در کشوری که حافظان ناموس مردم، خود بی ناموس ترين آدمها هستند ! 1
دو خانواده. يکی کمونيست کارگری و آندگری آريستوکرات. اولی را روشنفکران و نويسندگان و شاعران و چپ های مترقی با انقلابی شکوهمند و هوشمندانه بر سر کار آوردند و دومی را بگفته ی همان روشنفکران و مترقيون چپ، شعبان بی مخ ها و لمپن ها حمايت می کردند و می کنند.1
نتيجه : ديروز اورنگ به بهرنگ گفت: «شما براستی آدم روشنفکری هستيد!» بهرنگ از شنيدن اين سخن سخت بر آشفت و در پاسخ اورنگ گفت: «روشنفکر خودتی مرتيکه ی بی ادب نابخرد، من يک بی مخ و لمپن هستم!»1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ درودبر امیر سپهر گرامی
سخنی با دوستدارن زنده یادان محمد مصدق و پادشاه فقيد
سالیان درازی از این دعوای سياسی ميان دوستداران زنده يادان دکتر مصدق و محمد رضا شاه پهلوی میگذرد و اين نزاع خانمان برباد ده همچنان هم اِدامه دارد، و رخداد بیست و هشتم مرداد همچنان بسان طناب داری گلوی نُخبگان اِمروز ما را می فشارد و مانع اِتحاد و پیوستگی آنان میشود. دعوای سیاسی مصدق با پادشاه فقيد مگر بر سر چه بود؟ جز اينکه آن دو روانشاد هر دو ایرانی سرفراز و بی فحشا و فقر، با جوانانی غیور و بشاش، ایرانی توانا و پُر از جنبش و شادمانی می خواستند، البته با دو ديدگاه و از دو راه مختلف، که شوربختانه هر دو راه هم محکوم بشکست بود! براستی چرا؟
برای من مثل روز روشن است، که اگر مصدق در آن دعوای سیاسی برنده هم که می شد، باز جامعه ی ما با بنیادگرایی اسلامی مواجه می شد. این دو مرد بزرگ برای رساندن ایران به تمدن عجول بودند و میخواستند هر چه زود تر ایران را بسوی تمدن و آزادی رهنمون شوند. غافل از اینکه، بستر و ساختار اِجتمایی ایران برای این جهش هنوز آماده نبود و نیست
اَبر مردانی مانند اَمیرکبیر، فراهانی، مصدق، رضاشاه بزرگ ووو همه در کوتاه مدت برفراز این اِجتماع مریض و قبیله ای درخشیدند و بعد از اینکه از دنیا رفتند، دوباره این اِجتماع به آوُضاع پيشين خود بازگشت! آنگونه که پنداری هیچ اِتفاقی نيافتاده است! ریشه ی این پدیده در ایران هنوز مورد ارزیابی دقیق واقع نشده. من که حتم دارم این عقبگردهای اِجتماعی، محصول آن تاخت و تاز های قبایل وحشی در طی این هزار و پانصد سال گذشته است
این روحیه ی برده خويی، یأس و نومیدی، ریشه در تاریخ ما دارد. درمان آن هم چندین سده زمان می برد. آنهم به این شرط که همه ی ایران دوستان دست به دست هم دهند. در غير اين صورت، اين آرزوی رفتن بسوی تمدن بزرگ خیالی بیش نخواهد بود. تک تک ما ايرانيان بايد بر خود و توان خود تکيه کنيم، از دروغگويی، پلشتی، ریا و تزویر، حسادت و قدرت پرستی دست برداريم. تنها برای سرافرازی ایران کوشش کنیم و این نيکی ها را هم رواج دهيم. ما تا خودمان را نسازيم محال است که بتوانیم روی خانواده ها و اِجتماع خودمان تاثیر نيک بگذاریم
مصدق و محمد رضا شاه فقيد هر دو از این دنیا رفته اند، اما ما ایرانیان باز هم به دوران توحش باز گشته ایم ! آخر تا کی باید تاریخ با پتک بر سر ما بکوبد تا متوجه اشتباهات خود بشویم. آخر چه رازی در اين توحش اسلام ناب محمدی نهفته است که اينگونه مردم ما را مات و تباه کرده است؟
امیر سپهر گرامی، آیا راهی برای رستگاری وجود دارد؟ با این اِجتماع باید چه کرد؟ اصلآ این مردم ما چگونه جواب آینده گان را خواهند داد. بويژه این نخبگان بی آبرو و وجدان ما که حیثیت و کشور ما را به ضد ايرانيان فروخته و ما را اينگونه نابود ساختنداز گفتگو با شما هر زمان خرسند میشوم. شما را به خداوند ايران می سپارم. سیاوش د