نامه ی پُستی تان را دریافت کردم. خیلی خوشحال شدم از جواب نامه و از لُطفی که به من دارید. در نامه تان متوجه شدم که خیلی غمگین هستید، دوری از وطن، مسایل سیاسی و اجتماعی روز و شاید خیلی مسایل دیگرکه همه ی ما کم و بیش با آن دست بگریبان هستیم. بگذارید يک تجربه ای از خودم و ایران برایتان بگویم که شاید غم و غصه ی شما را کمی کاهش دهد و دیگر آنکه این تجربه را به یک موضوع اجتماعی و تاریخی مربوط کنم. که شاید گره ای باز شود
البته این را می دانم که تجربیات فرد فرد ما یکسان نیست، اما شاید نوشتنش خالی از لطف نباشد. بعد از سی سال توانستم دو بار پشت سر هم به ایران سفر کنم. در این مدت سی سال من خیلی از لحاظ روحی در رنج بودم . هرچقدر هم که از بُعد نظری انسان بداند که در کشورش چه می گذرد، اما تجربه به او می آموزد که چه راهی را برود . این تجربه را من در ایران آموختم البته با غم و درد بسیار
باری آقای سپهر عزیز، این دو باری که من به ایران سفر کردم ، انگار به یک سیاره ی دیگری قدم گذاشتم ،تمام آن چیزهایی که من اززمان محمد رضا شاه پهلوی در سر داشتم ، اعم از خاطرات، دبیرستان، محله، خیابانها و نامهای آنها، جادهها، خود مردم، وضع راه رفتن آنها، لباس پوشیدن آنها، حتا طرز گفتگوی آنها ووو بکلی عوض شده بود
مدت سی سال زمان کمی نیست ، همیشه به دوستانم می گفتم که؛ بند ناف ما را با ايران بریده اند، بخصوص بندناف کسانی را که در سیستم سابق زندگی کرده اند و حداقل دوران جوانی را گذرانده اند. آقای سپهر، ما شوربختانه از باختگان این رژیم هستیم. برای من این کشور که دلم برایش پرپر می زد، یک کشور غریبه بود ، چه بگویم که خون دیگری در رگهای این کشور جاریست! و با اینکه هر روز به آن می اندیشم اما دلم نمی خواهد در آنجا به خاک سپرده شوم
آری آقای سپهر عزیز، بوی گند مذهب، دروغگویی، ریا، تزویر از آن می بارد. از در فرودگاه مهرآباد که خارج می شوید گمان می کنید که به پرو یا مکزیک قدم گذاشته اید. بچه های کوچک، دختر و پسر در خیابانها گدایی یا شیشه ی ماشینها را پاک می کردند. این برای من واقعاَ تعجب آور بود. این را من در زمان محمد رضا شاه مرحوم نديده بودم
آقای سپهر عزیز، می دانم که همین الان اگر رژیم عوض بشود، باز هم من آن تعادل روحی و معنوی که در ایران سابق داشتم را در رژیم آینده نخواهم داشت. کثافتکاریهای این رژیم حداقل به پنجاه سال کارمداوم در سطح اجتماعی، اقتصادی، سیاسی نیاز دارد، تا ما به آن مقطعی که انقلاب کردیم برسیم . گمان نکنم که نسل من و شما میوه ی آن را تناول کنیم. اما شاید نسلهای بعدی!؟
آن روابطی که در زمان شاه سابق در اجتماع ، در بین خانوادها، موجود بود، من در این دو سفرم ندیدم، آخردیگر این مردم آن مردم سابق هم نیستند! رذیلتهای این آیین حنیف را کلآ گرفته اند و این حقیقتی بود که من در ایران تجربه کردم. البته این موضوع را هرکسی باید برای خودش روشن کند
آقای سپهر، من دیگر احتیاج ندارم قادسیه ی اول را مطالعه کنم، به ایران سوگند این قادسیه عین اولی است و در خیلی از موارد تکمیل کننده ی قادسیه ی اول. دریکی از این تلویزیونهای لوس آنجلسی متعلق به بزرگان ما که خمينی را امام کردند و خود را از طرفداران مرحوم مصدق، اُستاد توس و کسروی می دانند، می گویند رژیم عوض نشده است، بلکه رژیم همان است، فقط تاج جایاش را به عمامه داده است. به خدایان سوگند که این کسان چقدر سطحی می اندیشند، بعد از سی یا چهل سال در خارج از کشور که فسیل هم شده اند ، نمی دانند که در ایران همه چیز را از بیخ و بن عوض کرده اند
البته این در تاریخ ایران چیز غریبی نیست، اما برای این آقایان خیلی غریب می آید! نمی خواهند قبول کنند که تمام روابط در ایران اعم از اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، تربیتی ووو عوض شده است. اينان همچنان در خواب هستند و ما و نسل های آینده باید جُور تنبل اندیشی این بزرگان را هم بکشيم. این آقایان راه آن بزرگوار (محمد مصدق) را هم به لجن کشیده اند، اگر آن مرحوم در سال پنجاه و هفت زنده بود، هیچ وقت دست پیمان به خمینی و ملاها نمی داد ، اما آنهایی که ادعا می کنند که راه او را می روند واز او امام ساخته اند، دست پیمان به این قشر اهریمن صف دادند
نه فقط بخاطر تنفرو حسادت با شاه، بلکه بخاطر قدرت پرستی مریض گونه شان مُلک و آینده ایران را برباد دادند و همچنان در این روزنامه ها و تلوزیونها می گویند که استبداد همان استبداد است! این آقایان هنوز دولت و سیستم دولتی را نمی توانند از هم جدا و تعریف کنند . مگر می شود یک سیستم دولتی را در کوتاه مدت برچید. دولتها می آیند و شاید در کوتاه مدت هم می روند، پادشاهان می آیند و می روند، در سیستم های دمکراتیک دولتها بعد از چهار سال عوض میشوند اما ترکیب و ساختار این نوع جوامع با رفتن پادشاه یا رییس جمهور که دیگر عوض نمی شود و کشور دیگر از هم پاشيده نمی شود
آقای سپهر عزیز، کو گوش شنوا! مگر نه اینکه در شوروی سابق هفتاد سال طول کشید تا آن دیکتاتوری کومونیستی برچیده شد، البته با کمک غرب و بخصوص لهستان و اگر این کمکها نبود چه بسا شوروی سابق صد سال دیگر هم حکومت میکرد. لُب مطلب در این جا است که موقعی که یک سیستمی در یک کشور عوض شد، دیگر نمیشود این جور سیستمها را در کوتاه مدت عوض کرد.اما تحلیل گران ما هنوز در خوابند. 1