زاد گـــاه
امير سپهر
راديو فردای پيشين، يکی از روشن ترين نمونه های بی وجدانی و خودفروشی عنصر ايرانی
شايد کسانی با ديدن واژگان «خودفروشی» و «بی وجدانی» خيال کنند که مرادم توهين به کارکنان راديو فردا است. ليکن من نه تنها قصد توهين به اين هم ميهنان شريف خود را ندارم، بلکه می خواهم در اين نوشته به ايشان پشتگرمی هم بدهم. چون اينک يک ماهی می شود که اين راديو از کار های رسوای گذشته خود دست برداشته و سر براه شده است. البته نه داوطلبانه، بلکه در اثر لو رفتن آن شيوه های شرم آور در نزد کنگرسمن ها و مقامات آمريکايی و تحت فشار بودن. با اينهمه من باز خوشحالم. آرزو هم دارم که ديگر آن شيوه ها تکرار نشود. 1
همه می دانيم که تهمت های زيادی به کارکنان اين راديو زده می شد و همچنان زده می شود. مثلآ اينکه اين راديو به دست جاسوسان و عوامل جمهوری اسلامی افتاده است. ای بابا، راديو فردا لانه ی توده ای ها است. کارکنان راديو فردا همگی خائن هستند. مشتی وطن فروش در اين راديو نفوذ کرده اند و دهها گونه از اين تهمت ها. 1
اما از آنجا که من اين واژه خيانت را هيچ دوست نمی دارم که بعضی از هم ميهنان ما شوربختانه مدال آنرا براحتی آب خوردن بر گردن مخالفان فکری خود آويزان می کنند، و اينرا نيز کاری ناجوانمردانه می دانم که حتا کسی را بدون داشتن مدرکی معتبر و محکمه پسند عامل رژيم بخوانم، اصل را بر برائت گرفته و می گويم که اصلآ تمامی کارکنان ايرانی اين رسانه همگی ايرانيان غير وابسته به رژيم ملايان اشغالگر ايران هستند. 1
بسيار خوب، همه می دانيم که راديو فردا رسانه ای است متعلق به آمريکائيان که بودجه آن نيز از محل مالياتهای شهروندان آن کشور تامين می شود، گر چه گفته می شود که رسانه هايی چون صدای آمريکا و راديو فردا رسانه هايی غير وابسته به دولت و آزاد هستند، ليکن من حتا اين فرض را می گيرم که خط کلی راديو فردا نيز بوسيله ی آمريکائيان ديکته می شود، ليکن در اينکه مجريان اين برنامه ها عده ای ايرانی هستند که ديگر جای ترديد نيست، ايرانيان عزيزی که امروز در اثر وجود يک رژيم قرون وسطايی و ايران کش و ننگين در کشورشان، خود به بی آبرو ترين و وحشی ترين و فقير ترين ملت جهان بدل گشته اند. 1
خوب، در چنين وضعيّتی وظيفه ی انسانی و وجدانی و شرافتی ايرانيان شاغل در اين رسانه چيست؟ جز اين که اين بزرگواران حتی در انتقال خبر ديکته شده از سوی آمريکائيان نيز از تمامی توانمندی ها و ابتکار های حرفه ای و شگرد های رسانه ای خود سود برند که بنوعی زهر خود را به اين رژيم اشغالگر کشورشان بريزند؟ به رژيمی که اگر هم خواهر و زن و مادر اين کارکنان محترم را به تن فروشی نيانداخته باشد، بدون شک يکی از دختر خاله ها، دختر عمه ها، برادر و خواهر زاده های جگر گوشه آنان و يا حتا دختر و خواهر و زن يک همسايه و يا حتا همشهری ايشان را به فاحشگی انداخته! 1
اما تا همين يک ماه پيش از اين، اين ايرانيان شرف آلوده گشته و بی آبرو شده در جهان چه می کردند؟ وقتی به وبسايت راديو فردا سر می زدی، ابتدا شک می کردی که يارب، آيا اين وبسايتی است متعلق به آمريکا که به دست ايرانيانی اداره می شود که رژيمی کثيف و انيرانی شرف و ناموس آنها را آلوده و ننگين کرده يا وبسايتی متعلق به وزارت اطلاعات آن رژيم ضد ايرانی و متجاوز و ايرانی کش ؟! 1
در حالی که در آمريکا رخدادی به بزرگی انتخاب رئيس جمهور در جريان بود، تيتر اول راديو فردا اين بود که «حسين شريعتمداری در حسينيه ی الشتری های مقيم مرکز، طی يک سخنرانی گفت که مخالفان نظام مقدس اسلامی ما مشتی جاسوس آمريکا و نوکر صهيونيزم هستند که به دامان اربابان خود پناه برده اند». زمانی که رژيم مشغول شکنجه و کشتن جوانان برومندی چون ولی الله فيض مهدوی و اکبر محمدی بود، راديو فردا دو روز تيتر بزرگ می زد که «محمود احمدی نژاد در سفر خود به ساوجبلاغ طی سخنانی پرشور اعلام داشت که ما بزودی اسرائيل را از صفحه ی روزگار محو خواهيم کرد». 1
راديو فردا ای که هرگز پس از ساعت ده شب اروپا تا پسين صبح وبسايت خود را آپديت نمی کند، به ناگهان در يک نيمه شب با درشت ترين حروف ويندوز تيتری زير نام «خبر فوق العاده» می زد با اين عنوان که «نشست پنج به علاوه يک بر سر تحريم جمهوری اسلامی ايران با شکست روبرو شد» و اين نوشته را هم چهار روز تيتر اول خود می ساخت ووو. خلاصه کار بجايی رسيده بود که اين راديو با يک وقاحت مثال زدنی حتا آن بخش از سخنان رئيس جمهوری آمريکا که ممکن بود کمی به تريج قبای جمهوری اسلامی بر بخورد را هم بی هيچ شرم و حيايی از سخنان بوش حذف می کرد. 1
باری، همانگونه که در آغاز نوشتم، نگارنده چون هيچ مدرکی دال بر خائن بودن کارکنان اين رسانه در دست ندارم، به خود اجازه نمی دهم که هيچ تهمتی را به اين هم ميهنان بزنم. اما با توجه به اينکه می دانم بسياری از کارکنان اين راديو به ايران مسافرت می کنند، در بهترين و منصفانه ترين داوری می توانم همه ی اين اعمال شرم آور و ننگين را به حساب باج دهی به رژيم در برابر همين رفت و آمد به ايران بگذارم. 1
به زبانی روشن تر، آنچه که کارکنان اين راديو تا يک ماه پيش انجام می دادند، فقط از بی وجدان ترين و خودفروش ترين ايرانيان بر می آيد. از مشتی ايرانی بی رگ و غرور باخته که تنها و تنها بخاطر رفت و آمد به ايران و پز دادن به در و همسايه ی فقير و گرفتار و بدبخت و حتا ناموس باخته خود، حاضر بودند نه تنها به ميهن خود پشت کنند، بلکه حتا بر روی شرف و وجدان و انسانيت خود نيز آب دهان اندازند. 1
البته درد بزرگ اين است که کارکنان راديو فردا در اينجا فقط مشتی نمونه از ميليون ها خروار خودفروشی هستند. زيرا بی پرده می نويسم که اينک بيش از نود در صد از ايرانيان اين سوی آب هم همين گونه به ميهن و مردم خود بی وفا شده و از ايرانی پرغرور با آن پيشينه ی درخشان، به موجوداتی بی رگ و وجدان دگرديسی کرده اند. به کسانی مبدل شده اند که فقط در فکر خوشی های سطحی و زودگذر خويش هستند. به انسانهای هويّت باخته ای که به نازلترين بهايی ميهن و مردم و تاريخ و گذشته و فرهنگ و شرافت ملی و افتخارات و تمامی ميراث های نياکان پاک خود را به عده ای چاقوکش پست و ناکس و بی هويّت انيرانی فروخته اند. 1
و اين براستی برای ايرانيانی چون من، شگفت انگيز حکايتی و جگرسوز دردی است. برای منی که پس از آوارگی از ميهنم، جز داغ جگرسوز پدرمردگی و مادرمردگی، داغ بيش از چهل تن از تن پاره های خونيم بر جگرم خورده است و سالها است که بغض ديدن و گريستن بر گور عزيز ترين عزيزانم نفس کشيدن را برايم دشوار کرده، با اينهمه از خود شرم دارم که حتا فکر انصراف از مبارزه با اين اوباش اشغالگر ميهنم را هم به مخيله ی خود راه دهم، و هستند چه بسيار ايرانيانی که اوضاعشان حتا بسی جگرسوز تر از من هم هست. بهر روی، آرزو می کنم که اين نوشته من تکانی به وجدان خفته ی هم ميهنان گراميم در راديو فردا و اين سوی آب باشد، ولو يک تلنگر نسيم آسا، که اصولآ مرادی هم جز اين نداشتم. همين) 1