امروز وقتي برميگشتم اثري ازش نبود! پيرمردي رو که يه پا داشت رو ميگم. شايد او هم رفت مثل همهي کارتون خوابهايي که هر شب ميروند.... زود فراموشش ميکنم ، همهي ما زود فراموش ميکنيم و شايد به همان زودي عادت ميکنيم ، عادت مي کنيم و به زندگي شرافتمندانمان بر ميگرديم
آه چقدر اين زندگي مسئولانه و شرافتمندانمان را دوست دارم، و اين چنين است که کم کم به خاطر بوي گند خودت بوي گند همرهان را نميفهمي.... بين خودمان باشد بهتر است صدايش را در نياوريم ...» از وبلاگ يک جوان هم ميهن (روزنوشت های عمو کيوان) از درونمرز ..........................
ميل باکس خودم را که چک می کنم، باز انبوهی از ميل های شوم می بينم. من اينگونه ميل ها را "جغدنامه" نام داده ام. باز هم مانند هميشه که: آی ملت! ببينيد خواهر زاده ی احمدی نژاد عنتر چه ميزان دزدی کرده، ببينيد آن ملای دزد و بی معنويّت چگونه زمين فلان بيچاره را با زور از دستش گرفته، ببيند چطور آن دگر ملای هفتاد و سه ساله ی بی معرفت دخترک فقير سيزده ساله را به حجله ی تجاوز برده، بنگريد با چه بی شرافتی در زندان گوهر دشت به فلان زندانی جوان تجاوز شده
توجه کنيد که با چه ناجوانمری و پستی بهمان خانم شوهردار را در دايره ی منکرات اليگودرز مورد تجاوز قرار داده اند و از اينگونه ايميل ها. موضوع باقی ايميل ها هم که چون هميشه، شکلک ساختن برای علی خامنه ای است و احمدی نژاد را بشکل بوزينه و عنتر درآوردن است و لينک آهنگی مسخره با صدای رفسنجانی خواندن در يوتوب است و از اينگونه مسخره بازی ها
در ميان اين انبوه اما ايميلی هم از آشنايی دارم ساکن ايالات متحده، که بتازگی از ايران بازگشته. ايميل او هم البته يک "جغدنامه" است. ليکن اين يکی آنچنان دردناک است که خواندنش هم تا مغز استخوان آدمی را می سوزاند. از روی راستی می نويسم که از دقيقه ای که آن ايميل را خوانده ام، آنچنان افسرده و جگر خونم که هيچ حال خود نمی دانم
اين رفيق ما می نويسد، جدای از قطع گاز و کمبود ارزاق و بيکاری و گرانی و گرسنگی و اعتياد و تن فروشی و حراج کليه و کمبود دارو و هزار درد بی درمان ديگر که روزگار مردم ما را سياه کرده، آنچه از تمامی اين مصيبت ها بيشتر جگر آدمی را پاره پاره می کند، فاجعه ی مرگ جگرخراش بی خانمان های خيابان زی است
ديدن مرگ جانکاه ايرانيان فقير و بی سرپناهی که هر روزه صبح اجساد يخ زده ی آنان بوسيله ی ماشينهای حمل زباله از خيابانهای تهران جمع آوری می شود. انسانهايی در واقع بسيار غنی که تمام ثروت ملی آنان بوسيله ی اين سيستم اوباش سالار و اهريمن خو و ضد ايرانی به جيب تروريستها و کمونيست ها سرازير می شود و خود اينگونه تراژيک از بی خانمانی و گرسنگی در سرمای منهای پانزده ـ بيست درجه در خيابانها جان می بازند. و بقول آن رفيق، اين تازه يکی از هزاران درد و مصيبت است که مردم ما با آن دست بگريبانند
راستی چه بايد کرد؟ می شود البته در اين مورد هم چند ناسزا به اين اوباش حاکم بر ايران نثار کرد و درگذشت. يا باز هم طبق معمول چند شکلک مسخره ی ديگر از خامنه ای و خاتمی و رفسنجانی و احمدی نژاد دلقک بيشعور ساخت و آنرا با ايميل برای اين و آن فرستاد. ليکن آيا اين کار های کودکانه و مسخره کمکی به اينهمه درد و رنج ملی ما خواهد کرد؟
آيا می شود با کاريکاتور ميمون و سگ و خرس و خوک ساختن از عکسهای خامنه ای ترياکی و آن دلقک بی مقدار تر از خودش، احمدی نژاد از اينهمه رنج و درد و بی آبرويی رهايی پيدا کرد؟ اساسآ آيا می شود با اين لودگی ها حتا کمی مرحم به زخمهای کشنده ی ميهن دردمندمان نهاد که سی سال است در بستر مرگ و زوال است، يا شعور و شرف ملی بما حکم می کند که بجای اين مسخره بازی در آوردن ها بدنبال کار های جدی تری باشيم
ممکن است کسانی اين کار های سفيهانه و بی حاصل خود را افشاگری بنامند. با اينهمه قتل و غارت و تجاوز و دروغگويی و فحاشی و تهديد و ترور ... که پايوران اين رژيم به گونه ای کاملآ آشکار انجام داده و می دهند، آخر مگر مسئله ی پنهان ديگری هم برای افشا کردن باقی مانده
بيست و نه سال بمباران شبانه روزی به اصطلاح افشاگری وسيله ی افرادی مانند آقای دکتر نوری زاده بس نيست. ما از اينهمه ننه من غريبم در آوردن ها و با آی زدند و وای بردند ها، به کجا رسيده ايم آخر که همچنان بدين بچه بازی ها ادامه می دهيم. گويی ملت ما به اين خزعبلات بی سود و ثمر سخت معتاد شده. فقط هم همين جغدبازی ها را مبارزه ی سياسی و دلاوری بحساب می آورد. اما مگر با لودگی و مثلآ افشاگری می شود کشور از دست ملا گرفت
آيا اين است رسم خردمندی و آيين غرورداری، که ملتی در چاه توالت سقوط کرده، بجای تلاش برای بيرون آمدن از آن، با سر و رويی آلوده به کثافت، شاد و خندان به مسخره بازی و لودگی روزگار بگذراند. يا به تشريح چگونگی غارت هستی و اعدام فرزندان و تجاوز به نواميس خويش بسنده کرده و خوش باشد
براستی آيا اين همان ملت است که خود را زيبا ترين و هشيار ترين و مترقی ترين و پر غرور ترين... ملت دنيا بحساب می آورد و کشورش روشنفکر باران و شاعر افشان است! ای وای من
به يزدان که گر ما خرد داشتيم ................................... کجــــا اين ســـرانجام بد داشتيم