آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Friday, August 01, 2008

 

راستی از ديدگاه عقل آزاد از زندان اسلام




زاد گـــاه
امير سپهر


راستی از ديدگاه عقل آزاد از زندان اسلام

هفته ای نيست که ما در آن شاهد بازتاب خبر درونسوز خودکشی چند دختر جوان و نازنين و جگر گوشه ی خودمان در رسانه ها نباشيم. همچنين شاهد خبر مرگ جانکاه جوانان برومند و دلبندمان که در دام اعتياد گرفتار بودند و هزاران بلای کمرشکن ديگری از اين دست. 1

در درازای اين سی سال، مشتی انسان نمای پست و سر بر و متجاوز انيرانی، جامعه ی ما را با آنچنان شتابی به سوی انحطاط و بی معنويتی برده اند که اينک اگر گفته شود که ايران کنونی، امروز منحرف ترين و بی معنويت ترين جامعه در جهان است، سخنی گزاف نخواهد بود. 1

از ديد من، تمامی اين مصيبت های بی سابقه و بی اخلاقی ها و درد های جانکاه ملی هم، همگی ناشی از استيلای نمايندگان راستين اسلام و پيروان حقيقی محمد ابن عبدالله و علی ابن ابيطالب در اين سی ساله بر ايران است. به ويژه از اصل« راستی ستيزی» و گسترش دروغ و بی معنويتی و سنت تجاوز و دزدی که در نهاد و گوهر آيين آنان است.1

نگارنده بحث«راستی» را از اينروی به ميان انداخته ام که تا اين گوهر و سرمايه ی، يعنی«راستی» به جامعه ما باز نگردد، اوضاع ما بی گمان روز به روز هم بدتر از اين خواهد شد، حتا در نبود جمهوری اسلامی. زيرا که ملايان در اين سی ساله آنچنان ريشه ی فرهنگ ما را به ميکرب اسلام آلوده ساخته اند که اگر ما نتوانيم اين نرم های کنونی را از بن دگرگون سازيم، درخت ضد فرهنگ کنونی ما، شوربختانه حتا در نبود ملايان نيز همچنان مسلمان دروند و صد چهره و بی معنويت به بار خواهد آورد نه انسان راستين. 1

تنها راه اين کار هم کنار گذاردن اين تعارف های دروغين، اين پرده افکندن بر روی راستی ها بنام نگهداشت جانب ادب در سخن گفتن و پذيرش بی چون و چرای راستی های موجود در ميهنمان است. 1

راستی را بشناسيم و به سوی راستی باز گرديم
در مورد راستی، پيش از هر چيزی نخست اينرا بياورم که هنگامی که ما از «راستی» سخن می گوييم، اين « راستی» که ما مراد داريم هرگز همانی نيست که اسلام و تشيع و ملايان نيز از آن سخن می گويند. اين مهم از اينروی آوردم که نگاه بيشترين مردم ما به فروزه ی«راستی» نيز شوربختانه بسان هر چيز ديگری، يک نگاه اسلامی و دگرگون است. به ديگر سخن، از آنجا که نگاه مردم ما به «راستی» هم از پشت دريچه ی اسلام سر تا پا دروغ است، آنان حتا خود«راستی» را نيز ناراست می بينند. 1

تعريفی که اسلام و بويژه فقه اماميه «شيعی» از فروزه ی راستی به دست می دهند پرهيزگاری، دينداری و خداپرستی است، که نمود های عينی و آشکار آن هم مثلآ مشروب نخوردن، نرقصيدن، خوش نبودن، شادخواری نداشتن، بی اعتنايی به زندگانی اين جهانی و عبادت کردن و نمازخوانی و کار هايی از اين دست است. 1

اموری که بيشترين بخش آن هم بسان تمامی اصول و سنت های اسلامی، دروغين، از سر شيادی و برای ظاهرسازی است. بسان همان تبليغ سرسام آور مهم نبودن شهوات و جهاد با هوای نفس در قرآن و سنت خود محمد ابن عبدالله و احاديث است، اما در عمل حتا تجاوز به دختر بچه های شش ساله کردن، تمام عمر در پی شهوترانی رفتن و حتا برای فرونشاندن آتش شهوت اهريمنی خود سوره و آيه آوردن. به پيروی از وی هم همين زنبارگی های شرم آور که شيخ و مفتی و عابدان و زاهدان اسلام دارند. 1

در حالی که اين «راستی» که ما آنرا مراد داريم، حتمآ يا بطور کلی به معنای پرهيزگاری و مثلآ خوب زيستن نيست. گر چه بدی و خوبی هم هر دو اموری نسبی و سليقه ای هستند، چه که «خوب» پاره ای« بد» پاره ی ديگر و بد ايشان خوب آنان است. اساسآ آنانکه «راستی» را به«پرهيزکاری» تعبير می کنند، پاک در اشتباهند. همانگونه که کسانی هم که از اين هر دو، يک معنا را برداشت می کنند، معنای راستی و پرهيزگاری را نمی شناسند. هر کدامی از اين دو فرزوه کاربرد و معنای ويژه خود را دارند که داشتن هر کدام از آن ها هم لزومآ به معنای داشتن آن ديگری هم نيست. 1

گاهی يک فرد يا جامعه می تواند «راستی باور» باشد اما اعتنای چندانی به «پرهيزکاری» نداشته باشد. و آنچه هم که يک جامعه را پاکيزه تر نگاه می دارد «راستی» است نه پرهيزگاری. بايد دانست که در جوامع پيشرو و آزاد از فشار مذهب، «پرهيزگاری» يک امر شخصی است. در حاليکه «راستی» در همان جامعه يک ارزش بزرگ اجتماعی به حساب می آيد. 1

برای نمونه در همين غرب اروپا و بويژه اين تبعيدگاه من، احترام به باور ها و ناباوری ها و چگونه زيستن هر کسی، يک پرنسيپ اجتماعی است که همه آنرا پذيرفته اند. در اين ديار هر کسی حق دارد که هر اندازه که دلش خواست مشروب بخورد، با هر تعداد آدمی که خواست سکس داشته باشد و هر چيزی را هم که دوست نداشت رد کند، حتا وجود خداوند و عيسی وموسی و مريم و انجيل و تورات و عاد و ثمود را. هيچ کس هم از او آزرده نمی شود و وی را بی آزرم و بی شرف نمی انگارد. 1

زيرا تمامی آنچه که آوردم در محدوده ی «پرهيزگاری» و مربوط به شيوه ی تفکرو زندگی شخصی خود شخص است. حال اگر انسانی با برخورداری از اين همه آزادی، ميانه روی پيشه کرد و هرگز افراط کاری نکرد، پرهيزکار محسوب می شود. 1

ليکن همان آدم که شبانه روز خود را به خوشباشی سپری می کند و بی باور است و مردم اينجا هم هيچ بر او خرده نمی گيرند، اگر در همين جامعه ظاهرآ بی بند و بار، حتا يک دروغ کوچک هم بر زبان جاری سازد، از ديد همگان، انسانی پست و بی وجدان و اخلاق قلمداد خواهد شد، ولو آن دروغ در مورد رابطه ی جنسی وی با کسی غير از همسر خودش باشد. 1

بدين سبب که او با دروغ گفتن، اصلی را به زير پای می نهد که«راستی» نام دارد و می تواند جامعه را به «ناراستی» و در پی آمد آن هم به حقه بازی و تباهی سوق دهد. بگذريم از اينکه در اين جامعه اصولآ فردی به خود اجازه نمی دهد که فضول زندگی فرد ديگری باشد و يا اصلآ رفتار ديگران را کنترل کند. اينجا، انسان کرامت دارد و مديريّت زندگی و کردارش با خود او است نه با ولی فقيه و فلان پاسدار چاقوکش و خود متجاوز. 1

بنا بر اين، می بينيم که گوهر گرانبهای «راستی» که بيمه سلامت اخلاقی يک جامعه است، تنها در ميان مردمانی مجال خود نمايی و رشد می يابد که آن مردم تخته بند تعصبات کهنه ی ارتجاعی نباشند، هر کس حق ديگری را در انتخاب راه و روش زندگی خود به رسميّت شناسد و هيچ فرد و گروهی هم کسی را به پرهيزگاری مجبور نسازد. هيچ کس هم خود را معلم اخلاق ديگران مپندارد و سرانجام اينکه، جوی بر وجدان عمومی جامعه حکمفرما باشد که بقول ماکس وبر، جامعه به« بیطرفی ارزشی» رسيده باشد. 1

به ديگر سخن، هيچ کس باور ها و ارزش های شخصی خود را جهانشمول که سهل است، حتا «جامعه شمول» و «شهر شمول» هم مپندارد که ديگران را به جرم خروج از آن ارزش ها و باور های خودی، به بدی و کفر و بی ناموسی و بی اخلاقی و فاحشگی يا زنبارگی ... متهم سازد. 1

يا به بيانی مثالی، جامعه بسان جامعه ی بيمار و اسلام زده ی ما لبريز از دروغ و دورنگی و ظاهر سازی نگردد که در آن، هر آدمی خيال کند اگر خواهش های نفسانی و طبيعی خود را از ديگران پنهان کند، انسانی قابل احترام و مثلآ ديندار است، و نداند که اتفاقآ همين پنهانکاری ها و ظاهر سازی ها است که جامعه را به سوی دروغ و همه ی جنايات سوق می دهد، نه بيان خواهش ها. چه که اين دروغ لعنتی، اصلآ مادر تمامی بی فرهنگی ها و آلودگی ها و جنايت ها در هر جامعه ای است. 1

سرکوب و پنهان کردن خواهش، نه تنها ازعطش خواستن نمی کاهد، بلکه آتش اشتياق آدمی را هزاران بار هم مشتعل تر می سازد و او را به سمت کار های خطرناک پنهانی سوق می دهد. وقتی فرهنگی، نياز های بديهی انسان را به رسميّت نشناخت، يعنی آنرا از حالت طبيعی و انسانی خارج ساخته و حالت زير زمينی و جنايی بدان داده است. وفتی هم که امری زير زمينی شد ونتوان در باره ی آن بحث کرد و انحرافات آن را بر شمرد، طبيعی ترين محصولات شوم و خانمان برباده ده اين پنهانکاری ها هم همين انحراف ها و کثافات و جنايات جنسی است که ما امروزه در ايران شاهد آن هستيم. 1

من از اين سبب مسئله جنسی را مطرح می سازم که بدون هيچ ترديدی منشأ نود در صد اين ناراستی ها و دروغ ها و فريب ها و تجاوز های جنسی و صد چهره داشتن ها در جامه ما، همين مسئله جنسی است. ريشه ی اين نود درصد ناراستی ها هم در اسلام و وجود آخونديسم در جامعه ما است. در اينکه اسلام زن را به عنوان يک انسان کامل و داری انديشه و حق گزينش نمی شناسد. 1

دوستی دارم پزشک و در حال حاظر مقيم کانادا که تا از پيش از مهاجرت، سالهای درازی در پزشکی قانونی تهران کار کرده است. او برايم می گفت که بيش از نود و پنج در صد از دخترانی که دست به انتهار می زنند، يا قربانيان تجاوز هستند و يا کسانی هستند که بکارت خود را در رابطه ای عشقی از دست داده اند، ليکن مرد بکارت برداشته، حاظر به ازدواج با ايشان نبوده. 1

او می گفت بيشترين دلايل خودکشی کسانی که قربانی تجاوز می گردند، افسردگی شديد ـ کابوس های شبانه ـ رازداری از ترس بی آبرويی و در نتيجه تنها ماندن ـ نداشتن غمخوار و ترس از خانواده است. يعنی ترس از اينکه چنانچه اين درد و آسيب روحی خود را با خانواده خويش در ميان نهند، بجای دريافت مهر و تقويت روحيه، حتا با انتقام افراد خانواده نيز مواجه گردند. 1

سبب انتهار بکارت باختگان هم بيشتر ناشی از برملا شدن دروغين بودن عشق و وعده ی ازدواج مردانی است که بکارت ايشان را برداشته اند. همچنين سرخوردگی شديد ـ ترس از رسوايی ـ ترس از کشته شدن بوسيله برادران و پدر ـ ترس از لو رفتن نبود بکارت پس از ازدواج و از دست دادن شوهر و يا حتا انتقام او است. 1

امروز در جوامع خردگرا و آزاد از جبر مذهب، آموزش جنسی به نوباوگان از ده ـ دوازده سالگی، يکی از مهم ترين دروس مدارس است. زيرا اين امر بدون شک مهم ترين و حساس ترين مسئله ی اجتماعی است که هيچ ملتی بدون پذيرش اين حقيقت و حل مشکلات آن، قادر به پيشرفت فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی نيست. 1

اصلآ اين سخن ياوه و دروغ خانمان برباده در ميان ما چيست که حتا ايرانيان مثلآ بيزار از ملا ها هم می گويند که : «ای بابا، سکس که مهم نيست!». چگونه سکس مهم نيست وقتی اساسآ جريان بقای بشر در گرو همين امر از همه چيز حياتی تر است؟! اين سخن يک ياوه ی پليد و چند سويه است و اوج بی معنويتی. 1

چون هم خود گوينده می داند که بيهوده می گويد، هم می داند که شنونده هم می داند که او ياوه می گويد، از سويی هم، شنونده هم می داند که گوينده دروغ می گويد ـ اينرا نيز می داند که گويند هم می داند که او می داند که دروغ می گويد، با وجود اين، هر دو کاملآ دانسته و با وقاحتی بی اندازه، هم دروغ می گويند و هم دروغ می شنوند و هم هر دو هم اين پستی و بی اخلاق را به دروغ تأييد می کنند. 1

نام چنين پليدی اندر پليدی را هم گذارده اند «رعايت اخلاق»! به بيانی روشن، يعنی امری که به راستی ديگر اوج دروغ و دورنگی و پليدی و بد اخلاقی است، در جوامع مذهب زده و بويژه جوامع اسلام زده، يک ارزش اخلاقی به حساب می آيد. 1

ما وقتی رهايی راستين و ريشه ای را در گرو «راستی» می دانيم، بدين سبب است که دروغ، مادر و زاينده ی تمامی انحراف ها و تجاوز ها و جنايت ها و ديگر پليدی ها است. پدری که نمی پذيرد دختر نوجوان او نيازمند معاشرت با جنس مخالف و حتا سکس است، نه تنها فرزند خود را به دروغگويی و پستی وامی دارد، بلکه حتا او را طعمه ی يک تجاوز جنسی می سازد. 1

دختری گول متجاوز را می خورد و مورد تجاوز قرار می گيرد و کارش به خودکشی می کشد، که محروميّت شديد جنسی داشته باشد ـ فاقد آزادی معاشرت از سوی پدر و مادر خود باشد ـ نتواند در باره ی مشکلاتش با خانواده خود سخن گويد و در نتيجه از کمک و حمايت خانواده خود محروم باشد. من به ويژه دختران را آوردم، زيرا شوربختانه همچنان حتا مثلآ روشن انديش ترين خانواده های ايرانی هم معاشرت و روابط جنسی پسرانشان را با بيست دختر، افتخاری بزرگ به حساب می آورند و داشتن يک دوست پسر از سوی دخترانشان را بی ناموسی و ننگ. 1

در حاليکه بدين «راستی» نمی انديشند که هر يک از آن بيست دختر که با پسرانشان سکس دارند هم معمولآ مادران و پدران متعصب و نابخرد چون خود ايشان دارند و آن بيست دختر بی آگاهی خانواده های خود در چنين رابطه هايی هستند. همچنانکه بدون شک دختران خودشان هم بی آگاهی خودشان با پسرانی رابطه دارند که لابد آن پسر مسلمان هم با بيست دختر محروم و سرکوب شده و نگونبخت ديگر قربانی اسلام رابطه دارد. 1

و ای بسا که هر يک از آن دختران هم با بيست پسر دوستی داشته باشند. زيرا شمار دختران در ايران بيست برابر پسران نيست که بتوان تصور کرد هر پسری می تواند بيست دوست دختر داشته باشد. تمام اين دروغ ها و خود فريبی ها هم تنها ناشی از وجود همين آيين سربری و زنکش است که هيچ احساس انسانی و نياز و حقی را برای زن به رسميّت نمی شناسد. 1

اگر شما فقه شيعه را مطالعه کنيد، خواهيد ديد که بزرگترين رسالت اين آيين، مراقبت از پس و پيش مسلمين است. به گونه ای که اگر اين بحث لجن اندر لجن جماع و لواط را از رساله ی هر بزرگ ملا و يا مرجع تقليد حذف کنند، ديگر چيزی در آن رساله باقی نخواهد ماند، الا شايد ده در صد از آن. که تازه، حتا نيمی از همان ده در صد هم به آلت تناسلی حيوانات، يعنی به پس و پيش سگ و شتر اسب و الاغ مربوط می شود و چگونه رفتار کردن مسلمين با ادرار کوچک و بزرگ آن حيوانات. 1

فرجام سخن اينکه اگر در هستی شناسی و جهان بينی ايرانی بر خلاف آيين تازی،« راستی» بر تر از « پرهيزگاری» و هر ارزش ديگری بر شمرده شده، بدين سبب است که هر جامعه ای با «راستی» ـ يعنی با بيان روشن و پذيرش و نقد کژیی های خود، بدون شک به پرهيزگاری نيز دست خواهد يافت. ليکن هر آيينی که رسالت خود را تنها گسترش پرهيزگاری بداند، بی ترديد ريشه ی راستی ها را سوزانده، جامعه را به دروغ و ظاهر سازی کشانده و آدميان را به چند رويی و بی معنويتی سوق خواهد داد. 1

طبيعی ترين برآيند اين ظاهرسازی ها و پنهانکاری ها و دروغگويی ها و ده چهره داشتن ها هم، چيزی جز همين جنايت ها و تجاوز ها و خودکشی ها و نکبت ها و حقه بازی ها نخواهد بود که در جمهوری اسلامی وجود دارد و حکيم بزرگ توس بدان بی معنويتی ها« آز» و« ديوانگی» نام داده. همانگونه که حکيم اساسآ گوهر دين بهی را هم همين « راستی» خوانده است. 1

جز از راستي هر که جويد زدين -------- بـــر او بــاد نفـــرين بی آفـــرين
همه راســـتی جوی و فرزانگی ---------- ز تـــو دور بــــاد آز و ديوانگی

پاره ای از اينکه مشتی دستاربند ناپاک و غارتگر و جنايت پيشه مردم ما را به بی باوری کشانده اند بسيار شادمان هستند. اگر اين شادمانی از اينروی باشد که سرانجام مشت اسلام سربر و متوليان آن در جامعه ما باز شده، بجا و درست است، ليکن اگر اين شادی و خرسندی به سبب رخت بربستن اصل « معنويت» از ميان مردم ما باشد، بايد گفت که اين جای غم دارد نه شادمانی. چه که هيچ مردمی بدون برخورداری از يک تکيه گاه روحی هرگز به گشودن گره های کار خود توانا نخواهند بود. 1

ما اتفاقآ اينک بيش از هر زمان ديگری به معنويّت نيازمند هستيم. چرا که آزادی ميهن ما در گرو همين بازگشت به معنويت و همراهی و همياری و عشق و دوستی است. ليکن معنويتی براستی معنوی و ژرف و انسانی، نه از جنس معنويُت ملايان که خود منبع تمامی مفاسد و بی معنويتی هايی چون دروغ و سالوس و صد رنگی و غارت و شکنجه و قتل و تجاوز است. 1

و برای بازگشت به سوی منبع نور معرفت و معنويتی راستين و رستگاری، چه کاری نيکو تر و چاره ساز تر از بازگشت به آموزه های نياکانی خودمان که « راستی» در آن چونان گوهری تابناک می درخشد و به ما روشنايی راه و گرمای روح و روان و اراده و توان و اميد به زندگی می بخشد. 1

ممکن است کسانی اين سخن مرا نپذيرند، ليکن من بی توجه به عدم پذيرش ديگران، اين باور ژرف درونی خود را به روشنی می آورم که تا ما آموزه ها و جهان بينی و باور نياکانی خود را بر اين باور متجاوز و اشغالگر چيره نگردانيم، نخواهيم توانست که دوباره ايرانی شويم. و مادام هم که ايرانی نشده ايم، اگر اين فتنه را هم از سر بگذرانيم، دهها فتنه ی ديگر از سوی اشغالگران تازی صفت در کمين سعادت و نيکبختی ما خواهد بود. 1

ما با اين بزرگترين خسارت تاريخی که داديم، بايد يک بار برای هميشه تکليف خود را با اين مانيفست تجاوز و مادرکشی و جنايت و تباهی روشن کنيم. اسلام به ضرب شمشير خون چکان تازی های وحشی و با کشتار پدران و تجاوز به مادران گران ارج ما، با تخريب فرهنگ و آموزه های ملی ما سايه ی شوم و نکبت بار خود را بر ملک ما گستراند، و بر ما است که با بيرون راندن يکباره و يکسره ی اين آيين اهريمنی از ملک نياکانی خود، دوباره مجد و شکوه و عظمت و شوکت و آبروی به يغما رفته ی خود را به چنگ آريم. 1

اين مهم هم تنها در گرو بازگشت به همان آموزه های بومی و نياکانی، به ويژه گوهر بی همتای « راستی» است که اشغالگران آن اصل بنيادين خردگرايانه و اخلاقی را از جهان بينی و سياست و فرهنگ اصيل ما پاک کرده، بجای آن، سنت های پليد اين آيين ضد بشری سراسر دروغ و نيرنگ و جنايت را گسترش داده اند، آنهم به عنوان ارزشهای آسمانی و خداوندی.همين / امير سپهر


www.zadgah.com

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker