آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Sunday, March 15, 2009

 

حاجی فيروز، بابا کرم، سلاطين قاجار



زاد گـــاه
امير سپهر



حاجی فيروز، بابا کرم، سلاطين قاجار

ايميلی دريافت کردم حاوی متنی در مورد حاجی فيروز از دوست گران ارج کدبان کاظم ملک که اين ايميل البته فوروارد ايميلی بود که وی آنرا از دوست ديگرمان کدبان ح ـ ک دريافت کرده بودند. از آنجا که آن متن دارای نکات بسيار ارزشمند و آگاهی دهنده ای بود، مرا هم سر شوق آورد که مطلب را پيگيری کنم

نويسنده آن متن تلاش کرده که ايرانی نبودن پديده ی حاجی فيروز را به اثبات رساند. او با کند و کاوی در تاريخ ايران ـ و اينکه چون برده داری در فرهنگ ما هرگز وجود نداشته، پس حاجی فيروز که بنوعی در نقش برده ظاهر می شود، نمی تواند که يک پديده ی بومی باشد ـ در اندازه ی يک نوشته ی کوتاه، به نيکی هم از عهده ی اينکار بر آمده

و سپاس آفريدگار را که وی وارون بسياری از بی سواد های پر مدعای ما که حتا با دادن آگاهی های سر تا پا اشتباه هم می خواهند خود را همه چيزدان جا زنند، با افتادگی و اخلاق هم پذيرفته که منشأ پيدايش اين پديده را نمی داند. او در نوشته ی خود تنها اين باور خود را آورده که حاجی فيروز هرگز نمی تواند که يک پديده ی ايرانی باشد. برای اثبات اين ديدگاه خود هم مثال های روشنی از تاريخ را به گواهی گرفته

با آنچه آوردم، پس حق است که من نيز با فراچشم داشت همان اخلاق و درستگويی، اين حقيقت را بياورم که من نيز براستی بگونه ای مستند نمی توانم بنويسم که حاجی فيروز از چه زمانی و از کجا سر و کله اش در ايران پيدا شد. ليکن از آنجا که سه دهه ی پيش در جستجوی (بابا کرم) مشهور بودم، کتابهای زيادی را در مورد تهران قديم زير و رو کردم که آگاهی های بسيار کم رنگ و تلگرافی هم در مور حاجی فيروز در آنها بود

به جز اين، البته من مطالب زيادی را هم از پيرمطرب های تهرانی شنيده ام که آوردن آنها هم شايد کمکی به شناخت حاجی فيروز باشد. در بخش پايانی اين نوشته هم، برداشت های شخصی خودم از همان آگاهی های اندک و همچنين همان شنيده هايم در اين مورد را خواهم آورد

فعلآ همينجا اينرا بنويسم که من خود هيچ ترديد ندارم که حاجی فيروز از محصولات فرهنگ فولکلوريک مردم تهران است. هيچ ربطی هم به جشن های نوروز باستانی ما ندارد. زيرا که اين حضرت حاجی فيروز، نه تنها در شرق و غرب و شمال و جنوب ايران آشنايان چندانی ندارد، بلکه وی حتا در نواحی مرکزی ايران هم يک موجود غريب و ناآشنا است. همچنانکه بابا کرم نيز يک شخصيت يا پديده ی کاملآ تهرانی است

چون او نيز جز در همان تهران، هيچ رد پايی در ديگر شهر ها از خود باقی نگذارده. رقص و آواز منتسب به وی نيز در نزد ساکنان بومی ديگر شهر ها، به همان رقص و آواز تهرانی مشهور است. از اينروی هم بود که من برای شناخت باباکرم، در کتابهايی مربوط به اوضاع تهران قديم پرسه می زدم. در همان کتابها هم به مطالب ناروشنی در مورد حاجی فيروز برخوردم

در اينجا شايد اين پرسش پيش آيد که اصلآ مرا با بابا کرم چکار؟ پاسخ اين است که آخر اين بابا کرم خوب و نازنين هم از آن پديده ها است که تا آنجا که من آگاهی دارم، هيچ کس به درستی او را نمی شناسد. يعنی همين مشاطه گر خوب و مهربان را که از برکت شادی و يمن گشاده رويی و حتمآ نفس اهورايی که داشته، رقص و پايکوبی منتسب به او«رقص و آواز بابا کرم»، دير سالی است که به شاد ترين و بانمک ترين رقص و موسيقی فولکلوريک يا مردمی ما بدل شده است

بگونه ای که بابا کرم هم اصلآ عاملی شده است برای وفاق فرهنگی و يگانگی در شادی ها و شادخواری های ما ايرانيان. زيرا من که گمان نمی برم که دستکم در پنجاه ـ شصت سال گذشته، هيچ جشن پيوند زناشويی ميان دو ايرانی يا حتا جشن تولدی ايرانی، بدون رقص زيبا و نمکين باباکرم برگزار شده باشد. مگر تجاوز های الله اکبری ميان مسلمانان راستين و بويژه لنگ بر سران که کودکان معصوم خود را در همان ده ـ دوازده سالگی با صلوات و الله اکبر گويان به حجله ی يک گردن کلفت می فرستند

تا يک بی فرهنگ متجاوز به کودکان خردسال، بجای بکارت برداشتن با عشق و نوازش و شکيبايی، کودکی چون برگ گل را روی به قبله خوابانده، در چند دقيقه رحم آن طفل معصوم را پاره پاره کند، تا با نشان دادن دستمال خونين اين جنايت ضد بشری بعنوان مدرک مستند، نشان دهد که چقدر مردانگی دارد! آن کودک بی گناه و فلکزده را هم برای همه ی عمر از لذت عشق و دوست داشتن و همخوابگی و مرد و حتا از هر چه مردی و مردانگی است بيزار و منزجر سازد

به هر روی، در مورد بابا کرم البته خانم محترمی که خود را استاد رقص های ايرانی هم معرفی کرده اند، مطلبی را به رشته ی تحرير در آورده اند. ليکن با توجه به کم آگاهی اين خانم که حتا از طرز انشا و املای وی هم می تواند اين را دانست، همچنين از مغايرت نوشته ی ايشان با مطالبی که من خود خوانده و از کهنسالان شنيده ام، حکايت بابا کرم، آنی نيست که خانم هايده کيشی پور آورده اند. گذشته از اينها، خانم کيشی پور هرگز هم اشاره نکرده اند که منبع اين آگاهی های ايشان چيست و کجاست

وی در مورد بابا کرم اينگونه می نويسد که : « داستانش بر می گرده به زمان رضا شاه و ماجرای کشف حجاب. یکی از این خانم های شازده، باغبان مسنی داشته به نام بابا کرم. هر وقت خانم به باغ میومده باغبان رو صدا می کرده : بابا کرم چطوری؟ این باغبان به تدریج عاشق این خانم می شه و بعد از مدتی که خانم به فرنگ سفر می کنه، بابا کرم از عشق اون می میره

همین می شه که در اذهان مردم بابا کرم به عنوان یک مرد عاشق می مونه و اون رقص هم در اون زمان نشان دهنده حرکات یک مرد عاشق بوده. البته بعدها اين رقص تغییر می کنه و تبديل به حرکاتی می شه که اصلا قشنگ نیست

در واقع بابا کرم از نمادهای نشان دهنده عشق مرد ایرانی به معشوقه اش هست. کسی که بخاطر دوری از دختر مورد علاقه اش جونشو از دست میده. بخواطر همین هست که این رقص اصالتا مردانه هست که نماد علاقه مرد کوچه بازاری ایرانی به دختر هست. این آهنگ برای اولین بار با صدای حسین همدانیان اجرا شد که از آهنگهای فلوکلور ایرانی به حساب می آید...» پايان نقل قول

باری، پس از اينهمه کوچه باز کردن، باز می گردم بر سر حکايت همان جناب حاجی فيروز که موضوع اصلی ما است. زيرا اين مطلب بابا کرم و کوچه هايی که من می شناسم آن اندازه دراز است که برای جمع و جور کردن بحث بايد باز گردم و از زبان عالی جناب مولانا به خود نهيب زنم که:«اين سخن پايان ندارد ای عمو ... داستان آن دقوقی را بگو». گر چه برای باز کردن بحث اصلی باز هم به کوچه خواهم زد که هر چه بود و هست، در همان کوچه های خاطرات است! بگذريم

تا آنجا که من بخاطر می آورم، در کتابهای زيادی از جمله از خان ملک ساسانی و انجوی شيرازی و فواد فاروق و چند تنی ديگر که حال نام آنها در حافظه ام نمانده، خواندم که پادشاهان قاجار علاوه بر فراش ها، عده ای غلام سياه هم داشتند که آنها را در اندرونی يا حرم خود به خدمت می گرفتند

يعنی کسانی بيشتر از زنگبار و حبشه و نقاطی از آفريقا که آن بيچاره ها را در همان هشت ـ نه سالگی تخم کشی يا اخته می کردند که از نرينه گی ساقط شوند«نرينگی را دانسته بجای مردانگی بکار بردم که اين دو مقوله معانی ويژه ی خود را دارند و از ديد من، آلت نرينه داشتن حتمآ به معنای مردانگی داشتن هم نيست!».و

مادام که اين غلام ها جوان بودند، آنان را "غلام بچه" می خواند و وقتی هم که بزرگ می شدند، به آنها خواجه گفته می شد. رئيس يا سرپرست اين خواجگان هم در حرم سلطان، معمولآ فرد پير و مورد اعتمادی از ميان همان خواجگان درباری بود که در اثر خوش خدمتی و درستکاری به اين مقام می رسيد. خود سلطان و کارکنان دربار هم آن غلام زنگی پير را خواجه باشی صدا می زدند

اين تخم کشی هم به چند علت انجام می شد. نخست اينکه اين اخته ها ديگر ميل جنسی نداشتند که خطر سر و سری ميان آنان با چند صد زن شاه که در حرم زندانی بودند بوجود آيد. دوم اينکه مردم در گذشته بر اين باور بودند که کسی که ميل جنسی نداشته باشد، قانع تر و فرمانبردار تر از يک انسان معمولی است ـ حال بگذريم که از اينکه اصلآ بنيانگزار سلسله قاجار خود يک خواجه ی خونخوار و بسيار طمع کار بود ـ و دليل ديگر هم اين بود که اين خواجگان، پس از اخته شدن هم همچنان نيروی بدنی مردان معمولی را داشتند. يعنی آنان می توانستند کار های سخت بدنی و مردانه را در اندرونی انجام دهند، تا ديگر اصلآ نيازی به ورود مردان نامحرم به حرم شاه نباشد

ليکن تا آنجا که من خوانده و می دانم، پاره ای از اين خواجگان، پس از تخم کشی هم همچنان ميل جنسی خود را حفظ می کردند. گذشته از اين، پاره ای از اين غلام بچگان را هم بگونه ای دروغين اخته می کردند. بدين شکل که از آنجا که غلام های سياه دربار سلطان وظيفه داشتند که فرزند پسری را در همان سنين کودکی برای خدمت در اندرونی به شاه تقديم کنند، با پارتی بازی و پرداخت رشوه، دلاک را راضی می کردند که به دروغ بگويد که فرزند آنان را اخته کرده است. نام اين کودکان اهدايی هم "غلام خانه زاد" بود

از اينروی اندرونی شاهان قاجار پر بود از غلام های نيمه اخته و حتا اصلآ اخته نشده. با توجه به اينکه مثلآ فتحعلی شاه ششصد زن در اندرونی خود داشت که با پاره ای از آنها حتا هر دو ـ سه سال يک بار هم همخوابگی نمی کرد، حال تو خود بخوان حديث مفصل از اين مجمل که چه غوغايی بوده است ميان آنهمه زن جوان زندانی و محروم از عشق و آن غلام بچگان. بيخود نبود که گاهی سی و شش فرزند فتحعلی شاه در يک شب متولد می شدند! و

جدای از شمار بسيار بالای زنان که شاه اصلآ نمی توانست که با همه ی آنان همخوابگی کند، آن اراذل قاجار از بس هم که هر دختری را که ميل شان بود، فورآ و به آسانی به چنگ می آوردند، پس از مدتی، ديگر تغيير مزاج داده و بيشتر به پسر بچه ها کشش پيدا می کردند، بويژه ناصرالدين شاه. اين واژه ی مرکب "فلفل مزاج" هم که پاره ای به غلط آنرا با تندی فلفل سرخ و سبز خوردنی مرتبط می دانند، از واژگان کثيف دربار قاجار ها و بچه بازی های آن اراذل است که من به پاس حرمت قلم، از شرح آن در می گذرم

«البته اين نکته را هم همينجا بياورم که دلال محبت شاهان قاجار، هماره ملا ها بودند. بدين شکل که تا شاه از دختر بچه ای خوشش می آمد، فورآ يکی از آخوند های خود را با شيرينی و مقداری پول به خواستگاری او روانه می کرد، و کدام رعيت بدبخت و اسيری در آن روزگار زَهره داشت که به خواستگار خاقان قدر قدرت قوی شوکت پاسخ منفی دهد؟! و

ضمن اينکه تقريبآ تمامی خانواده های نادار و گرسنه ی عصر قاجار اصلآ بالا ترين آرزويشان دادن دختر بچه خود به شاه زنباره بود. زيرا که به اصطلاح "وصلت شاه" با دخترانشان، جز نجات خود آن دختر از فقر و گرسنگی، کمک بزرگی هم به ديگر اعضای آن خانواده ها بود که از صدقه سر بکارت دخترانشان به نان و نوايی رسند و از چنگال آن نکبت و فقر روزگار پرشکوه سلسله ی قاجار رهايی يابند» و

آنگونه که من خود در کتاب (خاطرات نخستين سفير آتازونی«آمريکا» در دربار ناصری) خوانده ام، بسياری از خانواده ها اصلآ به عمد دختر بچه های خوب چهر و خوش اندام خود را در مسير کالسکه ی شاه قرار داده و از دختران خود می خواستند که کوشش کنند با ناز و کرشمه شاه را به هوس هماغوشی با خود اندازند

سفير آمريکا نوشته که چند باری که در کالسکه ی شاه نشسته بوده، خود شاهد بوده که چگونه بعضی از دختر های جوان به عمد در مسير کالسکه می ايستند و با ناز و کرشمه دل از سلطان می ربايند. قاعده هم اين بود که سلطان ميل به دختری می کرد و همان روز هم آخوند ... دختر را به نزد شاه می آورد و در دم هم، با خواندن مشتی اراجيف عربی او را مثلآ به عقد شاه در می آورد و همان شب هم دختر در آغوش سلطان بود. خود آخوند هم که بلافاصله اجرت ... خود را از شاه دريافت می کرد

اين نيز نانوشته نماند که بودند چه بسيار زنهای نگونبختی در دربار قاجار که شاه در طول عمر آنها، فقط يک بار و تنها در همان شب بکارت برداری با آنان همبستر شده بود. تراژدی بزرگ هم اين بود که به خاطر همان يک شب هم، نه ديگر شاه آنها را از زندانی بنام حرم آزاد می کرد و نه اصلآ خود زنها ديگر می خواستند که از زندان شاه آزاد شوند

شاه رهايشان نمی ساخت چون رفتن زنی از حرم، برای سلاطين قاجار ننگ و سرشکستگی محسوب می شد، و زنان خود بدين خاطر به خانه ی پدر باز نمی گشتند که می دانستند در آنجا فقط فقر و گرسنگی و تنهايی در انتظارشان است. چون در آن زمان اگر زنی از شاه جدا می شد، ديگر هيچ مردی از ترس شاه از او خواستگاری نمی کرد. بنابر اين، زنها همان زندان با غذا و پوشاک شاه را بر تنهايی مادام العمر و فقر و گرسنگی بيرون ترجيح می دادند» و

اين هم نوشتنی است که ناصر الدين شاه در جوانی آن اندازه زنبارگی کرد که در دو دهه ی پايانی عمر خود تقريبآ ديگر بکلی از زنها زده شد. ميل او به پسر بچه ها تا اندازه ای زياد شده بود که ديگر زنان اندرونی او که زياد محروميت جنسی کشيده بودند، مجبور بودند سر تراشيده، لباس پسر بچه ها به تن کنند و صد بار از برابر شاه پسربچه سان با ناز و کرشمه رژه روند تا شايد بتوانند ميل مبارک سلطان را به خود جلب کنند

با اين توضيحات، به نيکی می توان حدس زد که در آن سرد مزاجی سلطان به زنان، آنهم با پانصد ـ ششصد زن کاملآ محروميت کشيده ای که در سرای اوزندانی بودند، کار آن دسته از غلام بچگان که هنوز نرينگی داشتند، تا چه اندازه در اندرونی سلاطين قاجار سکه بوده است! و

شايد بسياری ندانند که اين گفته که «خدا کند روسفيد از آب در آيد»، يا اينکه «فلانی روی بهمانی را هم در ولدزنايی"سفيد" کرد» از حرم پادشاهان آن سلسله ی پر افتخار بيرون آمده باشد که به هنگام به دنيا آمدن کودکی در حرم، بعنوان دعا بکار می رفت. يعنی اينکه خدا کند که در رحم زن شاه، تخم خود شاه از تخم غلام زنگی بارور تر بوده باشد و توله زياد سياه نشده باشد!«مشاهده می فرمائيد که با برکنار کردن سلسله ی پر افتخار قاجار، رضا خان قلدر مرتکب چه خيانت بزرگی به ايران و ايرانی شده است!» و

اين نيز نانوشته نماند که ماهر ترين قابله ها و کورتاژچی ها هم در همان اندرونی شاه مشغول به کار بودند که فرزندان ولدزنای غلامان زنگی پادشاه را از زنان او سقط کنند. امير سپهر

اين بحث شور و شيرين و تلخ و ترش و ملس، يک بخش ديگر هم خواهد داشت

www.zadgah.com

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker