آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Tuesday, July 15, 2008

 

... VOA ما را به



زاد گـــاه
امير سپهر


ما را به
VOA
و ديگر رسانه های بزرگ راهی نيست ! 1

دوستان زيادی مرتبآ می پرسند که چرا نگارنده در برنامه های صدای آمريکا شرکت نمی کنم که بردی زياد در درون و برون دارد؟ در پاسخ به اين گراميان بايد بنويسم، جدای از اينکه من اخلاقآ براستی هيچ در پی مصاحبه و مطرح شدن و کسب نام نيستم، اگر هم می خواستم مرا به آن رسانه راه نمی دادند. افرادی مانند مرا به خيلی جا ها راه نمی دهند. چون، ما هم گذشته ای پاک و بی خيانت و اشتباه داريم، هم بی تربيت هستيم و از سرنگونی سخن می گوييم و هم اينکه از خاتمی و خاتمی چی ها و آخوند کديور و ابراهيم يزدی و سروش ها... خوشمان نمی آيد. 1

از همه ی اينهاهم بد تر اينکه، ممکن است خدای ناکرده ما نام احمدی نژاد شاگرد حلبی ساز را بی پيشوند "آقای دکتر" برزبان آوريم، علی خامنه ای روضه خوان را بی پيشوند آيت الله مورد خطاب قرار دهيم و يا به هنگام نام بردن از محسن رضايی، زبانم لال، يادمان برود که پيشوند های "آقای تيمسار سرلشگر دکتر" را بکار ببريم و اين مصيبتی سخت و سهمگين برای صدای آمريکا باشد. از همان بچه چوپان تروريست دکتر شده که در حال حاضر تحت تعقيب اينترپول، پليس بين المللی است. 1

صدای آمريکا در تيول حجت الاسلام سيد علی رضا نوری زاده و رفقای او است گراميان من. تريبون در آنجا در اختيار کسانی است که هزار خطا و خيانت در پرونده سياسی خود دارند، نه افرادی چون من که پيش از اين قادسيه دوم هم می دانستم که ايران به سوی کدام جهنم دره ای می رود و بدان دليل هم، حتا پيش از انقلاب آخوندی هم ضد انقلاب بودم. 1

در آن رسانه «صدای آمريکا» از همه ی مفاخر علم و ادب و هنر و بزرگان سياست جهان می توان تنها با نام خودشان ياد کرد؛ همچون لينکلن و پاستور و ولتر و گاندی و اشتراووس و بتهون و رامبراند و مارتين لوترگينگ و ماندلا و رزولت و آيزنهاور و بوش ...، اما در جلو نام احمدی نژاد و الله کرم و انبارلويی اگر واژه ی "دکتر" را نگذاريد، بی احترامی است. ضمنآ ممکن هم هست که ما بی تربيت ها نقدی کوچک از قطع دست و پا و تازيانه و چشم در آوردن به عمل آوريم و اين به تريج قبای بعضی از اين قمه زن ها و سربران بر خورد و دين ستيزی محسوب شود.

آنجا دکتر نوری زاده می تواند فضل فروشی کند که بيست و نه سال است همچنان شبانه روز از کرامات و بزرگی های شيوخ سربر سخن می گويد و از عشق عميق سربران دزد و متجاوز اين رژيم به ايران. سيد اولاد پيغمبری که باور داشته باشد که بقول خودش از "مرحوم مطهری" متفکری بزرگتر و ايران دوست تر و آزادی خواه تر در ايران وجود نداشته، يعنی از همان شيخ ضد ايرانی و فحاشی که به دليل برگزاری سنت های نياکانی چون چهارشنبه سوری و نوروز، ما و نياکانمان را به روشنی "خر های بيشعور" می خواند و فايل صوتی اين اهانت های مستهجن و چهارپاداری آن آخوند مرتجع، در صد ها سايت اينترنتی قابل شنود است. 1

همينجا اينرا بار ديگر هم بياورم که مرادم ابدآ شخص خودم نيست. زيرا بی اينکه تعارف کرده يا خودم را لوس کنم، چند سالی است که بطور کلی عطای هر چه مصاحبه است را به لقايش بخشيده ام و تنها ارتباطم با هم ميهنانم از راه همين نوشتن است. اين راه ارتباطی را هم، هم دوست می دارم، هم پرفايده تر و ماندگار تر می دانم و هم تأثير گذار تر. پس، اگر آنان حتا از من دعوتی هم بعمل آورند، نخواهم پذيرفت. 1

اصولآ با آن سياست محافظه کارانه و اکتفا کردن صرف به گفتن اخبار بدبختی ها و تفسير نگونبختی مردم ايران از ديد من، اصلآ همان حجت الاسلام سيد علی رضا نوری زاده هم به درد آن دستگاه می خورد که با معرکه گيری های بدون محتوا و بی بخار خود همچنان مردم غافل و گرفتار را با داستانسرايی های تکراری و ملال آور سرگرم سازد نه من. يا محسن سازگارا و شيخ علی افشاری ... بی داشتن هيچ برايندی از اينهمه دانستانسرايی های ملال آور حوزوی، بی ارايه ی انديشه ای نو، نشان دادن راهی و هدفی حتا در لفافه و غير مستقيم. 1

صلوات خود محمد و آل محمد بر زنده و مرده ی اين شيخ نوری زمان ما باد که در طول اين چند ساله با دفاع مداوم از سربران رژيم در کيهان لندن و صدای امريکا و معرکه گيری های شخصی خود، سرانجام کاری کرده بجای اينکه ما از اين سربران طلبکار باشيم که هستی و کشور ما را با امام و انقلاب شوم و ضد ايرانی خود برباد دادند، ما احساس گناه و بدهی کنيم. 1

حال ما بايد خجالت بکشيم که مثلآ چرا آقای دکتر سازگارا (پايه گذار سپاه پاسدارن و فدايی خمينی) به زندان رفته، چرا آقای حجاريان (پايه گذار شکنجه گاههای رژيم) بوسيله رقبای سربرش ترور شده، چرا گنجی مريد و پاسدار خمينی اعتصاب غذا کرده و يا برای چه آقای موسوی خوئينی های حزب الهی بوسيله همپالکی های ديروز خود دستگير شده ... و يا مثلآ چرا فلان روزی نامه هاشمی رفسنجانی دزد و جنايتکار بسته شده و سردبير آن بيکار گشته است. 1

يعنی حال ما قربانيان و هستی باختگان شرمنده ی قاتلان هم ميهنان و عمر و جوانی و هست و نيست خود گشته ايم نه آن قاتلان و مريدان جان برکف ديروز و حتا حال روح الله خمينی. حجت الاسلام نوری زاده آن اندازه برای اين سربر ها و لمپن های ديروز تبليغ کرده که بسياری از آدمهايی چون من که از روز نخست هم از خمينی و آن فتنه ی کثيف او نفرت داشتيم و جزای آنرا هم داده و همه ی جوانی و زندگی و کشورمان برباد رفته، اصلآ ديگر يادشان نمی افتد که از خود بپرسند آخر ما چه بدهی به اين بچه پاسدار های ديروز و هنوز حزب الهی داريم؟! 1

اينها که آقای نوری زاده برايشان يقه می دراند از ديد من گر چه هنوز هم چندان تغييری نکرده اند، اگر هم کمی متحول شده باشند و راستی در کارشان باشد، باز قربانی جهل خود شده اند نه ما. يعنی اگر زندان رفتند از نابخری خودشان بوده. چشمشان کور، می خواستند ايرانسوزی نکنند تا کشور و مردم و خود را به نيستی کشند. 1

آخر مثلآ من و ما چه بدهی به آقای امير انتظام داريم که خود از ايران سوزان درجه يک و ياران خمينی و سخنگوی دولت قادسيه دوم بوده. او پس از اينکه دانسته چه غلطی کرده، کمی نادم گشته و بوسيله رفقای ديروزش زندانی گشته. زندانی که او کشيده، پس دادن کمی از کفاره گناه ضد ميهنی خود وی بوده نه جرم و خطای من و مای قربانی افرادی چون او. پس، ايشان هستند که بايد همچنان از ما خجالت بکشند نه ما قربانيان از ايشان. 1

اين جناب هر روز هم برای ما يک متفکر و آزادی خواه و سوپراستار از اين بچه پاسدار ها می سازد. روزی از سعيد حجاريان لات و لمپن، روزی از روضه خوانی چون خاتمی شياد و ضد ايرانی و نزديکترين سرسپرده و نوچه خمينی، روزی از موسوی خوئينی های مورد تأييد شورای نگهبان و روزی هم حتا از منوچهر متکی سربر و بی آبرو و پسمانده که با جوراب عنابی و کفش کتانی در نشست های بين المللی شرکت می کند. 1

امروز هم که نوبت به احمد زيد آبادی رسيده که آدمی وقتی مصاحبه او را گوش می کند، براستی و وجدانآ اين احساس را پيدا می کند که گويی در بهترين حالت هم يک فراش مدرسه و يا لبنيات فروش دارد در زمينه فرهنگ و سياست سخن می گويد. 1

من يکبار ديگر هم اين را در يکی از نوشته هايم آورده ام که نود در صد اينها که امروز در داخل کشور رجال سياسی و روزنامه نگار و روشنفکر و نويسنده و تحليلگر... به حساب می آيند، آدم های بی مقدار و کم مايه ای بيش نيستند. همگی اينها شخصيّت های برجسته ی جمهوری اسلامی هستند نه مردم ايران. 1

زيرا جمهوری اسلامی با سياه کردن روزگارانديشمندان و روشنفکران و سياسی های خوشفکر و آگاه ايران، باعث فرار آنان شده و از اين رو است که حال دور به دست افراد بی مقداری چون عيسی سحر خيز ها و رجبعلی مزروعی ها و ابطحی ها و زيد آبادی ها و قوچانی ها ... افتاده، ورنه اينها اصلآ شکل اين حرف ها نيستند

در يک ايران آزاد که برای تمامی ايرانيان امکان کار و زندگی وجود داشته باشد، اين چهره های به اصطلاح برجسته ی فرهنگی و سياسی و حقوق بشری جمهوری روضه خوان ها، در بهترين حالت هم حتی شغلی بهتر از بايگان در يک شرکت تخليه چاه نمی يابند. مدارک تحصيلی سطح و روشنفکری و افکار اينان در برابری با خرد و انديشه و شخصيّت بسيار نازل و مبتذل همان دکتر احمدی نژاد ها و دکتر شمقدری ها و دکتر الهه کولايی ها و دکتر انبارلويی ها ارزشمند است نه اينکه براستی کسی باشند. 1

در اين ميان تنها تأسفم از آقای دکتر کامبيز محمودی است! فردی با آن پيشينه ی دراز و درخشان که توجه ندارد امروز اولويّت کار مردم هستی باخته ی ايران، شنيدن و تفسير اخبار تجاوز به جان و مال و ناموس خودشان نيست. تفسير کردن اخبار نگونبختی و اسارت هم ميهنان و دزدی و تجاوز و شکنجه و کشتار آنان وسيله اين رژيم، چه گره ای را می تواند از مشکلات ايشان باز کند آخر! 1

اگر مراد آگاه کردن مردم است، از ديد من که هيچ کس و نهاد و گروهی چون خود مردم ماهيّت اين نظام را نمی شناسند، به و يژه مردم درون کشور که خود هر روزه دهها بار با چشم و گوش خود شاهد اين فجايع هستند. در درون آن جهنم هم خود بيش از هر کسی اين ظلم ها و توهين ها و جنايات را با پوست و گوشت و استخوان خود لمس و حس می کنند. 1

صدای آمريکا البته تنها يکی از رسانه های مهم است که در های خود را بر روی مبارزان راستين قفل کرده. چه که ديگر رسانه های مهم هم آن بخش اندک را که براستی خواهان آزادی و سرفرازی ميهن خود هستند کاملآ تحريم کرده اند. برای همين هم شوربختانه کاری از دست ميهن پرستان راستين بر نمی آيد. عدم وابستگی، تهيدستی، فقدان امکانات و همين راه نداشتن به رسانه های بزرگ است که مبارزان راستين را افليج و زمينگير کرده، ور نه اين نظام خيلی پيش از اينها بايد به درک واصل می شد. 1

در اين فضای شلوغ و مسموم و در ميان اينهمه شياد و شعبده باز سياسی و ميهن فروش و باند های مافيايی رسانه ای، اصولآ آن دسته که صدای شان از همه کمتر به گوش مردم می رسد، اتفاقآ همانا مبارزان راستين هستند. مردم ما هم از اين روی تقريبآ تنها شيادان را مرتبآ در رسانه ها ديداری و شنيداری ديده و شنيده و ايشان را مبارزان راستين می پندارند، نه آن انسانهای راستگو و درستکردار را که اصولآ به وسيله باند های مافيايی رسانه ای بايکوت کامل گشته اند. به همين سبب هم مبارزه ای درست و هدفمند و همه گير در ايران وجود ندارد. 1

دور، دور ارباب سالوس و شعبده بازان سياسی است. حال همه ی امکانات در دست هم آنانی است که بالاخره در درازای چند سال موفق شده اند که شنيدن اخبار برباد رفتن شرف و ناموس اين مردم را به عنوان مبارزه ی سياسی جای اندازی کنند. بگونه ای که اين ملت اينک، شنيدن اخبار چگونگی برباد رفتن شرف و ناموس خودشان را مبارزه ی سياسی می انگارند، و روايتگران اين ننگ ها و بی آبرويی ها را هم مبارزان بزرگ سياسی. 1

اين دسته، حال مردم ما را به شنيدن اخبار هر چه زياد تر از هستی ساقط شدن و هر چه بيشتر برباد رفتن شرف و ناموس شان کاملآ معتاد کرده اند. نام اين پروسه ی پفيوز سازی و گسترش لااباليگری و بی غيرت را هم گذارده اند « افشاگری» و مبارزه ی متمدنانه مدنی و به دور از خشونت !!! 1

مردم ما اينک به همين دلخوش اند که مثلآ بدانند چگونه کسانی به نواميس شان تجاوز می کنند، چطور اوباش نقاب پوش در کوی و برزن زنان و دختران نازنين شان را مورد زشت ترين توهين قرار می دهند و ايشان را فاحشه خطاب می کنند، چطور جوانان شان اعدام می شوند، پروسه معتاد سازی جگر گوشگان شان چگونه اجرا می شود، احمدی نژاد با چه بی حيثيتی آبرو و نام نيک آنها را به لجن می آلايد، اين چپاولگران ضد ايرانی از چه راههايی هست و نيست شان را به تاراج و يغما می برند و چگونه ميهن شان در حال نابودی است. 1

اين مفسران خبر و افشاگران و تحليلگران ... فضا را آنگونه آلوده ساخته اند که حال هر نقد کوچکی از اين ايدئولژی جنايت گستر حاکم بر کشور ما، هر سخنی از ايستادگی و مبارزه و کوچکترين حرفی از گوشمالی دادن اين اوباش جنايتکار اشغالگر ايران، دين ستيزی و بی تربيتی و فحاشی و خشونت طلبی به حساب آيد. 1

مرتبآ هم به مردم گفته می شود که ما به دنبال انقلاب نيستيم، ما حتا شکستن شيشه ی يک پنجره را هم نمی خواهيم، نبايد هيچ کاری با باور های مردم داشت و در نتيجه هر گونه کاری جز وراجی بی پايان و نتيجه را هم که به عنوان عملی غير متمدنانه در ميان مردم جای انداخته اند. 1

سر آخر هم که برای کسی روشن نيست که بی مبارزه ای مستمر و با برنامه، بی دادن کمی هزينه، بی مقابله ای جدی با نظامی بدين وحشيگری و حتا بی هيچ نقدی از اين مانفيست جنايت که رژيم تمامی اين جنايات را در چهارچوب احکام آن انجام می دهد، چگونه می توان کشور از دست اين چاقوکشان و قاتلان و قوادان بی رحم پس گرفت آخر.لابد با شعر های صد من يک قاز اين سيد و جوکهای ملاحسنی آن دگر سيد؟!/ امير سپهر


www.zadgah.com

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker