زاد گـــاه
امير سپهر
عنتربازی، يک اپيدمی ملی
نوروز است و موسم شادی و شادمانی. از اينروی من هم می خواستم که متنی شاد و نوروزی بنويسم. اما راستش در اين سی ساله، شمار کمدين ها و دلقکهای حرفه ای ما به اندازه ی بالا رفته که ديگر خنداندن اين "پر دلقک ترين ملت جهان"، از سوی همچو منی که چندان استعدادی هم در رشته ی دلقک بازی ندارم، تقريبآ کاری ناشدنی است
در روزگار رژيم پيشين، ما بوديم و يک کمدين يکصد و پانزده سانتی متری ريزه ميزه بنام سيد کريم آشتيانی. محدوده ی کار های کمدی آن مادر مرده هم، سن کاباره ها و کافه ها و گاهی هم پرده ی سينما ها بود. اما خدا برکت دهد به انقلاب شکوهمند روشنفکری سال پنجاه و هفت که گويی بمب عنتر و عنتر بازی را در ايران منفجر ساخت. بگونه ای که اينک، هم حکومت ايران در دست گروهی عنتر است و هم اينکه حتا اوپوزيسيون آن حکومت هم از گروهی که بيشترشان عنتر و اداباز هستند تشکيل يافته
يعنی آنچه به حکومت مربوط می شود، اينک سی سال است که ديگر فرهنگ و تاريخ و سياست و تمامی شئونات اجتماعی ما عرصه ی عنتر بازی شده. چون پارلمان که يک سره در دست دلقکان و عرصه عنتربازی است، قوه ی قضائيه که اصلآ برای خود يک باغ وحش پر از ميمون و بوزينه است، رئيس دولت هم که خودش اصلآ مشهور ترين عنتر دنيا و به تبع آنهم بجای رئيس الوزرا، رئيس العنتران است. حال وزارای چنين کابينه ی عنترجمال و استرخصالی هم که کاملآ معلوم است
جای شاهنشاه آريامهر راه هم که يک" لوطی عنتری" وافوری و دوبل لـُنگه گرفته است. يعنی با لنگی سياه بر دور سر و لنگی چهارخانه ی سپيد و سياه ی بر گردن و هميشه هم چند لول ترياک سناتوری ماهان و ذغال و حقه و وافور، در جيب عبای گشاد خود
رئيس ستاد نيرو های مسلح اين عنترستان جمهوری اسلامی هم که ابرعنتری است که اگر در هر کشور ديگری از خانه بيرون آيد، با آن رخت و ريخت و قطر شکم و ريش و پشم و پيشانی داغدار اش، فورآ او را بجای خرسی گريخته از سيرک دستگير کرده، زنجير به دست و پاهايش زده و وی را به نزديک ترين سيرک يا باغ وحش تحويل خواهند داد
صحن چمن دانشگاه هم که هر جمعه صحنه ی عنتربازی يک عنترباشی و مشتی ميمون مقلد است. راديو، تلويزيون و مطبوعات هم که تمامآ در دست عنتران و در خدمت گسترش مکتب عنتريسم است. اطراف دانشگاه هم در روز های جمعه درست و دقيقآ بسان فضای بيرونی سيرک مسکو است که در گذشته سالی يک بار به تهران می آمد. با اين تفاوت که در گذشته از دکه های بيرون سيرک، صدای ساز و آواز بگوش می رسيد، ليکن در جمهوری عنتران، از تمامی اين دکان های سيار و موقت، صدای روضه ی ام البنين و قاسم شيرخواره بگوش می رسد
و تازه اين همه که آوردم، تنها نيمی از اين عنتربازی ها بود. آخر ما در اين سوی هم عنتر ها و عنتربازی هايی داريم که باز هم گلی به گوشه ی جمال آن عنتران و عنتربازی های درونی. مثلآ همين ديشب فردی لينکی را به يوتوب در ايميلی برايم فرستاد که شرافتآ نمی دانستم که اصلآ بايد بخندم يا گريه کنم
لينک، مربوط به آخرين ملاکار «شاهکار» آدمی است که جدی جدی حتا کتف احمدی نژاد را هم در عنتر بازی از پشت بسته. او در تازه ترين ويدئويی که در يوتوب گذارده، خود را هم «رهبر براندازی» می نامد، هم «فرمانده ی نيرو های مسلح ايران»، هم «پادشاه جمهوری!»، هم «رئيس جمهوری مشروطه!» و هم «نخست وزير سلطنتی»؟! و
شايد کسانی خيال کنند که من اينها را برای شوخی می نويسم، اما اينها نه شوخی که بدبختانه يک حقيقت است. از آنجا که نمی خواهم اين نوشته شخصی تلقی شود، لينک اين مرد زنجيری را در اينجا نمی آورم. ور نه آنچه نوشتم براستی عين حقيقت است. چون مراد من اصلآ او و تنها يک نفر نيست. نگاه من به اين اپيدمی "عنتربازی" است که دارد به يک بيماری هولناک ملی مبدل می گردد و يا اينکه اصلآ گرديده است. در اين نوشته او تنها يک نمونه کوچک است نه هدف. اتفاقآ هم نمونه ای بسيار ساده و مبتذل که علائم بيماری شديد خود را بسادگی بروز می دهد
زيرا ما در اين سوی، کسانی را داريم که بيماری "عنتربازی" ايشان هزار بار بد تر از اين مرد مبتذل است. اما از آنجا که خيلی هفت خط و اطوکشيده تر از اين آدم هستند، کسی بسادگی به اين بيماری هولناک آنان پی نمی برد. دستکم من در همين شهر محل سکونتم استکهلم، يکی دو تن را می شناسم که بيماری شان از اين آقای "رئيس جمهور پادشاه نخست وزير رهبر" به مراتب بدخيم تر و شديد تر است
همين مرد ديوانه سال گذشته هم در حمام يا آشپز خانه خود يک چهارپايه ی بلند قرار داد، روی آن چهارپايه را با پارچه ای پوشاند، در دو طرف آن چهارپايه هم دو پرچم قرار داد، رختی هم به تن کرد که يقه ای درست شبيه مانتو حوله ای حمام داشت، آنگاه اين مشنگ، با قرار دادن دو دست خود بر دو طرف چهارپايه، بگونه ای که پنداری از تريبون مجمع عمومی سازمان ملل متحده و خطاب به چند ميليارد انسان سخن می گويد، باد در غبغب انداخته و فرمود که : « فرزندان ايران زمين! من رهبری شما را می پذيرم ...!». و
نکته جالب و معنی دار هم اين بود که درست در همين زمان که ايشان از رهبری سخن گفتند، صدای بلند و کشيده ی سيفونی هم بگوش رسيد که گويی آپارتمان خيلی کوچک بود و توالت آن درست ديوار به ديوار همان حمام کوچک و تنگی بود که اين مرد از آنجا خود را بعنوان رهبر عظيم الشأن ما معرفی می نمود
همين رهبر، يکی ـ دو ماه پيش هم ويدئويی در يوتوب قرار داد که درآن می گفت:«آمريکا درست ساعت سه و پانزده دقيقه از جنوب به ايران حمله خواهد کرد، ساعت چهار و چهل و سه دقيقه فرودگاه مهرآباد را خواهد گرفت، ساعت شش و يازده دقيقه و سی ثانيه در نور آباد ممسنی خواهند بود، شب ساعت هشت و چهل و هفت دقيقه و سی و چهار تانيه هم آمريکائيان در ميدان چهار مردان قم خيمه و بارگاه برپا خواهند کرد و از اين دست جفنگيات». و
اين آدم مرتب هم می نشيند و برای احزاب و جمعيت های خيالی خود لوگو و علم و کتل می سازد و آن نشان های عجيب و غريب را هم با ايميل به اينسوی و آنسوی جهان می فرستد. با متن هايی خود نوشته که گويا تمامی اين سازمان ها و احزاب "نيست در جهان"، همه گريبان چاک او هستند. مانند حزب ناسيونال سوسياليست های ايران، حزب گرگ های هار، جمعيت سگان زنجير دريده، سازمان جوانان افسار بريده، انجمن مردان جوراب عنابی و کنگره ی زنان مو فرفری و اينستيتوی دختران پاچه ورماليده ... و
همانگونه که آوردم اين آدم فقط يکی از اين دلقکها است که خيلی هم ساده و بی خطر است. چون اين طفلک به جز همان يوتوب مجانی، ديگر هيچ تريبون ديگری ندارد. فاجعه اينجا است که پاره ای از اين "عنترباز" ها که شمارشان هم از چند هزار هم فرا تر می رود، برنامه ی تلويزيونی و راديويی هم دارند. حال دارندگان وبلاگ و سايت به کنار که شمار آنها نزديک به يک ميليون است و من شک ندارم که بيشترين آنها هم به همين بيماری "عنتربازی" يا توهم گرفتارند و خيال می کنند که رهبران مردم و رؤسای جمهوری و نخست وزيران و پادشاهان آينده ی ايران هستند
نکته ای که در اينجا حتمآ بايد بياورم اين است که بدبختانه مردم عادی ما هم به يک بيماری دچار شده اند آخر. نام اين بيماری مردمی هم "منتر شدن" است. چون عنتربازی فقط از سوی مردمی پذيرفته می شود که آن مردم هم به ساز اين عنترباز ها برقصند. از اين قرار اگر منتری در کار نباشد که انتری وجود نخواهد داشت. به ديگر سخن اگر کسانی منتر نباشد، دکان عنترباز ها خود بخود تخته خواهد شد
در مورد اين عنتربازی های رسانه ای، حال اگر ما راديو ها و سايت ها و وبلاگ ها را هم که به کناری نهيم و تنها به تلويزيونها بپردازيم، بايد در نظر داشت که امروزه ما بيش از چهل تلويزيون ماهواره ای داريم که بيشترين آنها هم بيست و چهارساعته هستند. هر تلويزيون هم چند مجری دارد که هرکدام از آن مجريان هم خيال کرده و يا اينگونه تبليغ می کنند که اصلی ترين دشمن رژيم روضه خوان ها هستند
بسياری از آنها اصلآ مستقيم خطاب به خامنه ای سخن می گويند. چون گاه و بيگاه اين جمله را بر زبان می آورند که :«ای خامنه ای...، می دانم که تمام برنامه های مرا می بينی ...». و سپس هم شروع می کنند به او اخطار دادن و يا فحاشی کردن. يعنی اينکه ای مردم، بدانيد که بدون شک خامنه ای بنگی در حال تماشای برنامه ی من است
حال اگر ما اينگونه فرض کنيم که اين تلويزيونها در بيست و چهار ساعت، فقط و فقط دو ـ سه ساعت برنامه دارند که اين ديگر کوچکترين فرض است، در چنين فرض کاملآ محتملی هم، يعنی گويا که خامنه ای در هر بيست و چهار ساعت، هشتاد تا يکصد و بيست ساعت تلويزيون تماشا می کند! و
و باز هم حال اگر ما ولايت او حتا بر آفتابه داران مساجد را هم ناديده انگاريم که آن ملا، عاشق فضولی کردن حتا در اين قبيل کار ها هم هست، و همين کنترل آفتاب ها هم روزانه دستکم هفت ـ هشت ساعت زمان او را اشغال می کند، معلوم نيست که آن شيره ای پهلوان پنبه، اين هشتاد ـ نود ساعت بقيه را از کجا می آورد که بتواند تمامی اين برنامه ها را ببيند؟! و
اما سلطان اين عنتربازان الحق که همين سيد سوپر استار خودمان است. همين که رفيق و هم تبار سيد کريم رژيم روضه خوان ها، يعنی سيد ابراهيم عنترالدوله يکی از متفکران اصلاح طلبان اين بساط عنتربازی است. همين که هم طرفدار بازرگان و سنجابی و قطب زاده ی لات بی پدر و مادر و مطهری گوربگور شده ی ضد ايرانی است، هم سخت دوستدار دکتر بختياری که آن اوباش کمر او را شکستند
همين عنترباز حرفه ای که هم ژنرالهای شاهنشاهی را می ستايد و هم ياسر عرفات لنگ بر سر و هم ژنرال پاسدار های هويج فروش و شاگرد سلاخ جمهوری کفن دزد ها را، هم انقلابی است و هم ضد انقلاب و هم سيد طباطبايی است ـ يعنی جد اندر جد تازی است ـ و هم بقول خودش يک ناسيوليست دو آتشه ی دوستدار زرتشت و باز هم بگفته ی خودش، يک ايرانی اصيل
آنگونه که اين عنترباز خود می گويد بيست و ـ دو سه سالی بيشتر در ايران زندگی نکرده. اگر ما هژده سال آن بيست و دو ـ سه سال را به حساب کودکی و نوجوانی وی بگذاريم، می ماند حداکثر شش سال. و عجبا که او در همين شش سال بی قابليت، ديدنی ها ديده و کار ها کرده که حتا عمر نوح هم به يک بيستم اينهمه کار قد نداد
او در همين پنج ـ شش سال بوده که با هر چه وزير و سفير و وکيل و کاردار و ژنرال و فرمانده و شهردار و نخست وزير و بخش دار و استاندار و ورزشکار و زندانی سياسی و سياستمدار و خواننده و ترانه سرا و فيلم ساز و کاباره دار و سناريست و نوازنده و هنرپيشه و نقاش و بالرين و معمار و مهندس و نويسنده و شاعر و فيلسوف ... است، هم مسافرت کرده، هم رفت و آمد خانوادگی داشته و هم چند شبی را با آنها در ميخانه ها بوده است
اين ها که آوردم تازه بخشی از کار های اين "ابرعنترباز" بوده، زيرا آنگونه که وی خود بار ها گفته، حضرت ايشان با تمامی بزرگان ادب و سياست و ورزش و هنر ... ديگر کشور های شرق هم حشر و نشر داشته. يعنی از محمد ظاهر شاه و داود خان و ببرک کارمل و نجيب الله خان و احمد شاه مسعود و دکتر عبدالله و ژنرال رشيد دوستوم افغانی بگيريد تا رابينرنات تاگور و نهرو و راج کاپور و ويجنتی مالا و سونيل دات و اينديرا و راجيو گاندی هندی
از ژنرال موشه دايان و خانم گلداماير و اسحاق رابين و مناخيم بگين و موشه کاتساو و شيمون پرز و اهود باراک بگيريد تا جمال عبدالناصر و انورالسادات و حسنی مبارک، از عرفات و هانی الحسن و جرج حبش و ابو ماذن بگيريد که بقول خودش اصلآ صميمی ترين رفقای او بودند و هستند تا پير و بشير جمايل و میشل عون و رفيق حريری و وليد جنبلاط و پدر وی و شيخ محمدحسین فضل الله و شيخ محمدمهدی شمس الدین و شيخ عبدالحسین فضل الله و ام کلثوم و ساميه جمال «کوکب الشرق» و نانسی عجرم خواننده بزرگ لبنانی... و
با ملا مصطفی يا بقول خودش، کاک بارزانی هم که روز ها در کرج آبگوشت بزباش می خورده است و شب ها هم در کاباره مولن روژ و کوپاکابانا و کازبا و چاتانگا هم پياله بوده. جلال طالبانی، مسعود بارزانی و ديگر رهبران کرد عراقی هم که از نزديک ترين رفقای او بوده اند و هستند. در تمام شهرهای تاجيکستان و ازبکستان هم که چند پياله ای را بياد رودکی بالا انداخته است
البته چند نوروزی را هم که در سمرقند و بخارا و تاشکند و شهر دوشنبه با ماه رخسار گذارنده است. همچنان که همه جای افغانستان را هم ده به ده با اسب و الاغ و قاطر و شتر گشته زده است. با بيشترين سياستمداران انگليس و آلمان هم که رفت و آمد داشته. حال اين خبر آوردن از زير تشک خامنه ای و سوراخ پاشوره ی حمام رفسنجانی و افشاگری های آب دوغ خياری اصلآ سرش را بخورد که آن خزعبلات هم خود حکايتی دارد
البته شايد بسياری به اين چاخان ها و اراجيف "حقه بازی" نام دهند. اما باور بفرماييد که اين همه دروغ شاخدار و وقاحت را ديگر نمی توان به حساب چاخان گفتن گذارد. آخر چاخان هم حد و مرزی دارد. کسی که اينگونه نجومی چاخان می گويد و تا اين اندازه مايه دارد، هرگز نمی تواند انسان سالمی باشد. اين از اثرات همان بيماری "عنتربازی" لعنتی است که آوردم
گذشته از اين، همانگونه که آوردم چنين چاخان های خرواری را تنها در ميان ملتی می توان گفت که آن ملت هم بکلی از مخ خلاص شده باشند. آنهم در رسانه هايی که ناسلامتی مثلآ پربيننده ترين و جدی ترين رسانه های فارسی زبان بحساب می آيند. در اين جهان آزاد، هر کسی حتا با يک دروغ کوچک هم، برای هميشه از دايره ی سياست و فرهنگ و بويژه عرصه ی رسانه ای، به بيرون پرتاب می شود
اما در نزد ما گويی هر کس که بيش از ديگران چاخان تر باشد، از همه محبوب تر است. و اين دليلی ندارد جز وجود يک بيماری دو طرفه که شرح آنرا آوردم. پس، راستی اين است که جامعه ی درون و برون ما اينک بصورت يک سيرک در آمده. هر چه هم که عمر ننگين اين حکومت طولانی تر می شود، شمار بيشتری از مردم ما به اين ناخوشی ها دچار می شوند. زيرا در سيرک که نمی توان دانشمند و اديب و معلم اخلاق تربيت کرد
شايد کسانی بگويند که ما که ديگر در داخل آن سيرک زندگی نمی کنيم. پاسخ اين است که درست است که ما بگونه ی فيزيکی از ايران بيرون آمده ايم، ليکن همگی ما همچنان تحت تأثير مسقيم تمامی آن ويرانگری های فرهنگی هستيم که در درون کشور در حال اجرا است. بويژه کسانی که در رسانه های فارسی زبان کار و فعاليت می کنند
روشن ترين نشان حضور روحی و ذهنی اين رسانه چی های عنترباز ما هم همين است که بسياری از ايشان حتا با اقامتی طولانی تر از دو دهه هم، همچنان با زبان کشور های محل اقامت خود هيچ آشنايی ندارند. چنين هستند مردم عادی ما که در محيط های ايرانی زندگی می کنند و اخبار و آگاهی های خود را از رسانه های فارسی زبان می گيرند
در نتيجه تا آن عنترخانه وجود دارد، اين بساط عنتر بازی هم حتا در همين خارج از کشور هم ادامه خواهد يافت. همچنان که شهروندی و پاسپورت ديگر کشور ها را گرفتن هم هيچ ايرانی را از آن ننگ و نکبت های درون جدا و پاکيزه نخواهد ساخت. همين. امير سپهر