جراحی سياسی و ايجاد دگرگونی هم که در جهان سياست، به هر ژرفا و با هر خواستی که باشد، تنها و تنها در گرو عمل سياسی است نه وراجی. يعنی در گرو به صحنه آمدن، تظاهرات کردن، اعتراض کردن، تحصن کردن، فرياد زدن، حريف را در تگنا قرار دادن، امتياز گرفتن و سرانجام پشت حريف را به خاک ماليدن و او را به تسليم واداشتن. زيرا ما در سراسر تاريخ هم، حتا يک نمونه را هم سراغ نداريم که مردمی توانسته باشند بدون حضور فيزيکی خود در ميدان، سيستمی را به چالش گرفته و به زانو در آورده و کار خود به سامان رسانده باشند
نهضت استقلال طلبانه ی هند به رهبری مهاتما گاندی که شصت سال است به سمبل مبارزات حق طلبانه ی غيرخشونت آميز در جهان بدل گشته، اتفاقآ خود بهترين و مستند ترين شاهد اين ادعا است که حتا آن متمدنانه ترين و صلح طلبانه ترين کارزار سياسی تاريخ هم، تنها با حضور مستمر ميليونها مردم در صحنه هندوستان به سامان رسيد. نه با وراجی و شکوه و گلايه ی گاندی و نهرو و واچپايی و محمد علی جناح ... از انگليسی ها و نفرين فرستادن مردم اسير هند به آن استعمارگران غارتگر ميهن شان
البته اين نيز امکان پذير است که فردی از درون خود يک سيستم سر بر آورد و اصلاحاتی را از بالا و از درون دايره ی قدرت شکل دهد. ليکن اميد بستن به پديدار گشتن اينگونه دگرگونی، بايد از روی شناختی دقيق از ماهيت يک سيستم باشد، ورنه بر ضد خود بدل خواهد شد. به زبانی روشن تر، اميد به دگرگونی از درون رژيمی، اگر از روی شناخت نباشد، نه تنها اميدی واهی خواهد بود، بلکه خود مبارزه را هم دچار انحراف کرده، به سرخورده گی مردم از مبارزه منتهی گشته و در نتيجه حتا به اقتدار و استمرار آن رژيم هم خواهد انجاميد
شعار و موضع تحول از درون، بايد از روی شناخت ذات و گوهر يک نظام باشد. از شناخت اينکه آيا قسمتی از يک نظام فاسد و ضد مردمی است يا اينکه آن نظام اصلآ بگونه ی گوهری و ساختاری فاسد و غير قابل اصلاح است که در حالت دوم، يعنی اميد دادن به مردم برای دگرگونی يک نطام غير قابل اصلاح، اگر ناشی از نادانی محض نباشد، بی شک از سر شيادی و مردم را به اشتباه انداختن و يک خيانت است
از اين ها هم مهم تر، بايد ديد که ساختار قدرت در يک نظام اصلآ بگونه ای هست که يک عنصر منتقد «غيرخودی» در آن بتواند که خود را به دايره ی قدرت داخل سازد يا خير. اگر هم کسی توانست که وارد شود، آيا خود آن سيستم اصلآ اين گنجايش را دارا است که بتواند وجود آن عنصر غيرخودی را در درون اين دايره تحمل کند يا نه، ولو در دور ترين نقطه ی به مرکز دايره
نگارنده که گمان دارم حال حتا کودن ترين آدمها هم فهميده باشند که بحث اصلاحات و دگرگونی از درون، در مورد حکومتی يک پارچه چون جمهوری اسلامی ـ که هر دانشجويی را هم صد جور تفتيش عقيده کرده و سپس به دانشگاه راه می دهد ـ، اساسآ بحثی بی مورد و خارج از موضوع است. از اينروی، می ماند ايجاد دگرگونی از بيرون. راه ايجاد چنين دگرگونی و حتا بهترين و متمدنانه ترين نمونه ی و تجربه ی آنرا هم که به روشنی نوشتم
يعنی با اشاره ای کوتاه به جنبش استقلال طلبانه ی عاری از خشونت مهاتما گاندی. رهبری خردمند و فرزانه که خود ابتدا آستين همت بالا زده و وارد ميدان شد، با پايمردی و تلاش شبانه روزی، با روضه های اعتراضی، با رخت دستباف زمخت بومی بر تن کردن، با پشت دوک نخ ريسی نشستن و با جمع آوری نمک و راهپيمايی و سخنرانی های پر جاذبه و گيرا ... آنچنان شوری در ميان هم ميهنان خود افکند که هنديان در شمار چند ده ميليونی بگونه ای فيزيکی به ميدان آمده و در يک پيکار پر نشاط و زيبا، ميهن خود را به استقلال رساندند. جنبشی که گر چه عاری از خشونت، اما پر تحرک ترين جنبش مردمی طول تاريخ بود
پس با آنچه آوردم، ادعای هر گونه کارزار سياسی بدون تکيه بر مردم، بدون نمايندگی کردن مطالبات مردم و از اين دو مهم تر هم، بدون داشتن طرح و برنامه ای برای کشاندن فيزيکی مردم به ميدان مبارزه، نه کارزار سياسی، بلکه يک مسخره بازی و مردم را سرکار گذاردن است. حال اين چنين ادعايی از سوی هر شخصيّت و هر گروه و نهادی که می خواهد باشد. براستی که خوب گفته اند ايرانيان در کپی برداری از هر پديده و طرح و انديشه ای، آنرا به لجن می کشند. امير سپهر