ايران بدون آيين پادشاهی، محکوم به فنا است
گر چه نگارنده هيچ مايل نبودم که ديگر وارد بحث جمهوری يا پادشاهی شوم، زيرا که تاکنون دستکم ده بار دلايل خود را در پدافند از آيين پادشاهی ايران به روشنی نوشته ام، بار ها آورده ام که از ديد من، پدافند از آيين پادشاهی، يعنی پدافند از ايران و ايرانيّت ايرانی، با اينهمه، برای ارج گذاری به اينهمه مهر اين هم ميهن گرامی، پاسخ ايشان را به کوتاهی بر روی سايت می آورم. با اين اميد که شايد اين پاسخ، برای ديگرانی نيز سودمند افتد. 1
به ويژه برای آن دسته از پوسته گرايان که از سر کم آگاهی خيال می کنند که مثلآ هر کسی که جمهوری خواه است، يعنی از يک هوادار آيين پادشاهی آگاه تر است. بی توجه به اين راستی موجود و ملموس در جهان امروز که، جمهوری و پادشاهی تنها دو نام هستند که تضمين کننده ی هيچ درونمايه ای نمی باشند. 1
به بيانی روشن تر، اگر مراد از جمهوری، مردمی بودن يک سيستم سياسی حکومتی باشد، در آن صورت بايد نوشت که امروزه اتفاقآ ضد مردمی ترين نظام های سياسی جهان همان نظامهايی هستند که نام شان مردمی (جمهوری) است، و جمهوری (مردمی) ترين سيستم های سياسی هم، اتقاقآ همان نظامهايی هستند که نام پادشاهی دارند. از اينروی، دلبستگی صرف به يک نام فريبا، بی انديشيدن به درونمايه، به نظامی چون همين جمهوری اسلامی ختم می شود. 1
حال که اين بحث يک بار ديگر هم باز شده، فاش بنويسم که شايد درستی اين گفتارم پس از مرگم آشکار شود که در ايران هيچ سيستم حکومتی جز آيين پادشاهی نخواهد توانست که شرف و حيثيّت به يغما رفته ی ايرانی را به او باز گرداند. ايران بدون آيين پادشاهی روی سعادت و نيکبختی را نخواهد ديد. مردم ما اگر با حکومت پادشاهی پارلمانی به دموکراسی نرسند، در شکل يک جمهوری هرگز و هرگز؛ هيچگاه و هيچگاه شانس به دموکراسی رسيدن را نخواهند داشت. 1
ما نمی توانيم بی توجه به روحيات مردم، ويژگی های فرهنگی و چگونگی تاريخ مبارزاتی خود، تخم نظامی را از هند و چين و اقيانوسيه وارده کرده آنرا در خاک ايران بکاريم. چنين بذری در ايران سبز نخواهد شد، شاخ و برگ نخواهد داد، شکوفه نخواهد کرد و بارور نخواهد شد. 1
ما هر حکومتی جز شاهنشاهی را حتا اگر ده بار ديگر هم که بيازمائيم، پس از چندی، باز به همين بدبختی و سر در گريبانی و تيره روزی خواهيم رسيد که حال در آن هستيم. تازه، اين در حالتی است که ايران در فقدان يک آيين پادشاهی، سرنوشت جگر پاره پاره ی زليخا را پيدا نکرده و همچنان بپايد. که از ديد من، ايران بی پادشاه، بدون ترديد پايمال شده و از ميان خواهد رفت. 1
حال بگذاريد عده ای کينه ای منگل بی خبر از چگونگی روند تاريخی اجتماعات بشری بسوی دموکراسی، همچنان جمهوری جمهوری سق زنند و خود را مثلآ آگاه انگارند. به شرافت سوگند که اگر ما اين منگل ها (روشنفکران) را نداشتيم، شک نکنيد که امروز نه احمدی نژاد از سوی ما در سازمان ملل سخن می گفت، نه اينگونه ناممان به ننگ و بی ناموسی آلوده شده بود، نه دخترانمان به حراج می رفتند، نه اينگونه فقير و اسير بوديم و نه اينطور بدنام که اصلآ خجالت بکشيم که خود را ايرانی بناميم. 1
ما تمامی اين موهبت های بزرگ را از همين منگل ها داريم، از همين نادان ترين و بی مسئوليّت ترين ايرانيان که واژگان روشنفکر و نخبه و فعال سياسی و جامعه شناس و شاعر و اديب و پژوهشگر و چه و چه را با خود به يدک می کشند. هم اينان که نود درصدشان هم که سی سال است خناق و سکسکه ی جمهوری، جمهوری گرفته اند. تا ايران را هم کفن نکنند، محال است که از اين عناد و نادانی دست بردارند. همين. امير سپهر