آخوند عربعلی «سيد علی» خامنه ای که بالاترين مقام حکومت روضه خوان ها است، از باندی بازی و نابرابری انتقاد می کند. رئيس جمهور اين نظام "شترگاوپلنگ" که دومين مقام حکومتی محسوب می شود و کسی که خود اصلآ رياست بر قوه ی اجرايی کشور را دارد، بر سر باند های مافيايی فرياد می کشد و بر اوضاع کشور انتقاد دارد. رفسنجانی که رياست مجلس خبرگان و مجمع تشخيص مصلحت را توامآ داراست، شديدآ منتقد نابرابری و ستمی است که بر مردم می رود
آخوند،عربمحمود «سيد محمود» هاشمی عراقی رئيس قوه ی قضائيه، يعنی مسئول اول بزرگترين نهاد تظلم خواهی مردم، شخصآ از ظلم بر مردم و باند بازی شکايت دارد. آخوند زاده لاريجانی ـ او هم عراقی ـ که رئيس قوه ی قانونگذاری اين رژيم انيرانی است، خود شاکی قوانين ظالمانه است. پاسدار حسن فيروزی آبادی "اين خوک اهرمن نهاد" که عالی ترين مقام نظامی حکومت سفلگان و گدايان است، منتقد اوضاع است
نمايندگان مجلس روضه خوان ها بر سر ستمگران فرياد می کشند. وزرا از ظلم ظالمان به مردم مستضعف فغان شان به هوا است، پاسدار ها شاکی هستند، بسيجی ها از دست ظالمان نالانند، مديران ارشد، برنامه ريزان، استراتژيست هايی چون حسن عباسی، سفرا، کارداران، اصلاح طلبان، تندروان، کندروان، ميانه روان، اصولگرايان، مخالف اصولگرايان، رؤسای نهاد های پولی و اقتصادی، نمايندگان رهبری، اساتيد همگی قلابی دانشگاههای آنها هم همگی قلابی، امامان جماعت گوسپندان و پيشنماز ها و پس نماز ها... خلاصه همه و همه از اين نابرابری و فقر و فاقه نالان هستند و همگی هم بر سر ظالمان بی رحم و مروت فرياد می کشند
هيچ کدام از آن گوسپندان هم که برای اعتراض و فرياد مقامات رژيم، صلوات فرستاده و عربده ی مرگ بر آمريکا و اسرائيل سر می دهند، به مغز کوچک شان خطور نمی کند که از اين شاکيان بپرسند که ای نابکاران! آن دزدان و ستم کنندگان به مردم که شما هم بر سر آنها فرياد می کشيد، چه کسانی هستند آخر. بپرسند وقتی از بالا تا پائين شمايان هم از دست ظالمان و باندبازان اين سيستم شاکی هستيد، ممکن است به ما بفرماييد که پس اين حکومت اصلآ در دست چه کسانی است
از آنهم مهم تر، از اين بی پدر و مادر های شاکی بپرسند که دستکم آيا می شود که به ما بگوييد آن ظالمان و دزدان که روزگار مردم را سياه کرده اند، اهل کجايند، چه شکل و شمايلی دارند و نشانی آنان چيست تا ما بتوانيم داد خود از آن بی حيثيت ها بستانيم؟!
1مردمانی پست و بی غرور که ما آنها را نمی شناسيمو حال اگر شما گمان بريد که اوضاع در اينسوی بهتر از آن سوی است، پاک در اشتباهيد. چون در اين طرف هم، من انشاء می نويسم و به مردم رهنمود می دهم، تو انشاء می نويسی و به مردم رهنمود می دهی، او هم انشاء نوشته و همين رهنمود های من و تو را به خودمان باز می گرداند. هر يک از هم ميهنان ما هم، به محض فراگيری کار با کامپيوتر و دسترسی به اينترنت، به همين انشاء نويسی پرداخته، به من، تو، او، ما، شما و ايشان که تمامی ديگر ايرانيان باشيم، رهنمود می دهند. حال چه آگاهی داشته باشند و چه اصلآ حتا خود نيز ندانند که چه پرت و پلايی می نويسند
در جبهه ی مثلآ مردمی هم، من از اين مردم شکايت دارم که چرا نسبت به سرنوشت خود و ميهن شان بی تفاوت هستند. تو فرياد بر می آوری که آخر چگونه می شود که شما مردم اسير تا اين اندازه خنثی باشيد و صد البته آن سومی هم از بی غيرتی همين مردم شکايت دارد. بطور طبيعی، هر يک از آن مخاطبان ما هم از بی بخار بودن همين مردم شکايت دارند. هر ايرانی هم که هر زمان تريبونی به دست می آورد، فورآ بر سر همين مردم فرياد می کشد که ای مردم! آخر شما را چه می شود که اينهمه ننگ و تحقير و توهين را می بينيد و دم بر نمی آوريد
من و ما و شما و ايشان، اصغر و اکبر و شهرام و بهرام، مهين و شهين و سيمين و خلاصه خُرد و کلان و زن و مرد ايرانی، همه و همه هم از دست همين مردم دلگير هستيم و آنانرا مردمی بی تفاوت در برابر سرنوشت خود و ميهن و تاريخ و نسل های آينده کشور خود می دانيم
در نتيجه، حال ما با يک حکومت طرف هستيم که ادعا دارد که نمی داند آن بی حيثيت ها و دزدان که اينهمه به مردم ظلم می کنند، کيانند. پاره ای از مردم نادان ما هم که سخن آنانرا پذيرفته و اصلآ به فکر پيدا کردن آن دزدان و جنايتکاران نمی افتند. در اين سوی هم با مردمی طرف هستيم که از دست ملتی پست و بی غرور شاکی هستند که اينها هم نمی دانند که آن مردم سفله چه کسانی هستند. زيرا هيچ کدام از ما ايرانيان آگاه و شيردل و اندرز گو که نمی توانيم جزو آن مردم بی غرور و لاابالی و ظلم پذير باشيم
قربانيان خويشتن خويشهم ميهن، دروغ بس است. هم ميهن خود بزرگ انگاری کافی است. به ديگران نهيب زدن بس است. بس است اين عقده گشايی و از حقيقت خويش گريختن هم ميهن. بس است ديگر اين لاطائلات هم ميهن، بس است. هم ميهن، آن مردم لاابالی و ظلم پذير و بی بخار و بی آبرو و پوفيوز ما هستيم، من و تو! يعنی همين منی که حال دارم اين متن را می نويسم و تويی که اينک داری اين متن را می خوانی
همين من و ما ـ ی ـ مسکين که آن اندازه از خودبيگانه و خودشيفته هستيم که اصلآ حس نمی کنيم تا گلو در گنداب دروغ و خودفريبی فرو رفته ايم و در حال خفه شدن در کثافات خود هستيم. پس، پند اگر داريم، تنها خودمان را سزاست هم ميهن. شکايتی گر داريم از خويشتن است. تنها هم گريبان خود گيريم که ما قربانيان خويشيم نه ديگران
ای خانه اش خراب باد آنکه به ما قبولاند که هيچ ايرادی در کار ما نيست. ای خاکستر نشين شوند آنان که به ما گفتند از ما متمدن تر و آگاه تر و با هوش تر و با معنويت تر در جهان نيست. اين دروغ است که زمين و زمان با ما طفلکی ها دشمن است هم ميهن. اين فريب است که ما مردم نازنين و مهربان، هميشه قربانی هستيم هم ميهن. ما قربانی خويش هستيم هم ميهن، قربانی خويشتن خويش
براستی سوگند که حتا پاره ای از آن بی حيثيت های رژيم که از دست دزدان و باند های مافيايی می نالند هم، براستی خود نمی دانند که آن ظالمان و دزدان خودشان هستند. چرا که آبشخور انديشه ای آنان هم همين فرهنگ خودشيفته گی و بی خبری از حقيقت خويش و سر در برف فرو بردن و از ماتحت خود غافل ماندن است
تلخ است اين، اما من فاش می نويسم که ما با اين پندار و رفتار و کردار، با اين از خودبيگانه گی، با اين سودجويی و دروغزنی و حقه بازی و هفتاد و هفت رنگ بودن، لايق همين حکومت گدايان و سفلگان و دريوزگان مسخره و آدمکش هستيم هم ميهن. به وجدان سوگند که دلقکی چون احمدی نژاد تنها در ايران ما می تواند به رياست جمهوری برسد. در ميان مردمی که تنها همين لباس زيبا و گنده گويی ها را نشان آدميّت می دانند. اين احمدی نژاد آيينه ی ما است هم ميهن. آيينه ی من نويسنده و تو ـ ی ـ خواننده، همين. امير سپهر
فوريه دو هزار و نه ميلادی