ر «روشنفکر»، واژه ای نادرست در فرهنگ ما
پيش در آمد
نگارنده تا کنون چند بار نوشته ام که اين واژه ی«روشنفکر» در زبان ما يک غلط مصطلح است که همه را به اشتباه انداخته. يعنی هم مردم ما را و هم خود کسانی را که «روشنفکران» ناميده می شوند. معنای مجازی اين واژه در ميان ما«خردمندی و آگاهی» است که اين هر دو هم، در ميان ما حکم کيميا را دارند. 1
به همين خاطر هم هست که ما اينهمه سال است که در اين کثافت جمهوری اسلامی و بی آبرويی دست و پای می زنيم و عقلمان هم به چيزی و جايی قد نداده و نمی رسد. تازه پس از سی سال بحث مثلآ روشنفکری هم، کارمان بجايی رسيده که اصلآ اميدی حتا به يک ساعت بعد خود و کشورمان هم نداريم. بگونه ای که ماندگاری ايران، ديگر به مويی بند است و ما هر شب از اين وحشت، بايد از خواب بپريم و لبانمان تب خال زند. 1
چه دليلی روشن تر و محکم تر از اين برای فقدان روشنفکران«خردمندان و آگاهان» در ميان ايرانيان که ما در حالی دارای تمدن ستيز ترين و پست ترين حکومت و دولت در جهان هستيم که ظاهرآ از در و ديوارمان روشنفکر می ريزد. 1
به زبانی ساده تر، اگر معنای روشنفکری،«خردمندی و دانايی» باشد که بزعم مردم ما هست، پس در حال حاضر،«پر خردمند ترين» و «پر دانا ترين» کشور دنيا که ايران باشد، دارای «نابخرد ترين» و «نادان ترين» حکومت و دولت در جهان است که نامش جمهوری اسلامی ايران است! 1
می بينيد که يک جای کار غلط است. آن غلط هم در اين است که ما جز شماری بسيار اندک ـ که تعدادشان حتا به شمار انگشتان دو دست هم نمی رسد ـ، اصلآ روشنفکر«خردمند و آگاه» نداريم. صدای آن چند تن هم اصلآ شنيده نمی شود. زيرا در ميان هياهو و گرد و خاک هزاران شياد «خردمند نما» و پررو و دريده که اکثرآ هم وابسته بوده و همه ی رسانه ها را هم زير نگين خود دارند، صدای چند «گوشه نشين از ترس آبرو» که به جايی نمی رسد. 1
در ميان ما هر کس که چهار خط شعر هچل هفت گفته و رفقايش به به نامه نوشته اند، شده است روشنفکر. هر کس که به کمک رفقا چند بار با صدای آمريکا مصاحبه کرده، شده است جزو روشنفکران و هر انسان ناقابلی که پول داشته و توانسته مشتی چرت و پرت را در کتابی چاپ زند، مبدل به يک روشنفکر بزرگ گرديده. باری، 1
روشنفکری ، دست نايافتنی است
واژه ی«روشنفکر» از همان روز نخست، با معنايی کاملآ غلط وارد فرهنگ و زبان ما شده. دليل آنهم اين است که ما اين واژه را اول بار نه از خود غرب، بلکه با واسطه و از عثمانی گرفتيم، آنهم به زبان عربی و به شکل«منورالفکر»، که ترجمه ی به فارسی آن هم همين واژه ی بدترکيب و بی معنای«روشنفکر» از آب در آمد. 1
تا آنجا که من آگاهی دارم، اين دست گل را هم اول بار ميرزا ملکم خان به آب داد. زيرا او بود که برای نخستين بار واژه ی «منورالفکر» را در يکی از شماره های معدود روزنامه «قانون» آورد که من خود کپی آن روزنامه را در «کتابخانه مطالعات ايرانی» لندن ديده ام. در جايی هم که بياد ندارم خواندم که اين واژه گويا پيش از آن، در دو روزنامه ی عهد ناصری «مرآت السفر» و «مشکوة الحضر» هم آمد باشد که من آنها را نديده ام. 1
سپس هم مؤید الا سلام در روزنامه ی «حبل المتین» چاپ کلکته خود آنرا آورد و همچنين سيد جمال الدين اسد آبادی درروزنامه ای بنام «عروة الوثقی» که در پاريس چند شماره از آن را به چاپ رساند. اما چه کسی برای نخستين بار«منورالفکر» را به «روشنفکر» برگرداند را شوربختانه نمی دانم. 1
واژه « منورالفکر» در زبان عربی وجود نداشت. اين واژه را اول بار، واژه پردازان عثمانی در اواخر سده ی هفدهم ميلادی وارد زبان عربی و فرهنگ آن امپراطوری اسلامی کردند. آنهم از ترجمه ی واژه ی لاتين
«Intellectual»
در غرب. يعنی يک «معادل سازی» کاملآ غلط و بی معنا. 1
زيرا واژگان
«Intellect»
و
«Intelligence»
و
«Intellectuality»
و يا
«Intelligencey»
در زبانهای اروپايی، همه، از هشياری و فراست می آيند که واژه ی
«Intellectual»
را هم در غرب، به معنای «هوشمندی» و «هشياری» به کار می گيرند. در پاره ای موارد هم ـ بسته به نوع جمله ـ، به مفهوم آگاهی داشتن از چيزی خاص. 1
البته اين واژه را در خانواده ی زبانی آلمان«هند و اروپايی» يعنی گرمانيک
«Germanic»
ـ اما با حرف
«K»
بجای
«C»
يعنی به شکل
«Intellektule»
ـ و باز البته تنها در حوزه ی زبانی نه نژادی، يا به توضيح انگليسی
«Historical group of Indo-European Language-speaking people»
، به معنای عقل و درک و شعور هم بکار می برند. 1
يعنی در خود آلمان و اطريش که زبان رسمی اين هر دو آلمانی است، در بخش بزرگی از کشور های سويس و سرزمين های کوچک لوکزامبورگ و ليختن اشتاين و بخش هايی کوچک تر در صربستان و حتا نواحی مرزی فرانسه و لهستان. همينگونه در زبانهايی ديگر که تبار آلمانی يا گرمانيک دارند. 1
بسان سوئدی و نروژی« که اين هر دو، با اندکی تفاوت املايی و تلفظی، در واقع يک زبان است»، دانمارکی که مخلوطی از سوئدی و آلمانی است، فلامن بلژيک و در پاره ی بزرگ زبان هلندی که بجای
«ِِ Deutsch»
يعنی آلمانی، آنرا
«ِِ Dutch»
می خوانند و معجونی است از سه زبان آلمانی و فرانسه و انگليسی له شده و با تلفظ عجيب و غريب و از بالای سق و بيخ گلو. بگونه ای که هر کس اين سه زبان را می داند، اگر خود آگاهی ندارد، اين را هم بداند که به مدرسه ی هلندی نرفته هم يک هلندی دان است ! 1
برای مثال، در زبان آلمانی واژه ی
«Intellekt»
، فهم و درک را معنا می دهد و همچنين
«Verstand»
، يا
«Verständnis»
را که اولی به معنای درک است و دومی به معنای نيروی ادراکی و همينطور معنای حتا
«Vernunft»
را که معنای فارسی آن، عقل و شعور است. 1
نانوشته نماند که البته واژه ی
«Intelligent»
هشيار يا
«Intelligence»
هشياری در انگليسی از مصدر آگاهی يا اطلاعات هم می آيد. چنانچه اداره ی ضد جاسوسی يا آگاهی انگليس يا
«MI6»
را
«Secret Intelligence Service»
يا
«UK Intelligence Agencies»
می خوانند. 1
پس، اين واژه ی «روشنفکر»، يک واژه ی نادرست است که چندان ربطی به واژه ی لاتين
«Intellectual»
ندارد. از آن هم بدتر، يک واژه ی ماضی و يا حتا واژه ای «حکم» مانند. يعنی حکمی در مورد دانش و آگاهی که گويا اين هر دو، به انتها رسيده باشند و جمعی هم، با فراگيری تمامی فنون و آگاهی ها،«روشنفکر» شده باشند و کار ايشان هم به پايان آمده باشد. از اينروی هم نه ديگر کسی نيازمند انديشيدن باشد و نه محتاج در انداختن طرح هايی بکر و نو. 1
در حاليکه دانش، رودی به درازای عمر بشر و ژرفای همه ی هستی است که هر نسلی پيمانه ای از آن بر می گيرد. رودی هميشه جاری و خروشان که نه پايانی داشته، نه پايانی دارد و نه هرگز هم پايانی خواهد داشت. پهنای آن هم آنچنان گسترده، که آگاهی های امروز ما، شايد حتا به اندازه ی يک ميليونيم آنی نيست که بشر يک سده آينده بدان دست پيدا خواهد کرد. 1
اين در حالی است که سرعت رشد فکری انسان در جهان امروز، آنچنان زياد است که گفته می شود، آنچه بشر تنها در يک دهه ی پايانی سده ی بيستم بدان دست يافت، خود، دو ـ سه برابر تمامی آموخته های او در درازای نه دهه ی ديگر آن سده بود. از همين جا بنگريم که دامنه ی دانش تا چه اندازه گسترده و سرعت پيشرفت انسان در اين عرصه، تا چه ميزان در حال بالا رفتن است. 1
اين سرعت، هم اينک هم، آنچنان زياد است که دانستی های امروزين ما، ديگر حتا به درد سال آتی هم نمی خورد، چه رسد به ده ـ بيست سال بعد. از اينروی در حالی که ما برای همگام شدن با پيشرفت علم و دانش، چاره ای جز«پيوسته آموختن» نداريم، آنهم به سرعت تمام، پس، دادن لقب ماضی«روشنفکر» به فرد يا گروهی، اساسآ امری بی مورد و از بيخ و بن غلط است . 1
سبب ديگری که مرا از اين واژه «روشنفکر» بسيار گريزان ساخته، عملکرد، اگر نگوئيم «خائنانه»، اما بدون شک«نابخردانه و خانمان برباد ده» عده ای ذهنگرا و ويرانگر است که دستکم در پنجاه ـ شصت سال گذشته، کاری کرده اند که حال اين واژه ی «روشنفکر»، ديگر به زشت ترين توهين و مستهجن ترين ناسزا در ميان ما مبدل گشته. 1
«Intellectual»
نه، «عن تلکتوئل» ! 1
حاصل اينکه نه«منورالفکر» به معنای«روشنفکر» است، نه «روشنفکری» به معنای «خردمندی و دانايی» است و نه ما اصلآ آنچنان که خود می پنداريم، ملتی پر«روشنفکر» هستيم. اگر معنای «روشنفکری» خردمندی و دانايی بود ـ يعنی آن معنايی که ما از اين واژه برداشت می کنيم ـ و ما فقط پنج ـ شش روشنفکر «خردمند و دانا» ی راستين داشتيم، در آستانه ی هزاره سوم هرگز در ايران انقلاب اسلامی نمی شد. اگر هم به هر دليل غير منطقی و يا از روی هر اشتباهی هم که چنين فاجعه ی مافبل قرون وسطايی به وقوع می پيوست، شک نکنيد که حتا سه سال هم دوام نمی آورد. 1
فراموش نبايد کرد که تمامی دگرگشت های فلسفی و دينی و صنعتی و آيين کشورداری در غرب پيشرفته، يعنی رنسانس و پروتستانتيسم و انقلاب صنعتی و شکل گيری و نهادينه شدن ليبرال دموکراسی، فقط و فقط محصول انديشه چهار ـ پنج
«Intellectual»
بود. پايان سخن اينکه، ما«روشنفکر» ملاباز هزاران هزار داريم، اما دريغ از چند
«Intellectual»
. آن کسان که مردم ما ايشان را و ايشان هم خودشان را
«Intellectual»
می پندارند، به جز چندتايی، با پوزش فراوان، بقول پادشاه فقيد، «عن تلکتوئل» هستند نه
«Intellectual»
همين ، امير سپهر