زاد گـــاه
امير سپهر
تازيان و تتر ها و مغول های ايرانی
اگر تازيان پيش بينی می کردند که يورش به ايران چه بيچارگی هايی را برای امت عرب ببار خواهد آورد، هرگز دست به چنان حماقت بزرگی نمی زدند... 1
لنين به ياران نزديک خود گفته بود مبادا کمونيسم را به ايران ببريد که ايرانيان اين انديشه سوسياليسم را به... خواهند کشيد ! 1
از ايران و از ترک و از تازيان / نژادی پديد آيد اندر ميان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود / سخنها به کردار بازی بود
همه گنجها زير دامن نهند / بميرند و کوشش به دشمن دهند
چنان فاش گردد غم و رنج و شور/ که شادی به هنگام بهرام گور
نه جشن و نه رامش نه کوشش نه کام / همه چاره و تنبل و ساز دام
پدر با پسر کين سيم آورد / خورش کشک و پوشش گليم آورد
زيان کسان از پی سود خويش / بجويند و دين اندر آرند پيش
شود بندهی بیهنر شهريار / نژاد و بزرگی نيايد به کار
به گيتی کسی را نماند وفا / روان و زبانها شود پر جفا
بخش نخست، «حقيقت» دروغين ما
ما ايرانيان پيوسته از يورش تازيان و تتر ها (تاتار ها) و مغول ها به ايران، بعنوان ويرانگر ترين فتنه های سراسر تاريخ خودمان ياد می کنيم. آن دو قوم نخست را هم از تبار ترکان آسيای مرکزی دانسته، ايشان را بی تمدن ترين، وحشی ترين و خونريز ترين اقوام و قبيله ها در جهان به حساب می آوريم. همچنان که ما، قوم عرب را بَدو «دور از تمدن»، سوسمار خوار، وحشی و بی فرهنگ بحساب آورده و خود را ملتی بسيار شريف تر و متمدن تر و هوشمند تر و پيشرو تر از همه ی آنها می دانيم. 1
حال بگذريم از اينکه بخش بزرگی از مردم ما، اصلآ فرانسوی ها، آلمان ها، سويسی ها و انگليسی ها را هم داخل آدم نمی دانند، و همچنين آمريکاييان را. زيرا باور دارند که چون آنان فاقد تاريخ بلند و پيشينه ی مدنيّت هستند، پس مردمی بی فرهنگ و وحشی بحساب می آيند. يعنی همين ملت بزرگی را که اينک کشورشان تنها ابرقدرت صنعتی و نظامی و اقتصادی جهان است، 1
جز اين خودشيفتگی ها که آوردم، اساسآ بيشترين ايرانيان، هيچ قبول ندارند که عيب و ايرادی هم در فرهنگ ما وجود دارد. با همين نگرش هم هست که حتا گناه تمامی بی فرهنگی ها، زشت کرداری ها، زشت گفتاری ها و بدسگالی های خود را هم به گردن فرهنگ مهاجمان و بويژه اعراب نابکار می اندازند. بی اينکه اصلا و ابدا خود را مسئول زشتکرداری های خود بدانند. 1
پاره ای که اصلآ در اين زمينه تا آنجا پيش رفته اند که ديگر حتا سرقت بعضی از پناهندگان بسيار سياسی ما از فروشگاههای کشور هايی که به آنان پناهندگی داده اند را هم، به حساب تخريب فرهنگی اعراب می گذارند! همچنين زن آزاری ها و دروغگويی ها و ميهن فروشی های خود را. 1
بهر روی، حال غربيان پيشرو را به کناری می نهيم که اصولآ مقايسه ی ايرانی آبروباخته ی کنونی با اروپايی و آمريکايی، بيشتر به خويشتن را مسخره کردن شبيه است تا مقايسه، و در اينجا فقط اندک نگاهی می کنيم به اوضاع همان دو قوم. يعنی آن اقوام از ديد ما وحشی که ما تمامی کثافتکاری های کنونی خودمان را به حساب آنان واريز می کنيم. 1
يعنی می خواهيم ببينيم که اينک آن دو قوم بزعم ما، ناکس نابکار که ما را بی فرهنگ و دزد و حيز و بی آبرو و زن آزار و خائن و لاابالی ... ساختند، خود چگونه هستند، و ما ملت نازنين و متمدن ايران در چه جايگاه حيثيتی در اين جهان و کدامين بزنگاه تاريخی ايستاده ايم. 1
باری، شايد کسانی ندانند که چون در کشور مغولستان هم هر چهار سال يک بار، انتخابات پارلمانی انجام می شود، انتخابات آنها دقيقآ با نمايش های انتخاباتی جمهوری روضه خوان ها در ايران همزمان گشته «آيا اين همزمانی (طنز تاريخ است يا يک کشيده ی محکم به گوش ما ايرانيان خودشيفته) را، ديگر خودتان بايد تعبير کنيد!». 1
در مورد مغولستان و مغولان، از آنجا که من هم مانند بسياری از هم ميهنان، رخداد های سياسی در ديگر کشور ها را هم پيگيری می کنم، در رسانه های چندی خواندم که مغولستان، پس از چند کشور در شرق دور، يکی از آزاد ترين سيستم های انتخاباتی را در آسيا دارا است. در مورد دولت و ملت مغول هم شما هرگز در جايی نديده و نخوانده و نشنيده ايد که دولت مغولستان که سهل است، حتا يک شهروند مغول هم در نقطه ای از اين جهان، کاری بسيار زشت، جنايتی تکاندهنده و يا حتا سرقتی چشم گير کرده باشد که قابل درج و نقل در رسانه های بين المللی باشد. 1
با توجه به اينکه ما در اين سوئد هم مغولهای بسياری را داريم که برای کار به اين کشور می آيند، من خود از آنان بار ها شنيده ام که از سيستم سياسی کشور خود راضی هستند. تنها مشکل آنان از ديد خودشان، جمعيّت زياد، نداشتن معادن، عقبماندگی ابزار کشاورزی، فقدان صنعت پايه ای و اقتصاد بی رونق است که مغولان همه آنها را هم از ميراث های شوم سيستم کمونيستی می دانند. با توجه به اينکه اکثر ايشان در همين سوئد هم مردمی بسيار سخت کوش و کم توقع هستند، خود بسيار به آينده کشورشان اميدوار هستند. 1
و اما در مورد اعراب هم همين اندازه بنويسم که در حال حاضر حتا يک کشور عربی هم در جهان وجود ندارد که در آنجا حکم سنگسار وجود داشته باشد. هيچ کشور عربی هم ديگر آنچنان رژيم پست و پسمانده ای ندارد که حتا پوشيدن پيراهن آستين کوتاه و لباس رنگ روشن را هم قدغن کند، آنهم حتا برای مردان. 1
بيشترين اعراب در اين هزار و چهار صد ساله، بويژه در اين دهه های آخری، خود بگونه ای متحول شده اند که اينک حتا سعودی زادگاه خود محمد هم، در حال پوست اندازی کامل است. پادشاه کنونی آن کشور چون ديگر از جنس آن فسيل های تاريخی نيست، آن اندازه از قانون قصاص خجالت می کشد که چندی است دستور داده که نه ديگر کسی را به آسانی به قصاص محکوم کنند، نه ديگر مجرمی بايد بقول خودشان، در ملاء عام قصاص شود و نه اصلآ بايد خبر آن سالی چند قصاص، در جايی درج شود که مايه ی شرمساری عربستان شود. 1
تعداد زندانيان کشور سعودی هم به نسبت جمعيت، حتا يک پنجاهم کشور ما نيست.همچنان که هيچ کشور عربی و حتا غير عرب و مسيحی، بودايی، يهودی و هندو هم باز به نسبت جمعيّت خود، نه يک پنجاهم ما فاحشه دارند، نه به همين نسبت معتاد و نه اصلآ صنعتی بنام کليه فروشی! حال کشور های عربی که اصلآ محل شب زنده داری و عيش و عشرت هستند بجای خود، اکنون حتا در بسياری از هتلهای خود کشور سعودی هم ديگر مشروب الکلی سرو می شود. خانمها هم حق دارند که بی حجاب و حتا با پوششی بسيار باز در بار ها و رستوران ها و ديسکوتک ها ظاهر شوند. 1
آنان که پادشاه سعودی را می شناسند، همگی بر اين باورند که او آن اندازه روشن انديش است که اگر از نفوذ کلام ملا ها در ميان مردم پسمانده ی کشورش هراسی نداشت، چنانچه از پيوستن مردم به تروريست ها و به خطر افتادن پايه های تخت سلطنت اش نمی ترسيد، بی ترديد فورآ تمامی اين قوانين جاهلانه ی اسلامی را از ميان برمی داشت و جامعه ی سعودی را زير و زبر می کرد. 1
سوريه هم که تنها کشور مسلمان عرب حامی تروريست ها است، از نظر مدنيت و آزادی های اجتماعی، اصلآ قابل مقايسه با جمهوری روضه خوان ها نيست. زيرا که دمشق، اصولآ هميشه يکی از شاد ترين و آزاد ترين شهر های خاورميانه بوده و هست. تنها هدف سوريه از پيشتيبانی از تروريست های اسلامی، استفاده از آن جانيان در باج خواهی های سياسی است نه اينکه انگيزه ای مذهبی و يا حتا قومی در اين کار داشته باشد. حکومت لائيک آن کشور، اصلآ از دوران خود حافظ اسد، پدر حاکم کنونی آن کشور از انديشه ی مذهبی و پان عربيسم ناصری جدا شد. 1
پس در ميان تمامی کشور های اسلامی غيرعرب و معرب و حتا عرب و از همه مسلمان تر، تنها و يگانه کشوری که وحشی ترين و بی تمدن ترين حکومت را در جهان داراست، جمهوری روضه خوان های ايرانی است. نه تنها اين، که اين حکومت خود«غيرعرب و رافضی»، اينک با اجير کردن مشتی ياغی و تروريست عرب، اصلآ خود کشور های عرب مسلمان را هم به ستوه آورده. 1
چه در لبنان با اجير کردن تروريست های امل و حزب الله و ميشل عون مسيحی، چه با خريد جنايتکاران مزدور حماس و جهاد اسلامی در سرزمين های فلسطينی و چه در عراق با اجير کردن حکيم و لشگر بدر، مقتدا صدر و سپاه مهدی و انواع و اقسام آخوند، آخوند بچه، دسته و فرقه های کوچک سنی و شيعه و حتا با کمک مستقيم به القاعده ی وهابی. نه تنها اين، حکومت روضه خوان ها حتا افغانستان نيمه ايرانی را هم با کمک به القاعده و با اجير کردن گلبدين حکمتيار و اسماعيل خان (والی هرات)... بيچاره کرده. 1
اينک هم که حکومت امام زمانی روضه خوان های ايرانی، تنها حکومت در جهان است که به تمامی تروريست های عربی که در کشور های خود تحت پيگرد قانونی هستند، پول و اسلحه و همه گونه امکانات می دهد. بگونه ای که اينک، ايران به بهشتی امن و پر از آسايش و برکت برای خطرناک ترين تبهکاران و جانيان جهان بدل گشته. 1
اين سخن را هم در دل خود زندانی نمی کنم که به باور من اگر محمد و ابوبکر و عمر و علی و سرداران اسلام، پيش بينی می کردند که يورش به ايران، با ضرب شمشير ايرانيان را مسلمان ساختن و ايران را فتح کردن، در هزار و چهارصد سال بعد، چه دردسر ها و بيچارگی هايی را برای امت عرب ببار خواهد آورد، شک نکنيد که آنان هرگز دست به چنان حماقت بزرگی نمی زدند. 1
اين نيز بيافزايم که در گفتگوی تلفنی که چند شب پيش با جناب حکيمی ـ واپسين سفير شاهنشاه آريامهر در نروژ ـ داشتم، از آن بزرگوار فرهيخته شنيدم که در جايی خوانده است که لنين به ياران نزديک خود گفته بود، «مبادا کمونيسم را به ايران ببريد که به محض اينکه پای اين انديشه به ايران برسد، ايرانيان، کل انديشه سوسياليسم را به... خواهند کشيد»! 1
باری، آنچه آوردم البته بيشتر برايند عملکرد جمهوری اسلامی بود. يعنی از تبعات طبيعی ماجراجويی ها و بی فرهنگی های رژيمی که در دست طايفه ای طفيلی و بی سر و پا است، و مشتی لمپن دزد و چاقوکش که کارگذاران و لشگريان و سپاهيان آن دريوزگان هستند. يعنی هيئت حاکمه ای در مجموع ضد ايرانی و دزد که با مسئوليت ناشناسی و عدم دلبستگی به ايران، نام کشور و ملت ما را اينگونه در جهان به پلشتی و ننگ آلوده و ما را در جهان سکه ی يک پول کرده است. 1
ليکن همه ی اينها، تنها نيمی از حقيقت ما بود. آنهم نيم کوچک تر و کم ارزش تر آن. چرا که حقيقت يک ملت در فرهنگ و مبانی اخلاقی و مسئوليت پذيری و شرافت ملی آن ملت است. بيشتر هم در کردار و مسئوليت پذيری نخبگان هر ملت. نه در رفتار و کردار فلان روستايی بيسواد در سمنان و يا بهمان سقط فروش بيچاره مکتب نديده در دامغان که نه تريبون و ميکروفون و قلمی دارند و نه اگر اينها را داشته باشند اصلآ می توانند به رشد فرهنگی جامعه ی خود ياری رسانند. 1
مال باختگان پست تر از دزدان
اين پاره را با نوشتن اين راستی آغاز می کنم که وارون درک و گفته ی مثلآ روشنفکران ما، اساسآ حکومت، خود معلول و برايند آن ويژگی ها و فراز و فرود ها است که آوردم نه علت و يا حتا سبب اصلی ويرانی آنها. ولو حکومت های فاشيستی و ضد مردمی. همان ويژگی ها و فراز و نشيب های سياسی اقثصادی و حتا حيثيتی که وارون پندار نخبگان ما، مسئوليت پيشرفت و پسماندگی آنها، تمامآ با صاحبان قلم و انديشه وران يا بقول مردم ما، با روشنفکران جامعه است و در گرو آگاهی يا نادانی اين قشر. 1
برای اينکه درستی اين ادعا را نشان دهم، به يک استدلال مثلآ نخبگان خودمان اشاره می کنم. دليلی که اين بزرگ انديشمندان ما آنرا علت تمامی اين فلاکت های سی ساله به ما قالب می کنند. يعنی اين دليل که گويا آن انقلاب شکوهمند به سرقت رفته باشد، ورنه کشور ما امروز بهشت برين می شد. 1
گرفتم که اصلآ آن انقلاب، برحق، شکوهمند، بسيار بجا و برای دموکراسی بوده. تنها هم در اثر يک حادثه ی ناگوار و يا غفلتی به سرقت رفته. بسيار خوب، حال نبايد از خود بپرسيم که حاصل سی سال کوشش اين بزرگ انديشمندان ما برای جبران آن حادثه و يا غفلت به سرقت رفتن انقلاب چه بوده؟
اصلآ گيريم که همان سارقين انقلاب، هم امروز از کرده ی خود نادم و پشيمان گشته و خواستند که حکومت را به صاحبان اصلی آن انقلاب شکوهمند بسپارند. به دور از گنده گويی و عالم شعار و در دنيای راستين، آيا شما حتا پس از سی سال هم اينک فردی، گروهی، دسته ای، فراکسيونی، محفلی، حزبی، جمعيتی، صنفی، سنديکايی، شرکتی و کمپانی ای را سراغ داريد که بتواند ادعا کند که برنامه ای برای اداره ی کشور دارد و می تواند ايران را حتا پنج درصد بهتر از همين سفلگان و راهزنان و متجاوزان اداره کند؟
اگر سراغ داريد، لطفآ به من نادان هم آگاهی دهيد که نام آن چيست و آن فرد يا افراد بسيار آگاه و محترم، در کدامين نشانی مسکن و مأوا دارند که من نيز از نادانی بدر آيم. اما ترديد ندارم که هيچ کس چنين فرد و گروه و سازمانی را سراغ ندارد. 1
چرا که اگر چنين فرد و دسته و تشکيلاتی در کار بود که ما دستکم ديگر پس از سی سال می دانستيم که چه خاکی بايد بر سر خود ريزيم. پس، می بينيم که گير کار ما در بزير کشيدن اين نظام در جای دگر و درد تاکنون بی درمان ما، از ميکربهای ديگری است. و اين، همان موضوعی است که نويسنده در بخش دوم اين نوشته آن را پی خواهم گرفت. امير سپهر