آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Tuesday, December 23, 2008

 

حاصل سی سال بيراهه رفتن



زاد گـــاه
امير سپهر


حاصل سی سال بيراهه رفتن: سقوط رژيم، حتا از دوام آن هم ترسناک تر شده است! 1

بحران های اساسی و بسيار بزرگی که اينک گلوی جمهوری اسلامی را می فشارد، در عمر سی ساله آن هرگز سابقه نداشته. بگونه ای که اينک حتا خوشخيال ترين و بی فکر ترين پايوران آنهم، ديگر از آينده ی خود بسيار بيمناک شده اند. 1

اين روزها ديگر کمتر کسی را در درون رژيم می توان يافت که وی، احتمال يک خيزش همگانی، و در پی آمد آن هم، خطر فروپاشی نظام اسلامی را به خوبی احساس نکند. تمامی اين نمايش های رعب انگيز خيابانی بوسيله ی نيرو های سرکوبگر و طرح دولت ائتلافی و پروژه ی نجات اسلامی«ملی» و، و، و هم، ناشی از همان ترس از يک قيام عمومی و احتمال نابودی رژيم است. 1

از اينروی، می توان حدس زد که ما دير يا زود در ميهن خود شاهد يک خيزش همگانی خواهيم بود. البته روشن است که در کار سياست، هيچ رخدادی را نمی شود از پيش بگونه ای صد در صد پيشگويی کرد، ليکن با فراچشم داشت پذيرش احتمال وقوع يک خيزش مردمی حتا از سوی خود پايوران نظام که بدان اشاره رفت، گمانه زنی در اين مورد، ديگر نمی تواند پنداری باطل باشد. 1

به ويژه اينکه با توجه به گوهر بد و شيرازه ی پوسيده و غير قابل اصلاحی که اين نظام دارد، با در نظر گرفتن سقوط هفتاد در صدی بهای نفت و با انديشيدن به تحريمی که رژيم با آن مواجه است، به نظر هم نمی رسد که جمهوری اسلامی، با در پيش گرفتن روش هايی متعارف و منطقی و تعامل با جهانيان، بتواند بگونه ای مدبرانه اين همه بحران بنيان کن را پشت سر نهد. 1

پس، با آنچه آوردم، ما نيز بايد در اين انديشه باشيم که ممکن است هر آيينه در ايران يک خيزش مردمی پديدار گردد. خيزشی که شوربختانه، نه ما دشمنان از مرحله پرت اين رژيم، بلکه خود رژيم از بی کفايتی و ماجراجويی های بسيار خود، زمينه ها و اسباب آن را فراهم آورده است. 1

از اينروی شوربختانه که، چنانچه آن خيزش بوجود آيد، از آنجا که ما نقشی در وقوع آن نداشتيم، تبعآ هم، نه کنترلی بر آن خواهيم داشت و نه کوچکترين قدرتی در جهت درست دادن به آن انفجار. چون اپوزيسيون بيرونی، آن اندازه پارچه پارچه و در نظر مردم درون، بی اعتبار و بدون برنامه است که اصلآ کسی حتا ديگر نيم نگاهی هم بدين سوی ندارد. و خطر اصلی هم درست در همين است. 1

به زبانی بسيار روشن تر و بی تعارف و پرده پوشی، يعنی ما خاک برسر های مدعی خردمندی و روشنفکری و مدنيّت و ميهن پرستی و بزرگی و هشياری و آزادی خواهی و سکولاربازی و فدراتيوچی و چه و چه، پس از سی سال وراجی و مثلآ مبارزه و شعار سرنگونی دادن(البته فقط بوسيله ی گروههايی هوادار پادشاهی)، کارمان به جايی کشيده که، حال بايد از سرنگونی اين نظام بيشتر از ماندگاری آن بترسيم! 1

البته اين سيه روزی دستکم برای من که هيچ تازگی ندارد. زيرا که من نه امروز و از يکماه پيش و حتا پنج سال پيش، که دستکم از ده سال پيش بدين سوی، مرتب نوشته ام که ترس من يکی، نه از عدم خيزش مردم و ماندگاری اين رژيم، بلکه از نتيجه آن خيزش است که شک ندارم دير يا زود بوقوع خواهد پيوست. 1

درست شش سال پيش بود که نوشتم:«اصلآ گيريم که فردا يک قيام سراسری ايران را فرا گرفت و به دنبال آن هم، اين رژيم پس فردا سقوط کرد، کجاست آن دولت جايگزين که سکان هدايت کشور را به دست گيرد. کجاست آن نيروی سياسی مورد قبول دستکم بيست در صد از نيرو های مسلح که از خلاء قدرت جلوگيری کند و اجازه ندهد که جو هرج و مرج و غارت و کشت و کشتار و جنگ داخلی کشور را فرا گيرد. 1

اصلآ چه کسانی هستند حتا آن دو هزار تن نيروی متشکل قابل اعتماد که بتوانند از هرج و مرج اجتماعی و غارت بانک ها و موزه ها و دزدی و چپاول و تجاوز به نواميس مردم جلوگيری بعمل آورند؟ و حال آنکه هزاران خطر بزرگتر ديگر در کمين استقلال و امنيت و يکپارچگی ايران نشسته که در خلاء قدرت، وقوع حتا يکی از آنها هم ايران را به دريای خون مبدل خواهد ساخت» 1

نتيجه اينکه اگر چشمان خود را بگشاييد و خود را از اين جو دروغين روشنفکربازی و شعار های شکمی دور سازيد، به نيکی در خواهيد يافت که هم آنانی که از فردای آزاد و آباد ايران و دموکراسی و سکولاريسم و فدراليسم... دم می زنند بی رو دربايستی، آدمهای کاملآ ناآگاهی هستند و هم آنان که خواستار سرنگونی اين نظام در چنين اوضاع فلاکتباری هستند. 1

زيرا در نبود يک اپوزيسيون لايق و شناخته شده و مورد پذيرش دستکم بيست ـ سی در صد از مردم ما، اين رژيم سقوط کند که مثلآ چه بشود؟ آتش جنگ داخلی و برادر کشی شعله ور گردد، يا بی قانونی مطلق و هرج و مرج و وحشيگری و قتل و تجاوز و انتقام های کور و متقابل کشور را فرا گيرد؟

گر چه مقايسه اين نظام از ريشه ضد ايرانی با آن نظام که تمام رگ و ريشه هايش ايرانی خالص بود، بزرگترين توهين به حق و راستی است، ليکن وااسفا که از ديد من، نتيجه ی فروپاشی اين نظم انيرانی و قرون وسطايی و جنايتکار هم دارد دقيقآ شبيه فروپاشی آن نظام ايرانی و ملی و خدمتگذار می گردد. 1

من مايه افتخار خود می دانم که در سال پنجاه و هفت در سن بيست و شش ـ هفت سالگی، همه ی سرنگونی طلب ها را انسانهايی نادان می دانستم، ولو که هر يک چهار مدرک دکترا هم که داشتند. هرگز هم گول اين استدلال مسخره را نخوردم که چون تقريبآ تمامی اساتيد دانشگاه، نويسندگان و شاعران، جبهه ی ملی چی ها، جامعه شناسان و مترقيون و بقول عوام «همه ی دکتر و مهندس ها» خواستار سرنگونی آن نظام هستند، پس لابد من اشتباه می کنم و حق با آنان است. من در آن روزگار نه تنها تمامی به اصطلاح آن «دکتر و مهندس ها» را بی مخ و ... خواندم، بلکه در برابر انقلاب شومشان هم با توان اندک خود ايستادم. 1

و حال پس از سی سال ـ اين بار اما در غالب يک انسان بالای پنجاه سال و خيلی باتجربه ـ بار ديگر ـ ليکن اين دفعه، بدون هيچ ترديدی ـ، باور دارم که تمامی اين ابرروشنفکران مقاله نويس و اهل مصاحبه و نشست و کنفرانس و ميتينگ و سخنرانی، همه ی اين جامعه شناسان وطنی و مفسران و مورخان و اديبان و حکيمان و چه و چه، هيچ چيز سرشان نمی شود. هيچ چيز! 1

اگر سرشان می شد که ما امروز عقبمانده ترين و پست ترين و جانی ترين نظام دنيا را در کشورمان نداشتيم. اگر اينها ذره ای عقل و شعور و شخصيت داشتند، اگر اينها يک جو غرور انسانی و ملی و حس مسئوليت پذيری داشتند، ايرانی بدبخت که امروز در خاورميانه به بی ناموسی و نوکر صفتی و کاسه ليسی و در جهان به وحشيگری شهره نبود. 1

من چون بر روی زمين زندگی می کنم و انسانی راستی باور هستم، فقط هم زمينيان و ملموسات روی زمين را می بينم، از اينروی، حقيقت ايران برای من رخسار چندش آور خامنه ای و احمدی نژاد و صورت های زشت و چرکين و ترسناک وزرای چاقوکش او است. نه سخنان صد من يک غاز فلان جامعه شناس غرق در ذهنيات و هپروت و يا مقاله ی بهمان دکتر از مرحله پرت و يا اشعار رويايی بيسار شاعر ول معطل. 1

نگارنده البته هرگز نمی گويم که برای نجات از اين فلاکت و بی شرافتی تاريخی هيچ راهی نيست. وقتی حتا بزرگترين بلايای طبيعی که منجر به کشته شدن چند ميليون انسان می گردد هم چاره دارد، طبيعی است که کار ما هم بدون چاره نيست. پس، درمان هست، اما صد افسوس که خرد و هشياری و حس مسئوليّت و از همه اينها مهم تر،« افتادگی و راستی» در کار نيست. 1

دريغا که ما بجای اين سرمايه های ملی، فقط ادعا و خودخواهی و خود بزرگ انگاری و گنده گويی داريم. و درست همين ميکرب های خطرناک ملی هم هست که بيماری ميهن را روز بروز حاد تر و کشنده تر می سازد. 1

تا آنجا که به خودم مربوط می شود؛ با وجود اينکه شايد کمتر کسی به اندازه ی من از اين اوباش ضد ايرانی دزد و متجاوز نفرت داشته باشد، با اين وجود من که نمی خواهم در چنين سرنگونی ای بسا منجر به نابودی کامل ايران نقش داشته باشم، گر چه اين درد حتا جگرم را هم که پاره پاره کند. 1

نفرين راستين من هم نه بر ملا های اوباش که بر اين اپوزيسيون هزار بار اوباش تر از ملا ها است که همين ها آن نظام ملی را بدون هيچ برنامه و شايستگی برانداختند، ايران را تقديم ملا ها کرده و گريختند، تمام اين سالها را هم به وراجی های بيهوده و اصلاحات بازی و مقاله نويسی و سخنرانی و عقده گشايی گذراندند، حال هم که پس از سی سال، ما را بر سر يک دوراهی آورده اند که هردو آن هم به نابودی ايران منتهی می شود.همين


www.zadgah.com

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker