ما ملتی هستيم با روحيه ای کاملآ شاعرانه و سورئاليستی. به گونه ای که هميشه از ظن شاعرانه ی خود يار هر چيزی می شويم. به ويژه گروه چيزفهم و مثلآ روشنفکران ما. يعنی اين ايرانی ذاتآ روياپرداز، زمانی که فيلسوف و نويسنده و حتا رياضی دان و شيميست هم که می شود، باز روحيه ی شاعرانه اش بر انديشه های عقلی و علمی او سايه افکن است، از اين روی هم وی در برخورد با هر پديده ای ولو صدر صد منطقی و عقلی هم ، بجای شناخت علمی خود پديده و رسيدن به حقيقت آن، برداشت شاعرانه خود را جايگزين حقيقت آن پديده می سازد. به سبب وجود همين روحيه هم هست که برداشت ما از هر امری، برداشتی کاملآ گزينشی و دلبخواه خودمان است. 1
برای نمونه بيشترين مردم ما وقتی کتابی را می خوانند، تنها جملات و فصل های مثبت و شاعرانه و رويايی که در آن کتاب وجود دارد را به خاطر می سپارند، آنهم حتا آن جملات کوتاه را هم به شکل نصف و نيمه و ناقص و سر و دم بريده. بی توجه به اينکه نويسنده و يا انديشمند صاحب کتاب، آن جملات مثبت را در چه زمانی آورده است؟ برای چه آورده؟ در چه شرايطی آورده؟ و برآورد شدن آن فصل های آرزويی را، مشروط به آماده بودن چه اسبابی ساخته است؟! 1
مثلآ چون در ميان ما گفته شده که ولتر در جايی نوشته«من حاضرم جانم را فدا کنم که شما حرف خودتان را بزنيد»، بسياری کم آگاه، بدون توجه به تاريخ و جغرافيای اين سخن، و اينکه اصلآ ولتر آنرا برای که و در چه موردی آورده، اين جمله ی دم بريده را بی هيچ توضيح و استثنايی، به عنوان يک اصل بی چون و چرای دموکراتيک پذيرا گشته اند، (البته خود در عمل بدان پايبند نيستند و تنها شعار می دهند). يعنی برداشت سفيهانه ای که پاره ای از اين سخن دارند اين است که، گويا ما بايد جانمان را هم فدا کنيم تا عناصر پست و بی شرف و متجاوز و دزدی چون خامنه ای و رفسنجانی و احمدی نژاد و سعيد مرتضوی ها ... حرفشان را بزنند. 1
در حالی که چنين سخنی تنها در مورد عده ای انسان باشرف و دموکرات و يا يک نظام سياسی دموکراتيک معتبر است. در ميان مردمان متمدن و با وجدان و آگاه پايبند به اصل آزادی، يا نظمی مردمسالار که تمامی طرفين هم به قواعد بازی دموکراسی پايبند باشند. نه در مورد مردمی هستی به يغما رفته و اسيری چون ما در برابر عده ای اوباش چاقوکش و آدمکش ـ مسئول خون يک ميليون انسان ـ که حتا حق نفس کشيدن هم برای ما قائل نيستند. ناکسانی که حتا برای کشتن ما گريختگان هم تروريست و سربر به سراغمان می فرستند. 1
اگر ولتر امروز زنده بود و شهروندی ايران را داشت، نگارنده کوچکترين ترديدی ندارم که می گفت ما بايد امروز آنچنان بر دهان اين اوباش آدمکش اشغالگر ميهنمان بکوبيم که خفه خون بگيرند و به همان لجنزار هايی بازگردند که از آنجا ها بيرون آمده اند، نه اينکه جان گرامی و اسير خود را هم فدا سازيم تا اين عناصر پست و ضد تمدن و بی اخلاق، بتوانند افکار پليد و ضد بشری خود را بيش از اين هم در ايران و جهان گسترش دهند. 1
يا اينکه پاره ای که خود را ناسلامتی روشنفکر هم می پندارند، بی توجه به موقعيّت تاريخی و روزگار تيره و تار ما، اين سخن ياوه و بد تر از زهر کشنده را در دهان مردم ما انداخته اند که:« بيچاره آن ملتی که بايد به دنبال قهرمان باشد». در حالی که جای انداختن چنين باوری در ميان مردم ما ـ آنهم در موقعيّت کنونی ـ، در حکم بزرگترين خدمت به اين نظام ضد ايرانی و آدمکش است و تبليغ بی غيرتی، نه سخنی خردمندانه و مثلآ روشنفکرانه. روشنفکر ايرانی اگر روشنفکر باشد، شعار امروز او بايد « خاک بر سر آن ملتی که قهرمان ندارد» باشد، نه وارون آن. 1
اين پيش زمينه از اين روی آوردم که بنويسم حال که پس از چهارده سده تحمل بدبختی و بيچارگی از دست طايفه ای از انگل ها و طفيلی ها، مشت اسلام و متوليان آن برای مردم ما باز شده ـ آنهم با دادن بزرگترين هزينه ی تاريخی ـ باز هم عده ای فکل کراواتی پست تر از خود ملا ها، به هزار مکر و حيله گری در صدد توجيه اينهمه ظلم و بيداد و جنايت و ادامه گسترش اين جهل و خرافه ی هزار و چهارصد ساله هستند. تنها دليلی هم که برای اين توجيه خود می آورند، يکی از همان جملات غلط انداز سر و دم بريده ی مثلآ روشنفکرانه است. 1
اين جمله که گويا (قدرت انسان را فاسد می کند). سخنی ناسنجيده که نگارنده که همسان آنرا با آن مفهومی که ما از آن برداشت می کنيم را در چند زبان بيگانه که می دانم، هيچ سراغ ندارم. اين گفته درست نيست، زيرا انسانی که به هنگام برخورداری از قدرت فساد می کند، نشان می دهد که از ابتدا نيز فاسد بوده. وی اگر آن فساد را بروز نداده، تنها به علت نداشتن قدرت بوده، نه اينکه قدرت او را به فساد کشيده باشد. چنين هستند انديشه های اجتماعی و ايدئولژی ها. 1
اگر يک ايدئولژی در پراکتيک اجتماعی، بار ها و در ده ـ بيست جامعه هم بد و ضد بشری از آب در آمد، دليل آن بد بودن خود ايدئولژی و عدم تطابق آن با واقعيّت های موجود جهان و نياز های بشری است، نه در بد اجرا شدن آن. هر گونه پدافند از يک انديشه ی امتحان پس داده و رفوزه شده در عرصه ی عمل، اگر برای فريب مردم نباشد، در صادقانه ترين شکل هم، تنها توجيه پوچ آوردن و خودفريبی است. بازآزمايی آزموده ها، کار نابخردان است و از روشن ترين نشانه های ناآگاهی و نبود استعداد رشد. 1
بر روی کاغذ و در شکل تئوريک، البته بسياری از ايده های سياسی و اجتماعی و شخصی دلفريب و اغوا گر می نمايند. ليکن ماهيّت و چهره ی راستين هر انديشه ای همانی است که در حالت برخورداری از قدرت نشان می دهد. همانگونه که در پيش هم اشاره کردم، انسانها هم چهره ی راستين خويش را آنزمانی آشکار می سازند که قدرت و امکانات دارند، نه در حالت ناتوانی. و اين حداقل چيزی است که يک انسان با شش کلاس سواد هم بايد بداند، چه رسد به کسی که خود را روشنفکر هم می خواند. 1
گذشته از سه دهه تجربه ی خونبار عملی که دلالت بر اهريمنی بودن ايدئولژی اسلام می کند، حتا برای مردم عادی هم به حکم تجربه ارزش و يا بی ارزش بودن هر پنداری آن زمان هويدا می گردد که صورت اجرا و حقيقت بخود می گيرد. مانند همان کمونيسم که در اتحاد شوروی و در کشورهای تحت سلطه ی آن رخ نمود و امروز در کوبا و کره ی شمالی وجود دارد، و اسلامی که طالبان افغان و آخوند های ايران آنرا به اجرا در آوردند. 1
(بايد توجه داشت که اسلام از بن و ريشه يک ايدئولژی سياسی است نه يک باور مذهبی و آيين خداپرستی. فقط هم برای جنگ و کشتار و کشور گشايی آمده. به همين سبب هست که هم تمام اسلاميون راستين و ناب، و جز چند استثنايی هم، همه ی شيخ و ملا ها هم به دنبال زد و بند و معامله و تشکيل لشگر و سپاه و به دست آوردن قدرت سياسی هستند، نه در پی خدمت به خلق خدا و عبادت وگسترش معنويّت و روحيه ی خواهری و برادری در ميان مردمان. ملايی که تفنگ به دست امامت نمازه سراسر فحش و تهديد و تهمت جمعه ها را انجام می دهد، يک چاقوکش باجخور و سردسته ی مشتی اوباش است نه يک فرد روحانی). 1
بنا بر اين پس از سپری شدن نزديک به سه دهه از حکومت سراسر ظلم و بيداد و دزدی و جنايت شريعتمداران بر ميهن ما، که بر اهريمنی بودن آيين اسلام دلالت دارد و بر ضد بشر بودن شيخ و ملا، اينک بی هيچ لکنت و تعارفی بايد گفت که از اسلام ضد بشر تر و ملا جماعت کثيف تر و بی پرنسيپ تر و ضد ايرانی تر و انگل تر در جامعه ما قشری وجود ندارد. هيچ استثنايی هم وجود ندارد. 1
از اينروی حال اين نيز بايد بسيار روشن گفته شود که کسانی که همچنان از اين قشر طفيلی و ضد ايرانی پدافند می کنند هم ديگر از کثيف تر و انگل ترين و ضد ايرانی ترين انيرانيان هستند. حال اين ملا پرستان که اکثرآ هم خود کراواتی و ميخواره هم هستند، هر توجيهی هم که بياورند، هر اندازه هم که مردم ايشان را آگاه و مترقی بدانند و حتا به هر ميزان هم که محبوب مردم ما باشند. 1
امروز ديگر ملا و مدافع ملا، هر دو ضد ايرانی و هر دو هم دشمن شرف و آبروی ما هستند. هيچ توجيهی هم در اين مورد پذيرفتنی نيست. نگارنده حتا هر گونه کوتاه آمدن بنام مثلآ رعايت اصول دموکراسی در اين مورد را هم خيانت به راستی و شرافت انسانی و ايرانيّت به حساب می آورم. زيرا که اينک آگاهی و باور به اين امر برای ما آن اندازه کليدی است، که اساسآ ماندگاری خود و ميهنمان در گرو آن است. 1
ما هم اکنون به بزنگاهی از تاريخ خود رسيده ايم که ديگر بايد تکليف خود را با اسلام و به ويژه ملا جماعت در ميهنمان يک سره روشن سازيم. چون پس از قادسيه دوم، ادامه ی آن وضع پيش از سال پنجاه و هفت ديگر ناشدنی است. هر گونه کوتاه آمدنی در اين مورد هم، بی هيچ ترديدی امکان دادن به وقوع يک قادسيه ی ديگر در ايران است و خيانت به نسل های آتی. 1
با چنين باور ژرفی هم هست که بسيار روشن می نويسم که، حال اگر حتا بيست ميليون تن از هم ميهنان من هم که يک ملا يا ملا پرست را دوست داشته باشند، من يک نفر ايرانی همگی آن بيست ميليون ايرانی را انسانهايی تربيت نايافته و پست و نابخرد می دانم، ولو اينکه اين راست نويسی، نفرت و دشمنی آن بيست ميليون ايرانی را هم برايم در پی داشته باشد. 1
زيرا اگر تا سال پنجاه و هفت می شد که پذيرفت، اسلام يک دين است و دستکم بخشی از کسانی که لباس روحانيّت بر تن دارند براستی نيّت بدی ندارند، اينک اما پس از سی سال جنايت تحت لوای اسلام و آخونديسم و پاسداری از احکام شريعت، ديگر چنين چيزی از هيچ ملايی پذيرفتنی نيست. چنانکه پدافند از اين قشر هم ديگر از کسی پذيرفتنی نيست. 1
به بيانی روشن تر، اين پذيرفتنی است که تا پيش از آن بلوا، براستی کسانی به نيّت خدمت به خدا و خلق او به کسوت ملايی در می آمدند، کسانی هم ايشان را از روی همان نيّت خير به مردان خدا بودن پذيرا می گشتند. ليکن حال پس از مشاهده ی سی سال ظلم و بيداد و خيانت و جنايت از ملا جماعت، آنکس که همچنان اين ردای نفرت انگيز را بر تن کند، بی ترديد يا جنايتکاری پست فطرت است و يا يک نادان تمام عيار. به تبع آن هم، هر فردی هم که همچنان يک ملا را مرد خدا بخواند، درست همين حالت را دارد. يعنی او نيز چون يک ملا بی هيچ شک و ترديدی يا خائن است و يا يک شياد پست و بی وجدان. 1
اساسآ اکنون اين کمترين انتظار از هر ايرانی است که ديگر اسلام و ملا و نقش ويرانگر او را در ميهن خود شناخته باشد. حال اگر کسانی همچنان هم به اين درک حداقلی نرسيده و قادر به ديدن حقيقتی به اين روشنی نيستند، ايشان را ديگر نبايد جزو انسانها به حساب آورد. اين ايرانيان در بهترين حالت هم با پوزش فراوان، جزو آن دسته از جاندارانی هستند که سطح شعورشان بالا تر از استر و اسب و قاطر و درازگوش نيست، وجودشان هم به اندازه ی اين چهارپايان برای جامعه سودمند نيست. 1
همانگونه که نمی شود تصور کرد که حتا در تربيت پذيری هم مستعد تر از اين حيوانات اهلی و نجيب باشند. زيرا موجودی که سی سال شبانه روز اينهمه ننگ و نکبت را ببيند و باز هم منشأ آنرا نشناسد، هر چه که باشد اما انسان نتواند بود. همين/ امير سپهر
May 2004 June 2004 July 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 January 2009 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 June 2009 July 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 January 2010 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 September 2011 February 2012
بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :
سايه سعيدی سيرجانی :
مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم
پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم
هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی
امان از فريب و صد امان از خود فريبی
روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :