آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Friday, January 23, 2009

 

! «غيرسياسی»؟ نه گرامی،«بی غيرت»




زاد گـــاه
امير سپهر



غيرسياسی بودن همان در خدمت رژيم بودن است

! «غيرسياسی»؟ نه گرامی،«بی غيرت»

بدون شک شما هم ميهنان تبعيدی نيز چون نگارنده، ايرانيان بسياری را ديده ايد که در اين سالهای تيره و تار ايران، تنها با گفتن يک جمله ی «من سياسی نيستم»، حساب خود را از کسانی که برای آزادی ايران «هستی داده اند» جدا کرده، بی احساس کوچکترين مسئوليتی هم در برابر اين فجايعی که بر سر ميهن و مردم در بند شان می آيد، کاملآ بی تفاوتی اختيار کرده اند. 1

همان ناکسانی که اکثر ايشان وقتی به غرب تشريف فرما شدند، نه تنها خود، بلکه مادر و پدر و خواهر و برادر و عمه و خاله و دايی و خلاصه تمامی کس و کار خود را هم، از همه سياسی تر و آزادی خواه تر معرفی نموده، با انواع و اقسام مدارک قلابی و خود را زندان رفته و شلاق خورده و شکنجه شده و فراری معرفی نموده و سرانجام هم به هزار ترفند و شيادی و فيلم بازی کردن و حتا گريه و زاری و خود را به غش و لرز و ديوانگی زدن، از غرب پناهندگی سياسی دريافت کردند. 1

ليکن به مجرد اينکه کار پناهندگی شان بسامان شد، بدون کوچکترين شرم و حيايی به يکباره خود را «غيرسياسی» خوانده، از تروريست خانه های رژيم روضه خوان ها پاسپورت شپش نشان گرفته و شروع کردند بين اروپا و آمريکا و ايران ييلاق و قشلاق کردن و بعضآ هم حتا داد و ستد با آن رژيم انيرانی و جنايت پيشه. 1

در هنگام رفتن به ايران هم، اگر «نامرد» باشند، چند روزی ريش نمی تراشاند که با شکل و شمايل حزب الهی ها به ايران روند، اگر هم «نازن» باشند که پيش از آمدن به فرودگاه يا ورود به سالن ترانزيت، حسابی چادر چاقچور می کنند که هنگام پياده شدن در تهران، با رخت و ريخت «زينب کماندو» ها قدم بر خاک در اسارت امام زمان و اوباش او بگذارند. 1

وقتی هم که باز می گردند، پس از پياده شدن از هواپيما در غرب،«نازن» ها همان اولين توالت فرودگاه را به بوتيک و سالن آرايش و زيبايی بدل می سازند و همچون «کلثوم ننه» بدان وارد شده و بسان جنيفر لوپز و جانت جکسون و شکيرا از آن خارج می شوند.«نامرد» ها هم که در سمت ديگر توالت، در قسمت مردانه ريش تراشيده و عطر و ادکلن زده و کراوات آويزان می کنند که خيلی متمدن و شريف جلوه کنند. 1

يعنی اينان خود خيال می کنند که انسانهايی بسيار شريف و متمدن هستند. در حاليکه در حقيقت اينگونه ناانسانها، به همان انسانيّت که هر کدام، به اندازه ی يکصد ملا پليد و نيرنگ باز و بی شخصيّت هستند. زيرا اگر نبودند که نمی توانستند خويشتن را در برابر چنان اوباش بی فرهنگ و سفله و ضد ايرانی اشغالگر ميهنشان تا اين اندازه به پستی و خواری و هزار چهره گی زنند. 1

نويسنده بدون ادامه اين بحث چند شخصيتی که در واقع همان«بی شخصيتی» معنا می دهد، که آنهم ناشی از «بزدلی» و «ناپاکی» و «دروندی» و «سودجويی» است، که خود نيازمند بحثی بسيار طولانی است، در اينجا می خواهم فقط اين جمله ی به اصطلاح «غيرسياسی» بودن را به زير ذره بين کشم. يعنی اينرا که آيا اين «غيرسياسی» بودن اصلآ معنايی دارد يا خير. آنهم البته برای روشن شدن ذهن کسانی که در زمره ی آن شيادانی نيستند که در ابتدا به شرح کار های ننگين ايشان اشاره کردم. 1

زيرا تصور می کنم که پس از اينهمه سال تجربه، ديگر دست آن گروه بايد برای ما رو شده باشد . يعنی دست آن «پناهندگان قلابی» که براستی نه تنها آبروی هر چه «پناهنده» و «سياسی» است را برباد داده اند، بلکه اصلآ آب دهان بر روی شرف خود انداخته اند. ناانسان هايی که به همين زندگی خفت بار و بی آبرويی خو گرفته، تنها هم به منافع پست خود می انديشند. يعنی همان بی وجدان هايی که در ظاهر خود را«غير سياسی» می خوانند، ليکن در باطن اتفاقآ از همه هم«سياسی تر» هستند. زيرا اين دسته، با همين «سياست» مثلآ «غير سياسی» بودن خود و با چوب حراج زدن به شرف و انسانيت و ميهن و مردم خود، در خدمت اين رژيم هستند. 1

نانوشته نماند که البته گروه ديگری هم هستند که چون از سر ترس، زَهره ی پدافند از حيثيت انسانی و غرور ملی خود را ندارند، اين پوفيوزی خود را با يک جمله ی غلط انداز «من از سياست خوشم نمی آيد» توجيه می کنند. 1

برايند سخن تا بدينجا اينکه، حساب ما با گروه نخست «مأموران ظاهرآ پناهنده ی رژيم» که بسيار روشن است، زيرا آنان دشمن ما هستند نه از ما و دوست ما. نگارنده با بزدلان و پوفيوز ها هم کاری ندارم که حتا، حيف از يک جمله در مورد اين «حيف از نان» ها! 1

پس مراد اين نوشته آن دسته از هم ميهنان گرامی هستند که ميهن و مردم خود را دوست می دارند، دلشان هم می خواهد که کاری برای مردم و کشور خود انجام دهند، ليکن از آنجا که تصور می کنند دخالت در سياست، فقط کار عده ی محدودی است که خود را سياسی می خوانند، خود را از دخالت در سياست ميهن شان کنار کشيده و خويشتن را غيرسياسی معرفی می کنند. يعنی آن هم ميهنان ساده انديشی که می پندارند، اگر آنان با سياست کاری نداشته باشند، سياست هم با ايشان کاری نخواهد داشت! 1

آنچه به اين گراميان بايد گفته شود اين است که، هر انسان از لحظه ای که از مادر زاده می شود، تا واپسين دم زندگی خود، خواسته و ناخواسته، با سياست در ارتباط است. همه چيز زندگی او را هم همين سياست رقم می زند، حتا نفس کشيدن او را. 1

سياست بگونه ای است که يا شما بايد در آن دخالت کنيد و آنرا به سمتی که دوست می داريد و به نفع شما است بکشانيد، يا اينکه او شما را به هر جهت که دلش خواست خواهد کشاند. هر بلايی را هم که دلش خواست، بر سر شما خواهد آورد. اين سياست را به قاطری چموش در بلورخانه خانه هم می توان شبيه دانست که اگر آنرا رام نکرده و بدان افسار نزنيد، شک نکنيد که با بد مستی و لگد پرانی، همه چيز شما را خرد و خاکستر خواهد کرد. 1

برايند سخن
اصولآ تمامی اين دزدی ها و جنايات و بی ناموسی هايی که اين نظام انجام می دهد، فقط و فقط از اينرو است که بيشترين مردم ما همين باورکودکانه«مثلآ غيرسياسی بودن» را دارند. به همين سبب هم دست اين اوباش ضد ايرانی را برای ارتکاب به هر ظلم و جنايت و دزدی و خيانتی در ايران باز گذارده اند. 1

در حاليکه ايران مال تک تک ايرانيان است، بيشتر از همه هم، مال آن دسته از ايرانيان که براستی ايران را بيش از اسلام سربر و هر آيين و مذهب دگر و ايدئولژی سياسی خود دوست می دارند، نه ارث پدری اين ملا های اوباش و چاقوکشان ايشان که ذره ای به ايران دلبستگی ندارند و آبروی ايران و ايرانی را هم در جهان برباد داده اند. 1

پس، غيرسياسی بودن سخنی از اساس بی پايه و سست است. انسان های غيرسياسی فقط کسانی هستند که ديگر مرده و از اين دنيا رفته اند و هر ايرانی که بگويد «غيرسياسی» است، يا يک مرده ی متحرک است يا يک موجود لاابالی بی رگ و غيرت که می خواهد شانه از زير بار مسئوليّت انسانی و ملی خود خالی کند. در هر دو شکل هم، دانسته و نادانسته، شريک ملايان و از مسئولان اين نکبت و ظلم و سيه روزی. 1

گراميان من،«من غيرسياسی هستم» يعنی چه؟! اصلآ همين نادانی ها و يا بی غيرتی ها باعث شده که ايران سی سال در دست چنين عناصر بی فرهنگ و معرفت و سفله و دريوزه ای بماند. آخر اين ننگ و بی ناموسی چيست که کشور کوروش و داريوش و زرتشت و زروانيان و مانويان و خرم دينان بايد در دست يک روضه خوان مسخره ی چفيه فلسطينی بر گردن و يک دلقک سيرک باشد و مشتی چاقوکش قواد. 1

آنهم چاقوکشانی پيشانی داغدار و ريشويی که براستی بيشتر به بوزينه ها و عنتر های باغ وحش می مانند تا انسان. يعنی کسانی که در يک ايران آزاد و بسامان، به شرف و انسانيّت سوگند که حتا لياقت آبدارچی بودن در يک وزارتخانه را هم نخواهند داشت. 1

اگر کشور ما به اين روز سياه افتاده و مردم ما در اين نکبت و تباهی غرقه گشته اند، تنها دليل آن اين بوده که بخش بزرگی از صاحبان اصلی آن، با سخنان پوچی چون«من سياسی نيستم» يا «ما را به سياست چه کار!» يا «خودشان آوردند و خودشان هم هر زمان بخواهند، خواهند برد» و يا اينکه «من از سياست خوشم نمی آيد» و اينگونه ياوه ها، قيد مال و شرف و آبروی خود را زده اند. ورنه کشور اگر صاحب می داشت که سی سال در دست چنين اوباش انيرانی نمی ماند. 1

فرجام سخن اينکه ما برای آزادی ميهن مان، اينک بيش از هر زمان ديگری به مشارکت سياسی نيازمند هستيم. آنهم مشارکت تک تک ايرانيان. از اينروی هم نگارنده فاش می نويسم که هر آن ايرانی که در اين روزهای نگونبختی ايران و سيه روزی ايرانيان، خود را «غيرسياسی» خوانده و حساب خود را از حساب اين ملت هستی باخته و بی آبرو گشته در جهان جدا سازد، بدون ترديد در صف دشمنان ايران و ايرانی است نه يک ايرانی باشرف. حال چه خود اين دشمنی را بداند و چه نه، همين.
1

www.zadgah.com

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker