زاد گـــاه
امير سپهر
لمپن ايسم است اين، نه پدافند از پادشاهی ! 1
چندی پيش، دکتر نوری علا، مطلبی را با فرنام«معمای رضا پهلوی» منتشر ساختند که نگارنده، خوش داشتم که در همان روز ها متنی را در مورد آن بنويسم. آنهم نه به شکل چالشگرانه و حتا جوابيه. بلکه بصورتی بسيار دوستانه و از سر حسن نيت، که نگارنده، براستی برايشان احترام زيادی قائل هستم. همانگونه که برای هر مخالف فکری ديگر خود هم احترام قائلم. مرادم اين بود حال که ايشان اين بحث را باز کرده اند، من نيز ديدگاههای خودم را در مورد همان مسائلی که ايشان در نوشته خود آورده اند، بياورم و داوری را هم به خود خوانندگان وانهم. 1
آنهم فقط با اين هدف که شايد از اين راه، به روشن شدن برخی مسائل، و شايد هم به باز کردن گره «رهبری» کمکی کرده باشم. گره ای ساده اما بظاهر کور، که از ديد من، اينک حتا ماندگاری اس و اساس ميهن ما در گرو باز کردن همان است. همچنين در مورد پدر و پدربزرگ شاهزاده رضا پهلوی، و در مورد«نهاد پادشاهی» و نقش آن در گذشته، حال و آينده ی ميهن ما. 1
ليکن از آنجا که آن نوشته، واکنش هايی را در ميان پاره ای از دوستداران راستين و بيشتر از آن هم، در ميان سينه چاکان تقلبی شخص شاهزاده رضا پهلوی برانگيخت که اينگونه پدافند از ايشان و نهاد پادشاهی، اصلآ خود بزرگترين توهين و دشمنی با اين هر دو بود، پدافندی گاه آنچنان زشت و لمپن مآبانه، که من بعنوان يک دوستدار آيين پادشاهی، براستی از خواندن برخی از آنها دچار شرمساری شدم، بهتر ديدم که در اين مورد هيچ شتاب نکنم. 1
زيرا که نه می خواستم در زمره ی کسانی باشم که به محض شنيدن و يا خواندن هر نيم جمله ای مخالف مرام و باور خود، فورآ از روی نفخ شکم، هر ليچاری را که به ذهن بسته و کوچک شان می رسد بر زبان و يا بر روی کاغذ می آورند، نه جزو آنانی که به جای نقدی استدلالی و اغنايی، برای ديگران پرونده ی خيانت و ناموسی تنظيم می کنند و نه اينکه اصلآ نوشته ام در ميان اينگونه دشمن نامه ها بُر بخورد و گم بشود. 1
چون هدف من از نوشتن در اساس، کلنجار رفتن با ديگران و کوبيدن کسی نبوده و نيست. من اگر به نوشتن روی آوردم، شرافتآ، تنها با هدف آگاهی دادن به ديگران در اندازه ی بضاعت اندک خودم بود. از اين رهگذر هم اگر بتوانم، برداشتن ولو ريگی کوچک از سر راه آزادی ايران، که آنهم تنها در گرو گذشت و شکيبايی و مهربانی است، نه فحش و فضيحت و پرونده سازی. 1
من هرگز با اين نيت قلم بدست نگرفتم که آنرا به دشنه مبدل ساخته و عربده کشی کنم، به ديگران تهمت زنم، مخالفان سياسی خودم را فحش باران سازم و خلاصه با چاقوکشی قلمی و نسق گيری، نفرت ديگران را برانگيخته و بنزين بيشتری بر اين آتش نفاق خانمانسوزی بپاشم که سی سال است دارد همه ی دار و ندار ايران و ايرانی را به خاکستر مبدل می سازد. 1
نگارنده اگر تندی می کنم، فقط در برابر دشمنان شناخته شده و سابقه دار ايران است. زيرا باور دارم که هر گونه مماشات با اين عناصر بدنام و بد سابقه که دهها بار امتحان پس داده اند، ضمن اينکه هيچ ثمری به بار نخواهد آورد، اصلآ خود آدمی را هم بدنام و بی اعتبار می سازد. بعنوان مثال نشستن در کنار توده اکثريت از ديد من، اگر از سر حسن نيّت باشد، نشان ناآگاهی و انحراف از مسير مبارزه، و اگر هم از روی آگاهی باشد، نشان يک گناه نابخشودنی و کاری بسان خيانت است. 1
خيانتی به جوانان برومندی که معتاد و خاکستر نشين شده اند، خيانتی در حق دختران معصوم و نازنينی که گلهای اميد و آرزو هاشان نشکفته پرپر شده و به دامان فحشا در غلطيده اند، خيانتی به خانواده هايی که جگرگوشه از دست داده اند، خيانت به کودکان گرسنه و بدون آتيه ايران، به پدران و مادران درمانده و سر در گريبان و خيانتی به تک تک ملتی بی آبرو گشته و تحقير شده در جهان. حال اينکار از جانب هر کسی که می خواهد باشد. از سوی من، دکتر نوری علا، شاهزاده رضا پهلوی و از سوی هر کس ديگری که می خواهد باشد. 1
مرادم از اين عناصر هم جدای از همان«توده اکثريت» شصت سال خائن به ايران،«ملاپرست ها» و« اصلاحات چی های فريبکار تر از مريدان رسمی ولايت» و«جهان وطن ها» هستند. همان بی وطن هايی که فرهنگ، تاريخ، سنت ها، دلبستگی ها و همه ی آموزه های ملی ما را به سخره می گيرند. از تمامی اينها هم بد تر، صد البته«تجزيه طلب ها»ی مزدور بيگانه. حساب لابی گران و دلالان رژيم که آشکارا شرف انسانی و حتا عفت دختران ايران، که در واقع دختران خودشان هم هست را به اين اشغالگران ايران فروخته اند هم که ديگر روشن است. 1
پس من در برابر اين عناصر معلوم الحال«سی بار امتحان داده و هر سی بار هم رفوزه شده» است که بسيار قاطع و تند هستم، نه در برابر کس و يا کسانی که باور سياسی و يا حتا خود مرا هم ديناری قبول ندارد. انتقاد و قبول نداشتن من که سهل است، حتا رد کردن خدا و تمامی کتابهای مذهبی و پيامبران و هر چيز ديگری در اين جهان هم از بديهی ترين حقوق هر کسی در يک جامعه ی سالم و آزاد است. هيچ کسی هم حق ندارد که فردی را به جرم بيان ديدگاهايش، آماج هتاکی و ترور شخصيّت قرار داده و مجازات کند. 1
در مورد برخورد با مخالفان پادشاهی، با آنان که برای اخته نگاه داشتن اين انديشه، نقاب هواداری از پادشاهی را بر صورت کشيده اند و زير لوای حمايت از شاهزاده رضا پهلوی، به اوباشگری مشغولند تا اين طيف را بدنام کنند، کاری ندارم که ايشان به کسب پررونق شرف فروشی خود مشغولند. مرادم دوستان نادان بدتر از دشمنان دانا است. با کسانی که پنداری بکلی از مرحله پرت هستند و اصلآ نمی داند که اساس دشمنی ما با اين رژيم بی اخلاق و تروريست بر سر چيست. 1
از روی همين ناآگاهی هم هست که شايد بی اينکه حتا خود نيز بدانند، در برابر مخالفان فکری خود، تمامی رفتار و کردارشان درست بسان چاقوکش های همين رژيم است که ادعای مبارزه ی با آنان را دارند، و در پاره ای موارد حتا هزار بار هم شرم آور تر. مضحک است که اين خواهران و برادران فرهنگی جمهوری اسلامی، خود را ميهن پرست و آزادی خواه هم می پندارند. 1
اينان خيال می کنند که پرونده سازی و فحاشی و ترور شخصيّت، فقط از جانب عوامل جمهوری اسلامی کار هايی زشت و ضد انسانی است. غافلند که بی نزاکتی، فحاشی به ديگران، پرونده ی ناموسی برای مخالفان خود ساختن، عربده جويی و چاقوکشی و بی معرفتی، از سوی هر فرد و گروه و با هر هدفی که باشد، اعمالی ضد انسانی و ناپسند است. 1
ماهيّت مدفوع مگر بستگی به مکان آن دارد؟! مگر می شود گفت که کثافت، در جايی کثافت است و در جای ديگر پاکيزه و حتا قابل نوش جان کردن. همين بی خبری از علت ها و دائم به معلول ها پرداختن است که ما را به اين خانه خرابی و بی آبرويی کشانده. آزادی راستين در گروه آگاهی راستين است. ملتی نادان و از مرحله پرت که نمی تواند آزادی داشته باشد. 1
بگذاريد بی پرده بنويسم که اصلآ نود در صد از ايرانيانی که جمهوری اسلامی را بی فرهنگ و اخی دانسته و شب و روز از انسانيت، اخلاق، شرافت، ايراندوستی و آزادی دم می زنند، خود کوچکترين شناختی هم از ماهيّت اين فروزه ها ندارند. از اينروی هم، نمی دانند که خودشان نيز دقيقآ از جنس همين رژيم بوده و در عمل هم، هيچ تفاوتی با لباس شخصی های لات و بی فرهنگ و چاقوکش جمهوری روضه خوان ها ندارند. 1
من در مورد نوشته ی دکتر نوری علا ايميل هايی را دريافت کردم که صد رحمت به فحش و تهديد نامه ها و پرونده سازی های حسين شريعتمداری و صفار هرندی. البته در ميان آن نوشته ها، يکی دو نقد منطقی هم وجود داشت که نويسندگان از سر دلسوزی و با آوردن استدلال هايی قابل تکيه، پاره ای از مطالب آورده شده در متن آقای نوری علا را رد کرده بودند. 1
ليکن، تعداد ليچارنامه ها به اندازه ی زياد بود که شوربختانه آن يکی دو نوشته اصلآ در آن ميان گم شده بود. در ميان همان هجونگاری های پرفحش و تهمتی که بقول خود نويسندگان بی فرهنگ و فرومايه آنها، مثلآ برای«رو کم کنی» بود. و لابد هم به رسم تلکه گيران چاله ميدان و باجخوران و نجيب خانه داران، برای نشان دادن تيغه ی تيز«چاقوی دست سفيد کار زنجان» خود. 1
براستی که مايه ی شرم و ننگ است که پاره ای، مقام پادشاه را تا اندازه ی ولی فقيه به زير کشيده اند. به نام پدافند از آيين پادشاهی و ناسيوناليسم شريف ايرانی هم، در برابر هر مخالفتی، درست به همان شيوه های رذيلانه ای دست می زنند که چاقو کشان ذوب شده در ولايت سيد علی خامنه ای به آنها عمل می کنند، که بايد گفت، اين بی معرفتی ها، نه پدافند از پادشاهی، که به لجن کشيدن اين نهاد پاکيزه و نگهدارنده ی استقلال و يکپارچگی و شرف و آبروی ايران و ايرانی است. 1
اشتباه نشود که مراد من، ابدآ پدافند از ديدگاههای دکتر نوری علا نيست که خود نيز با بسياری از آنها از ريشه مخالفم. آن نکات را هم در نوشته ای جداگانه خواهم آورد. بحث من در اينجا بر سر اصول است. بر سر همان اصولی که دستکم خود من برای آن مبارزه می کنم. بنابر اين هر گونه اوباشگری زير تابلوی پدافند از شاهزاده رضا پهلوی و نهاد پادشاهی، يا ناشی از بی شعوری محض و يا برای به ننگ آلودن اين هر دو است. در مرام يک آزاديخواه و ميهن دوست راستين، هدف هرگز وسيله را توجيه نمی کند. 1
نگارنده جدای از باور های سياسی که دارم، تا کنون در برابر هر عربده کشی و فحاشی و پرونده سازی، در مورد هر کسی که بوده ايستاده ام و پس از اين نيز چنين خواهم کرد. بويژه در برابر عناصر پستی که در نزاع های سياسی، وارد مسائل شخصی ديگران شده و حتا پای زن و دختر و پدر و مادر مردم را هم به ميان دعوا می کشند. 1
بی فرهنگی و بی شرافتی و فحاشی به ديگران، شيوه و کردار اوباش جمهوری اسلامی است. هر کسی هم که دست و زبان به اين کثافات بيالايد، انسان پست و بی معرفتی بيش نيست، ولو اينکه خود و ديگرانی به اشتباه آن لات بی پدر و مادر را آزادی خواه و ميهن پرست بحساب آرند. 1
نگارنده البته خود تاکنون هزار برابر اين فحشنامه ها و ترور نامه ها را در سايت های مختلف و ايميل های گوناگون دريافت کرده ام. حتا از سوی اراذلی که مثلآ خود را هوادار پادشاهی هم می خوانند؟! 1
اما تا کنون در مورد خود سکوت اختيار کردم و هرگز هم پاسخی ندادم. شايد هم اين پاسخ ندادن من باعث شده که عده ای خيال کنند که هر غلطی که دلشان خواست می توانند انجام دهند. ليکن موضوع به اين سادگی ها هم نيست که اين تروريست های حيثيتی«خود بی حيثيّت» می پندارند. 1
اينان بدانند که من اين بی فرهنگی ها و ترور شخصيّت ها را فراموش نکرده و هرگز هم نخواهم کرد. آنهم نه به دلايل شخصی. بلکه از اينروی که بعنوان يک انسان و يک ايرانی، ايستادگی و مبارزه با اين اوباشگری ها را بر خود يک وظيفه ی بزرگ انسانی و وجدانی و ملی می دانم. پس دير يا زود هم حق اين اراذل را کف دستشان خواهم گذارد. مگر می شود که يک لات بی پدر مادر چاقوکشی در جهنم دره ای بنشيند و هر غلطی که دلش خواست انجام دهد، هر تهمتی که دلش خواست بزند و هر اهانتی که خواست بکند و از کيفر هم مصون ماند! 1
من نه تنها در اينجا دير يا زود به حساب اينها خواهم رسيد، بلکه حتی در فردای آزاد ايران هم، گوش اين اراذل را گرفتن و کيفر دادن آنها را هيچ کم از کيفر دادن تروريست های درونی رژيم نمی دانم. زيرا صدمات حيثيّتی و روحی که اين اراذل به مبارزان آواره و هستی باخته در اين غربت زده اند، ترور های شخصيّتی که اين الوات مثلآ در مورد خود من جان بدر برده از دست رژيم سربر اسلامی کرده اند، به شرافت سوگند که در پاره ای موارد حتا از بريده شدن سرم بدست عناصر رژيم روضه خوان ها هم بد تر بوده. 1
آن دوقلوی حسين الله کرم که در کانادا نشسته است و بنام هواداری از پادشاهی، اينگونه بی محابا به ديگران فحاشی می کند و من هستی باخته در راه مبارزه را هم تا بحال چند بار فحش باران کرده، همان لات نادانی که خيال می کند هر بی سر و پايی می تواند فقط با فحش و فضيحت و پرونده سازی فردا وزير و وکيل شود، بداند که اگر ايران آزاد شود، جای او نه در مجلس و دولت و حتی بعنوان رفتگر در شهرداری محله شان، که در پشت ميله های زندان و در کنار برادرش، تيمسار پاسدار گاودار، حاج حسين الله کرم است. حال آن نظام آتی چه پادشاهی باشد و چه جمهوری. 1
اصولآ هر کسی که مبارزان و دشمنان شناخته شده ی رژيم را ترور شخصيّت می کند، تفاوتی با اوباش رسمی جمهوری اسلامی ندارد. تبعآ هم همانند همکاران داخلی اش بايد که کيفر داده شود که بی شک هم همينگونه خواهد شد. چنانچه هر چاقوکشی اين سخن را فقط يک تهديد توخالی می انگارد، باشد که تا صبح دولت اش بدمد، همين