زاد گـــاه
امير سپهر
پوزش از جهانيان، دينی بر گردن ما ملت ايران
باز رسوايی و باز هم خود فريبی
بار ديگر رئيس جمهوری نامحترم ما در جهان ننگ آفريد و ما هم مانند هميشه خود را به کوچه ی علی چپ زده و تنها با تکرار همين دروغ هميشگی که گويا «او رئيس جمهوری ما نيست»، همچنان اين جهالت خود را توجيه کرديم. به تبع آنهم، باز هم هيچکدامی از ما همچنان نپذيرفتم که مسئول اصلی اين ننگ ها که او می آفريند، نه شخص وی، بلکه تک تک ما ايرانيان هستيم
احمدی نژاد شاگرد حلبی ساز بی سر و پا و بی خانواده که اصلآ کسی نيست که چيزی هم برای باخت داشته باشد. او کسی است که از يکی از بی فرهنگ ترين لايه های اجتماعی و در ميان آنها هم، از يکی از پست ترين خانواده ها برخاسته. مواضع و سخنان وی هم، درست هم قد فرهنگ همان لايه ی پست اجتماعی و همان خانواده ی بی فرهنگی است که در آن پرورش يافته
با توجه به چنان کيستی و محيط تربيتی که او داشته، چنين حرکات دلقک واری که دارد و چنان اراجيفی هم که از دهان وی بيرون می آيد، ابدآ جای شگفتی ندارد. احمدی نژاد همانی است که بايد باشد و هر گونه توقع ديگری جز همين حرکات مستهجن و غير از همين سخنان تهوه آور از چنان عنصری، ناشی از نادانی کسی است که از فردی چون او انتظاری جز اين دارد
ابهام و يا شگفتی اگر در اين ميان است، مربوط به آن گروه از هم ميهنان نادان ما است که می گويند "او رئيس جمهوری ما نيست". چون اگر او رئيس جمهوری ما نبود، پس رئيس جمهوری ما هم نبود و نمی توانست که بنام ما از تريبون سازمان ملل سخن گويد، و چون او می تواند بنام رئيس جمهوری ما از تريبون های جهانی سخن گويد، پس رئيس جمهوری ما و نماينده ی ما هم هست
ملت ها در هر شکلی مسئول کردار دولت های خويشند
وارون تبليغات دو برادر خونی، يعنی «کمونيسم» و «اسلام ايسم»، که شبانه روز به سوی امپرياليسم و يا استکبار پارس می کنند، مسئول اصلی پسماندگی و فقر هر ملتی، نه امپرياليسم يا استکبار، بلکه تنها و تنها خود آن ملت است. اين سخن که گويا امپرياليسم و يا استکبار جهانی مسئول فقر و عقبماندگی ديگر کشور ها باشد، فقط از دهان ديکتاتور های ايدئولوژی باور بيرون می آيد. تنها هدف اين دروغگويان از گفتن چنين سخنی هم، توجيه ناکارآمد بودن سيستم های ايدئولوژيک و عدم کفايت ديکتاتور های اين سيستم های بسته و جزمی در کار کشورداری است
از سوی ديگر، بر اساس همين قاعده، اين سخن هم که گويا رژيم يک کشور، مسئول نگونبختی مردم آن کشور باشد هم، سخنی کاملآ سخيف و نادرست بوده و برادر همان دروغ پيشين است. يعنی همانگونه که هدف دروغ پيشين، توجيه بی لياقتی يک حکومت بود، در اينجا هم اصلی ترين هدف، توجيه بی لياقتی و ظلم پذيری يک ملت است
اين هر دو سخن از اينروی دروغ است که چنانچه دولتی براستی در انديشه ی ملت خود بوده و در برابر آن ملت پاسخگو باشد، هرگز زَهره ی آن نخواهد داشت که به ديگر دولتها اجازه دهد که حقی را از آن کشور پايمال کنند و دومين سخن هم بدين سبب دروغ است که چنانچه ملتی خرد و شرافت و اراده ی پدافند از حق حاکميت خود را داشته باشد، هرگز به يک ديکتاتور و يا يک هيئت حاکمه ی ضد ملی و سرکش اجازه نخواهد داد که با منافع ملی، سرنوشت کشور و اعتبار و آبروی او هر کاری که دلش خواست انجام دهد
پس، با آنچه آوردم، در بديهی بودن اين اصل کوچکترين ترديدی نبايد داشت که،«سرنوشت هر ملتی، در دست خود آن ملت است». بويژه در دست بزرگان و نخبگان هر ملتی که خواهی نخواهی، در تمامی زمينه های زندگی اجتماعی، پيش آهنگان و قافله سالاران مردمان خود محسوب می شوند. پيوسته در تاريخ هم، در حقيقت همان پيشگامان کم شمار بوده اند که ملت خود را بلند کرده و يا بر زمين کوبيده اند نه مردم کوچه و بازار. همچنان که ما اين کمرشکستگی و مصيبت جمهوری اسلامی را از مثلآ نخبگان خود داريم
درست است که بيشترين انقلاب ها و دگرگونی های اجتماعی در تاريخ، با حضور مردم عادی در صحنه و به دست آنان شکل گرفته، ليکن مردم عادی به مثابه چرخهای ماشين هر تحولی بوده اند که موتور آن ماشين را پيشگامان فکری روشن کرده و رانندگی آن را هم همان پيشگامان بعهده داشته اند. چرا که مردم عادی نه قلم و ميکروفون و دوربين و امکانات چاپ و نشر در اختيار دارند و نه اصلآ اگر هم اين وسايل را داشته باشند، قادر خواهند بود که از آنها استفاده کنند
بنابر اين، چگونه بودن اوضاع سياسی هر کشوری، بستگی تام به ميزان آگاهی و سطح فرهنگ مردم آن کشور دارد. ميزان آگاهی و سطح فرهنگ هر ملتی هم بستگی مستقيم و بی چون و چرا به خرد و شرف و مسئوليت پذيری نخبگان آن ملت
با آنچه به شکل فشرده نوشتم، پس، ترديد نکنيد که موجودی چون احمدی نژاد بدين سبب اينک رئيس جمهوری ما است که ما با اين به اصطلاح نخبگان خود، اصلآ لياقت داشتن رئيس جمهوری باشرف تر از آن مرد سفله را نداريم. اگر داشتيم، شک نکنيد که يا رژيمی چون جمهوری اسلامی هرگز در ايران بر سر کار نمی آمد و چنانچه به علت يک انحراف مقطعی و يا به هر دليل ديگری هم که چنين نظامی بر سر کار می آمد، محال بود که بتواند سی سال در ايران دوام بياورد
نگارنده هرگز جزو آن دسته از ايرانيان نبوده و نيستم که حساب جمهوری اسلامی و اين مقامات سفله و مسخره ی آنرا از حساب ما ملت جدا ساخته و می سازند. بويژه از نيرو های سياسی که خود را اپوزيسيون اين نظام می خوانند. هيچ ايرانی خردمندی هم نبايد حساب ملت و دولت را از هم جدا کند
زيرا که اين تفکيک، همچنان ما را در اين دور باطل نگاه خواهد داشت و ما پس از هزار چرخ و صد تحول ديگر، سرانجام باز به همينجايی خواهيم رسيد که حال در آن قرار داريم. چون همين تفکيک نابجا و همين شيوه ی انديشه بوده که ما را به مسيری انحرافی انداخته که ما يکصد و پنجاه سال است که در آن ويلان و سرگردان هستيم و بجايی هم ره نمی بريم
همين سخن که گويا احمدی نژاد رئيس جمهور ما نباشد هم، ادامه همان خود فريبی های تاريخی ما و سر در برف فرو بردن و از پشت خود غافل بودن يکصد و پنجاه ساله است. وقتی تمامی دولتها او را بعنوان رئيس جمهوری ما به رسميت می شناسند، زمانی که او دولت و خزانه ی کشور ما را در اختيار دارد و همه ی مردم جهان هم از وی بعنوان رئيس جمهوری ما ياد می کنند، پس کاملآ روشن است که او رئيس جمهوری تک تک ما ايرانيان است
حال اگر گفته شود که مردم ما سزاوار برخورداری از رژيمی با آبرو تر از جمهوری اسلامی و رئيس جمهوری بهتر از اين دلقک هستند، نگارنده اين گفته را می پذيرم که براستی هم چنين است. اما برای من يکی که هرگز پذيرفتی نيست که سياسی ها و مثلآ روشنفکران ما هم لايق داشتن نظامی بهتر از نظام کنونی و رئيس دولتی بهتر از همين مرد بی آبرو باشند. زيرا ملاک داوری برای من نه انشاء خوب نگاشتن، نه زيبا سخن گفتن، نه فکل کراوات آويختن و نه گل بر يقه زدن، بلکه چگونه انديشيدن و آنرا در زندگی خود جاری ساختن و مهمتر از آنهم، بدان عمل کردن است
با چنين نگرشی هم هست که من که در ميان اينهمه مدعی ريز و درشت گنده گوی، در ميدان عمل، شرافتآ شخصيت های سياسی شريف تر و با شعور تر از همين احمدی نژاد را زياد سراغ ندارم، مگر چند تنی که شمار آنها حتا به انگشتان دو دست هم نمی رسد که آن بيچاره ها هم بيشترشان از ترس اين ترور شخصيت های کثيف، اين حسادت های بيمارگونه و بويژه اين باندبازی ها در ميدان سياست و رسانه ها، سر در لاک خود فرو برده و منزوی گشته اند
از اينروی، بيخودی خود را فريب ندهيم که ما فرهنگ داريم، ما پيشرو ترين مردم منطقه ی خاورميانه هستيم، ما اين هستيم و ما آن هستيم... چون راستی اين است که در حال حاضر، ما ملتی هستيم بی فرهنگ و با هزار کاستی و کژی انديشه ای و رفتاری، که اين نظام پيشا قرون وسطايی، اين فرد بی فرهنگ و مسخره و اينهمه آبرويی ريزی های او هم، برايند طبيعی همين بی فرهنگی ها و همين بدکرداری ها و پسماندگی های تاريخی ما هستند
حال اگر خود قادر به ديدن اين بی فرهنگی خود نيستيم، اين ديگر به سبب همان بيماری تاريخی«خود شيدايی» است که ما دستکم، دو سده است که از آن به سختی رنج می بريم و من به سهم خود در نوشته هايم، بار ها و بار ها بدان اشاره کرده ام. تنها داروی مسکنی را هم که ما برای آرامش اين درد تاريخی و مزمن يافته ايم، دارويی بنام «افتخارات گذشته» است
فقط هم با همان گذشته های خوش خودمان حال می کنيم و کاری هم به حال و آينده خود نداريم. پيوسته هم راستی های موجود را ناديده می انگاريم و از حقيقت خويش می گريزيم که اين جمله ی «احمدی نژاد رئيس جمهور ما نيست» هم يکی از همان راستی گريزی های هميشگی ما است. وقتی هم که پذيرش بيماری در ميان نباشد، روشن است که کسی در پی درمان نخواهد رفت
از همه اينها هم انحرافی تر، حتا گزينشی برخورد کردن ما با همان تاريخ ميهن مان است که سخت هم بدان می باليم. يعنی هر زمان که از عدم کفايت، خيانت، هرزگی و زنبارگی هر ايرانی سخن به ميان آيد، ما فورآ آن شخصيت را غير ايرانی خوانده و نسب اش را به ترکان آسيای ميانه و به غُـز ها و جغتائيان و قره ختائيان و مغولان و يا افاغنه ... می چسبانيم. اما به محض به ميان آمدن نام هر ترک و افغان و عرب و مغول با فرهنگ و ايران دوستی، با آوردن هزار دليل و مدرک، او را از هر ايرانی اصيلی، ايرانی تر می خوانيم
روشن ترين نمونه ها هم در اين زمينه خوارزميان، قاجار و شخص خونخواری چون آغا محمد خان و انسانهای نادانی چون محمود و اشرف و ديگر بی فرهنگان تاريخ ايران هستند که ما همگی آنان را يا از ترکان وحشی آسيای ميانه و يا از افاغنه می خوانيم، ليکن مشاهيری بسان بابک خرمدين، رودکی سمرقندی، خاقانی شروانی، نظامی گنجوی، ابوعلی سينای بلخی، مولانای افغانی رومی، ظهير فاريابی، عبدالله انصاری بلخی هراتی، سوزنی سمرقندی و محمود کاشغری ... و تمامی ديگر مشاهير همان خطه ها را، با باد در غبغب انداختن، ايرانيان اصيل و پاکنهاد می ناميم
همچنانکه ما از نادر شاه افشاری ترک تبار، به دليل مرحم نهادن به زخمهای غرورمان، يک اسطوره ی ايرانی گری می سازيم و حتا لقب کبير به وی می بخشيم، عمادالدين نسيمی ترک تبار را زاده ی شيراز می خوانيم و هنرش را مصادره ی تاريخی می کنيم و پاره ای هم که از مصدق السلطنه ی قاجار و باز هم ترک تبار، يک رسول و امام معصوم شيعی می سازند
پنداری که تاريخ هر کشوری بسان يک ميوه فروشی است که می توان سيب ها و گلابی های لک و پيس دار و گنديده را واهشت و تنها ميوه های تازه و سالم و خوش رنگ و بوی را سوا کرد و در زنبيل ريخت. غافل از اين راستی که هر ملتی وارث تمامی تاريخ و همه ی زشتی ها و زيبايی ها و ننگ ها و افتخارات آن است. نه فقط بخش افتخار آفرين آن
توجه داشته باشيد که شصت و چهار سال پس از پايان جنگ عالمگير دوم، هنوز هم در بودجه ی سالانه ی دولت های آلمان، رديفی گنجانده می شود که نام آن «پرداخت غرامت جنگی به دولت اسرائيل» است. يعنی اين آلمانها که نود در صد شان اصلآ در دوران جنگ دوم هنوز به دنيا هم نيامده بودند، مجبور به پرداخت هزينه جنايات دولت ناسيونال سوسياليستی هيتلر در دوران مادران و پدران و مادر بزرگان و پدر بزرگان خود به يهوديان هستند
کما اينکه حکومت کنونی عراق هم که همگی اعضای آن از دشمنان صدام حسين بودند، هنوز هم تاوان جنايت های او را به دولت کويت پرداخت می کنند. همچنان که اگر ما نيز يک دولت ملی و مسئول در ايران می داشتيم، می بايست امروز بابت آنهمه جنايات و خسارات ارتش صدام حسين از دولت کنونی عراق غرامت جنگی می ستانديم
بنابر اين بار ديگر هم اين اصل مسلم در سياست را گوشزد می کنم که اين "ملت ها هستند که مسئول جنايات و خسارتها و اعمال ننگين حکومت های خود هستند" نه خود دولتها. چون دولت و حکومت يک پديده و نهاد ازلی و ابدی نبوده و نخواهد بود. همانگونه که در درازای تاريخ، هيچ دولت و حکومتی عمر جاودان نداشت، از اين پس نيز دولتها و حکومتها آمده و خواهند رفت
ليکن آنکه هميشه خواهد ماند، همانا ملت هر کشوری است. بدين خاطر هم، ملت است که هم وارث دارايی های فرهنگی و اقتصادی و سياسی کشور خويش است و هم مسئول لغزش ها و خسارت ها و جنايت های حکومت ها و دولتهای کشور خويش
از اينروی، من يکی بعنوان يک ايرانی و در اندازه ی همان يک تن، مسئوليت تمامی اوباشگيری های رژيم جمهوری اسلامی و اين اعمال ننگين رئيس جمهوری کشورم را می پذيرم و از جهانيان، بويژه از کليميان جهان عميقآ پوزش می خواهم. پوزش از اين بابت که ما ملت لاابالی و بی مسئوليت بوديم که اجازه داديم چنين فرد اوباشی رئيس جمهوری ما بشود و بنام ما ايرانيان، اينگونه به جهانيان اهانت روا دارد
پوزش از اينکه ما بوديم که اجازه داديم از ناجی ملت يهود بودن به ملتی آنتی سميتيست شهره شويم، اين ما بوديم که جايگاه کوروش بزرگ، اولين مبشر حقوق بشر را به يک لات بی سر و پای سپرديم و اين ما بوديم که اجازه داديم تا نام کورش مان در کتاب مقدس يهود و نصارا کمرنگ شود و بجای آن، نام پست ترين عناصر بنام "رهبران ايران" بر تارک ورق پاره های پسمانده ترين و بی فرهنگ ترين گروههای تروريستی نقش بندد
جدای از اين، نگارنده اين باور را هم دارم که يکی از نخستين وظايف دولت ملی ما در فردای آزادی ايران، بايد همين پوزش خواهی و دلجويی از ملتها و دولتهايی باشد که رژيم جمهوری اسلامی در اين سی ساله، يا فرزندان و شهروندان آنان را در عمليات تروريستی و بمب گذاری کشته و يا اينکه اينگونه با بی شرافتی به شآن و شخصيّت انسانی ايشان اهانت کرده است.همين. امير سپهر