آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Saturday, December 27, 2008

 

! لمپن ايسم است اين، نه پدافند از پادشاهی



زاد گـــاه
امير سپهر



لمپن ايسم است اين، نه پدافند از پادشاهی ! 1

چندی پيش، دکتر نوری علا، مطلبی را با فرنام«معمای رضا پهلوی» منتشر ساختند که نگارنده، خوش داشتم که در همان روز ها متنی را در مورد آن بنويسم. آنهم نه به شکل چالشگرانه و حتا جوابيه. بلکه بصورتی بسيار دوستانه و از سر حسن نيت، که نگارنده، براستی برايشان احترام زيادی قائل هستم. همانگونه که برای هر مخالف فکری ديگر خود هم احترام قائلم. مرادم اين بود حال که ايشان اين بحث را باز کرده اند، من نيز ديدگاههای خودم را در مورد همان مسائلی که ايشان در نوشته خود آورده اند، بياورم و داوری را هم به خود خوانندگان وانهم. 1

آنهم فقط با اين هدف که شايد از اين راه، به روشن شدن برخی مسائل، و شايد هم به باز کردن گره «رهبری» کمکی کرده باشم. گره ای ساده اما بظاهر کور، که از ديد من، اينک حتا ماندگاری اس و اساس ميهن ما در گرو باز کردن همان است. همچنين در مورد پدر و پدربزرگ شاهزاده رضا پهلوی، و در مورد«نهاد پادشاهی» و نقش آن در گذشته، حال و آينده ی ميهن ما. 1

ليکن از آنجا که آن نوشته، واکنش هايی را در ميان پاره ای از دوستداران راستين و بيشتر از آن هم، در ميان سينه چاکان تقلبی شخص شاهزاده رضا پهلوی برانگيخت که اينگونه پدافند از ايشان و نهاد پادشاهی، اصلآ خود بزرگترين توهين و دشمنی با اين هر دو بود، پدافندی گاه آنچنان زشت و لمپن مآبانه، که من بعنوان يک دوستدار آيين پادشاهی، براستی از خواندن برخی از آنها دچار شرمساری شدم، بهتر ديدم که در اين مورد هيچ شتاب نکنم. 1

زيرا که نه می خواستم در زمره ی کسانی باشم که به محض شنيدن و يا خواندن هر نيم جمله ای مخالف مرام و باور خود، فورآ از روی نفخ شکم، هر ليچاری را که به ذهن بسته و کوچک شان می رسد بر زبان و يا بر روی کاغذ می آورند، نه جزو آنانی که به جای نقدی استدلالی و اغنايی، برای ديگران پرونده ی خيانت و ناموسی تنظيم می کنند و نه اينکه اصلآ نوشته ام در ميان اينگونه دشمن نامه ها بُر بخورد و گم بشود. 1

چون هدف من از نوشتن در اساس، کلنجار رفتن با ديگران و کوبيدن کسی نبوده و نيست. من اگر به نوشتن روی آوردم، شرافتآ، تنها با هدف آگاهی دادن به ديگران در اندازه ی بضاعت اندک خودم بود. از اين رهگذر هم اگر بتوانم، برداشتن ولو ريگی کوچک از سر راه آزادی ايران، که آنهم تنها در گرو گذشت و شکيبايی و مهربانی است، نه فحش و فضيحت و پرونده سازی. 1

من هرگز با اين نيت قلم بدست نگرفتم که آنرا به دشنه مبدل ساخته و عربده کشی کنم، به ديگران تهمت زنم، مخالفان سياسی خودم را فحش باران سازم و خلاصه با چاقوکشی قلمی و نسق گيری، نفرت ديگران را برانگيخته و بنزين بيشتری بر اين آتش نفاق خانمانسوزی بپاشم که سی سال است دارد همه ی دار و ندار ايران و ايرانی را به خاکستر مبدل می سازد. 1

نگارنده اگر تندی می کنم، فقط در برابر دشمنان شناخته شده و سابقه دار ايران است. زيرا باور دارم که هر گونه مماشات با اين عناصر بدنام و بد سابقه که دهها بار امتحان پس داده اند، ضمن اينکه هيچ ثمری به بار نخواهد آورد، اصلآ خود آدمی را هم بدنام و بی اعتبار می سازد. بعنوان مثال نشستن در کنار توده اکثريت از ديد من، اگر از سر حسن نيّت باشد، نشان ناآگاهی و انحراف از مسير مبارزه، و اگر هم از روی آگاهی باشد، نشان يک گناه نابخشودنی و کاری بسان خيانت است. 1

خيانتی به جوانان برومندی که معتاد و خاکستر نشين شده اند، خيانتی در حق دختران معصوم و نازنينی که گلهای اميد و آرزو هاشان نشکفته پرپر شده و به دامان فحشا در غلطيده اند، خيانتی به خانواده هايی که جگرگوشه از دست داده اند، خيانت به کودکان گرسنه و بدون آتيه ايران، به پدران و مادران درمانده و سر در گريبان و خيانتی به تک تک ملتی بی آبرو گشته و تحقير شده در جهان. حال اينکار از جانب هر کسی که می خواهد باشد. از سوی من، دکتر نوری علا، شاهزاده رضا پهلوی و از سوی هر کس ديگری که می خواهد باشد. 1

مرادم از اين عناصر هم جدای از همان«توده اکثريت» شصت سال خائن به ايران،«ملاپرست ها» و« اصلاحات چی های فريبکار تر از مريدان رسمی ولايت» و«جهان وطن ها» هستند. همان بی وطن هايی که فرهنگ، تاريخ، سنت ها، دلبستگی ها و همه ی آموزه های ملی ما را به سخره می گيرند. از تمامی اينها هم بد تر، صد البته«تجزيه طلب ها»ی مزدور بيگانه. حساب لابی گران و دلالان رژيم که آشکارا شرف انسانی و حتا عفت دختران ايران، که در واقع دختران خودشان هم هست را به اين اشغالگران ايران فروخته اند هم که ديگر روشن است. 1

پس من در برابر اين عناصر معلوم الحال«سی بار امتحان داده و هر سی بار هم رفوزه شده» است که بسيار قاطع و تند هستم، نه در برابر کس و يا کسانی که باور سياسی و يا حتا خود مرا هم ديناری قبول ندارد. انتقاد و قبول نداشتن من که سهل است، حتا رد کردن خدا و تمامی کتابهای مذهبی و پيامبران و هر چيز ديگری در اين جهان هم از بديهی ترين حقوق هر کسی در يک جامعه ی سالم و آزاد است. هيچ کسی هم حق ندارد که فردی را به جرم بيان ديدگاهايش، آماج هتاکی و ترور شخصيّت قرار داده و مجازات کند. 1

در مورد برخورد با مخالفان پادشاهی، با آنان که برای اخته نگاه داشتن اين انديشه، نقاب هواداری از پادشاهی را بر صورت کشيده اند و زير لوای حمايت از شاهزاده رضا پهلوی، به اوباشگری مشغولند تا اين طيف را بدنام کنند، کاری ندارم که ايشان به کسب پررونق شرف فروشی خود مشغولند. مرادم دوستان نادان بدتر از دشمنان دانا است. با کسانی که پنداری بکلی از مرحله پرت هستند و اصلآ نمی داند که اساس دشمنی ما با اين رژيم بی اخلاق و تروريست بر سر چيست. 1

از روی همين ناآگاهی هم هست که شايد بی اينکه حتا خود نيز بدانند، در برابر مخالفان فکری خود، تمامی رفتار و کردارشان درست بسان چاقوکش های همين رژيم است که ادعای مبارزه ی با آنان را دارند، و در پاره ای موارد حتا هزار بار هم شرم آور تر. مضحک است که اين خواهران و برادران فرهنگی جمهوری اسلامی، خود را ميهن پرست و آزادی خواه هم می پندارند. 1

اينان خيال می کنند که پرونده سازی و فحاشی و ترور شخصيّت، فقط از جانب عوامل جمهوری اسلامی کار هايی زشت و ضد انسانی است. غافلند که بی نزاکتی، فحاشی به ديگران، پرونده ی ناموسی برای مخالفان خود ساختن، عربده جويی و چاقوکشی و بی معرفتی، از سوی هر فرد و گروه و با هر هدفی که باشد، اعمالی ضد انسانی و ناپسند است. 1

ماهيّت مدفوع مگر بستگی به مکان آن دارد؟! مگر می شود گفت که کثافت، در جايی کثافت است و در جای ديگر پاکيزه و حتا قابل نوش جان کردن. همين بی خبری از علت ها و دائم به معلول ها پرداختن است که ما را به اين خانه خرابی و بی آبرويی کشانده. آزادی راستين در گروه آگاهی راستين است. ملتی نادان و از مرحله پرت که نمی تواند آزادی داشته باشد. 1

بگذاريد بی پرده بنويسم که اصلآ نود در صد از ايرانيانی که جمهوری اسلامی را بی فرهنگ و اخی دانسته و شب و روز از انسانيت، اخلاق، شرافت، ايراندوستی و آزادی دم می زنند، خود کوچکترين شناختی هم از ماهيّت اين فروزه ها ندارند. از اينروی هم، نمی دانند که خودشان نيز دقيقآ از جنس همين رژيم بوده و در عمل هم، هيچ تفاوتی با لباس شخصی های لات و بی فرهنگ و چاقوکش جمهوری روضه خوان ها ندارند. 1

من در مورد نوشته ی دکتر نوری علا ايميل هايی را دريافت کردم که صد رحمت به فحش و تهديد نامه ها و پرونده سازی های حسين شريعتمداری و صفار هرندی. البته در ميان آن نوشته ها، يکی دو نقد منطقی هم وجود داشت که نويسندگان از سر دلسوزی و با آوردن استدلال هايی قابل تکيه، پاره ای از مطالب آورده شده در متن آقای نوری علا را رد کرده بودند. 1

ليکن، تعداد ليچارنامه ها به اندازه ی زياد بود که شوربختانه آن يکی دو نوشته اصلآ در آن ميان گم شده بود. در ميان همان هجونگاری های پرفحش و تهمتی که بقول خود نويسندگان بی فرهنگ و فرومايه آنها، مثلآ برای«رو کم کنی» بود. و لابد هم به رسم تلکه گيران چاله ميدان و باجخوران و نجيب خانه داران، برای نشان دادن تيغه ی تيز«چاقوی دست سفيد کار زنجان» خود. 1

براستی که مايه ی شرم و ننگ است که پاره ای، مقام پادشاه را تا اندازه ی ولی فقيه به زير کشيده اند. به نام پدافند از آيين پادشاهی و ناسيوناليسم شريف ايرانی هم، در برابر هر مخالفتی، درست به همان شيوه های رذيلانه ای دست می زنند که چاقو کشان ذوب شده در ولايت سيد علی خامنه ای به آنها عمل می کنند، که بايد گفت، اين بی معرفتی ها، نه پدافند از پادشاهی، که به لجن کشيدن اين نهاد پاکيزه و نگهدارنده ی استقلال و يکپارچگی و شرف و آبروی ايران و ايرانی است. 1

اشتباه نشود که مراد من، ابدآ پدافند از ديدگاههای دکتر نوری علا نيست که خود نيز با بسياری از آنها از ريشه مخالفم. آن نکات را هم در نوشته ای جداگانه خواهم آورد. بحث من در اينجا بر سر اصول است. بر سر همان اصولی که دستکم خود من برای آن مبارزه می کنم. بنابر اين هر گونه اوباشگری زير تابلوی پدافند از شاهزاده رضا پهلوی و نهاد پادشاهی، يا ناشی از بی شعوری محض و يا برای به ننگ آلودن اين هر دو است. در مرام يک آزاديخواه و ميهن دوست راستين، هدف هرگز وسيله را توجيه نمی کند. 1

نگارنده جدای از باور های سياسی که دارم، تا کنون در برابر هر عربده کشی و فحاشی و پرونده سازی، در مورد هر کسی که بوده ايستاده ام و پس از اين نيز چنين خواهم کرد. بويژه در برابر عناصر پستی که در نزاع های سياسی، وارد مسائل شخصی ديگران شده و حتا پای زن و دختر و پدر و مادر مردم را هم به ميان دعوا می کشند. 1

بی فرهنگی و بی شرافتی و فحاشی به ديگران، شيوه و کردار اوباش جمهوری اسلامی است. هر کسی هم که دست و زبان به اين کثافات بيالايد، انسان پست و بی معرفتی بيش نيست، ولو اينکه خود و ديگرانی به اشتباه آن لات بی پدر و مادر را آزادی خواه و ميهن پرست بحساب آرند. 1

نگارنده البته خود تاکنون هزار برابر اين فحشنامه ها و ترور نامه ها را در سايت های مختلف و ايميل های گوناگون دريافت کرده ام. حتا از سوی اراذلی که مثلآ خود را هوادار پادشاهی هم می خوانند؟! 1

اما تا کنون در مورد خود سکوت اختيار کردم و هرگز هم پاسخی ندادم. شايد هم اين پاسخ ندادن من باعث شده که عده ای خيال کنند که هر غلطی که دلشان خواست می توانند انجام دهند. ليکن موضوع به اين سادگی ها هم نيست که اين تروريست های حيثيتی«خود بی حيثيّت» می پندارند. 1

اينان بدانند که من اين بی فرهنگی ها و ترور شخصيّت ها را فراموش نکرده و هرگز هم نخواهم کرد. آنهم نه به دلايل شخصی. بلکه از اينروی که بعنوان يک انسان و يک ايرانی، ايستادگی و مبارزه با اين اوباشگری ها را بر خود يک وظيفه ی بزرگ انسانی و وجدانی و ملی می دانم. پس دير يا زود هم حق اين اراذل را کف دستشان خواهم گذارد. مگر می شود که يک لات بی پدر مادر چاقوکشی در جهنم دره ای بنشيند و هر غلطی که دلش خواست انجام دهد، هر تهمتی که دلش خواست بزند و هر اهانتی که خواست بکند و از کيفر هم مصون ماند! 1

من نه تنها در اينجا دير يا زود به حساب اينها خواهم رسيد، بلکه حتی در فردای آزاد ايران هم، گوش اين اراذل را گرفتن و کيفر دادن آنها را هيچ کم از کيفر دادن تروريست های درونی رژيم نمی دانم. زيرا صدمات حيثيّتی و روحی که اين اراذل به مبارزان آواره و هستی باخته در اين غربت زده اند، ترور های شخصيّتی که اين الوات مثلآ در مورد خود من جان بدر برده از دست رژيم سربر اسلامی کرده اند، به شرافت سوگند که در پاره ای موارد حتا از بريده شدن سرم بدست عناصر رژيم روضه خوان ها هم بد تر بوده. 1

آن دوقلوی حسين الله کرم که در کانادا نشسته است و بنام هواداری از پادشاهی، اينگونه بی محابا به ديگران فحاشی می کند و من هستی باخته در راه مبارزه را هم تا بحال چند بار فحش باران کرده، همان لات نادانی که خيال می کند هر بی سر و پايی می تواند فقط با فحش و فضيحت و پرونده سازی فردا وزير و وکيل شود، بداند که اگر ايران آزاد شود، جای او نه در مجلس و دولت و حتی بعنوان رفتگر در شهرداری محله شان، که در پشت ميله های زندان و در کنار برادرش، تيمسار پاسدار گاودار، حاج حسين الله کرم است. حال آن نظام آتی چه پادشاهی باشد و چه جمهوری. 1

اصولآ هر کسی که مبارزان و دشمنان شناخته شده ی رژيم را ترور شخصيّت می کند، تفاوتی با اوباش رسمی جمهوری اسلامی ندارد. تبعآ هم همانند همکاران داخلی اش بايد که کيفر داده شود که بی شک هم همينگونه خواهد شد. چنانچه هر چاقوکشی اين سخن را فقط يک تهديد توخالی می انگارد، باشد که تا صبح دولت اش بدمد، همين


www.zadgah.com

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker