زاد گـــاه
امير سپهر
جورج بوش، رهبر راستين اپوزيسيون ايران
نگارنده حال پنج سالی است که مرتب می نويسم که در نبود يک اپوزيسيون مسئول که نويد دهنده ی تحولی از سوی خود مردم باشد، بی هيچ ترديدی آمريکا با کمک متحدانشان به ايران حمله خواهد کرد. آنهم برای برانداختن اين نظام در کليّت آن، نه برای زدن چند نيروگاه نيمه تمام اتمی و پايگاه نظامی و باقی گذاردن رژيم و مشروعيّت بخشيدن بدان
چه که اين رژيم، همانگونه که حال در محافل سياسی آمريکا هم ناميده می شود"يک غده ی سرطانی بدخيم" است که جز بريدن آن از پيکره ی جهان متمدن و صلح طلب راه دگری برای آرامش وجود ندارد. زيرا مادام که جمهوری اسلامی روضه خوان ها برسر کار باشد، جهان و بويژه منطقه مهم و استراتژيک و انرژی زای خاورميانه روی آرامش به خود نخواهد ديد
پس، حال چند سالی است که راه احتمالی رسيدن به ايرانی بدون جمهوری اسلامی فقط می تواند از واشنگتن بگذرد و ديگر جرج بوش است که رهبر راستين اپوزيسيون آشتی ناپذير و سرنگونی طلب اين رژيم است. از اين روی هم ديگر قبح تسليم به آمريکا از سوی ايرانيان بی پناه و حتا عوامل بريده از رژيم بگونه ای ريشه ای از ميان رفته است
يعنی در سالهای اخير، هر ايرانی که از دست اين رژيم ظلم ديده به آمريکا شکايت برده. هر دانشجويی که زندانی و شکنجه شده، از آمريکا کمک خواسته. حتا ديگر پايوران بريده از اين رژيم هم خود را به آمريکا تسليم می کنند. حتا فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
به بيانی ديگر، اينکه از نظامی ها و پاسداران خواسته می شد که به مردم بپيوندند، آن فرماندهان بريده حال به آمريکا می پيوندند. چون در نبود يک اپوزيسيون ملی و مسئول، اينک اين اپوزيسيون در سيمای دولت جمهوری خواه ايالات متحده آمريکا متجلی گشته. مردم ما هم دانسته و ناخودآگاه، حال آمريکا را بعنوان نماينده ی راستين خود در برابر اين رژيم پذيرفته اند
پس، سقوط اين رژيم و ايجاد دگرگونی های بنيادين در ايران هم در حال حاظر و در جهانی حقيقی و دور از شعار و روياپردازی، تنها از کوچه ی آرتش آمريکا می گذرد، حال چه ما بخواهيم و چه نخواهيم. نانوشته نماند که دولت جمهوری خواه آمريکا هم در راه مبارزه با رژيم اسلامی تروريستی روضه خوان ها قربانيان زيادی داده و به حق هم حريف اصلی اين رژيم در دنيای حقيقی است
چنانچه کسانی اين ادعای مرا نمی پذيرند و حريف قدر ديگری را برای اين رژيم بربريت گستر سراغ دارند، لطفآ نشانی آنرا به من نيز بدهند و مرا از اين نادانی و بی خبری بيرون آرند. شايد گفته شود مردم ايران، اين سخن زمانی پذيرفتنی است که مردم رهبر و تشکيلات و فرمانده ی داشته باشند. آنکه اکثريّت مردم او را به رهبری قبول دارند، در انتظار رخصت بی مقدار ترين اقليّت برای رهبری است. آنان هم که مردم هيچ قبولشان ندارند که بيهوده خود را معطل ساخته اند. بنا بر اين، در چنين شرايطی از مردم سرگردان و بی برنامه و نيروی پراکنده ی آنان هيچ کاری ساخته نيست
اين نيز بياورم که گر چه امروز اکثر روشنفکران جهان، بويژه تمامی مثلآ روشنفکران ما هم جرج بوش را نادان و جنگ طلب می خوانند، ليکن اين سخنان برای من يکی پشيزی ارزش ندارد. من هرگز موجی نبودم و هميشه استقلال انديشه داشته ام. پيوسته هم در مورد افراد و رخداد ها با سر خود انديشيده ام
اظهار نظر روشنفکرانی که نوام چامسکی، اين رفيق ملا عمر و احمدی نژاد و چاوز را ابرروشنفکر می پندارند آخر چه ارزشی می تواند داشته باشد. ميشل فوکو ی ابرروشنفکر هم روزی همين خزعبلات را در مورد رونالد ريگان می گفت و مريد و سرسپرده ی روح الله خمينی بود. خلخالی را هم چه گوارا ی زمان می ناميد و عاشقانه می ستود
هرکسی در مخالفت و يا مسخره کردن جرج بوش هر چه که می خواهد بنويسد و بگويد. از ديد من اما، پرزيدنت بوش يکی از با شرف ترين و انسان ترين و برجسته ترين رؤسای جمهوری تمام تاريخ آمريکا است، به ويژه برای ملت های اسير و در درون آنها، بويژه برای ملت ما. کيستی راستين و بزرگی ها و انسانيّت وی زمانی روشن خواهد شد که چند صباحی از پايان دوران رياست جمهوری وی سپری شود
باری، نگارنده درست سه سال و دو ماه پيش از اين بود که در يک نوشته احتمال حمله ی نظامی آمريکا را مطرح کرده و از آنانی که عقل و هوشی باقی دارند خواستم که به اين امر خوب بيانديشند. چون اين مسئله از ديد من بسيار جدی بود. حال البته جدی تر هم شده است. بر سر اين نوشته هم، هم زشت ترين توهين ها را دريافت کردم و هم دهها ايميل مهر آميز که اصلآ خواستار اين حمله بودند و آنرا تنها راه نجات از دست اين رژيم می دانستند، به گونه ای که پنداری من فرمانده ی نيرو های مسلح ايالات متحده آمريکا باشم!؟
شگفت اينکه، آنان که در برون از ايران هستند و همه گونه هم اسباب عيش و نوششان براه است به من فحاشی کرده، ليکن آنان که در داخل هستند و بايد از اين حمله وحشت کنند، همگی از من سپاسگزاری کردند. اين چيزی نيست جز نشانگر اين واقعييّت تلخ که مردم ما آنگونه از اين رژيم وحشی و انيرانی نفرت دارند و به گونه ای از دست اين جنايتکاران و چپاولگران جانشان بر لب رسيده که اشغال کشورشان را وسيله ی آمريکا به استمرار جمهوری اسلامی ترجيح می دهند
در حالی که من در آن نوشته بطور مستقيم خواستار حمله ی آمريکا نبودم، اگر بودم و باشم که بسيار بسيار بی باک تر از آن بودم و هستم که آنرا روشن و بی هيچ لفاظی ننويسم
با آوردن اين پيش زمينه، حال می خواهم که هم آن نوشته ی سه سال پيش خودم (اشغال نظامی آمريکا هزاران بار بر وضع خجلت آور موجود شرف دارد) را يکبار ديگر منتشر سازم و هم نوشته ای را از دوستی انديشمند (دکتر روزبه پژمان) از درون ميهن را. تنها هدفم نيز از اينکار اين است که خوانندگانم را پس از سه سال يک بار ديگر به انديشه وادارم
بويژه اميد دارم که دوستان، نوشته ی بسيار بلند و جامع دوستم از درون ايران را خوب بخوانند که در استقبال از آن نوشته ی من نگاشته شده. افسوس که من به دلايل امنيّتی نمی توانم در مورد کيستی و گذشته ی اين دوست انديشمند چيزی بنويسم. همين اندازه بس است که وی فردی بسيار پخته است، با گذشته ی دراز در کار سياسی. از اينروی هم، وقتی شخصيّتی چون او از حمله ی نظامی آمريکا استقبال می کند، اين نشاندهنده ی بسياری از واقعييّت های درون ميهن ما و اوضاع فلاکتبار مردم دربند آن است ... 1
.................................................
! اشغال نظامی آمريکا هزاران بار بر وضع خجلت آور موجود شرف دارد
آيا ما اصلآ بدرستی فکر کرده ايم که داريم از چه چيزی دفاع می کنيم؟ می خواهيم نشان دهيم که از استقلال کشورمان دفاع ميکنيم، اما مگر اين کشوری که امروزه هژده هزار مستشار خارجی دارد و عملآ به تيول اروپا و مستعمره چين و روسيه مبدل شده اصلآ استقلال دارد؟
در کشورما هم همه چيزما را می دزدند و بما گرسنگی و نکبت ميدهند و هم بدترين توهين ها و رکيک ترين ناسزا ها را نثار خود و اجداد و تاريخمان ميکنند. وقتی حتی لباسی شاد پوشيدن و لبخند برلب آوردن فرزندانمان را هم با مستهجن ترين کلمات ناشی از اراذل و اوباش و بی پدر و مادر بودن آنها ميدانند، آيا ميتوان اصلآ ادعای وطن داری و دولت بومی داشتن کرد. کدام نيروی اشغالگری با کدامين ملت اسيری اينگونه رفتار توهين آميز داشته. حتی اسرای جنگی هم طبق معاهده ژنو و ساير عهد نامه ها حق و حقوقی دارند. اينک حتی زندانبان ها نيز در هيچ کجای دنيا حق ندارند به اين عريانی و زشتی به جانيان و دزدان زندانی توهين کنند که اين رژيم به ما می کند ...1