زاد گـــاه
امير سپهر
! رد صلاحيّت به دليل جماع نابهنگام
با اين بی فرهنگی و بی شرافتی که اين نظام در اين نزديک به سی سال بر ميهن ما حاکم کرده، بی گمان هرکدامی از ما ايرانيان سخنان و کردار های شرم آور و مسخره زياد شنيده و ديده ايم
در اين سه دهه ی سياه، روز و هفته ای نبوده که در آن، ما ايرانيان يک حرمت شکنی تازه و بی شرافتی کاملآ بيسابقه در ايران را شاهد نبوده باشيم
سياست، فرهنگ، اخلاق، شرافت، دين، خداپرستی، روابط اجتماعی، علم و دانش، احترام، حرمت خانواده و خلاصه همه ی ارزش های انسانی در ايران کنونی به ننگ آلوده گشته. ليکن آنچه خواهم آورد ديگر از اين چيز ها بيرون است. اين ديگر اوج فضاحت و بی شرافتی و مسخرگی است. چيزی که بی گزافه، امری کاملآ بی سابقه در تمامی تاريخ ايران و جهان است. حتا بيسابقه در تاريخ ننگين خود همين نظام بی اخلاق
می دانيم که روح الله خمينی برای اولين بار در تاريخ بشری جاسوسی را به امری دينی و وظيفه ای شرعی مبدل ساخت. وی حتا کودکان را هم از نظر شرعی موظف ساخت که بر عليه پدر و مادر خود جاسوسی کنند. و بودند چه بسيار ايرانيان شعور باخته ای که در ماههای نخستين آن فتنه، بر اساس همان گفته ی آن مرد پليد حتا جگر گوشگان خود را هم خود به دژخيمان و قصابان ولايت تحويل دادند
با همه ی اين بی شرافتی ها اما، تاکنون ديده نشده بود که ديگر يک ارگان و يا نهاد دولتی حتا در چگونگی سکس داشتن فردی با همسرش در اتاق خواب خانه ی خود هم رسمآ دخالت کند. همين سکس داشتن با همسر را هم بگونه ی غير مستقيم به ماده و تبصره ای قانونی بدل سازد و بر اساس تخلف از آن فردی را از حقوق اجتماعی خود محروم سازد
تازه ترين نوآوری حکومت شريعتمداران اين است که شورای نگهبان آن بتازگی فردی را فقط به جرم «جماع در شب تاسوعا» رد صلاحيّت کرده است. در برگه عدم صلاحيّت وی هم روشن و بی خجالت قيد کرده : از آنجا که جنابعالی در شب تاسوعای حسينی با عيال مکرمه خود در اتاق خواب خلوت کرده و با آن مکرمه جماع فرموده ايد، لذا التزام به اسلام نداريد و برای کانديد شدن فاقد صلاحيّت هستيد
من اين موضوع کميک اما شرم آور را امروز (يکشنبه، نهم مارچ دو هزار و هشت) از راديو اسرائيل شنيدم. ابتدا خيال کردم که آقای مناشه امير شوخی می کند. ليکن وقتی وی بطور جدی به خواندن اين خبر ادامه داد، ديگر باورم شد. اما همچنان در فکر بودم که آخر مگر می شود که حتی برای چگونه و چه زمان بودن سکس در اتاق خواب شهروندان هم ماده و تبصره ی قانونی تدوين کرد!؟
به هر روی وقتی در اينترنت می گشتم، ديدم اين موضوع حتی خيلی گسترده تر از اينها انتشار يافته. شرم آور تر اينکه فرد ردصلاحيّت شده که صد البته بسان تمام چاقوکشان پيشين حال يک دکتر هم هست، با شيون و زاری می گويد که به پير و پيامبر که شب تاسوعا را با همسر خود بسر نبرده ام و به شورای نگهبان التماس می کند که صلاحيّت وی را تأييد کند. او ادعا دارد که چون خانه اش بيرون از خرمشهر واقع شده، اصلآ قادر نبوده آن شب را به خانه رود و بدين دليل شب تاسوعا را در شهر سپری کرده
ليکن شورای نگهبان با رد دلايل آن نامرد، همچنان اصرار دارد که وی در شب تاسوعا با عيال مکرمه به سانفرانسيسکو سفر کرده است. سخنگوی آن شورا می فرمايد، ما شاهدانی داريم که حاظر هستند شهادت دهند که حتا صدای آخيش، اوخيش شما و والده ی محترمه ی اطفال شما را هم از اتاق خواب شنيده اند
و خلاصه حال فرد داوطلب به اصطلاح نمايندگی در پی جمع آوری شهادتنامه از همسر خود و ديگر کسان است تا ثابت کند که صدای آخ و واخ شب تاسوعا مربوط به وی نبوده و بتواند کانديد نمايندگی مجلس شورای اسلامی روضه خوان ها شود
من اخلاقآ هيچ مراد بی ادبی ندارم. اما با اين بی معنويتی و غرورباختگی که اين نظام بر ايران حاکم کرده، می توانم تصور کنم که چنين عنصر مفلوک و غرور و شرف باخته ای حتی حاظر باشد که از مرد همسايه يک شهادتنامه بياورد تا بتواند وارد چنين مجلس سراسر ننگی بشود. يعنی مرد همسايه شهادت دهد که صدا در اتاق خواب منزل از ايشان بوده که نمی خواسته خانم اين داوطلب نمايندگی در خانه ی بيرون از شهر تنها بماند و بترسد
و حال شما تصور کنيد که اين مرد همه چيز باخته می خواهد با ورود به مجلس روضه خوان ها از حقوق اين مردم به دفاع بپردازد. ممکن است کسانی به آنچه نوشتم بخندند، ليکن اين گريه دارد نه خنده. زيرا، اين است حقيقت امروز ميهن ما نه اين گنده گويی های سی ساله تهی و بی مصرف. مملکت در دست اينان است. اينچنين عناصر همه چيز باخته هستند که بنام مقامات کشور من و شما ايران را در مجامع رسمی بين المللی نمايندگی می کنند نه من و شمای پرادعا
اين آدم با اين شرف باختگی و سرسپردگی که نشان می دهد دارد، بدون شک دير يا زود به يکی از پايوران درجه يک اين رژيم مبدل خواهد شد، و ای بسا چند صباحی بعد هم به وزير و يا حتا رئيس جمهور ايران. من از روی راستی می نويسم که در برخورد با چنين مسائلی نه تنها نمی توانم بخندم، به راستی سوگند که آرزوی مرگ هم می کنم. چون حتا از انسان بودن خود نيز خجالت می کشم چه رسد به ايرانی بودن
اما از همه ی اينها شرم آور تر و در عين حال نفرت انگيز تر اين است که عده ای هنوز هم در اين خيال باطل مانده اند که گويا ما مترقی ترين مردم آسيا باشيم و دارای هزاران هزار روشنفکر و متفکر و اديب و انديشه پرداز و شاعر و عنصر سياسی مدرن و پيشرو
مردم عوام ما آذری ها ضرب المثلی دارند که می گويد: «تو که ادعای بسيار چريدن داری، پس چرا دمبه نداری آخر!» مگر جز اين است که استقرار و وماندگاری اين رژيم عنتر ها به دليل همان دمبه نداشتن انديشمندان بزرگ ما است، شايد هم...!؟ حقيقت تلخ اين است که اين دکتر هايی هم که ما در اين سوی داريم از نظر عقل و شعور در حد همان دکتر شمقدری و دکتر انبارلويی و دکتر الله کرم ...های رژيم هستند
تا که در هر گوش نآید این سخن .......................... یک همی گویم ز صد سِرِ لدن