعلی خان يا مهرداد مشايخی که ...! و
من که حقيقتآ جای خالی دکتر حسين الله کرم، دکتر حسين صفار هرندی، دکتر مسعود ده نمکی، دکتر تريتا پارسی، دکتر هوشنگ امير احمدی، دکتر شمقدری، دکتر انبارلويی و حتا دکتر محمود احمدی نژاد رئيس جمهور محبوب خودمان را هم در جمع اين روشنفکران بسيار آگاه و فوق العاده هم آزادی خواه دشمن جمهوری اسلامی خالی می بينم
به باور من چه خوب خواهد شد که چنين آکسيونی با اين ترکيب، اصلآ با برگزاری يک مراسم دعای کميل و با صدای روشنفکر آزادی خواهی چون حجت الاسلام دکتر حاج محسن قرائتی در شب سوم بپايان رسد. زيرا که خوشبختانه اين روشنفکر بزرگ و سکولار هم اينک برای معالجه ی باد فتق مزمن خود، در شهر واشنگتن تشريف دارند
همگی هم از ولی فقيه و آيت الله خامنه ای، سردسته ی چاقوکشان قلعه شهرنو با نام (سلطان) ياد کنند که لک به گوشه "دوموکوراسی" اسلامی آقای گنجی نيقتد. اينکار همچنين باعث خواهد شد که آقای گنجی ياد علی اصغر تشنه لب در صحرای کربلا هم نيافتاتند که زود دچار عطش گردند. سلطان خواندن آيت الله، تکرار اين تئوری مترقی توده ای های بسيار ميهن پرست هم خواهد بود که فقط و فقط سلطان «پادشاه» است که مظهر ظلم و ارتجاع و مردم کشی است
خواندن آيت الله و ولی فقيه با نام سلطان، تاکيد هزار باره ای بر روی اين حقيقت تاريخی هم خواهد بود که آقای خامنه ای از ملا بودن خود عدول کرده و به سلطانی «پادشاهی» روی آورده که تا اين حد ستمکاره و جانی و دزد و سردسته ی اوباش شده، ورنه يک آيت الله از ميان آيت الله های نازنين که هماره در طول تاريخ از گوهر آزادی، ناسيوناليسم ايرانی، مدرنيته، فرهنگ بالنده ، سکولاريسم و حق بهائيان و زرتشتيان و مسيحيان و بی دينان ... دفاع کرده اند که نمی تواند تا اين اندازه پست و جانی و بدکاره و پسمانده باشد
کما اينکه چفيه فلسطينی او اصلآ خود روشن ترين نشان سلطانی يا همان پادشاهی است. بويژه پادشاهان خائن پهلوی که در تمامی پنجاه و هفت سال از هر چه رنگ و بوی ايرانی داشت نفرت داشته و بجای کوروش و داريوش و خشايار هم، دائم از خالد اسلامبولی و اسماعيل هانيه و خالد مشعل و حسن البشير و هوگوچاوز و کيم ايل سونگ سخن می گفتند و هميشه هم چفيه فلسطينی بر گردن می انداختند
برکشيدن تمامی دلالهای آن محله ی مشهور و تيمسار و سرلشگر و وزير و وکيل ساختن آن فواحش زادگان چاقوکش و تلکه گير هم از همان تغيير خلق و خوی خامنه ای از ملايی به پادشاهی است. حتا ريختن پول مردم گرسنه و تن فروش و آواره در چهار گوشه ی عالم به حلقوم تروريست های اسلامی و کمونيست های دهاتی و بوگندو و عقبمانده هم، از ويژگی های دو پادشاه پهلوی بود که طفلک آقای خامنه ای آنرا از همان خائنان به ارث برد
به هر روی، بقول جناب مولانا چون اين سخن پايان ندارد، به نتيجه گيری آنچه نوشتم می پردازم. هر چه بوده اين فراخوان داده شده است و عده ای هم از سر کم آگاهی در اين دام افتاده اند. اينک برای بر هم زدن اين حقه بازی و کلاهبرداری آقای گنجی در اين سوی هم، تنها دو تاکتيک مؤثر وجود دارد، نخست روشن ساختن هم ميهنان مهربان و ساده دلی که گول اين شيادی را خورده اند، دوم رفتن به اين آکسيون و روزه سياسی با پرچم های شير و خورشيد نشان ايران و ديگر نشانهای ناسيوناليستی و تابلو های بسيار بزرگ
يعنی پلاکارد های درشتی که بر روی آن ها، خوانا و درشت، شعار سرنگونی نقش بسته باشد. تمامی شعار ها هم بايد اساس و تماميت رژيم را هدف قرار دهد نه دولت مسخره و بی اختيار احمدی نژاد و نه حتا فقط خود خامنه ای شيره ای و مفلوک را
يعنی درست همان هدف سترگ تاريخی که امروز خون پاک رشيد ترين و زيبا ترين جگر پاره های مادران ايرانی در راه نيل بدان بر زمين ايران ريخته می شود. هر نشست و آکسيون و مراسمی هم که در آينده با اين ويژگی ها برگزار نشود، بدانيد که بدون چون و چرا به مثابه آب دهان انداختن به شرف انسانی و ايرانی و خيانت به خون جانباختگان ما است، همين. امير سپهر ........................................................
و(*)«جمهوری خواهی را بدين خاطر در کنار ديگر ايدئولوژی های سياسی آورم که آخر در ميان ما ايرانيان، سالها است که عده ای از «جمهوری خواهی» هم ديگر يک ايدئولوژی سياسی و حتا مذهب ساخته اند، يعنی امری که تاکنون در هيچ کجای اين گيتی سابقه نداشته. اين نودينان سخت هم بدين مذهب نوظهور خود مؤمن و پايبند هستند
امامان و چهارده معصوم اين مذهب تازه هم، توده ای های رفيق ديروز خمينی و اصلاح طلبان ريشو و ملی مذهبی های مقلد ديروز و امروز همان ضحاک هستند. اعضای اين سکت يا فرقه ی «جمهوری» آنچنان هم متعصب هستند که هرکسی که به دين آنان ـ جمهوری خواهی ـ معتقد نباشد را، فورآ کافر حربی و مجوس و مشرک و جزو مفسدين فی الارض می خوانند. البته با واژگان ديگری بسان سلطنت طلب، ناآگاه، ساواکی، نوکر خاندان پهلوی... براستی که ما ايرانيان متخصص التقاط و انگولک و به گند کشيدن انديشه های سره و روشن ديگران هستيم