آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Thursday, April 30, 2009

 

شاهزاده رضا پهلوی مرد اين ميدان نيست



زاد گـــاه
امير سپهر


شاهزاده رضا پهلوی مرد اين ميدان نيست
بخش دوم از «يک راهکار عملی برای نجات ايران» و

آنچه در پی خواهد آمد، تنها و تنها از سر احساس مسئوليت است. احساس مسئوليت برای مردمی که در حال نابودی و ميهنی که در حال از دست رفتن است. آنهم با اين هدف و اميد که دستکم در اين روز های بسيار خطير، باشند گوش هايی برای شنيدن و چشم هايی برای ديدن که بتوانند اين خطر پيش چشم را مشاهد و لمس کرده و تا از خودِ تاک هم نشانی بر جای نمانده، کمی بخود آيند

چرا که همگان حتا در اين روز های بی فردا هم کماکان به همان گنده گويی ها و مقاله نويسی ها و دُن کيشوت بازی ها و جنگ بر سر حقانيّت مردگان مشغول هستند. همچنان هم نه کسی احساس مسئوليتی می کند، نه اقدامی برای نجات ايران و نه اصلآ هيچ ايرانی از اين بابت کوچکترين دغدغه و دلشوره ای به خود راه می دهد

پس آنچه خواهم نوشت نه برای کوبيدن شاهزاده رضا پهلوی، نه برای ابراز دشمنی شخصی با او و نه حتا يک اتوريته ی سياسی ساختن از راه ستيز با وی، بلکه بيان روشن و بی لکنت ديدگاه های شخصی خودم در مورد شاهزاده رضا پهلوی خواهد بود

ديدگاه هايی که آنرا هم البته از راه مشاهده ی کار های او و تجربيات عينی چند دهساله به دست آورده ام، نه اينکه صرفآ از سر مهر و يا کين و احساسات شخصی بدين مواضع رسيده باشم. آنهم تنها به سبب دلشوره ی شديدی که برای اضمحلال سرزمين مادريم دارم و دلم نمی خواهد که من نيز همچنان به همين روشنفکربازی ها و عقده گشايی های مسخره و بی حاصل ادامه دهم

از اينروی هم در همين آغاز، هر نوع فحاشی به شاهزاده رضا پهلوی را در زير چتر حمايت از خود و ديدگاهايم، از هم اکنون به شدت محکوم می کنم. من نه هوادار پرخاشگر و فحاش می خواهم و نه اصلآ کوچکترين سنخيتی با آدمهايی دارم که احساسات شخصی و دوستی ها و دشمنی های خود را به ميدان سياست می کشند. سياست که عرصه ی چاقوکشی و فحاشی و تهمت زدن نيست

من ده هوادار متين و خردمند و اهل منطق و استدلال خود را با ده هزار هوادار فحاش و حتا احساساتی عاشق ديدگاه هايم عوض نمی کنم. چرا که در گذشته يکبار بجای کيستی افراد و کيفيت، به کميت بها داده و به هر انسان بی منطق دوستدار خود نزديک گشته و او را زير چتر حمايت گرفتم، سپس هم که تاوان اين اشتباه بزرگ خودم را پرداختم، آنهم با بهايی بسيار سنگين

در اينجا بی تعارف، بی اينکه ابدآ خود را مراد داشته باشم، تنها برای تلنگر زدن به ذهن پاره ای و از اشتباه بيرون آوردن آنان، می خواهم اين نيز بنويسم که اصولآ يکی از بزرگترين شيادی ها در ميهن ما همين بوده که کسان بسياری، مشروعيٌت و نام و اعتبار قلابی خود را نه از راه کوشش و سازندگی و خدمت به ميهن، بلکه يا از راه پريدن به اين و آن و تخريب چهره ی ديگران کسب کرده اند و يا از سنجاق کردن خود به شخصيت های صاحب نام

در نود درصد موارد هم البته چسباندن خود به مردگان و رفتگان. چون اين شيادان خوب می دانند که آن بيچاره ها ديگر در ميان نيستند تا مچ ايشان را باز کنند و به مردم بگويند که هيچ سنخيت و قرابت فکری و رفتاری با اينگونه الوات بی سر و پا و ناآگاه ندارند. جمله ی "از اشتباه بيرون آوردن" را از اينروی آوردم که بدبختانه بخشی از مردم ما هم اين (هواداری از مردگان) را برای خود به ملاک داوری در مورد ميهن پرستی و حقانيت اشخاص مبدل ساخته اند آخر

يعنی پاره ای، هر کلاش بی هويتی که از يک شخصيت ملی مرده دم می زند را فورآ يک فردی ملی و ميهن پرست به حساب می آورند. بی توجه به اين راستی که بسياری از اين هواداری ها، ريايی و اصلآ يک دکان دونبش شيادی است. همين است که امروزه بد سابقه ترين و خاين ترين آدمها هم با نهادن يک عکس از مصدق و يا پادشاه فقيد در پشت سر خود، خيال می کنند که به چهره های ملی و ميهن پرست تبديل شده اند و مشتی مردم خام هم اين آدمهای بی لياقت و کلاش را شخصيت هايی ميهن پرست بحساب می آورند

در حاليکه از نگاه خرد و منطق و استدلال، چهره ی ملی و ايرانی ميهن پرست، کسی است که خود خدمات درخشانی در کارنامه ی خويش داشته و شخصآ در گذشته برای ميهن و مردم خود کاری انجام داده باشد. نه اينکه چه کسی چند سال با شاه دشمنی کرده، يا جاويد شاه گفته، يا برای مرده ی مصدق هوار کشيده و يا از کوروش و داريوش برای خود دکان کسب باز کرده

پس بر ما است که سرانجام درک کنيم و دريابيم که «مشروعيت راستين» تنها آن مشروعيت است که از راه کوشش و تلاش و «خدمات خود شخص» به دست آمده باشد و هر گونه مشروعيت ديگری، يک مشروعيت دروغين و ساختگی است. بويژه آن مشروعيتی که از راه عکس مردگان بر پشت سر خود نهادن و از راه هوار کشيدن برای رفتگان بدست آمده باشد

با آنچه آوردم، هر گونه وجاهت و مشروعيّت جستن از مردگان، به درستی مصداق همان مثل معروف «مرده خوری» در ميان ما است و اينگونه هويت جويان هم، يا همان کفن دزدان و مرده خوران گورستان مسگرآباد هستند که تنها رخت و ريخت شان تغيير کرده و يا فرزندان همان کفن دزدان که پيشه اجدادی را در ميدان سياست پی گرفته اند

احترام به بزرگان و خادمان گذشته ی ايران، البته که وظيفه ی انسانی و ملی هر ايرانی شرافتمندی است. ليکن انديشه های رفتگان را جعل و مصادره به مطلوب کردن، از نام مردگان ايدئولوژی سياسی ساختن و از اعتبار خادمان ايران هزينه کردن است که شيادی و مردم فريبی است. گذشته از شيادان، اصولآ اگر کسی حتا با صميميّت و از روی راستی هم ادعا کند که خواستار ادامه ی مشی سياسی يک مرده است، باز هم کار او کوچکترين ارزش و اعتباری ندارد

زيرا او هم در بهترين حالت، انسان ناآگاهی است که نمی داند که "توجه به الزامات روز" در کار سياسی، يک اصل پايه ای است که هر کسی آنرا نداند، اصلآ سياسی نيست. با اين شتاب دگرگونی ها در جهان، اينک حتا انديشه ها و راهکار يکی ـ دو ماه پيش هم ممکن است که امروز ديگر ويرانگر و خانمان بربادده باشد. چه رسد به راهکار های سياسی و سخنان پار و پيرار. حال از مقايسه ی جهان پنجاه ـ شصت سال پيش با دنيای امروز در می گذرم که حتا نفس چنين يکسان پنداری هم، خود يک جهالت محض است

حاصل اينکه، سياسی راستين آن است که به امروز و آينده چشم دوخته و راهکار هايی متناسب با نياز های زندگان پيدا کرده و برای امروز و فردا برنامه ای عملی داشته باشد. نه فردی که سوار بر تابوت مردگان و يا حتا پيرو انديشه ی رفتگان عالم سياست باشد و نداند که بسياری از آن انديشه های کهنه اصلآ در روزگار خود همان رفتگان هم زياد ارزشمند نبوده، ور نه کار ما که به اين سيه روزی و درماندگی و دريوزگی نمی کشيد آخر

مگر همچنان به همان شيوه ی آخوندی شيعی ادامه دهيم و همچنان هم اصالت و حقانيت را به «شهادت» دهيم نه به «پيروزی» و کاميابی. يعنی کماکان خود را اينگونه دلخوش سازيم که تمام انديشه ها و کارهای شخصيتی که ما او را دربست و چشم بسته دوست می داريم (يعنی امام حسين و يا قمر بنی هاشم سياسی ما)، انسانی معصوم و صد در صد درست بوده و شمر و يزيد او را شهيد کرده اند. يعنی اينکه خود آنان هيچ نقش و مسئوليتی در شکست و ناکامی خويش نداشته اند

باری، حال از همين سرچشمه يک جوی بسوی شاهزاده رضا پهلوی باز می کنم که بيگمان او هم نود درصد از وجاهت و نام و اعتبار خود را مرهون پدر بزرگ گران ارج و پدر عالی قدر خود می باشد. زيرا رضا پهلوی، از اينروی امروز رضا پهلوی مشهور و از ديد بسياری معتبر است، چون فرزند دو پادشاه بزرگ پهلوی است. ورنه ما امروز جوانان برومندی داريم که دو صد بار از اين آدم باهوش تر و ميهن پرست تر و از همه اينهاهم مهم تر، هزاران بار از او دلاور تر و مسئوليت پذير تر هستند

اگر می بينيد که آنان هم مانند شاهزاده رضا پهلوی نامور نيستند، بزرگترين علت اين گمنامی ايشان، همين است که هيچ کدامی از آنها فرزند ارشد محمد رضا شاه پهلوی نيست. بدين خاطر هم هيچ کسی نام آنها را نمی داند، چشم هيچ کسی به دهان آنان دوخته نشده، گوش هيچ کسی به سخنان آنان بدهکار نيست، هيچ ايرانی آنها را جدی نمی گيرد و هيچ ايستگاه تلويزيونی و راديويی هم به ايشان ميکروفون نمی دهد و به هزار دليل ديگری که به همان فقدان سرمايه اوليه ی خانوادگی آن طفلکی ها مربوط می شود

ليکن خوب توجه داشته باشيد که اين نام و اعتبار شاهزاده رضا پهلوی هرگز متعلق به شخص خودش نيست که بتواند هر بلايی که خواست بر سر آن سرمايه بياورد. زيرا اين سرمايه، يک سرمايه معنوی و تاريخی و ملی است، نه سرمايه ای مادی. او اگر فرزند اوناسيس و راکفلر و بيل گيت و هر ميلياردر و يا تريليارد ديگری بود و تنها پول و ثروت از پدر خود به ارث می برد، حق داشت که با آن ثروت، هر کاری که دلش خواست انجام دهد. يعنی اگر او تمامی اين ثروت مادی خود را هم که يکشبه در يک کازينو برباد می داد، باز هم کسی حق نداشت که به وی اعتراض کند

اما اين سرمايه که او دارد، نه متعلق به خودش و نه حتا متعلق به پدر و پدر بزرگش، بلکه يک ميراث تاريخی نياکانی و ملی است که متعلق به تک تک ايرانيان است. از اينروی هم اگر وی حتا ذره ای از اين سرمايه را برباد داد، هر ايرانی حق دارد که گريبان او را بگيرد و وی را سخت بازخواست و توبيخ کند

او وارث يک نهاد چند هزار ساله و صاحب جايگاهی آن چنان پرقدرت و کوبنده است که اگر اراده کند، بدون هيچ ترديدی می تواند چند ماهه اين نظام ضد ايرانی را به درک واصل کند. او در فرهنگ آغوش مادری ما ايرانيان، دارنده آنچنان قدرت معنوی است که اگر مردانه به ميدان آيد و لب تر کند، شک نکنيد که مردم ما به اتکا و اميد وی، جانی تازه گرفته و حتا خانم های ما چند ماهه گوش تمامی اين اوباش اشغالگر ايران را گرفته و از ايران بيرون می اندازند

آری، او براستی کسی است که اگر کمرخدمت به ميان بسته و آستين همت بالا زده و وارد گود شود، ترديد نکنيد که حتا در کمتر از يک سال هم می تواند به اين نکبت بار ترين و ننگين ترين فصل تاريخ ايران نقطه ی پايان گذارده و به تبع آنهم، به اين بی آبرويی ها و بی ناموسی ها و تحقير ها و توهين ها و سرافکندگی های بد تر از مرگ در جهان پايان دهد که، به شهادت صفحات تاريخ، در سراسر حيات چند هزار ساله ما هيچ گاه سابقه نداشته است. امير سپهر
اين نوشته ادامه دارد

www.zadgah.com

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker