آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Saturday, January 03, 2009

 

بياد يک فرزند خوب اهورای پاک

بياد يک فرزند خوب اهورای پاک و شادباشی به اسپانيای هميشه سبز و سربلند


Let the songs begin
Let the music play
Make the voices sing
Start the celebration
Come alive
Barcelona - Such a beautiful horizon
Barcelona - Like a jewel in the sun
Viva - Barcelona


يک سال نوـ ی ميلادی ديگر هم تمام شد و سالی دگر آغاز گشت. بر اساس نرم های رايج، لابد من نيز بايد اين نخستين نوشته امسال خود را با شادباشی به همين مناسبت آغاز کرده و باز هم از روی همان نرم نگارش وطنی، بنويسم که آخرين دلقک بازی و آبروريزی احمدی نژاد چه بوده، خامنه ای بتازگی با چه ياوه ای ما را رسوا تر ساخته، اسرائيل چه کرده، حماسی ها در غزه در چه حالند، جناح تندرو به آن دگر گروه که خود را کندرو و يا اصلاح طلب می نامد، چه گفته. 1

يا اينکه، سپاه پاسداران در سال دوهزار و هشت ميلادی چه مقدار جنس قاچاق وارد ايران کرد، بهای نفت به چه سطحی تنزل پيدا کرد، شيرين خانم عبادی « بنت الهدی» که می خواسته است به شوهر دستيار اولش، نرگس خانم محمدی «بنت الهدی الثانی» يعنی حضرت حجت الاسلام والمسلمين، آسيد تقی رحمانی مد ظله العالی جايزه بدهد، در مورد بسته شدن دارالوکاله اش چه فرمود و مسائلی از اين دست که ما سی سال است نظاير آنها را هر روزه می نويسيم و می خوانيم و می گوييم و می شنويم. 1

يعنی سخنانی ملال آور، صرفآ« اخباری»، زمان سوز و تکراری که نه تنها تا کنون به اندازه ی نوک سوزنی هم بکار ما نيامده، سهل است که، روز به روز هم سبب فربهی بيشتر رژيم اسلامی روضه خوان ها گشته و در نتيجه ی آن هم، روز به روز ما را ژرف تر در اين مرداب خون و نکبت و کثافت تاريخی فرو برده است. 1

آشکارا بنويسم که راستش، من يک نفر ديگر از اين کار های کودکانه و تکراری خسته هستم. از اينکه برای چهارم و نهم آبان يکی ـ دو شادباش بنويسم، برای بيست و يکم آذر ماه يک فتحنامه، برای نوروز يک نوروزی نامه، برای بيست و دوم بهمن ماه يک سوگنامه، برای بيست و هشتم امرداد يک« قيام نامه» يا« کودتانامه» و، و، و

براستی ما پيش از نوشتن و يا خواندن اين مطالب يکسره تکراری که بهترين نام هم برای آنها« دل خوشکنک نامه» است، هيچ از خود پرسيده ام که، چه زمانی می خواهيم از اين دور باطل زدن دست برداريم و کمی هم به آينده بيانديشيم!؟ سال ميلادی نو شد، تا هفتاد و اندی روز ديگر، سال خورشيدی خودمان هم نو خواهد شد. دهها سال ديگر هم، آمده و خواهد رفت. اما فی نفسه چه فايده از اين آمد و شد سالها برای ما؟

نو شدن هر سال، البته دگرگونی های بسياری را در طبيعت سبب ساز می شود، بويژه سال نو ما که به طبيعت جانی دوباره بخشيده ، رود ها را پر آب، دشت ها را سرسبز، درختان را پرشکوفه، آهوان را سرمست، مرغان را غزلخوان و هوا را معطر و آفتاب را جانبخش می سازد، ليکن انسان برای بهاری گشتن و سرسبز کردن مزرع سرنوشت خويش که نيازی به رسيدن سال و ماه و فصل مشخصی ندارد. 1

چون او تنها موجود زنده ای است که وارون ديگر جانداران که اسير قوانين طبيعت هستند، به مدد خرد و همت خويش، حتا برهم زننده ی نظام طبيعت و شکننده ی جبر فصول هم هست. من، يک بار ديگر هم اين مطلب را در جايی آورده ام که، انسان، يگانه موجودی است که می تواند در زمستانی سخت و استخوان سوز، در درون خانه ی خود، بهاری بسازد و به سرمای کشنده ی طبيعت در بيرون پوزخند زند. چون او هم خرد دارد و هم سرمايه ی بزرگ ديگری بنام استعداد فراگيری.« من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک / چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد» 1

پس، بهاری و نو شدن، و يا در سختی و سرمای زندگی ماندن هر انسان و ملتی، بستگی به اراده و همت خود آنان دارد نه آمد و شد اين سال و سالهای دگر. ما اگر از يک زندگی آزاد و انسانی و مرفه برخوردار باشيم، تمام فصول و ماهها و هفته ها و روز هايمان زيبا و بهاری خواهد بود. چون زيبايی و زشتی هر فصل و روزی، بستگی تام به چگونگی زندگی و روحيه ی ما دارد. 1

از اينروی، من نه شادباشی دارم که برای کسی بنويسم و نه آرزويی برای بهبود کار کس و کسانی و يا حتا ميهنمان. زيرا که اين شادباش گويی در ميان ما، بيش از اينکه سخنی سنجيده برای مناسبت های درستی باشد، کاری صرفآ از روی تقليد و عادت است. وقتی هيچ کاميابی و انگيزه ای برای شادی وجود ندارد، اصلآ شادباش برای چه و به چه مناسبتی؟

تنها برای اينکه از سالی به سال دگر رفتيم؟ اين که می شود يک شوخی خنک نه شادباش. جدای از اينها، مگر به شادباش و آرزو کاری به سامان می رسد. سامان دادن هر کار و رسيدن به رهايی و شادی و نيکبختی، اراده و همت می خواهد. پس آنچه اينک ما بايد به هم گوشزد کنيم اين است که فراموش نکنيم که همه چيزمان برباد است. 1

از آنهم مهم تر، اين سخن خردمندانه و مسئوليّت زا و انگيزاننده را که، اين«همه چيز» را هم خود برباد داديم نه جن و پری، يا توطئه ی چين و ماچين و نه حتا زرنگی شيخ و ملا ها که خود آنها را سوار کولمان کرده و به کاخ ها برديم. 1

پس علت استيلای اين بی فرهنگ ترين و پسمانده ترين و سفله ترين قشر بر ميهن ما، خود ما نادان ها بوديم. تنها چاره ای رهايی از دست اين دريوزگان هم، بپا خاستن و جبران آن خطای خانمان برباد ده است. يعنی همت و پايمردی به خرج دادن و گوش اين اراذل را گرفتن و آنان را دو باره به گورستانها باز گرداندن. 1

نگارنده بار ها نوشته ام که هر ملتی که به رهايی راستين دست يافته، برای آن کاميابی و بهروزی خود، هزينه های بزرگی پرداخته است. شايد اوضاع تاريخی ميهن ما به تاريخ هيچ کشوری مانند اسپانيا شبيه نباشد. از اينروی هم من اين نوشته را با شادباشی به ملت بزرگ اسپانيا و با مطلبی اميد بخش و انگيزه ساز از آن ديار هميشه سبز و سربلند به پايان می برم. و با ياد فرزندی از فرزندان نازنين اهورای پاک به نام فرخ که او نيز چون فرخ زاد، يعنی دگر فرزند خوب آهورای پاک سرشت، هنرمندی بسيار بزرگ بود. 1






باری، به نوای اهورايی يک پارسی زاده زرتشتی از دست رفته و يک اسپانيولی قبلآ چون ما گرفتار گوش فرا دهيد. به نوای سحرانگيز فرخ يا
Freddie
، که اجدادش از ترس اسلام خرد سوز و هنرکش به هندوستان گريختند و به سوپرانوـ ی جادويی
Montserrat Caballé
با آن دم گرم و مسيحايی اش. انگاری حکايت زندگی اين دو هنرمند بی مانند، حکايت زندگی ما است. گويی که اين نغمه را هم برای ما ساز کرده اند.

نام آهنگ
"Barcelona"
است. بارسلونا ـ يی که آنهم روزی چون شيراز و اصفهان و تبريز و مشهد و تهران ما، بيش از سی و سه سال اسير فاشيسم بود. پيش از آنهم درست چون ما، اسير زندان اسلام اهريمنی و دشمن عشق و مهر و زيبايی. تمامی انديشه وران و مشاهير آن کشور هم، در دوران فاشيسم فرانکويی، بسان فرزندان خوب ايران، از ميهن خود گريختند.

کسانی چون
Fernando Arrabal
(رمان نویس)
Pau Casals
(موسیقیدان)،
Luis Buñuel
(فیلم ساز)
Juan Ramón Jiménez
(شاعر برنده ی جایزه نوبل)،
Severo Ochoa
(بیوشیمیست او هم برنده ی جایزه نوبل)،
Ramón Sénder
ر(نمایشنامه نویس) و بسياری ديگر.1

ملت اسپانيا اما با اراده ای پولادين و همتی شگفت انگيز، هم ديو اسلام را از سرزمين خود به خواری راندند و هم با خرد و مسئوليت شناسی و شکيبايی، دوران نفرت انگيز فرانکو را پشت سر نهادند. امروز هم که يکی از مرفه ترين و آزاد ترين و محترم ترين ملت های جهان هستند. آنهم با يک سيستم سياسی بقول منگل ها«روشنفکران» ما، پادشاهی موروثی و اخی نه جمهوری! 1

به اين فيلم و آهنگ پر معنای آن که حکايت ما در درون آن است بار ها خوب نگاه کرده و گوش کنيد و در اين نخستين روز های سال ميلادی(سال آدمها و ملتهای درست و حسابی، نه انگلهای خلقت!)، هر بار هم محکم تر از بار پيش، با خود پيمان ببنديد که کاری کنيم که تهران و شيراز و اصفهان و تبريز و سنندج و زابل و گرگان و تمامی ديگر شهر های ميهن خود را چون بارسلونا آزاد و رها و شاد و پرنغمه سازيم. 1

مرا هم نه، بلکه خويشتن را باور کنيد که اين کار بی شک شدنی است. آنهم به دست توانای خودتان اما با بيرون شدن از اين دور باطل سی ساله و از ميدان اين جنگهای دن کيشوتی و بی انتهای حيدری، نعمتی و با به خرج دادن کمی خرد و شرف ملی! فعلآ همين.امير سپهر. 1
ژانويه دوهزار و نه ميلادی

http://www.zadgah.com/

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker