زاد گـــاه
امير سپهر
باز گشت به آيين بهی
از پاداشی که تو ای اهور مزدا، برای کردار نیک می بخشی آگاهم و آماده ام تا هنگامی که تاب و توان دارم به مردم بیاموزم که به راستی گرایند و درستی پیشه سازند
! بچرخ تا بچرخيم
رژيم ضحاکيان سخت به هراس افتاده. هراس از اينکه چرا ايرانيان طوق بردگی ايشان واهشته، از مسلک آنان روی برگردانده و به آيين نياکانی خويش بازمی گروند. از اينروی هم قانونی را در دست تدوين دارد که بر اساس آن مجازات مرگ در انتظار ايرانيانی خواهد بود که به آيين دستاربندان ضحاکی پشت می کنند
من به سهم خود بسيار از اين بابت خرسندم. آرزو می کنم که اين لايحه هر چه زودتر به قانون بدل گشته و به مورد اجرا گذارده شود. زيرا از آنجا که اصلی ترين دليل رويگردانی مردم از اين مسلک زورگويی و ستم است، اجرای اين قانون ديگر پاک چهره ی اصلی اين مسلک ضحاکی را به همگان نشان خواهد داد
اينان خيال می کنند که هر غلطی دلشان خواست می توانند انجام دهند و مردم هم هيچ کاری نخواهند کرد. براستی که بايد گفت...! اين اوباش نمی دانند که مقاومت منفی و لجبازی از آن ويژگی ها است که اگر ايرانی آنرا نداشته باشد ديگر اصلآ ايرانی نيست. همين است که در ميهن ما همواره در درازای تاريخ، بزرگترين بازندگان اتفاقآ همان بزرگترين پيروز ها بوده اند
چنانچه نمی توان اين را حدس زد که ايران در آينده به چه سرنوشتی دچار خواهد شد، ليکن اين يکی را خوب می توان حدس زد و بی هيچ ترديدی هم گفت که ملا بازی ديگر در ايران برای هميشه تمام شد. و ما اين رهايی بزرگ تاريخی را مديون روشنگری های روح الله خمينی هستيم که آفرين بر او باد. نگارنده که آن ضحاک را بزرگترين روشنگر سراسر تاريخ ايران می دانم
آيين ايرانيان
ای مزدا، ... به پيروانم شادی فزون از اندازه بخش. آن شادی و خشنودی که در پرتو راستی بدست آيد و در پرتو شهرياریِ توست
در متون کهن آيين بهی آمده است «هنگاميکه اشو زرتشت ديده بر گيتی گشود، شاد و خندان بود». اين سخن براستی يک معجز است. زيرا اين کوتاه، جز اينکه بی اندازه لطيف و زلال و زيباست، جز اينکه با سحر خود آدمی را به دنيای پاک و معصومانه کودکی باز می گرداند و دل و جان او را نوازش می هد، جهانی از معنا را نيز در خود نهقته دارد
پيامبری به هستی ديده می گشايد که لبخند بر لب دارد و شاد است! معنای اين سخن چه می تواند باشد جز اينکه او رسول مهر و دوستی و شادکامی است. اساسآ بن مايه فلسفه ی ژرف آيين بهی هم در همين يک سخن کوتاه است
چنين بود که زرتشت بزرگ از پيروان خود می خواست که سرور و خوش زيستی را پيشه ساخته، از اندوه و سوگواری پرهيز کنند، از دروغ و کژی و دشمنی بپرهيزند و يکدگر را دوست داشته باشند
زرتشت خود پيوسته شاد بود و همگان را نيز به شادمانی فرا می خواند. چه که اين شادی و شادمانی نه تنها مهر انگيز و دوستی زا است، بلکه انسان از رهگذر آن حتی برای مقابله با دشمنان خود نيز نيرو می گيرد: «ای هستی بخش دانا، به زرتشت و همهی دوستانِ او نيرویِ مينوی و شادمانی بخش، تا بر کينهی دشمنان خود چيره گردند». بر اساس همين آموزه ها است که فسردگی و اندوه و خمودی در آيين بهی از انديشه های ناپاک اهريمن سرچشمه می گيرد و شادمانی و مسرت و نشاط از انديشه های زيبا و زلال يزدان پاک. پروردگاری که چون شادی گستر است و بخت خوش و روزبهی را دوست می دارد، نيايش و راه نزديکی به خود را هم در هر چه شاد زيستی و شادکامی می داند
مسلک ضحاکيان
ضحاکيان چون خود گوهری پرکين و درونی چرکين دارند، از شادی و روزبهی بيزارند. آنان نيکبختی و شادخواری های ما را خوش نمی دارند. سور ضحاکيان در ماتم و ماتمشان در سور ما است. در آيين آنها، نکبت و فقر و ندبه و شيون و زاری است که نشان مؤمن بودن است نه نيکبختی و نشاط و شادکامی
خوشی و شادکامی و شادخواری در مرام ضحاکيان نشانه های کفر است. در کيش آنان افيون و بنگ و چرس و ترياک حلال است چون نکبت زا و خانمان سوز و غم فزا است. شراب و ساغر و می را ضحاکيان از اينرو حرام می دانند که چون شادی زا و نشاط آور است
ضحاکيان شادی کشی و خرد ستيزی کرده، به جنايت دست آلوده، ماتم گستری نموده، تخم نفرت و کين در ميان مردمان پراکنده و خلاصه تمام زندگی آدميان را تيره و تار ساخته و بدانان وعده ی بهشتی در دنيايی پس از مرگ می دهند. در دنيايی ناپيدا و مجهول که تاکنون حتی يک تک انسان هم آنرا به چشم نديده و از آنجا خبر نياورده. ضحاکی می گويد بد شو و زشتکاری کن تا به جنت روی. جنتی که بر اساس گفته ی او، بايد ميعادگاه همه ی پست ترين و نادان ترين و خونخواران موجودات دوپا باشد
بهشتی که در آن اين قاتل های خونخوار و بی شعور و زشت روی و ريشو و زنان و دختران چادر چاقچوری و بد ترکيبشان مرتبآ شراب کوثر می خورند و با حور و غلمان همخوابگی می کنند. جنتی که لابد بزرگ اين ضحاکيان، آيت خمينی در آن هم همه کاره است، باز هم خلخالی را حاکم شرع کرده، اسد الله لاجوردی را معلم اخلاق و سعيد امامی را مروج معنويّت. آيا با شناختی که ايرانی ها از اين بزرگان و صالحان و مؤمنان راستين دارند، نبايد از رفتن بدين جنت بر خود بلرزند و به آيين اجدادی خود بازبگروند!؟
درخواستی دوستانه از جوجه ملا ها
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را ----------- بر باد قلاشی دهیم این شرک تقـــــوا نام را
در فرجام اين نوشته، نگارنده نه تنها از مردم عادی، بلکه حتی از جوانان شريف ايرانی هم که خود را به هئيت اين دلقکان دشمن ايران و ضد خداوند در آورده اند درخواست می کنم که هر چه زود تر دستار و عبا بر باد داده و به انسانيّت و ايرانيّت خويش باز گردند. چه که حال ديگر دستار و عبا و نعلين در نزد ايرانی نه نشان روحانيّت، که نشان ضحاکی بودن و دشمنی ريشه ای با ايران و ايرانی است. رخت ملايی اينک برای ايرانی به مثابه يونيفرم لشکر بی خدايان، وطن فروشان، پست ها، نفرت پراکنان، زورگويان، فحاشان، دروغگويان، فتنه انگيزان، شادی کشان، خرد ستيزان، دزدان و متجاوزان و بی شرافت ها و بی معنويّت ها است. ما ايرانی هستيم، و فقط هم ايرانی. همين
بيا ای شيخ و از خمخانه ما ---------- شرابی خور که در کوثر نباشد