روحانيتی بی حيثيت + نخبگانی بی وجدان + حکومتی بی شرف = ملتی بی معنويّت وآبروباخته
نگارنده زبان عربی را زياد دوست نمی دارم که شايد اين، منشآ روانی داشته باشد و به بيدادی که اعراب وحشی با ما کردند باز گردد. در حال حاضر هم فقط تا اندازه ای آنرا می فهمم، با اين وجود، از آنجا که گاهی نقد معرفت شناسی هم می کنم، برای هر چه بهتر شناختن آيين اسلام، به فراگيری اين زبان روی آورده ام. از اينروی هم چندی است که به تماشای برنامه های عربی می نشينم. بيشتر هم بحث های جدی را دنبال می کنم. 1
آنچه که برای من در همين کوته زمان روشن شده اين است که وارون آن پنداری که ما داريم و جهان عرب را دنيايی فسيل شده، فاقد تحرک و غرق در پسماندگی های باديه نشينی هزار و چهار صد سال پيش می دانيم، اتفاقآ اکنون اصلی ترين کانون روشنگری های ريشه ای در مورد اسلام، همان رسانه های جهان عرب و خود اعراب هستند. 1
فراموش نکنيم که امروزه نامور ترين و دلير ترين روشنگر اسلامی، يعنی بانو دکتر وفا سلطان، يک عرب سوری تبار است نه دشمن اعراب و يک نژاد پرست. تلويزيونی هم که برای نخستين بار به او امکان داد که بدون کوچکترين محدوديتی روشنگری ها و ديدگاههای عقلی خود را در مورد اسلام خردسوز و انسانکش بيان کند، يک تلويزيون عربی بود نه عجمی. 1
بگونه ای که اين زن خردمند و شيردل، اصولآ عالمگير شدن آوازه ی شهرتش را مديون همان تلويزيونهای عربی است. اتفاقآ بيشتر هم وامدار آن کانالهای تلويزيونی که دستکم ما ايرانيان آنها را سخنگويان القاعده و گسترش دهندگان انديشه های پليد و جنايتکارانه ی بن لادن و الظواهری و ملا عمر و ديگر تروريست های اسلامی می دانيم. 1
اين تحول شگرف رسانه ای در جهان بسيار پسمانده و محافظه کار عرب ميسر نشده مگر با مديريّت درست، مگر با حفظ بيطرفی رسانه ای و از همه مهم تر، مگر با مديريت بسيار جسورانه ی رسانه های جهان عرب. اين در حاليست که برنامه سازان و مديران رسانه های عربی، نه تنها هيچکدام چون ما ايرانيان نابود اسلام و مسلمانان جانی نشده و از اسلام نفرت ندارند، بلکه خود از مسلمان دوآتشه و نمازخوان و حتا بعضآ مردان و زنانی ريشو و لچک برسر هستند. 1
و حال اينسو را بنگريد که اسلام لعنتی، نه تنها همه ی دار و ندار ما را به يغما برده، نه تنها آب دهان بر تاريخ و آموزه های ملی و ارزشهای فرهنگی و دلبستگی های ما انداخته، نه تنها بهترين فرزندان ما را با دار و داغ و درفش و گلوله و چاقو در زندانها کشته و حتا در تبعيد هم دشنه آجين و ترور کرده، نه تنها چند ميليون از جگرگوشگان ما را پامنقلی و خاکستر نشين کرده، نه تنها کشورمان را بر لبه ی پرتگاه نيستی کشاند... بلکه حتا به نواميس دختران مان هم کوچکترين شفقتی نکرده و ايرانی را به بی ناموس ترين ملت جهان مبدل ساخته. 1
در برابر ما قربانيان اصلی اسلام چه می کنيم، آنهم مثلآ بخش اليت جامعه ی ما که تمامی ميکروفون ها، دوربين ها، نشريات و مديريّت رسانه های جمعی خارج از کشور را در اختيار دارند؟ به محض اينکه صدای تظلم خواهی يک ايرانی فناگشته از بيداد اسلام از حلقومش در می آيد که ای داد! بنگيريد که اين آيين و بيضه داران آن با ما چه کرده اند! فورآ تمامی رسانه ها بر دهانش می کوبند که، خناق گيرد و دم فروبندد و به اعتقادات مردم توهين مکند! 1
حتا مثلآ روشنفکران ما هم که بايد خود برای نجات اين ملت نابود گشته دليرانه پيشاهنگان روشنگری باشند، تازه، برای ما از «ملای ناز» و «ملای خشن و بی تربيت» سخن می گويند. تمامی رسانه های کشور های خارجی هم که مديريّت آنها به دست همين مثلآ نخبگان رسانه ای ما است، بجای فرصت را غنيمت شمردن و هدايت اين رسانه ها در خط روشنگری و فرهنگسازی، اصلآ آن رسانه ها را تبديل به باند های مافيايی کرده و تريبون طلبه های فيضيه قم و لمپن ترين و طفيلی ترين عناصر ضد ايرانی ساخته اند. 1
بنگريد که چه وضع شرم آوری دارند راديو های فارسی زبان آلمان و فرانسه و انگليس و آمريکا«بويژه راديو فردا» و هلند. در گذشته دشمنی با شرف و آبرو و امنيّت آسايش ملت ايران بر عهده ی راديو تيرانا و راديو پکن خانبابا تهرانی و راديو توده ای ها«ايران آزاد» از شوروی و راديو برلين شرقی... بود، امروزه اين مأموريّت را راديو های جهان مثلآ آزاد و طرفدار حقوق بشر به دست گرفته اند. آنهم نه خود اين کشور ها، بلکه ايرانيان شرف فروش يا پوفيوز و بزدلی که خود را آزادی خواه هم می نامند. 1
درست است که هدف از راه اندازی اينگونه رسانه ها، تامين منافع خود کشور های غربی است که هزينه آنها را می پردازند، ليکن به شرافت سوگند که اگر مديريّت اين رسانه ها به دست خود غربی ها بود، ترديدی نداشته باشيد که آنان اينگونه به مردم ما ضربه نمی زند. بی هيچ ترديدی هم مردم مظلوم و هستی باخته ما مجال بيشتری برای تظلم خواهی در آن رسانه ها می يافتند. 1
زيرا خارجی ها بويژه غربی ها، نه به اندازه ی ايرانی ها خودفروش هستند، نه رفيق باز و باند ساز و نه تا اين اندازه پوفيوز و ترسو و انحصارطلب. حتا اگر همين بی. بی. سی رسوا و بی آبرو هم به دست خود انگليسی ها مديريّت می شد، براستی سوگند که آن انگليسی ها، هرگز با اين بيشرمی و روشنی يهود ستيزی و ايران ستيزی نمی کردند. 1
همه ی ايرانيان احمدی نژاد بی چاک دهان و لمپن را ضد يهود ترين در ميان اوباش اشغالگر ايران می پندارند، در حاليکه آن مرد مسخره، با آن رخت و ريخت و شيوه ی سخن گفتن چهارپاداری خود، اصلآ حتا برای يهوديان محبوبيتی بيشتر هم در جهان کسب کرده است. اگر يکهفته تيتر زدن های سايت فارسی «بی. بی. سی» به دست کارکنان ايرانی آنرا دنبال کنيد، آنگاه درخواهيد يافت که آنتی سميتيسم يا يهود ستيزی بسيار علمی و برنامه ريزی شده و دقيق و بيشرمانه يعنی چه. بی . بی. سی ديگر اصلآ بگونه ای آشکار به اصلی ترين پايگاه دشمنی با ناسيوناليسم ايرانی و يهودی مبدل گشته. 1
يا مثلآ همه ايرانيان عناصری چون جنتی و مصباح و ری شهری و دری نجف آبادی و محمدی گيلانی را پست ترين آخوند های مدافع اسلام و مدرسه حقانی می داند، لطفآ چند برنامه ی «پنجره ای رو به خانه ی پدری» مسلم ابن عقيل کراواتی را ژرف و با دقت تماشا کنيد تا بفهميد که آخوند حقيقی چه ويژگيهای دارد و دفاع از اسلام انسانکش و انديشه سوز، بويژه دفاع بسيار ظريف و هوشمندانه از آخونديسم ضد ايرانی و حوزه های خردکشی چگونه است. 1
حاصل سخن اينکه، بنيان خرد و معنويّت و آبرو و اعتبار هر ملتی بر شالوده ی نيکوکاری ها و افکار انساندوستانه و مسئوليّت پذيری چند قشر از مردم آن استوار است. بر افکار بلند انديشمندانی که خرد گستری و فرهنگ سازی می کنند، بر خداپرستی روحانيانی که حال بظاهر هم که شده نقش پاسداران و مروجان اخلاق و معنويّت را در ميان مردم دارند، بر مسئوليّت پذيری و وجدان نخبگان رسانه ای و اهالی قلم و بالاخره بر تخصص و ميهن دوستی دولتمداران و مسئوليت پذيری و پاسخگويی آنان. 1
و حال ملتی که روحانيان آن ديگر بگونه ای آشکار به جاکشی روی آورده باشند«ساختن نجيب خانه حتا در درون صحن زيارتگاهها»، ملتی که پيش آهنگان انديشه ای آن، خود احمق ترين و نابخرد ترين و خائن ترين ها از آب در آمده باشند، ملتی که نخبگان رسانه ای آن بجای کمک به روشنگری و روشنگران، خود پاسداران جهل و ظلمت شده باشند و بالاخره ملتی که اعضای دولتش همه از چاقوکش های فاحشه خانه ها و باجخور های ميدان تره بار و مالفروشان باشند، اينجنين ملتی کجا می تواند غرور و شرف و آبرو و نيکنامی داشته باشد! امير سپهر.1