آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Wednesday, July 02, 2008

 

... مصدق را در برابر پادشاه مگذاريد که


زاد گـــاه
امير سپهر



مصدق را در برابر پادشاه مگذاريد که از اين هم بی آبرو تر خواهيد شد ! 1




کاری نکنيد که عده ای جگر سوخته اما کم عقل، احمد آباد را به آبريزگاه مبدل کنند ... 1

بيشتر کسانی که دکان مصدقی باز کرده اند به اوباش و خرابکاران طرفدار تيم فوتبال انگليس می مانند که با زشت ترين شيوه حمايت از فوتبال آن کشور، تنها ننگ و نفرت برای آن کشور و تيم ببار می آورند نه محبوبيّت ...
1

...........................................................................

در فرودگاه

« Arlanda»
ی استکهلم بر روی کاناپه ای نشسته ام. منتظر رسيدن هواپيمای دوستی از فلوريدا هستم. برای اينکه حوصله ام از انتظاری دراز سر نرود، با خود روزنامه ای محلی و رايگانی دارم که بر روی صفحه ی نخست آن عکسی از زنده ياد دکتر مصدق چاپ شده. 1

خانمی کمی مسن تر از خودم که با ديدن روزنامه ی فارسی در دستم به ايرانی بودنم پی برده، به سوی من می آيد و به لهجه ی غليظ تهرانی خودمان از من می پرسد : آقا شما هم ايرانی هستيد؟ می گويم بله خانم. می پرسد شما هم منتظر مسافر هستيد؟ پاسخ می دهم بله. می گويد که او نيز منتظر ورود دختر و دامادش از کانادا است. 1

در کنارم می نشيند و پس از کمی پرس و جو که چند سال است اينجا هستيد و چند فرزند داريد و چرا با همسرتان متارکه کرديد و شغلتان چيست... ؟! وقتی سبب پريشانحالی های خودم را آن «انقلاب لجن» می خوانم، با آهی جگرسوز از ژرفای وجود، به عکس دکتر مصدق در روزنامه اشاره می کند و فريادگونه می گويد: « آقا! الهی که گور بگور بشود آن مصدق ... که ما هر چه می کشيم از آن مرد ... است و از طرفداران بی ... تر از خودش و از دست اين کمونيست های بی ...!» 1

می گويمش خانم، مصدق که در زمان آن انقلاب اصلآ زنده نبود ... و از وی می خواهم که زياد جوشی نشود. پاسخ می دهد: «جوشی نشويد يعنی چه آقا ؟! آخر آن شاه خدا بيامرز مگر چه چوب تری در آستين اين بی همه چيز ها فرو کرده بود که همگی دشمن او بودند. آقآ، آخر ما را چه به انقلاب! من خودم تهرانی هستم. قبلآهم پرستار بودم که بعد از انقلاب با خفت بيرونم کردند» 1

با دلی شکسته و اندوهگين و با مرواريد هايی از اشک در گوشه ی چشمانش ادامه می دهد : « به خدا قسم آقا من خودم شاهد بود که اون خدابيامرز در عرض چند سال ما را از کچلی و آبله و شپش و بی آبی و تراخم و نداری و نکبت، صاحب همه چيز کرد. آقا! آبرو داشتيم، خوشی داشتيم، دريا رفتنمان را داشتيم، کافه رستورانمان براه بود، بهترين برنامه های تلويزيونی را داشتيم، کنسرت داشتيم، امنيت داشتم و نعمت از زمين و آسمان ايران می باريد ...1

به خدا قسم آقا، وضع ما نسبت به خودمان حتا از اين سوئد هم خيلی بهتر بود. من که کارم از دستم رفت، خانه ام رفت، بچه ی جگر گوشه ام را بيخودی اعدام کردند، شوهرم دق مرگ شد، سه جگرگوشه ی باقی مانده ام هم که هر يک در گوشه ای از اين دنيا آواره هستند. خودم هم که غريب و بی کس افتاده ام گوشه ی اين سوئد لعنتی. در ايران هم که نه ديگر امنيتی هست و نه آبرويی و نه ذره ای انسانيت». 1

و در پايان هم چيزی را می گويد که مرا به شدت به فکر وامی دارد. او می گويد: « آقا من و سه نفر ديگر از دوستان و فاميل بالاخره دو سال پيش برای زيارت قبر خدابيامرز شاه به قاهره رفتيم تا حلاليت بطلبيم. چون ما يکی ـ دو باری از روی خريّت رفته بوديم تظاهرات و در آن ظلم به آن مرد شريک بوديم. می خواستيم وجدانمان آسوده شود. وقتی هم که آنجا بوديم خيلی ها را ديديم که از همه جای دنيا به زيارت قبر شاه آمده بودند. حتا از خود ايران. و ادامه داد : « بخدا هر کسی که از در مسجد وارد می شد، طوری گريه زاری می کرد که آدمی دلش از درد می ترکيد!» 1

باری، اين تجربه ی شخصی را آوردم که بگويم اين نظر اکثريت مردم کوچه و بازار ما است، و حال بنگريد سرنوشت و عاقبت دشمنان آن پادشاه را. در آخرين سالروز مرگ زنده ياد مصدق، تعداد حاضران در احمد آباد کنار تهران، حتا به صد نفر هم نرسيد، سالروز کشته شدن فروهر ها هم در خود تهران حتا با نفراتی کمتر از صد نفر برگزار شد و چند روز پيش هم که نهضت آزادی برای بزرگداشت مهندس بازرگان و شريعتی و چمران و خود نهضت آزادی... توامآ مراسمی را در حسينيه ارشاد تهران برگزار کرد، تعداد حاضران حتا از پانزده تن هم فرا تر نرفت که آن پانزده نفر هم که فقط خود برگزار کنندگان مراسم بودند. 1

در اينجا نکته ای بسيار ظريف وجود دارد که من شک ندارم که بسياری از آن غافلند، به ويژه آنان که شب و روز مصدق، مصدق سق می زنند. آن نکته هم اين است که اگر کسانی خيال کنند که نام مصدق سرمايه ای برای دستيابی به محبوبيّت و مشروعيّت است، سخت و به گونه ای ريشه ای در اشتباه هستند، به ويژه آنان که تلاش می کنند محبوبيّت مصدق را در برابرمحبوبيّت پهلوی ها، به ويژه پهلوی دوم برجسته سازند. 1

امروز هر گونه قرار دادن زنده ياد مصدق در برابر انوشه روان محمد رضا شاه پهلوی، تنها به نفرت و دوری بيشتر مردم از مصدق منجر خواهد شد. من شک ندارم اگر روزی جسد آن پادشاه مدفون در غربت به ايران بازگردانده شود، گور او قبله گاه و ميعادگاه راستين ميهن پرستان خواهد شد و زائران گورش حتا از زائران امام رضای ملايان در مشهد هم بسيار بيشتر. نه چون گور سوت و کور زنده ياد مصدق که هر ساله تنها پنجاه ـ شصت پير و پاتال تباهکار سياسی در آنجا حاظر شوند. روز به روز و نسل به نسل هم بر محبوبيّت آن پادشاه افزوده تر خواهد شد. 1

کما اينکه حتا حال هم بازديد کنندگان گور او حتا در قاره ای ديگر و ده هزار کيلومتر دور تر از ايران، سالانه دستکم ده برابر بازديد کنندگان گور زنده ياد دکتر مصدق مدفون در بيخ گوش ايرانيان در احمد آباد است. 1

زيرا اگر مصدق نفت را ملی کرد که تازه آنهم با کمک خود آن پادشاه بود، و پيش از او هم اصلآ ماندگاری بخش بزرگ از ثروتی بنام نفت با درايّت و ميهن دوستی پدرش رضا شاه بزرگ بود، خدمات پادشاهان پهلوی به ايران و ايرانی آن اندازه زياد و ريشه ای است که، هر ايرانی به هر سوی که بچرخد و با هر پديده اجتماعی که درگير شود، ناخواسته با آن کوشش های شگرف و جانفشانی های پنجاه و هفت ساله روبرو خواهد بود. 1

از جاده سازی و معماری و شهرسازی و ايجاد شيرخوارگاه و مهد کودک و کودکستان و مدرسه و دانشگاه و هنرکده و انستيتو و تالار های موسيقی و تئاتر و بيمارستان و يتيم خانه و بيمه درمانی و ثبت احوال گرفته تا برکشيدن دوباره ی فرهنگ و سياست و علم و هنر و فن داروسازی و حتا واژگان ايرانی، و مهم تر از همه هم، کارهای سترگ و جاودانه ای چون باز گرداندن کيستی و غرور به ايرانی و آزاد ساختن زنان ايران از زندانی هزار و سيصد ساله و ايجاد دادگستری عرفی و مدرن ... 1

بنابر اين، چه کسانی را خوش آيد و چه نه، مصدق اصلآ در کاليبر پهلوی ها نيست که بتوان آن سه شخصيّت را با هم مقايسه کرد. دکتر مصدق شخصيّتی صرفآ سياسی است که بيشتر هم کسانی که با مقوله ی سياست در ارتباطند به کارنامه او می پردازند، پهلوی ها ليکن چهره هايی چند بعدی و اجتماعی هستند که در هر گوشه از ايران نشانی از آنها وجود دارد. به همين سبب هم از روستايی کاملآ بيسواد و هرگز شهر نديده و فرش فروش و نانوا و سبزی فروش غير سياسی گرفته تا اساتيد دانشگاه و پژوهشگران تاريخ و پزشکان و پرستاران و تمامی ديگر گروههای اجتماعی آنها را می شناسند و در آينده هم بخوبی خواهند شناخت. 1

داستان دگرگون سازی ها و خدمات پهلوی ها در تمامی زمينه ها آن اندازه زياد است که سينه به سينه از مادر به فرزندان و از فرزندان به فرزندان بعدی انتقال خواهد يافت. همانگونه که قدردانی و مهر به پهلوی ها هم چون شير مادر در وجود هر ايرانی شهری و روستايی جاری خواهد شد، و من در اين مورد ترديد ندارم. 1

چنانکه روز به روز بر شمار دوستداران راستين و بسيار کم سن و سال آنان افزوده می گردد. حال جوانانی شيفته و ستايشگر پادشاهان پهلوی هستند که هرگز در روزگار آنها نزيسته و اصلآ پس از آن فتنه ی شوم به دنيا آمده اند. فراموش نکنيم که در ديار ما هنوز هم تاريخ و فرهنگ سينه به سينه است که گسترده و همه گير و جاری می شود نه فرهنگ کتبی و مغرضانه ی عده ای توده ای ميهن فروش و عده ی ديگر نابينا گشته از کينه شتری. 1

پس، کسانی که مصدق را دشمن پادشاهان پهلوی می خوانند، کسانی که بنام مصدق (تا گلو مشروطه خواه) جر زده و علم جمهوری خواهی برداشته اند و کسانی که تصور می کنند با فحاشی به پهلوی ها بنام طرفداری از مصدق ( که خود او هيچ گاه کوچکترين بی ادبی به پهلوی ها نکرد)، بر محبوبيّت مصدق و خود می افزايند، بدانند که هم خود را بی آبرو می کنند و هم بزرگترين ضربه را به مصدق وارد می سازند. هر گونه اهانت بنام مصدق به پهلوی ها، تنها به انزجار باز هم بيشتر از مصدق و مصدقيون منجر خواهد شد. 1

از ديد من کسانی را می توان ايران دوست راستين و دلسوز و فرزانه خواند که هرگز چهره های خدمتگذار ايران را در برابر هم قرار ندهند و بنام مردگان برای خود دکان شيادی نگشايند. زنده ياد دکتر مصدق پاره ای جدايی ناپذير از تاريخ ميهن ما است، همانگونه که پهلوی های انوشه روان بزرگترين و اصلی ترين پاره ی تاريخ نوين ايران هستند، همچنين احمد قوام و زاهدی و هويدا ... هر کدام از اينها هم اشتباهاتی داشتند و اختلافاتی با هم. اما اين اختلافات نبايد باعث شود که ما برای دفاع از يکی، ديگری را لجنمال کنيم. 1

نگارنده خود از عاشقان راستين زنده ياد بختيار بودم و همچنان هم او را روشن بين ترين و باشرف ترين و ميهن پرست ترين شخصيّت سياسی اين سی سال می دانم. برای ماندگاری و با اميد توفيق دولتش هم از همه چيز خود مايه گذاشتم، با اينهمه تا آنجا که به خاطر می آورم، در تمجيد از او و خيانت ننگينی که همين جبهه ملی و نهضت آزادی اسلامی ... در حقش کردند، تا کنون دو مقاله بيشتر ننوشته ام. زيرا نيک می دانم که اين افراط و تندروی و لمپن بازی ها در طرفداری از کسی، فقط به دلزدگی مردم از وی منجر می شود نه محبوبيت بيشتر او. 1

بيشتر کسانی که دکان مصدقی باز کرده اند به راستی دقيقآ به اوباش و خرابکاران طرفدار تيم فوتبال انگليس می مانند که با زشت ترين شيوه حمايت از فوتبال آن کشور، تنها ننگ و انزجار برای آن کشور و تيم ببار می آورند نه محبوبيّت. به و يژه مهندس بهرام مشيری که از ديد من اين شخص بيمار و کور شده از کينه، اصلآ مصدق را دوست نمی دارد. او از اين نام فقط برای عقده خالی کردن و فحاشی به پادشاه فقيد استفاده ابزاری می کند. آنهم به ارزان ترين و مهوع ترين شکل ممکن. 1

اخلاقآ نوشتن اين جمله برايم بسيار دشوار است، ليکن با اميد به خود آوردن عده ای دگم و لمپن سياسی می خواهم فاش بنويسم که کاری نکنيد که جوان از دست دادگان و مادران و پدرانی که از پی آن « انقلاب لجن» شما بر عليه پادشاه، بکارت دخترانشان به فروش و تجاوز رفت، از خشمی کور و از سر نادانی احمد آباد را به آبريزگاه مبدل کنند. 1

آخر شما بر اساس کدام سند و يا وصيتنامه مصدق، خود را وارثان راستين او قلمداد می کنيد. چند سال ديگر می خواهيد خود را از آنجای مصدق آويزان کنيد. شما اگر برنامه و ميهن پرستی و شهامت و جربزه داريد، از خود و اقدامات ميهن خواهانه خود بگوييد نه مصدقی که روزی با پادشاهش اختلاف نظر (توده ای ساز) داشته و سالها است که مرده و رفته. 1

اگر در کارنامه مصدق خدماتی هست، اصلآ به کارنامه شما چه ارتباطی دارد. کارنامه خود شما در دفاع از اين بدبختی و بيچارگی و بی آبرويی و ايرانسوزی آن اندازه سياه و ننگين است که کوچکترين پيوند زدن آن به مصدق، تمام کارنامه ی او را هم به لجن می کشد. يعنی از ديد شما ملت ايران تا بدين اندازه بی شعور و کم حافظه شده که به همين زودی فراموش کرده که بيست و نه سال پيش همين شما مثلآ مصدقيون بوديد که اين اوباش دزد و متجاوز و آدمکش را بر ما مسلط ساختيد؟! 1

باور کنيد مردم شما را خوب می شناسند. به همين خاطر هم حتا کوچکترين اعتباری برايتان قائل نيستند. تمام فراخوان هايتان هم که با بی تفاوتی کامل مردم روبرو می شود. پس، بس کنيد اين مصدق بازی تهوع آور را و خجالت بکشيد و بجای پنهان کردن خود در پشت نام آن مرده، با اقرار به خطا ها و خيانت های خود از ملت ايران پوزش بخواهيد و خود و مصدق را بيش از اين بی آبرو و سکه ی يک پول مکنيد! همين./ امير سپهر

www.zadgah.com

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker