آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Wednesday, April 16, 2008

 

يا رژيم و سبزی فروش های تازه ژورناليست شده ؟ (VOA)



زاد گـــاه
امير سپهر



(VOA) يا رژيم و سبزی فروش های تازه ژورناليست شده ؟!


سرچشمه ی سخن

نگارنده در ابتدا هيچ دوست نمی داشتم که وارد بحث (VOA) بشوم . زيرا که اين جار و جنجال ها را از سوی عده ای مغرض و حسود و مخرب می دانستم که امری زودگذر باشد. ليکن از آنجا که مشاهده کردم سايت های وابسته به رژيم تا چند اندازه به اين جنجالها دامن زده، و با تخريب و ترور شخصيّت کارکنان اين سازمان چگونه به سوء استفاده مشغول شده اند، بر خود وظيفه دانستم که به سهم خويش هم ميهنان ايران دوستم را از اين فتنه آگاه سازم.

من اگر تا زمان نوشتن متن پيشين ده درصد هم شک داشتم که اين فتنه انگيزی ها ممکن است از سوی رژيم نباشد و تنها کار حسودان است، اينک آن ده درصد ترديدم نيز از ميان رفته و حال به جد می نويسم که منشآء اصلی همه ی اين جنجال ها رژيم روضه خوان ها است. در اين راستا هم تمام عوامل مارکدار و پنهان خود را به ياری گرفته. حتا با پرداخت های ميليونی.


عده ای دلال و شياد هم البته با انداختن خود به ميان معرکه، به کمک رژيم شتافته اند، دانسته و با مزد، يا نادانسته و از سر جهل، يا اينکه از روی حسادت و عقده و کينه های شخصی. هدف تمامی اين ترور های شخصيّتی و تهمت ها هم همانگونه که در متن پيشين اشاره کردم، بی اعتبار ساختن(VOA) است، و گرفتن زهر اين رسانه ی خوب و پربار که رژيم ديرگاهی است که از نيش های آن به عذاب افتاده. از اينروی هم هست که نگارنده می خواهم در اندازه ی بضاعت و توانم با اين متن، آن نوشته پيشين را باز تر کنم.

با اين اميد که به روشن تر شدن ذهن هم ميهنانم بيشتر کمک کرده باشم. تا مبادا که در اين معرکه، نادانسته در دام رژيم و مشتی دلال ايران فروش گرفتار آيند و بجای کمک به ماندگاری و قوی تر شدن اين رسانه ی خوب و مفيد، به ضعف و خراب شدن آن کمک کنند.



شگفت اينکه آن کم سوادان بی بته و شهرت طلب که از راه اين رسانه به شهرت و حتی آلاف و الوف رسيدند، در اين روز های گرفتاری اين سازمان، بکلی کر و لال گشته اند و نشان می دهند که تا چه اندازه بی معرفت و فاقد پرنسيپ هستند! سپاس اهورای پاک را که من تاکنون هيچگونه رابطه ای با اين رسانه نداشتم و پس از اين نيز هيچ چشمداشتی ندارم. هر آنچه هم که می نويسم از ديد خودم در دفاع از حق است نه فرد يا افرادی ويژه. از اينهم مهمتر، در دفاع از ميهن و مردم در بند ميهنم و نه از اين تشکيلات.


آزادی دستاورد شعور و مبارزه است نه شعار و مبالغه !

در کوی نيکـنامــان مــا را گذر ندادند --------- گر تو نمی تغییر ده قضا را

پس از متنی که من در پدافند از VOA نوشته و منتشر ساختم، ايميل های فراوانی دريافت کردم. پاره ای مرا با واژگانی بسيار گرم و پرمهر خويش بسيار نواخته و شرمنده ام ساختند. پاره ای نکاتی را يادآور گشتند که بايسته بوده من در نگارش متن، آن نکات را فراچشم داشته باشم.

پاره ای دگر هم که مرا با ناسزا های چهارپاداری حسابی چوب زده و عامل صهيونيزم!(سيهونيزم) و آمريکا و
سازمانهايی چون
(CIA) و Pentagon و (AEI)... خوانده اند! که ای کاش اصلآ بودم، دستکم عامل آن آخرين سازمان، يعنی American Enterprise Institute.

که اگر مرا حتا کوچکترين راهی هم به (AEI) بود که خيلی خوب می شد. زيرا می توانستم جادو و جنبل ساحران و مارگيران PhD دار رژيم روضه خوان ها را در آنجا باطل سازم و کرکره دکان اين قوادان سياسی را با روشنگری پائين کشم. چشم سياستگزاران ينگه دنيا را به واقعييّت های جامعه ی ايران باز کنم. کاری کنم تا آن آمريکايی های ساده، بيش از اين فريب اين لابيست های هفت خط رژيم روضه خوان ها را نخورند.


ذهن ايشان را روشن سازم که حجت الاسلام دکتر حاج ری تکيه (اين آسوری تشرف يافته به دين مبين) و آيت الله زاد، دکتر حاج شيخ سيد ولی الله نصر ... برای نگاهبانی از آن بساط ننگين فتنه و چپاول و جنايت در ايران است که با پستی و خيره سری تمام به ايشان دروغ می گويند.

آمريکائيان را شيرفهم کنم که تبليغات اين دلالهای شيرناپاک خورده، که اکثريت ملت ايران را شيفته ی رژيم به شما معرفی می کنند يکصد و هشتاد درجه وارونه است. يعنی برخلاف گفته ی آن قوادان PhD دار، نود درصد از مردم بجای اينکه جانثار اين نظام باشند، به شدت از اين بساط ننگين ارباب سالوس نفرت دارند.

به هر روی، از گراميانی که در ايميل های خود مهری به من داشتند سپاسگزارم، از منتقدين نيز برای ژرفنگری که به خرج داده اند همچنين، برای فحاشان و تهمت زنان هم از ژرفای دل بهبودی، خوديابی و بازگشت به خويشتن انسانی خويش آرزو دارم. اميد که اين دسته از دورافتادگان از انسانيّت و خرد و داد، اين فحاشان و تروريست های شرف کش هم با ياری اهورمزدای پاک هر چه زود تر شفا يابند و به زينت شرافت و ادب و دادگری آراسته گردند. که اينها، بزرگترين و قشنگ ترين زينت های درونی برای آدميان در اين جهان هستی است.

در اين ميان اما چند تنی نيز بر من تاخته اند که چرا به عنوان يک ميهن پرست، از ميهن پرستی دگر، يعنی آقای دکتر مصطفی عرب در برابر VOA پدافند نکرده ام؟ بويژه آنکه اين تنش و بگو و مگوی بر سر پرچم شير و خورشيد نشان ايران بوده که گويا اين پرچم، پرچم ملی ما ايرانيان باشد. واژگان «گويا» و «باشد» را از اين روی می آورم که اين سخنان، پيش از اينکه بيان "آنچه هست ها"در جهان پيدا و ملموس باشد، بيان "ايکاش اينچنين بود" ها است. يعنی شعار هايی که رساننده ی آمال و آرزو های پاره ای است نه اينکه حقيقتی در آنها باشد.

زيرا حقيقت در جهانی که ما زندگی می کنيم اينک اين است که، نه ايران آن ايرانی است که ما آرزو می کنيم که بايد باشد، نه پرچم شير و خورشيد نشان ديگر پرچم رسمی ايران است و نه اساسآ ما توانايی داريم که پرچمی را برای آن ايران عضو سازمان ملل متحد به رسميّت شناسيم يا نه. حقيقت اين است که در حال حاضر در اين جهان تنها و تنها يک ايران وجود دارد که آنهم پيشوند جمهوری اسلامی دارد، يعنی جمهوری اسلامی ايران.

سلطان قدر قدرت و قوی شوکت آن جمهوری شترگاوپلنگ هم يک روضه خوان بنام سيد علی خامنه ای است، رئيس جمهور آن يک مرد خل و چل و مسخره بنام محمود احمدی نژاد و رجال بزرگ سياسی و برجسته ترين شخصيّت های آنهم شيخ احمد جنتی و آخوند احمد خاتمی و پروفسور دکتر شمقدری ها هستند.

يا سفلگانی مبتذل چون دکتر انبارلويی، دکتر عاتقه ی رجايی، دکتر فاط ـ مه رجبی و شوهرش پرفسورغلامحسين الهام، دکتر مهندس تيمسار سرلشگر گاودار حسين الله کرم، پروفسور دکتر سرلشگر چوپان حاج محسن رضايی و افرادی ديگر از اين دست. حال من و شما چه بپذيريم چه نه، چه آنرا به رسميّت بشناسيم چه نه، چه سر بر ديوار کوبيم و چه خويشتن را از بالای يک بنای بلند به زير افکنده و انتهار کنيم.

پنداری پس از سی سال، پاره ای هنوز هم به درستی درک نکرده اند که چه اتفاقی افتاده است، که به اين دسته بايد گفت، کجای کاری برادر! شب به خير ای خواهر! برای همين عدم درک هم هست که اين گروه بجای ره پويی و مبارزه جويی برای نجات از اين ننگ و رسوايی، حقيقت گريزی اختيار کرده و گريبان اين و آن را می گيرند. به ديگران می پرند که چرا اين حقيقت تلخ تر از زهر را به ايشان يادآوری می کنند، چرا نمی گذارند که ايشان همچنان با مشتی رويا خوش باشند و می خواهند اين شعار دوستان را با شعور دمساز سازند.

کسی پرخاشگرانه برايم نوشته که چرا آقای بيژن فرهودی رخصت نداده که آقای دکتر عرب در هنگام مصاحبه پرچم رسمی ايران را روی ميز قرار دهد. برای آن بخش که اين محترم مرا با نثری بسيار مستهجن مورد محبت قرار داده هيچ پاسخی ندارم جز آرزوی شفای عاجل. پاسخ من اما در مورد پرچم اين است که ای بزرگوار! بجای فحاشی به ديگران شما را به خداوند بخود آييد!

حقيقت موجود را دريابيد. بدانيد که ايران موجود در اين جهان و بر روی اين کره ی خاکی همين جمهوری روضه خوان ها است که در آن دست و پا اره می کنند و چشم از حدقه بيرون می کشند. آن دگر ايران و همه ی بيرق و عَلم های دگر که شما برای آن می خواهيد، همگی تنها در عالم ذهن هستند نه در اين جهان.

جمهوری روضه خوان ها يک حقيقت است. حال چنانچه کسانی آنرا نمی پسندد، اگر کسانی اين وضعييّت را مايه ی ننگ خود می شمارند، چنانچه ايرانيانی خود را سزاوار داشتن سيستمی بهتر و دولتی با آبرو تر و پرچمی زيبا تر می دانند و يا اصلآ می خواهند که همان پرچم شير و خورشيد نشان را دوباره به پرچم رسمی ايران بدل سازند، چاره ای ندارند جز اينکه به گفته ی حافظ قضا را تغيير دهند، آنهم اصل قضا را و از ريشه.

يعنی با به زير کشيدن کل اين نظام و با فرستادن اين دمپايی فروشان و بچه شمع فروشان و مرده شويان و روضه خوان ها و چوپان ها و گورکن ها بر سر کار های اصلی خود، سيستمی شرافتمند تر و پرچمی بهتر و يا همان پرچم شير و خورشيد نشان کهن را جايگزين اين پرچم شپش نشان جمهوری اسلامی سازند. نه اينکه گريبان VOA را بگيرند که چرا اجازه نداده آقای دکتر عرب پرچم دوست داشتنی خود را بر روی ميز قرار دهد.



پيش از ادامه ی بحث، دلم نمی خواهد که اين سخن پرسوز در ته دلم بماسد که آخر ما چه زمانی می خواهيم از اين دلخوشکنک ها و خود گول زدن ها دست برداشته و به کار های جدی تری بپردازيم! آخر اين بچه بازی ها و کار های شعارگونه چه دردی را می تواند از ما دوا کند. گيريم که اصلآ در آن پنجاه دقيقه مصاحبه هفده پرچم شير و خورشيد هم بر روی ميز گذارده می شد، آيا اين پرچم ها همان شب کار رژيم را ساخته بود و فورآ ايران از لوث وجود اين رژيم انيرانی پاک شده بود ؟!

باری، جدای از اينکه به همان دلايل که آوردم حال اين پرچم شير و خورشيد اساسآ هيچ رسميّتی ندارد، اصلآ اگر قرار باشد که هر تلويزيونی اجازه دهد که هر کسی با هر سمبل و توتم و نشان و بيرق و عَلم و کتلی که دوست می دارد به مصاحبه آيد که هر روزه تمام استوديوها از شاخ گاو و استخوان سر بافالو و کانگرو و خرگوش و زرافه و فيل و عقاب و سگ و گربه و گرگ و يوزپلنگ و شير و کرکس و خرس و کرگدن ... انباشته می شد.

اگر تلويزيونی برای ضبط رپرتاژ و يا هر برنامه ی دگری به محل کار و دفتر و يا خانه ی کسی رپرتر و فيلمبردار فرستاد، در آن صورت فرد مصاحبه شونده حق دارد که هر پرچم و تصوير و نشانی را که دوست می دارد بر روی ميز و يا پشت سر خود و هر جای ديگری که خواست قرار دهد، ليکن وقتی کسی برای مصاحبه به استوديويی می رود، بايد تابع مقررات آن تشکيلات باشد.

از آنجايی هم که VOA يک رسانه ی آمريکايی است و هزينه اداره ی آن هم از ماليات شهروندان آن کشور تامين می گردد، طبيعی است که مقررات ويژه ی خود را دارد. چنانچه کسی آن مقررات را نمی پسندد، اصلآ همان به که دعوت به مصاحبه را نپذيرد. ديگر هم اينهمه جار و جنجال بپا نکند که رژيم تا اين اندازه از آن بهره برداری تخريبی کند. و در کنار رژيم هم مشتی دلال و کلاش که با راه انداختن چند تلويزيون ماهواره ای از راه کلاهبرداری، يک شبه از سبزی فروش به متفکر و نويسنده و روزنامه نگار مبدل گرديده اند.

حال هم کارشان بجايی رسيده که ديگر شده اند رقيب صدای آمريکا، که ايکاش اصلآ يک هزارم اين آگاهی و کفايت را می داشتند! اين سخن از اينروی می نويسم که چهارـ پنج روزی است که مرتب ايميل هايی برايم فرستاده می شود که لينکی به پتيشنی دارد که برای تخريب و ترور صدای آمريکا است. بانی اينکار هم فردی بيسواد و نادان و دلال است که با سوپرمن همين VOA خيلی جيجی باجی است.

همان سوپرمن افسانه سرا هم اين فرد بيسواد را از گلگير ساز به مقام ابر ژورناليست ارتقاء داده. يک بار هم که او را با رفيق بازی با نام نويسنده و ژورناليست! به برنامه ی آقای بهارلو آورد. همان همه جا حاضر و همه را ديده و با همه رفيق بوده و گاهی در يک زمان در هفت شهر گوناگون بوده! همان که از سعيد حجاريان بارفروش هم معمار اصلاحات و از خاتمی شياد و حيله گر نهرو و از آخوند کديور مارتين لوتر و از اکبر گنجی بچه پاسدار واسلاو هاول و از محمد قوچانی بی سواد ديدرو و از زيد آبادی بی سواد تر از او دالامبر ساخت.

حساب رژيم که روشن است. ليکن کسانی که بر ضد VOA پتيشن امضاء می کنند، شايسته است که کمی بخود آيند که با اين کار در نهايت فقط بر آسياب رژيم کثيف و ضد ايرانی جمهوری اسلامی آب می ريزند. اين گراميان بايد بدانند که آن کلاش که حال پرچم دوست شده، اين بساط پتيشن بر ضد VOA را تنها برای منافع شخصی خودعلم کرده نه از رو ميهن دوستی. دستکم همان لوس آنجلسی ها خوب می دانند که آن شياد، برای نفع شخصی خود حاضر است حتا به ... خويش نيزچوب حراج زند چه رسد به ميهن.

کما اينکه هم او است که به تمام تجزيه طلبان و ناسزا گويان به بزرگترين خادمان ايران، به دشمنان قسم خورده ی ما و ميهنمان ساعات پخش فروخته. بيچاره کارکنان صدای آمريکا کجا به اينهمه ضد ايرانی و فحاش و تجزيه طلب امکانات و پر و بال داده اند که ما بايد آنان را در راستای منافع رژيم و دلالهای پيدا و پنهانش اينگونه بکوبيم و ترور شخصيّت کنيم.

يا مبادا که برای انتقام گيری به گفته خودش آن "پسرک گستاخ" و بگفته من آن "بچه ی خيلی پررو"ی اعتبارباخته، کسی به صدای آمريکا بتازد تا رژيم و عوامل آن را شادمان سازد. برای خوشامد همانی که چون صدای آمريکا چند دانشجوی راستين را به استخدام در آورده و او را به دليل بی سوادی و وابستگی آشکارش استخدام نکرده، حال به دشمن خونی اين تشکيلات بدل گشته و مشغول ترور شخصيّت کارکنان شريف اين سازمان است. هيچ مرز و پرنسيپی را هم برای اين انتقام گيری نمی شناسد.

اساسآ آيا اين شرافت است که ما انسانی شريف و با نزاکت و ايران دوست و مهربانی چون احمد رضا بهارلو را با دستکم سی و اندی سال فعاليّت مطبوعاتی و راديو تلويزيونی به يک سبزی فروش زنجير زن هفت خط به يکباره متفکر و ژورناليست شده بفروشيم! يادکتر ستاره درخشش، اين بانوی فرهيخته و آگاه و خوش صدا را به يک بچه پررو ی بی سواد تهمت زن و يا فرهودی و چهارلنگی و دهقانپور ... همگی باسواد و آگاه را به چند تلويزيونچی ناآگاه و دلال صفت که حتا روخوانی هم نمی داند.

من مجبورم بار ديگر اين نکته را بياورم که نگارنده نه تنها هيچ وابستگی به VOA ندارم، سهل است که انتقاداتی جدی هم بر کار آن دارم. به جز يک مکالمه چند دقيقه ی با احمد رضا بهارلو، آنهم در يک سال پيش، با هيچکدام از کارکنان آن هم آشنايی و دوستی ندارم.با اينهمه تا آنجا که بتوانم از اين سازمان پدافند خواهم کرد. چون اين صدا و تصوير حال معتبر ترين و پر مخاطب ترين و حرفه ای ترين تشکيلات رسانه ای است که در مجموع در خدمت مردم بلا کشيده ايران است و خاری در چشم اين رژيم خون و چپاول و جنايت.

ضعف مديريتی در
VOA !?

گيريم که اصلآ همين فردا
VOA تعطيل شد و همه ی کارکنان آن هم از کار برکنار شدند. شرافتآ و وجدانآ آيا ما کادری ورزيده تر از اين کارکنان را سراغ داريم که بتواند اين تشکيلات را بهتر اداره کند؟ اگر وجود دارد، پس چرا ما کار درخشان حتی يکی ـ دو تن از آنان را هم تا کنون نديده ايم.


می گويند در اين تشکيلات ضعف مديريّتی وجود دارد. اما اين چگونه ضعف مديريّتی است که ما در سالهای گذشته، پيوسته شاهد بهبود کمی و کيفی و زمانی برنامه های اين رسانه بوده ايم. ممکن است اضافه شدن بودجه را دليل آورند، اگر رشد بودجه به تنهايی عامل رشد يک رسانه می شود، چگونه است که ما اثری از اين رشد را در راديو فردا نمی بينينم که به موازات رشد بودجه اش، بيشتر طالبانی و احمدی نژادی شده. تا بدانجا که منهای دايره و تببک و مزه پرانی های مثلآ مترقی اما سخت خنکی که دارد، در زمينه خبررسانی و برنامه های سياسی خود حتی از راديوی خود رژيم هم بيشتر به طرف فقاهتی و اسلامی شدن پيش رفته.


اصولآ اگر رشد بودجه به تنهايی می توانست عامل رشد گردد، دولت احمدی نژاد نمی بايد با هر چه بيشتر عايدی داشتن، ملت ايران را بيشتر به دريوزگی اندازد. بنا بر اين در VOA مديّريت خوب هم وجود داشته که اين تشکيلات روز به روز در تمامی جنبه ها رشد کرده.


من تا همين چند روز پيش حتا نام خانم شيلا گنجی را هم نشيده بودم، با اين حال گمان نمی کنم که ايشان مدير بدی باشند. زيرا برايند مديريّت وی را می بينم. آنان که مديران و پرسنل VOA را بی کفايت می خوانند، آيا مسعود بهنود رسمآ ملاباز، و آن گلگيرساز تازه تلويزيونچی شده و آن چند فحاش بيسواد را ايران دوست تر و با شرافت تر و با کفايت تر از شيلا گنجی و دکتر کامبيز محمودی، بازمانده از درخشان ترين دوران راديو و تلويزيون ملی ايران در پيش از انقلاب و احمد رضا بهارلو ی بنيانگذار اين تشکيلات و درخشش و کنگرلو و فرهودی... می دانند!


فرجام سخن

حاصل اينکه، مرا با عوامل مارکدار رژيم و مغرضان و حسودان کوردل مخرب و دلال ها کاری نيست که جز ميهن حتا شرف خود نيز به پول می فروشند، فقط از هم ميهنان خردمند و پاکروان و ميهن دوست خود صميمانه می خواهم که در راستای پشتيبانی از مبارزان جان برکف درون ميهن، از خانم های دلاور، از دانشجويان متهور و آزادی خواه، از کارگران بجان آمده و از معلمان و خلاصه همه ی مردم گرفتار و اسير ايران از
VOA پدافند کنند. زيرا که VOA نشان داده، از هر رسانه ی شعاری و احساسی و پرچم باز و پرچم فروش در عمل بيشتر و صادقانه تر در خدمت همه ی قشر های دربند و گرفتار ميهن ما بوده است، همين!

http://www.zadgah.com/


|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker