آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Tuesday, October 23, 2007

 

ديکتاتور آينده

زاد گـــاه
امير سپهر

! تا دير نشده ديکتاتور آينده را خود انتخاب کنيد



چنانچه کسی با جامعه شناسی و تاريخ مختصر آشنايی هم که داشته باشد، حتی با نيم نگاهی به اوضاع فرهنگی سياسی که ما در آن زندگی می کنيم هم متوجه خواهد شد که اينک تمامی زمينه های ظهور يک ديکتاتوری در جامعه ی ما فراهم است نه اسباب دموکراسی. پس بايد خود بهترين ديکتاتور را انتخاب کرد. در غير اينصورت ای بسا که ايران به چنگ خونخواری بد تر از خمينی افتد

حکومتی سراسر ننگ و اپوزيسيونی سر تا پا جفنگ
اگر كار بر مرادِِ من بودى و قلم بر مراد خود بر كاغذ نهادمى، جز تعزيت - نامه‌ها ننوشتمى ... تو صاحب مصيبت نئيی، مصيبت زده ‌اى بايستى تا اندوه خود با او بگفتمی ـ عين القضات همدانی

اصلآ روی فرم نوشتن نيستم. پس اينکه می نويسم نه تحليل است، نه مطلبی تاريخی اجتماعی، نه متنی فرهنگی ... و نه اصلآ مقاله. مطلبی است دردل گونه، بدون آمادگی ذهنی و بر آمده از يک دل سوخته و ذهنی خسته و جسمی رنجور. نمی دانم، شايد هم اين آخرين نوشته ی من باشد، و يا يکی از واپسين نوشته هايم

چون بی رو دربايستی من يکی ديگر جدآ جانم بر لبم رسيده. مبادا تصور کنيد که از دست رژيم، خير، جان من از دست مخالفان اين رژيم بر لب رسيده. رژيم که کار خود می کند و در همين سبک و سياق مسخره ای هم که پيشه خود ساخته مهارت کامل دارد. اين رژيم با همين مسخره گی حال سی سال است که دنيا را سر انگشت می چرخاند

پايوران اين مسخره ترين نظام عالم علی رغم اختلافات فراوانی که در اين بيست و نه ساله با هم داشته اند و دارند، انصافآ آن اندازه عقل و شعور دارند که بدانند سرنوشتشان به هم گره خورده. از اينروی هم هر آيينه که رژيم خود، يعنی اين نقطه ی تلاقی منافع خويش را در خطر ديده اند، اختلافات را به کناری نهاده بسيار هماهنگ و مدبرانه عمل کرده اند

بی عقل و بی برنامه و مسخره اپوزيسيون اين رژيم است نه خود رژيم. بدين گنده گويی های بعضی از مثلآ جامعه شناسان و مورخين و ادبای اين اپوزيسيون توجه نکنيد که اينان در مجموع و در جهان بيرون از ذهن هرگز عاقل تر و با کفايت تر و ايران دوست تر از همين دزدان و جانيان بی شعور و مسخره رژيم نيستند

اين آدم های اپوزيسيون نشان، هرگز حتی معنای منافع مشترک خود را هم درک نکرده اند چه رسد به مفهوم منافع ملی. اگر هم درک کرده باشند بسی بی وجدان تر و بی وطن تر از آن هستند که بهتر از رژيمی ها عمل کنند. يعنی حاظر باشند که به خاطر نجات مردم فقير و گرسنه، اين دختران معصوم درغلطيده در دامان فحشا و پسران کليه فروش و قربانيان چرس و بنگ و افيون و شيشه و هزاران درد بی درمان ديگر، کمی از ايده آلهای ذهنی خود دست بردارند. حاظر باشد برای نجات مردم و ميهن خويش فقط قدری از خود گذشتگی به خرج دهند تا اس و اساس کشور از هم پاشيده نشود

بعضی از آنچه می نويسم بر آشفته خواهند شد. خوب بشوند، چه باک! حقيقت بی پير البته که تلخ تر از زهر است، ليکن من يکی اهل ماست مالی و تعارف و بيهوده گويی نيستم. هميشه از ديد خود حقيقت را می نويسم. حال، چه کسی را خوش آيد و چه نه. به باور من اگر اپوزيسيون اين رژيم پست تر از خود رژيم نبود، شک نکنيد که اين رژيم تا بحال ده باره شرش از سر مردم ما کنده شده بود

اينان شب و روز از آزادی و دموکراسی و مردم سالاری سخن می گويند. ليکن اين سخنان ديناری ارزش و اعتبار ندارد. چون سخنانی ناسنجيده و کاملآ بی پشتوانه است. دموکراسی و مردم سالاری؟ آخر با کدام اپوزيسيون متشکل که دستکم ده درصد مردم آنرا قبول داشته باشند و کدامين برنامه ی مدون مورد قبول حتی پنج درصد ازمردم؟ يعنی اين اپوزيسيونی که هزار پارچه است، هر پارچه هم حتی در ميان طيف خود در حال يقه گيری و فحاشی و پرونده سازی است می خواهد برای هفتاد و اندی ميليون ايرانی مدارا، آرامش و دموکراسی به ارمغان آرد!؟

همين امروز به مصاحبه ای از دکتر مهرداد مشايخی، جامعه شناس و عضو برجسته ی جمهوری خواهان گوش می کردم. نويسنده نمی دانم که اين عاليجناب چگونه جامعه شناسی هستند. همين اندازه می دانم که چنانچه کسی با جامعه شناسی و تاريخ مختصر آشنايی هم که داشته باشد، با نيم نگاهی به اوضاع فرهنگی سياسی که ما در آن زندگی می کنيم هم متوجه خواهد شد که اينک تمامی زمينه های ظهور يک ديکتاتوری در جامعه ی ما فراهم است نه اسباب دموکراسی. حال ايشان با رصد کردن کدامين ستارگان عجيب و غريب به اين جمع بندی رسيده اند که ما به دموکراسی خواهيم رسيد، عقل من بيسواد بدان قد نمی دهد

تا آنجا که بنده می دانم تجربه ی انسانی، دانش جامعه شناسی و علم تاريخ همگی بر اين اصل دلالت دارند که تا کنون هيچ نظام دموکراتيکی از خود نجوشيده و بوجود نيامده. همانگونه که هيچ نظام استبدادی و فاشيستی و تئوکراتيک و کمونيستی ... بخودی خود و به يکباره بوجود نيامده است

هر کدام از اين نظام ها در واقع فرزند زمان و مولود شرايط موجود در هر کشوری هستند. اگر دموکراسی را فرزند خرد جمعی، آگاهی، مدارا، مسئوليت پذيری، قانون مداری، کار مشترک و از همه مهم تر واقع بينی دستکم سياسيون و فرهيختگان يک ملتی بحساب آوريم که اينگونه نيز هست، ظهور يک ديکتاتور و نظامی ديکتاتوری را هم بدون ترديد بايد طبيعی ترين محصول هرج و مرج يا آنارشيسم، مسئوليت ناشناسی، قانون گريزی، روحيه ی عدم مدارا و غير واقع بين بودن عقلای يک ملت دانست

جای دور نرويم که مثالی بسيار ملموس برای ادعا های خود خواهم آورد. چه که برخلاف تصور و گفته ی قلمبه پردازان بيسواد ما که همه چيز را می پيچانند که خود را خيلی باسواد نشان دهند، پيچيده ترين مسائل هر جامعه ای اتفاقآ در ساده ترين حرکات و کنش و واکنش های روزانه ی آن ملت متجلی و متبلور است. نگارنده امروز آمدم که فقط نگاهی گذرا به رئوس اخبار داشته باشم. ببينم در ايران و جهان پرآشوب چه اتفاق ناگوار تازه ای رخ داده است، و همينطور ميل باکسم هايم را چک کنم

نگاهی به دو سايت راديو فردا انداختم و بی بی سی و سپس رفتم سراغ ميل ها. طبق معمول بازهم با ميل های کيلويی ايميل باران شده ام. طبق سنت متداول هم بيست ـ سی درصد ميل ها اخبار دزدی ها و زورگويی ها و بگير و ببند های رژيم است، پنجاه ـ شصت درصد مربوط به خيانت ها و خودفروشی ها و تجزيه طلبی ها ... بقيه هم مربوط به فحاشی ها و پرونده سازی های هم ميهنان سياسی و با فرهنگ و متمدن به همديگر و برای هم ديگر، البته بصورت لينک دادن به سايت های مختلف

آنچه می توان نوشت فقط اين است که ای داد از دست ما، ای بيداد از دست ما. ای فرياد از دست ما. ای فغان از دست ما. ای امان از دست ما و ای خاک عالم ... ما. آخر ما ديگر چگونه موجوداتی هستيم !؟ ملتی که سياسی های آن اينگونه بی مسئوليت و کينه توز و از مرحله پرت باشند آخر کجا به دموکراسی خواهد رسيد

آخر ما چقدر خائن داريم. چقدر خودفروش داريم. چقدر بی شعور داريم. چقدر شهرت طلب داريم. چقدر تهی مغز پر ادعا داريم. چقدر بی شخصيت حقير داريم. چقدر از مرحله پرت داريم. چه قدر حسود داريم. چقدر خود ويرانگر داريم. ما چند صد هزار و چند ميليون ناجوانمرد و بد دهان و تهمت زن داريم. آخر ما چرا اينهمه هم ميهن پست و عاری از شرف و مسئوليت داريم و خلاصه بی رودربايستی آخر چرا اکثريت سياسی ها و باسواد های ما تا اين اندازه گنجشک مغز و و رويا پرداز و مسخره هستند

نگارنده گر چه ابدآ فردی مذهبی نيستم اما شرافتآ می نويسم که به قول معروف گاهی به اين می انديشم که اصلآ خود پروردگار هم از دست ما به تنگ آمده باشد. چون حتی خود خداوند هم نمی داند که با اين موجود ايرانی هفت خط حقه باز و پررو و وقيح و شهرت طلب و خود بزرگ بين و حسود و بی چشم و روی ... چه بايد بکند

وطن فروشان پست بی سواد ملت ساز
همه چيز برباد است و مردم در حال نابودی و اساس کشور در حال اضمحلال. از اينروی حال دستکم ما به اصطلاح سياسی های ناسلامتی چشم و چراغ اين ملت، بيش از هر زمانی نيازمند از خودگذشتگی و همکاری هستيم. آنوقت در چنين موقعيت خطيری که ما بر روی موی حرکت می کنيم عده ای خودفروش دلقک مسخره و بيسواد راه افتاده اند و از ستم فارس ها سخن می گويند و از آن مسخره تر از ( حقوق ملت های ايران)!؟

کسی نيست به اين بی شعور ها حالی کند که ای انسانهای بی مسئوليت و پست! اينگونه سخنان بوی باروت و خون و برادر کشی می دهد. اولآ اين قوم ستمگر فارس کدام بی پدر و مادر هايی هستند که کسی آنانرا نمی شناسد، دومآ اين فارس های فلان فلان شده چطور به اين ملت ظلم کرده اند در حالی که در هزار سال گذشته بيش از نهصد سال حکومت اين سرزمين در دست طوايف ترک بوده

و سوم اينکه مگر می شود که هر قوم و قبيله ای را سر خود و با مشتی جعليات تاريخی و دروغ و دغا و با پول اجانب يک ملت بحساب آورد. مگر هر عشيره ای می تواند به اين دليل که چون به آب "آو" يا "سو" می گويد خود را يک ملت به حساب آورد. آخر مگر امکان دارد که بتوان يک ملت هفت هزار ساله را ناگهان و يکشبه به ملتها تبديل کرد. گذشته از اينها، اصلآ مردم کدام کشوری خود را ملت های آن کشور می خوانند که شما بی سواد های خائن اين جفنگيات را شعار خود ساخته ايد

مگر می شود اين انسانهای وطن فروش بی سواد و پست را متقاعد کرد که آقای نامحترم ! خانم نامحترم تر! ملت يک واژه ی حقوقی است که به ساکنان يک کشور گفته می شود نه يک امر حقيفی و نژادی. اين ديدی که شما وطن فروش های تجزيه طلب نسبت به مفهوم ملت و مليت داريد دقيقآ همان ديد هيتلر و کوکلس کلاون ها است. پس شما بی سواد های پست و قبيله گرا شوونيست و فاشيست هستيد نه آن ايرانی بدبخت دلسوخته که خواهان يک پارچگی سرزمين آباء و اجدادی خود است

مگر می شود به اين خود فروختگان فهماند که آقا جان، خانم جان! ملت يعنی تمامی شهروندان يک کشور. ولو اينکه آن کشور از هزار نژاد و زبان و فرهنگ و تيره و مذهبی هم که تشکيل شده باشد. آخر مگر آمريکايی ها و استراليايی ها و نيوزلاندی ها و کانادايی ها و سويسی ها و حتی همين سوئدی ها و آلمان ها و فرانسوی ها و بلژيکی ها و هلنديان که در اثر مهاجر و پناهند پذيری حال هرکدام از دهها و صد ها نژاد و تيره و مذهب مختلف تشکيل شده اند خود را ملتهای آمريکا و ملتهای کانادا و ملت های سويس و ملتهای فرانسه و ... می خوانند که ما بتوانيم يک ملت کهنسال با چند هزار سال تاريخ مشترک را به خواست اربابان شما يکروزه به ملتهای ايران مبدل کنيم

آنچه نوشتم فقط يک از هزار بی فرهنگی و نادانی های عده ای از مردم ما است که بدبختانه واژگان روشنفکر و سياسی و اديب و مورخ و جامعه شناس و کارشناس مسائل سياسی و افتصادی ... را هم با خود به يدک می کشند. درد ما که فقط از همين تجزيه طلب های نوکر بيگانه نيست

خود بزرگ انگاران و دشمنان شرف خويش
فرد ديگری لينک نوشته ای را برايم فرستاده از شخصی از همين استکهلم. از بچه دهاتی عقده ای که تا ديروز "اصغر خره" بود و امروز به دکتر مهرداد مبدل شده. اين شخص که هنوز هم بينی اش را با سر آستين کاپشن و کتش پاک می کند، با کوبيدن زمين و زمان همه را به پيروی از (صدای سوم) فرا می خواند. زير جلدی هم خود را رهبر اين صدای سوم می خواند. پنداری که اين بچه دهاتی نيم وجبی بد ترکيب ولتر زمان است و زمين و زمان در جهل و نا آگاهی. همه هم منتظر افاضات اين فيلسوف بی نظير يالغوز آباد هستند تا به آگاهی رسند و حرکت کنند

آن دومی مقاله ی بلند بالايی نوشته که آقا! اين شمشير در دست شير در پرچم ايران نشان زورگويی است. تو گويی که کشور آزاد شده است و همه چيزمان راست و ريس است و مشکل ما فقط همين شمشير بر کف شير بی جان نقش پرچم است. آن سوم اصلآ شير و خورشيد را قبول ندارد و آن چهارم هم که اصلآ خود پرچم را. يکی گرد و خاک براه انداخته که بياييد طومار (پتيشن) امضاء کنيم و نگذاريم رژيم دريای مازندران را به روسها تقديم کند. گويی که رژيمی که حتی روی سبيل ابر قدرتها هم نقاره می زند و قطعنامه های شورای امنيت را کاغذ پاره می خواند با طومار نويسی ما فورآ از اين کار منصرف خواهد شد

يکی رضا شاه بزرگ را نوکر انگليس ها خوانده و کشنده ی مشروطه. او رضا شاه را آنچنان قانون شکن و زشتکردار معرفی می کند که اگر خود داستان های قتل و راهزنی و نا امنی کامل دوران قبل از ظهور آن شاه را از پدر بزرگ ها و مادر بزرگهای خود نشنيده باشی تصور خواهی کرد که قبل از آمدن وی ايران مانند سويس امروز بوده و او آمده است و همه چيز را خراب کرده

در حاليکه به حقيقت سوگند که آتاترک در ميهن دوستی، ملت خواهی و حتی لياقت فردی به گرد پای رضا شاه بزرگ هم نمی رسيد. آتاترک اگر بالا تر نشست اين را مديون ملت با شعور و قدر شناس ترکيه است. ترکهای با وجدان و با شرف هستند که آن مرد را با دست و قلم و زبان خويش از هر شخصيتی بالا تر نشاندند، و از اين راه هم خود را ملتی با پيشنه ای درخشان و متهور و ميهن دوست به جهانيان قالب کردند که البته مفت چنگشان باشد، چون نشان دادند که لياقت و شرافتش را دارند

در ميان ترک ها انگلهايی چون بعضی از مثلآ روشنفکران و چپ های ما وجود ندارند که. کسانی که خود را مترقی بخوانند و تنها نشانه ی مترقی بودن را هم در اين بدانند که به دست خود همه ی نشانه های غرور و عظمت تاريخی و فرهنگی و ملی خود را به توالت ريزند و بر آن سيفون کشند. منگلی چپکی (مثلآ روشنفکر چپ) اصلآ کوروش و کل تاريخ اين ملت را ارتجاعی و امپرياليستی خوانده

فردی دوران محمد رضا شاه را آنگونه سياه و پر نکبت خوانده که اگر خود با چشمان خود نديده باشی که ايرانی دوران آن پادشاه سرور عالم بود، باور خواهی کرد که يارب، آمدن جمهوری اسلامی اصلآ چه نعمت بزرگی بوده است و ما بی شعور ها قدر ناشناسی می کنيم. فرد چپ انذر قيچی ديگری که بزرگترين افتخار شخصيش نوکری چند صباحی برای خمينی است، اصلآ خود محمد رضا شاه فقيد را رهبر اين انقلاب اسلامی خوانده

پنداری محمد رضا شاه دقمرگ شده در غربت بوده که با مرام مارکسيست لنينيسم در سال پنجاه و هفت حزب الهی شده بود و غلام حلقه بگوش ملا ها. و خلاصه شخص جفنگی هم در نوشته ای نگارنده (امير سپهر) را شوونيست فارس خوانده. مرا که تمام رگ و ريشه هايم آذری است و از موجودی زاده شده ام که آن زن آذری بيچاره اصلآ تا پايان عمر هم فارسی را خوب ياد نگرفت

نتيجه
اگر ايران تحت سلطه ی رژيم روضه خوان ها و بچه شمع فروش ها و لات های چاله ميدانی بتواند از اين ماجرا جويی اتمی و دخالتهای خارجی و غير مسئولانه جان بدر برد و تکه تکه نشود، همانطور که قبلآ نيز آوردم فقط مستعد و در انتظار ظهور يک ديکتاتور و در بهترين حالت يک چهره ی مقتدر ملی است. کسی که بی توجه به نام و ننگ، بتواند با تهور و اقتدار جامعه ی از هم گسيخته و در به داغان ايران را از نو يکپارچه سازد و کشور و مردم را از اين ننگ و بدنامی تاريخی نجات دهد

فردی ايران خواه و بی باک که سر اين گردنکشان وطن فروش نوکر اين رژيم را به سنگ کوبد، تجزيه طلبان وطن فروش نوکر اجنبی را گوشمالی دهد، اين بساط ندبه و گريه و ماتم را از ايران برچيند و ملا ها و دنباليچه های آنانرا به شدت کيفر دهد. تا مردم آزادی های کامل فردی خود را از نو بدست آرند

تا کشور نظم و نسخ گيرد و در سايه ی ثبات و آرامش و حکومت قانون جو عمومی جامعه برای سرمايه گذاران هم ميهن و خارجی مناسب گردد. به تبع آن هم روند ايجاد اشتغال شتاب گيرد و اوضاع اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی مردم بهبود يابد. که بدون فراهم بودن اين پيش زمينه ها حتی صحبت از دموکراسی هم از سر جهل کامل است

در انتها بار ديگر روی اين نظر خود مصرانه پای می فشارم که اوضاع فرهنگی سياسی که ما در آن زندگی می کنيم از هر نظر آماده ی ظهور يک ديکتاتور است نه رسيدن به دموکراسی. پس بايد خود بهترين فرد را از ميان کسانی که تا حدی ايشان را می شناسيم برای ايفای اين نقش تاريخی انتخاب کنيم. در غير اينصورت ای بسا که ايران به چنگ خونخواری بد تر از خمينی افتد

کسی که چون خمينی که سوار بر موج مذهبی آن روزگار شد، سوار بر موج ملی گرايی اين روزگار گردد و ابتدا از وطن پرستی و احيای عظمت و شکوه ايران سخن گويد و پس از کسب قدرت بسان آن شيخ پليد و مکار چهره ی حقيقی و پليد و ضد ايرانی خود را آشکار سازد

در اين مورد کمی به دو تجربه ی هخا و فولادوند بيانديشيد. همه ی اپوزيسيون اين دو آدم را مسخره می کنند. اما چو نيک بنگريد خواهيد ديد که در تمامی اين سالها اتفاقآ فقط همان دو کمدين بودند که توانستند نيمچه حرکتی را در داخل بوجود آورند. کاری که اين اپوزيسيون با اينهمه ادعای خرد و آگاهی تا بحال از انجام آن عاجز بوده

هخا و آن يکی هر دو افراد کاملآ غير سياسی و رويا پرداز بودند که صرفآ در سايه مهارت در موج سواری توانستند سوار بر موج ملی گرايی شده و جامعه ی خفته ی ايران را به نيم تکانی وادارند. از کنار اين دو تجربه بی تفاوت نگذريد که سخت عبرت انگيز است. همين

و توضيحی بر اين نوشته
نگارنده خود نيک آگاه هستم که اين نوشته کمی تند است. ليکن اين تندی مولود به تنگ آمدن است نه برای اهانت و از سر بی ادبی. من اين نوشته را در حالتی بسيار بسيار غمگنانه و از ته دل نوشتم. خواستم آنراهمانطور هم بی کم و کاست و بدون دستکاری منتشر کنم. با اين اميد که شما نيز از بعضی تند روی های آن در گذشته از ته دل آنرا بخوانيد. اين نکته را اما بيفزايم که نگارنده سخت به جوهر اين نوشته باور دارم. يعنی به اينکه اگر ايران از ماجراجويی های اين رژيم جان بدر برد فقط آماده ی پذيرش يک ديکتاتوری است نه دموکراسی

بهر روی از همه چيز گذشته، من در اين رنجنامه گونه ابدآ قصد بی ادبی به کسی را نداشتم. گرچه به باور من برای همه ی ما ايرانيان اصلآ بی ادبی بالاتر از اين وجود ندارد که با داشتن سلطانی بنام خامنه ای و دلقکی چون احمدی نژاد در مقام رياست جمهوری کشورمان خود را انسان بناميم

www.zadgah.com

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker