زاد گـــاه
امير سپهر
زمينه های بد گهری در آدمکشان اسلامی
جـفاپيشه بـدگـوهـر افـراسياب ---------- ز کينه نه آرام جويد نه خواب
علم امروزين اين امر را ثابت کرده که آن هماغوشی که کودک از آن پديد می آيد، نقشی بسيار بسيار تعيين کننده در کيستی و منش او دارد. يعنی شخصيّت يک کودک ارتباطی بی چون و چرا با کيفيّت بسته شدن نطفه ی او دارد. بدينگونه که در يک هماغوشی منجر به حاملگی، هر اندازه که طرفين مايل به همخوابگی با هم بوده باشند، به همان نسبت هم کودک محصول آن هماغوشی از نظر جسمی و روحی سالم تر و با نشاط تر و هوشمند تر خواهد بود
-------------------------------------------------------------------
سر چشمه ی سخن
ديروز از راه اينترنت به تماشای برنامه ی تلويزيونی دوست فرزانه ام بانو پری صفاری نشسته بودم. وی در ميان برنامه خود فيلم کوتاهی را به نمايش گذارد که مرا آنچنان دگرگون ساخته که هنوز هم هيچ حال خود نمی دانم
من از زمانی که اين فيلم را ديده ام، که با توجه به روحيه ی نرمی که دارم ايکاش اصلآ نمی ديدم، نه تنها ميل به خوردن هيچ چيز ندارم، بلکه با معده ای تهی از غذا هم مرتبآ حالت تهوع دارم
فيلم صحنه ای را در مکانی بيرون از شهر نشان می دهد که عده ای اسير را با دست ها و چشمانی بسته بر روی زانو نشانده اند. آنطور که از يونيفورم نظامی اين اسرا پيداست، اين بخت برگشتگان بايد از افراد پليس کشور عراق باشند. يعنی از مسلمانان سخت باورمند کشور شديدآ اسلام زده که بدست برادرن دينی اما رقيب خود گرفتار آمده اند
در حالی که يکی از اسير کنندگان با صدای بلند قرآن می خواند، هم مرام ديگرش با هفت تيری که در دست دارد از پشت سر با شادمانی و وجد بر مغز اين دست و پا بستگان شليک می کند. آن جانی پست آنگونه با شادمانی و اظهار رضايت اين جنايات و بی شرفی غير قابل تصور را انجام می دهد که پنداری اصلآ نيکو ترين احسان را در مورد همنوعان خويش بعمل می آورد. زمان اين فيلم گر چه شايد به دو دقيقه نيز نمی رسد، ليکن تماشای همين فيلم بدين کوتاهی هم آنچنان جگر آدمی را خراش می دهد که من که از تصوير کردن آن با واژگان جدآ عاجزم
استعداد بدگهری
باری، چنانچه من هم مانند اکثر کسان بخواهم از نرم روزگار پيروی کنم، طبيعی است که بايد اين الله پرستان را مقصر قلمداد کنم و برای دلخنکی هم با چند فحش و ناسزا و نفرين بدانان قضيه را تمام کنم. ليکن با توجه به اينکه نگارنده دستکم از ديد خود، هميشه با علت ها و انگيزه ها برخورد کرده ام، در اين مورد نيز می خواهم بجای ناسزا به اين جانی های پست فطرت، مسئله را در حد حوصله ی يک متن کوتاه، کمی ژرف تر مورد بررسی قرار دهم
ديدن چنين جنايات دلخراشی البته برای هر انسان ديگری هم نفرت برانگيز است. اما جنس اين نفرتی که در من برانگيخته می شود شايد از بسياری جهات با پاره ای تفاوت داشته باشد. چون من بر خلاف بعضی ها بجای اينکه از خود اين جنايتکار ها منزجر تر گردم، آنان را انسانهای تباه شده ای می انگارم که خود نيز بنوعی قربانی هستند. با همين نگرش هم بطور طبيعی نفرت اصلی من متوجه آن زمينه ها و انگيز های اهريمنی می شود که اين اولاد آدم را به اين درجه از پستی و بی شرفی و درنده خويی تنزل می دهند نه خود اين فنا شدگان
از آنهم مهم تر، من با ديدن سرزدن اينچنين جناياتی از اين انسانها، صرفنظر از توجه به پليدی ايدئولژی آنان، به کيفيُت شخصيّت خود اين افراد هم می انديشم. به اينکه اساسآ اينان چرا تا بدين اندازه بی رحم هستند، اصلآ چه عواملی باعث می گردد که اينگونه انديشه ها برای بعضی جاذبه پيدا کند و آن زمينه ها در نهاد خود اين آدمها چيست که باعث می گردد ايشان تا اين اندازه پليد و ويرانگر و درنده خو گردند؟
بنابر اين، نگارنده در اين نوشته در حد توان، در پی نگرشی به علل و عوامل اين چرايی ها خواهم بود. آنهم فقط از يک بعد. چون اين بحث آن اندازه ژرف و گسترده است و ابعاد گوناگون دارد که حتی نگاهی دقيق از يک بعد بدان نيز بی شک در يک نوشته نخواهد گنجيد. به همين علت هم از ابتدا می نويسم که چون قادر نخواهم بود که اين مسئله ی مهم را در يک نوشته ی کوتاه به اتمام رسانم، تمام کردن و نتيجه گيری از آنرا از حال به خود دوستان وا می نهم
باری، شايد کسانی عقبماندگی و جهل را دليل اين وحشيگری ها بياورند. ليکن برای من که هيچ پذيرفتنی نيست که فقط عقبماندگی و جهل بتواند يک انسان را تا بدين اندازه مستعد ويرانگری سازد. از بيش از شش ميليار انسانی که بر روی اين کره خاکی زندگی می کنند، بيگمان دستکم يک چهارم از آنان هم از بی فرهنگی و پسماندگی رنج می برند، ليکن چرا تمامی آن يک و نيم ميليارد هم همگی اينگونه مانند اين سربران خاورميانه ای مسلمان به جانور های خونخوار تبديل نگشته اند؟ از آن مهم تر، چرا اصلآ در خود همين خاورميانه مسلمان هم حتی مردم يک کشور همگی مسلمان هم که تقريبآ شرايط زيستی يکسانی هم داشتند همگی اهرمن نشده اند؟
نگارنده باوجود اينکه نه زيست شناس هستم و نه حتی روانشناس، اما با مطالعات اندکی که در اين دو زمينه دارم، علت اين امر را در استعداد ذاتی اين آدميان برای پذيرش فساد می دانم. يعنی در اين مورد تا اندازه ای با نويسندگان مکتب ناتوراليسم هم عقيده هستم که باور دارند زشت کرداری و پليدی در آدميان يک امر ژنتيک و گوهری است. ضمن اينکه معتقدم اين فساد فطری در منطقه ی ما رابطه ای مستقيم با دين اسلام دارد که بعد بدان خواهم پرداخت
حال برای اينکه اصل موضوع باز تر شود، ابتدا اينرا مياورم که امروزه دانش سکسولژی، زيست شناسی و روانشناسی ثابت کرده که کودکانی که از پدر و مادر هايی به دنيا می آيند که هميگر را خيلی دوست می داشتند، معمولآ کودکانی خيلی باهوش و درس خوانی می شوند. از نظر شخصيّتی هم خيلی آرام و متين. اينگونه کودکان وقتی هم که بزرگ می شوند، معمولآ انسانهايی بسيار با پرنسيپ و موفق و انساندوست از آب در می آيند
به ديگر سخن، يعنی علم امروزين اين امر را ثابت کرده که آن هماغوشی که کودک از آن پديد می آيد، نقشی بسيار بسيار تعيين کننده در کيستی و منش او دارد. به زبانی روشن تر و بی خودسانسوری، يعنی شخصيّت يک کودک ارتباطی بی چون و چرا با کيفيّت بسته شدن نطفه ی او دارد. بدينگونه که در يک هماغوشی منجر به حاملگی، هر اندازه که طرفين مايل به همخوابگی با هم بوده باشند، هر اندازه که در آن زمان هر دو طرف احساس امنيّت کرده باشند و هر اندازه که زن و مرد در آنزمان از هم لذت برده باشند، کودکی که از آن هم آغوشی پديد خواهد آمد، به همان نسبت هم از نظر جسمی و روحی سالم تر و با نشاط تر و هوشمند تر خواهد بود
پس با اين قانونمندی علمی، هر اندازه هم که نطفه ی يک کودک در هنگام عدم رضايت يک طرف (بطور طبيعی عدم رضايت زن در جوامع مسلمان) بسته شده باشد، هر اندازه که کودک در شرايط غير دلخواه و بويژه در حالت انزجار و عدم احساس امنيّت (باز هم بطور طبيعی از طرف زن مسلمان) بوجود آمده باشد، به همان نسبت بی عاطفه تر، ناهشيار تر، کم استعداد تر، ترسو تر، بی رحم تر و در يک کلام پست فطرت تر خواهد بود
حال برای اينکه به نتيجه ای از اين قانونمندی دست پيدا کنيم، نگاهی به چگونگی تشکيل نطفه ی يک کودک در شرق ميانه بيندازيم. بويژه به شرايط حامله شدن يک زن مسلمان در شرق اسلام زده و باز بويژه از پدری شديدآ اسلام زده. که اين خود گويای همه چيز خواهد بود
بدگهران تجاوزهای مذهبی
پرتو نيكان نگيرد هر كه بنيادش بد است ـ سعدی
حدود سی و چند سال پيش از اين که تين ايجری بيش نبودم، کتابی بسيار پر ارزش خواندم از يک زيست شناس و پژوهشگر آمريکايی. اثری که چون خيلی در من تآثير گذارد، مطالب آن هنوز هم بصورت کلی در ذهنم مانده است، همينطور نام نويسنده که هانا استون بود و پاره ای از آمار های شگفت انگيزی که در آن اثر پژوهشی علمی وجود داشت
پرفسور استون که خود زمان زيادی را در آفريقا و شرق ميانه و شبه قاره ی هند بسر برده و تحقيق کرده بود، بدين نتيجه رسيده بود که در آنزمان، دستکم سی درصد از زنان شرق ميانه اصلآ نمی دانند که همخوابگی برای زن نيز می تواند لذتبخش باشد. بيش از اين تعداد هم، يعنی حدود چهل در صد هم اساسآ نمی دانند که زن نيز در هنگام هماغوشی می تواند به نقطه ی ارضاء رسد
نگارنده نيک آگاهم که بسياری از خوانندگانم خود شرايط شرم آور ازدواج در ميان خانواده های شديدآ مذهبی را ديده و يا دستکم شنيده اند. اما از آنجا که اين مسئله به دليل تکرار مداوم در جامعه ما بصورت امری متداول در آمده، شايد اصلآ به اين انديشه نيافتاده باشند که بعضی از اين ازدواج ها نه ازدواج، که زشت ترين و خشن ترين نوع تجاوز به عنف است. آنهم به نام دين و خداپرستی
برداشتن بکارت دختر امری است هم حساس و هم بسيار درد آور. بگونه ای که اگر اين کار در يک فضای آکنده از اعتماد و مهر برای دختر و با ظرافت کامل و عشق صورت نگيرد، اين کار تمام زندگی يک دختر را خراب خواهد کرد. بگونه ای که سايه ی آن شب سياه بر تمام آتيه دختر گسترده خواهد شد. ديگر هم همخوابگی برايش آن شيرين ترين و زيباترين جاذبه را نخواهد داشت که بايد داشته باشد
بگذريم از اينکه اين پرده در بعضی از دختر ها بگونه ای ضخيم است که اصلآ نياز به جراحی همراه با بی حسی موضعی و يا حتی بيهوشی کامل دارد و چند روزی هم پرستاری. حال وقتی حتی در ميهن ما غير مسلمانان مسلمان نما هم، همچنان سرعت برداشتن بکارت عروس خانم برای شاه داماد يک نشان بزرگ شجاعت و شايستگی و مردانگی به حساب آيد، ديگر فرهنگ مردمان مسلمان حقيقی عرب چگونه است
نگارنده حتی در ميهن خودمان هم چند بار شاهد بوده ام که شاه داماد آنچنان بی معرفت و نامرد بوده که عروس خانم را همان شب حجله بيمارستانی کرده و کار او را به بخيه شدن کشيده است. بدين جهالت و بی شرمی و ديوسيرتی خود هم سخت باليده که گويا آن نامرد بی مرام خيلی مرد بوده است
در کنار اين تجاوز ها بگذاريد دختران نابالغی که با نام الله و صيغه و عقد الهی با کتک والدين خود به حجله ی تجاوز مردان ريشوی متجاوز سی ـ چهل سال بزرگتر از خود فرستاده می شوند. همينطور سرنوشت دخترانی که بايد به کسی سکس دهند که از وی نفرت دارند يا زنانی که دلشان در جای ديگری گير است و تنشان در زير تن يک تن لش بوگندو
آيا بايد انتظار داشت که ميوه های اين بيشرمانه ترين و کثيف ترين نوع تجاوز های به عنف، موجوداتی بهتر از سربران عراق و سعودی و سوری و افغانی و فلسطينی و ايرانی ... باشند. آيا از اين نوع تجاوز های سبعانه بتهون ها و شوپن ها و تجويدی ها و ياحقی ها و گوته ها و گاندی ها و فردوسی ها و حافظ ها و رابيندرنات تاگور ها متولد شوند طبيعی خواهد بود يا موجودات پست و بی آزرم و دزد و جنايتکاری چون خمينی ها و خامنه ای ها و جنتی ها و مشکينی ها و رفسنجانی ها و سعيد امامی ها و سعيد مرتضوی ها و پورمحمدی ها و فلاحيان ها ... !؟
حذر کن از آنکس که بدگوهر است ----------- شترکـــره سال دگـــر اشتر است