برای مثال، من با اينکه خود هيچ گاه انقلابی نبودم، هيچ زمانی هم گول آقای خمينی را نخورده و از ابتدا هم آن بلوا را حرکتی بيجا و ضد ملی دانسته و حتا پيش از انقلاب ضد انقلاب شدم، و با اينکه رژيم پيشين را بهترين سيستم برای ايران آنروز و حتا امروز می دانم، با اينهمه اما هرگز نمی پذيرم که نامه ی رشيدی مطلق و يا پروپاگاندای آن بنگاه معلوم الحال سخن پراکنی نظام پيشين را به سقوط کشاندند.
من حتی اين را نيز نمی پذيرم که فلان دولت ها در ايران کودتا کردند. زيرا سخت بدين اصل پايبندم که تا زمينه های مساعد يک تحول و جابجايی و دگرگونی در درون کشوری موجود نباشد، محال است که عواملی برونی بتوانند در آن
کشور دگرگونی بوجود آرند، ولو که تمامی نيروی های خارجی هم که دست به دست هم دهند.
دولتی که به گفته ی پاره ای، تنها با کمک آقای شعبان جعفری ساده دل پادشاه دوست و برادران رشيدی و يکی دو
ميليون دلار ساقط شده، چنين دولت سست بنيان و بی کفايتی اصلآ همان بهتر که ساقط شده. يا رژيمی که تنها با اخبار مغرضانه ی يک بنگاه سخن پراکنی و يک مقاله ی مجهول النويسنده سقوط کرده، همان به که سقوط کرده.
اين خيال پروری ها و توطئه پردازی ها صرفآ از ذهن هايی برون می تراود که در آنها بخش «خويش راهبری»
و «مسئوليّت آگاهی» بلا استفاده مانده. بکار انداختن اين بخش کليدی از سيستم کارگاه مغز توده ها کار انديشمندان و راهبران فکری جامعه است. پر پيدا است که اين کار هم پروسه ای دراز و دشوار است.
اگر انديشمندان راستين تنها بتوانند که مردم ما را بدين انديشه ی بسيار کليدی وادارند که اين مردم از خود
بپرسند که چرا و چگونه فقط و فقط در ميهن ما اينهمه توطئه به بار می نشيند، از ديد من بزرگترين خويشکاری را به ميهن و مردم و تاريخ خود کرده اند. زيرا در يک ژرف انديشی، اين مردم به اين حقيقت پی خواهند برد که مشکل در خودشان و فرهنگ ما و در درون ميهن ما است نه در توطئه ی بيگانگان. از اين رهگذر هم، به نيکی می توان مردم را با مسئوليّت پذيری آشنا ساخت.
ليکن، دردا که انديشمندان ما اساسآ خود نيز مسئوليّت ناشناس بوده و هماره گناه نابخردی ها و هزينه کارهای خطای خود را به گردن ديگر عوامل انداخته اند. يعنی اين بزرگواران از خود ومردم، موجوداتی ملکوتی و پاک ساخته اند که هرگز اشتباه نمی کنند، هميشه قربانی می شوند و هيچ مسئوليّتی هم در خانه خرابی های خود ندارند.
نتيجه ی طبيعی آن نيز همين اوضاع شرم آور و نکبت باری است که ما داريم. يعنی حال، خردمند ترين و پر
روشنفکر ترين و بی گناه ترين و صلح طلب ترين و حتا زيبا روی ترين مردمان دنيا که گويا ما باشيم، دارای نابخرد ترين و فتنه انگيز ترين و بدنام ترين و حتا زشت روی ترين سيستم حکومتی در جهان هستند.
تو گويی که اصلآ عده ای از يک سياره ی ديگر در ايران انقلاب کردند، ميليون ها غير ايرانی همچنان در
انتخابات اين رژيم شرکت می کنند، هزاران هزار غير ايرانی برای اين رژيم تظاهرات و سربری و دلالی و لابيگری و کار می کنند و ملتی بيگانه و بی فرهنگ و غرور است که سی سال اين ننگ و بدنامی را تحمل می کند!
اينهمه از آن روی آوردم که بنويسم، نگارنده انسانی هستم آزاد از افکار ماليخوليايی و دور از توّهم و خيالبافی. آدمی که تا از امری آگاهی نداشته باشد، بيجا و از سر حدس و گمان درمورد آن چيزی نمی نويسد. بويژه تا يقين نداشته باشد که طرحی برای هدفی پليد چيده نشده، از آن طرح بنام توطئه ياد نمی کند.
با چنين انديشه و منشی است که بنام يک ايرانی ميهن باخته به هم ميهنان گرانمايه و فرزانه ام هشدار می دهم،
اين موجی که در يکی دو هفته ی گذشته بر ضد راديو و تلويزيون صدای آمريکا (VOA) براه افتاده يک توطئه ی پليد از سوی عوامل پيدا و پنهان رژيم اسلامی و مشتی حسود است. پاره ای هم البته نادانسته و حتی از سرخيرخواهی در اين دام افتاده اند. ليکن منشأ اين موج تخريب وفتنه انگيزی ها بی هيچ ترديدی رژيم
اسلامی است.
هدف نهايی اين توطئه هم، هتک حرمت و سلب حيثيّت از کارکنان شريف و زحمتکش آن رسانه و از اين رهگذر بی اعتبارساختن آن تشکيلات است که دير گاهی است خار چشم رژيم گرديده. هدف مفتضح کردن آن سازمان و تبديل آن به رسانه ای مبتذل و بی اعتبار همانند پاره ای از رسانه های غير حرفه ای و بی اعتبار لوس آنجلسی است. برای همين هم اين جنجال را مستقيم و غير مستقيم و زيرجلدی و با تحريک مشتی بی خبر به تلويزنونهای لوس آنجلسی کشيده اند.
اين هرگز نمی تواند امری اتفاقی باشد که درست در ميانه ی اين جار و جنجال ها آقای علی جوانمردی، با داشتن اجازه ی اقامت دائم و پس از سه سال و اندی زندگی در ترکيه با همسر و دو کودک خردسال خود از آن کشوراخراج می گردد. اگر صدای آمريکا و حتی ما مردم هستی باخته، همينجا و در همين مرحله در پشت اين تشکيلات و بويژه تک تک کارکنان آن نياستيم، شک نکنيد که اين بلا دير يا زود بر سر احمد رأفت و محمدرضا شاهيد و نازنين انصاری و نسرين مهدوی ... نيز نازل خواهد شد.
يعنی اگر حتی نتوانند که اين روزنامه نگاران خوب و شريف و مبارز ما را هم به دليل برخورداری از حق شهروندی اخراج کنند، بدون شک به سکوت وادار خواهند ساخت. اينکه می نويسم را شوخی و گمانه زنی صرف مپنداريد. برای دولت هايی دلال صفت و بی پرنسيپ که حتی تروريست ها را هم با دست و لباسی خونين و اسلحه در جيب به ايران می فرستند، خاموش ساختن صدای چند روزنامه نگار نادار و بدون حامی مگر کاری دارد!
تصور نکنيد که من با صدای آمريکا ارتباط و دوستی تنگاتنگ دارم. من وابستگی با آن سازمان ندارم که هيچ، بلکه دهها انتقاد هم بر آن تشکيلات دارم. هرگز و هيچ گاه هم درآن رسانه مصاحبه نشده ام. اصلآ بزرگترين انتقاد من بر VOA همين است که سرنگونی طلب ها و افراد بدون پيشينه بد سياسی را راهی به آن رسانه نيست. آنهم در جايی که بدسابقه ترين سياسی ها، کم آگاه ترين افراد، رسمی ترين لابيست ها و شناخته شده ترين مدافعان رژيم هم در آن مرتبآ به مصاحبه و نظرخواهی گرفته می شوند.
يا اينکه، چرا بايد آن رسانه بگونه ای در تيول آن مرد محترم داستانسرا باشد که وی هر بچه پاسدار بدسابقه، يا
افراد دستکم هزار بار خطا کرده، يا هر اصلاح طلب فريبکار را هم که خواست درآنجا مطرح و بزرگ کند و مبارزات مردم را به انحراف کشد.
اصلآ وقتی خود آن اصلاح طلبان دروغين هم می پذيرند که اصلاحات ديگر به گور سپرده شده، مطرح کردن
نورالدين پير مؤذن و از وی سوپر من ساختن در VOA با چه هدفی است! اينها وقتی دولت و مجلس را کاملآ در اختيار داشتند آخر چه کردند که پير مؤذن بتواند کاری را صورت دهد.
من خوب می توانم حدس بزنم که پای افراد مرده و بی مقداری چون پيرمؤذن را چه کسی با سوء استفاده از رفيق بازی به صدای آمريکا باز می کند. همان همچنان خاتمی چی مانده که در برنامه ای که بايد برای نقد از اين آخونديسم تاريخی باشد که حتا نواميس دختران ما را هم به حراج کشيده، آب دهان به رخسار اين مردم نابود گشته می اندازد و همچنان از کرامات شيوخ متحجر تمجيد کند.
از نيکی های قشری انگل بدکاره و ضد ايرانی که جدای از نکبت جمهوری اسلامی، اصولآ بزرگترين مانع ما در راه دستيابی به تجدد و پيشرفت و نوسازی بوده اند. از گروهی طفيلی که هماره در تاريخ ما خردسوزی و مليّت ستيزی کرده اند، حتی خوب ترين خوب هاشان و غير سياسی ترين های ايشان.
اگر آن سازمان چشم باز کند و بخود آيد و رفاقت ها را کنار نهد، خواهد ديد که در آن رسانه ی محترم ملاستايی کاملآ آزاد است اما کوچکترين نقدی از ملا جزو رکيکيات محسوب می شود. مديران محترم آن رسانه خوب است از خود هم که شده بپرسند که اصلآ چه کسی گفته که نقد خردمندانه و بانزاکت از آخونديسمی که ما را نيست و نابود کرده در يک رسانه ی آزاد کاری زشت و خلاف آزادی است؟
در رسانه های آزاد جهان، موسی و عيسی که سهل است، حتی خود خداوند را هم به روشنی به نقد می کشند. ملا در فرهنگ غالب بر آن سازمان محترم از چه جايگاهی آسمانی و پاک برخوردار است که نمی توان حتی نام او را هم بدون القاب حجت الاسلام و آيت الله و ثقة الاسلام برزبان آورد.
اين چه رسانه آزادی است که بيان آزاد مشکلات در آن ممنوع است، آنهم با هويّت و چهره ای حقيقی و با مسئوليّت خود. هدف اصلی VOA در اساسنامه ی آن کمک به پيشبرد دموکراسی در جهان است، اما من که هنوز عقلم قد
نداده تا درک کنم که اين چگونه سياست ترويج دموکراسی است که در آن نمی توان از بزرگترين مانع دموکراسی، يعنی آخونديسم در ايران سخن گفت!
اينها را می نويسم که کسانی تصور نکنند من شيفته ی VOA هستم. من حتی می دانم که عده ای نخاله هم در آن تشکيلات وجود دارند که دل با مردم اسير و دربند ايران ندارند. اما مگر کدام تشکيلات ايرانی يا به دست ايرانی مديريّت شونده ی حتی خيلی کوچکتر از آن سازمان کاملآ پاک و بی هيچ لک و پيس است که ما از آن سازمان عريض و طويل انتظار داريم که سرای فرشتگان و يا پاک ترين زاهدان و عابدان عالم باشد.
ما اگر نقدی بر عملکرد آن سازمان داريم، اين بديهی ترين حق ما است که آنرا بنويسيم و بگوييم. ابتدا هم به مديران آن. ما حتی اين حق را هم داريم که اگر مدرکی دال بر سوء استفاده داريم، آنرا افشا کنيم. ليکن يگر اين حق را هم نداريم که بر پايه سخنان پوچ و بی مدرک کسانی مغرض يا حسود، آنهمه انسان را ترور شخصيّت کنيم.
حتی اينکه زن و شوهری در آن سازمان کار می کنند هم هيچ خلاف و جرمی نيست. تا آنجا که من آگاهی دارم، خانم
حميده آرميده و آقای سيامک دهقان پور زن و شوهر هستند، اين هردو هم آن اندازه در کار خود چيرگی دارند که من هم اگر مدير آن سازمان بودم گامهای آن دو را بر سر چشم می نهادم.
اصولآ اينکه سازمان يا فردی کاملآ در خط فکری ما است يا نه، يا به ما مهر و گوشه ی چشمی دارد يا خير ابدآ نبايد برای ما مهم باشد. چنانچه ما براستی ميهن و مردم خود را دوست می داريم، چگونه بودن آن فرد يا تشکيلات برای ايران را بايد ملاک داوری خويش قرار دهيم. با اين نگرش است که ما امروز وظيفه داريم که با همه ی توش و توان خود از صدای آمريکا و کارکنان شريف آن حمايّت کنيم.
زيرا آن تشکيلات علی رغم اعمال نفوذ هايی که در آن وجود دارد و اين رفيق بازی لعنتی ايرانی نمی گذارد که آن رسانه صدای همه ی ميهن دوستان راستين را به ايران برساند، ليکن VOA در مجموع، سازمانی است بسيار منسجم با کارکنانی شريف و ايران دوست و در خدمت مردم هستی باخته ی ما.
از اينروی هم از ديد من حال هرگونه همصدايی و همراهی با تروريست های کلامی ضد صدای آمريکا، همراهی با سازمانهای اطلاعات امنيتی رژيم است و ياری رساندن به دشمنان خونين ايران. حال اين خدمت چه آگاهانه باشد و چه از سر حسادت و يا بی خبری...
May 2004 June 2004 July 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 January 2009 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 June 2009 July 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 January 2010 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 September 2011 February 2012
بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :
سايه سعيدی سيرجانی :
مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم
پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم
هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی
امان از فريب و صد امان از خود فريبی
روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :