آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Wednesday, March 04, 2009

 

پيش زمينه ای برای قدرت يابی سفلگان و دريوزگان در ايران



زاد گـــاه
امير سپهر




پيش زمينه ای برای قدرت يابی سفلگان و دريوزگان در ايران


نگارنده گر چه دل و جان و روح و روانم در گرو عشق ايران است، ليکن از آنجا که بيش از دو دهه است که شهروند سوئد هستم، تنها هم يک شناسنامه و يک پاسپورت دارم که هر دو آنها هم سوئدی است، خواهی نخواهی، سوئدی هم شده و به اين کشور هم دلبستگی پيدا کرده ام. از ژرفای دل هم خواهان سرفرازی و نيکبختی اين کشور و اين مردم نيز هستم. بعنوان شهروند اين کشور هم، هر کاری که از دستم بر می آمد و می آيد، برای اعتلای نام اين کشور خوب انجام داده و خواهم داد

زيرا که اين کشور همان کشوری است که پس از اشغال ميهنم، به روی من آغوش گشود، به من امکان کار و زندگی داد و از همه اينها مهم تر، به من آواره و ميهن باخته و فراری، امنيت روانی و آرامشی را بخشيد که در سرزمين مادری خودم آنرا به زور چاقو و داغ و درفش از من ستانده بودند. با اهدای شهروندی سوئد هم، اين کيستی و امکان را هم به من ارزانی کرد که بعنوان يک سوئدی آبرومند، به هر کشوری که دلخواهم بود بدون ويزا و توهين و تحقير مسافرت کنم

کنترل و تحقير و توهينی هم اگر در فرودگاهی و از پليسی در اين سالها ديده ام، تنها و تنها به سبب زاده شدنم در ايران به ننگ«جمهوری اسلامی» آلوده گشته بوده است که در پاستورتم با واژه ی «تهران» در جلوی جمله ی «محل تولد» نوشته شده، نه از بابت سوئدی بودنم. زيرا سوئد که همه جا مورد احترام و سوئدی که در هر کجا محترم است

پس اين نهايت پستی و ناسپاسی است که آدمی چنين سرزمين و مردمی را هم از دل دوست نداشته باشد که تا اين اندازه به او مهر و محبت ارزانی کرده اند. از ديد من حتا اين نيز از شرافت انسانی و دادگری به دور خواهد بود که اگر به فرض روزی اين کشور مورد تجاوز قرار گيرد، انسان مديونی چون من برای پدافند از استقلال و غرور و شرف آن، حتا از رفتن به جبهه ی جنگ هم سر باز زند




و اما، سرانجام پرنسس ويکتوريای ما «وليعهد سوئد» هم پس از هفت ـ هشت سالی معاشرت غير رسمی با دوست پسر خود «دانيل وستلينگ» که مربی ورزشی وی بود، بگونه ی رسمی نامزد شد. خبر نامزدی رسمی شاهزاده ی نازنين ما را هم پدر گران ارج وی، اعليحضرت کارل گوستاو شانزدهم، پادشاه خوب و مهربان ما از تلويزيون سوئد اعلام کرد

نکاتی که در مورد سيستم پادشاهی سوئد شايان آوردن است نخست اينکه پرنسس ويکتوريا تا سه سالگی وليعهد سوئد محسوب نمی شد. زيرا تا سال هزار و نهصد و هشتاد ميلادی، بر اساس قوانين حکومتی اين کشور، مقام پدر در دودمان پادشاهی، يعنی مقام پادشاهی، به نخستين پسر او می رسيد. تا همان سال هم، تنها پسر پادشاه «شاهزاد کارل فليپ» وليعهد سوئد محسوب می شد که دوسالی از خواهر خود کوچکتر است

ليکن مبارزات برابری طلبی زنان در اين کشور حتا قوانين خاندان پادشاهی و قانون اساسی سوئد را هم زير و زبر کرد. بدين شکل که با به رسميت شناخته شدن برابری حقوقی کامل ميان زنان ومردان در تمام زمينه ها و با به اجرا در آمدن آن قوانين از آغاز نخستين روز سال هشتاد ميلادی، يکشبه شاهزاده کارل فليپ طفلک «دومين فرزند پادشاه» از مقام وليعهدی محروم گشت و خواهر دوسال بزرگتر او، يعنی همين پرنسس ويکتوريای مورد بحث«نخستين فرزند پادشاه»جای نشين او گرديد

نکته ی ديگری که در اين باره بايد نوشت اين است که با شناختی که من از روحيه ی مردم سوئد پيدا کرده ام، با جرآت می توانم بنويسم که چنانچه رخداد ناگواری در اين کشور بوجود نيايد، حتا در دويست ـ سيصد سال آينده هم هيچ خطری سيستم پادشاهی اين کشور را تهديد نمی کند. زيرا که مردم سوئد اين سيستم را نشان فر و شکوه و شوکت کشور خود دانسته و اعضای خاندان پادشاهی را هم تجلی اين شکوه و افتخارات و فرزانگی ها دانسته و آنها را صميمانه و از ژرفای وجود دوست می دارند



بی اينکه قصد شوخی و يا حتا گزافه نويسی داشته باشم از روی راستی می نويسم که در حال حاضر، تنها دشمنان خونين اين سيستم و اعضای خاندان پادشاهی سوئد، فقط ايرانی های کمونيست و توده ای هستند که پس از آباد کردن ايران و به سعادت رساندن مردم آن، به اين کشور گريخته و حال سوئدی گشته اند. بر اساس روش مرضيه ی عوامل حزب توده هم، بسان موش کور، به تمام سوراخ و سنبه ها رخنه کرده و بيش از نود درصد از نهاد ها و مراکز مربوط به ايرانيان را غصب کرده اند

اگر هم روزی در اين کشور قدرت کافی پيدا کنند، من يکی که ترديد ندارم که با آلودن قلم و زبان خود به هر رذالت و دروغ و تهمت مستهجنی، با شايعه سازی و روش های تخريب فرهنگی که همگی در آن مهارت کامل دارند، با سرنگون ساختن اين سيستم هم، سوئد را نيز به يک کشور مترقی و پيشرو چون جمهوری اسلامی مبدل خواهند ساخت

همانهايی که با نام ها و لقب های اصغر خره، حسن خُـله و حيدر لجن، با کفش های کتانی کثيف و بوگندو و با سبيل های چخماقی و کلاه دهاتی صمد بهرنگی به اين کشور آمدند و امروز پس از دو دهه، به پرفسور مهرداد، مهندس بهزاد و دکتر کامران مبدل گشته اند. همگی هم اينک به روشنفکران بنام و کارشناسان مشهور رسانه های فارسی زبان مبدل شده اند. سيستم اين کشور را هم که به آنان اينهمه امنيّت و آسايش و رفاه داده، تنها و تنها به دليل پادشاهی بودن، با نمک بحرامی و بی آزرمی تمام، يک سيستم پسمانده می خوانند؟

همان بی سر و پايان بی فرهنگی که اصلآ بيشترين دشمنی آنان با آيين شاهنشاهی پيشين خودمان، به سبب فر و شوکت و شکوه آن بود. يعنی به دليل شخصيت ممتاز پادشاه ما در جهان، عظمت جشن های تاجگذاری و مراسم بی نظير در شيراز با شرکت بيش از يکصد و ده تن از رهبران درجه اول جهان، که اين سفلگان آن همه بزرگی ها را تاب نياورده و بگونه ای ناآخودآگاه، از روی حسادت و عقده های حقارت خود، تمام بزرگی های ايران شاهنشاهی را مسخره کرده و به سختی می کوبيدند

اين رسم«بزرگی ستيزی» و« سفله ستايی» را هم ماموران اتحاد شوروی به ايران آوردند. با دهها سال تبليغ هم اين «خواری طلبی» را برای چپ های ما به يک ارزش مبدل ساختند. در مورد اين «پستی ستايی» کمونيست های ايرانی، من بار ها از کسانی که سی ـ چهل سال پيش در آلمان زندگی می کرده اند حکايتی را شنيده بودم که نمی توانستم باورم کنم. تا اين که خانم شهلا لاهيجی که خود در آن روزگار در آلمان می زيسته، در مصاحبه ای با بی. بی. سی آنرا تاييد کرد. او گفت که شخصآ حتا بار ها اين مسئله را به چشم خود ديده است

جريان اين بوده که کمونيست های ايرانی در روز های شنبه، لباس های کثيف و مندرس و پاره پوره پوشيده و به کافه های پاتوق کارگران می رفته اند که نشان دهند کمونيست و طرفدار کارگران هستند. اين در حالی است که کارگران آلمانی اصلآ همان روزهای پايان هفته شيک ترين لباسهای خود را به تن کرده و به بار ها و پياله فروشی ها می روند. از اينروی هم همه با شگفتی به آن ايرانی های ابله می نگريستند که آخر اين خل و چل ها ديگر چه کسانی هستند که با رخت و ريخت گدايان به بار و پياله فروشی آمده اند

چون بهای يک دست لباس تميز اما ساده در آلمان، هنوز و همچنان هم آنچنان ارزان است که هيچ فرد ساکن آن کشور از خريدن آن عاجز نيست. چه رسد به سالهای دهه ی شصت و هفتاد ميلادی که آلمان آنچنان در شکوفايی اقتصادی بود که شهروندان آن، حتا لباسهای نو اما کمی دمده شده ی خود را هم پاکيزه و اطوکشيده در پلاستيک، در پشت درب خانه های خود در خيابانها می گذاردند که اگر کسی خواست، آنها را بردارد. آنهم در شمار ده ـ پانزده پيراهن و بلوز و کت و شلوار

باری، بنابر اين نهادينه شدن اين «سفله ستايی» در سياست، از ارمغان های چپ های ايرانی است. بويژه از ناب ترين ارمغان های حزب خاين توده. چرا که عوامل اين تشکيلات ايران فروشی، دستکم ازشهريور هزار و سيصد و بيست، تا بهمن پنجاه و هفت، به مدت سی و هفت سال و چند ماه، باهمه ی توش و توان و بگونه ای مستمر و سيستماتيک، با آلودن دست و قلم و زبان، به هر پستی و پليدی و دروغ و شايعه ای، هويٌت تاريخی و فرزانگی های ما را تخريب کرده، گند و لجن پرستی را به يک ارزش در سياست ما مبدل ساختند. نتيجه آنهم، همانی شد که نمی بايد می شد

رخدادی که مادران و پدران جگرگوشه از دست داده، خانواده هايی که فززندان دلبندشان در دام فحشا و اعتياد افتاده و ما آوارگان و هستی باختگان، بدرستی از آن بنام«بلوای شوم اوباش» ياد می کنيم، اما مثلآ انديشمندان و پيش آهنگان فکری ما، با کمال وقاحت و بيشرمی، همچنان آنرا«انقلاب شکوهمند ضد سلطنتی» می خوانند

رخدادی که به وعده ی اين پيشگامان نفرينی ما، قرار بود که آن مردم با غرور، آن مردم آبرومند، آن ملت نيکنام و در اندازه ی خود مرفه روزگار پادشاهی را، به پايه ی مردم سويس و سوئد و نروژ برساند. ليکن نتيجه ی آن، همان شد که يک ملای بيسواد و زبان نفهم و خونخوار، بر جای کوروش و داريوش و خشايار و انوشه روان و رضا شاه بزرگ و شاهنشاه آريا مهر تکيه زند

بنا بر عادت خانوادگی و تربيت حوزوی خود هم، از همان نخستين روز های پيروزی آن«انقلاب شکوهمند ضد سلطنتی»، با«زير شلواری مامان دوز و عرقچين سيد اسمالی و نعلين قمی» خود، در برابر دوربين های بزرگترين و تيز بين ترين بنگاههای خبری بين المللی بنشيند، با يک فارسی سراسر غلط غلوط، به جهانيان و زمين و زمان بد و بيراه بگويد، و ابرانديشمندان ما هم برای آن رهبر«ضد امپرياليست» و «بت شکن» خود که قادر گشته بود ننگ يک قادسيه ی ديگر را به تاريخ ايران تحميل کند، صلوات بفرستند و هورا کشند

جای مشيرالدوله پيرنيا و فروغی و مصدق السلطنه و شازده علی امينی و اقبال و هويدا و بختيار را هم، فردی سفله و مسخره بگيرد بنام نامی، محمد علی رجايی. آنهم با رختی چهارجيبه بسان کيسه کش های حمام ميرزا ولی و ترشی اندازان محله ی پامنار و کله پز های کوچه ی عرب ها، و ريختی چون جن گير های درخونگاه و پاقاپوق و بچه دزد های اطراف شوش و سرقبرآقا

در سازمان ملل هم بجای تقديم لوح کوروش و کتيبه ی داريوش و شاهنامه فردوسی و چامه ی از خاقانی شروانی، جوراب عنابی خود از پای در آورد و آب دهان بر شرف و تاريخ و فرهنگ و فرزانگی های ايرانی بياندازد. سپس هم که روضه خوانی پانزده قرانی جای آن ملای زبان نفهم را بگيرد و موجودی دلقک تر از رجايی هم بشود رئيس جمهور ملتی که از ميترائيسم يا مهرپرستی و زروانی و زرتشتی و مانوی و مزدکی عصر بربريت ديگر ملتها، بوسيله ی نخبگان و فرهنگورانش، به امت شهيد پرور عصر شکوفايی تمدن دگرديسی داده شده. ای داد بيداد! همين. امير سپهر
مارچ دوهزار و نه ميلادی



www.zadgah.com


|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker