آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Friday, October 19, 2007

 

دموکراسی




زاد گـــاه
امير سپهر


دموکراسی را حتی با بمب و موشک هم می شود صادر کرد

چگونه است که تحجر و خرافات و ولايت فقيه و تروريسم و هزار انديشه ی پليد و خرد ستيز ديگری را می توان از ايران به سراسر جهان صادر کرد ليکن دموکراسی انسانی و عادلانه را نمی شود از ديگر جا ها به ايران صادر کرد! 1

مقدمه
آيا آمريکا به ايران حمله خواهد کرد، اگر آری، وظيفه و واکنش ما بايد چگونه باشد؟ اگر نه، پس آمريکا با رژيم سازش خواهد کرد؟ چنانچه پاسخ اين پرسش آری است، در اين حالت تکليف ما چه خواهد بود، يعنی باز سر ملت ايران بی کلاه خواهد ماند و ما همچنان در بند و اسارت اين رژيم خواهيم ماند و آيا ...؟ اين ها بخشی از سئوالاتی است که اينروز ها که صدای شيپور جنگ بگوش می رسد در ذهن هر هم ميهنی مطرح می شود

برای پاسخ بدين پرسشها چاره ای نيست جز اينکه ما سناريو های احتمالی را يک يک باز کرده، تبعات هر يک از آنها را برشمرده و در نهايت شايد به يک نتيجه گيری مطلوب دست پيدا کنيم. البته اميد که تا نتيجه گيری از شکافتن اين سناريو ها و پيدا کردن بد از ميان اين بد ترين سناريو ها کار از کار نگذشته باشد. ما در اين مورد هم ناچار از انتخاب بد از بدترين هستيم! چه می توان کرد با عقل مشتی هپروتی روشنفکر نام که ما را سی سال آزگار است سوار بر اله کلنگی کرده اند که يک طرف آن بد است و طرف ديگر بد ترين

اول سناريوی احتمال اشغال ايران بوسيله ارتش آمريکا را بررسی خواهيم کرد. اين بحث چون طولانی است آنرا در دو بخش خواهم آورد. پيش از آغازبه بحث ابتدا اما مايلم اين توضيح را بياورم که مراد نگارنده صرفآ تحليل اين احتمال است، نه اينکه من با حمله ی نظامی آمريکا به کشورم موافق يا مخالف باشم

گر چه می دانم که هزار از اين توضيحات هم بی فايده است، زيرا به محض اينکه فردی راجع به اينگونه احتمالات مطلبی می نويسد فورآ عده ای از عوامل پنهان رژيم دايره و تنبک بر می دارند که فلانی طرفدار حمله ی نظامی آمريکا به ايران است. پنداری که بنده و يا کسان ديگری چون من استراتژيست ها و فرماندهان پنج ستاره ی پنتاگون هستيم و ارتش آمريکا فقط منتظر رخصت ما است که به ايران حمله کند! اصلآ ای کاش کسی در دولت آمريکا کمی از ما حرف شنوی داشت


سناريوی اول = احتمال اشغال ايران و تأثير آن بر فرايند دموکراسی ـ بخش نخست
اينکه گفته می شود "دموکراسی چيزی صادراتی نيست" سخنی کاملآ بی پايه و نادرست است. اين درست است که دموکراسی نوعی سيستم سياسی حکومتی است که طی يک پروسه ی طولانی شکل گرفته، ليکن اين پديده در نهايت يک علم است. علمی که محصول انديشه، مبارزه، آزمون و تجربه است. هر نوع علمی هم که خود اساسآ چيزی فرا گرفتنی از اساتيد و عالمان آن است. چگونه است که تحجر و خرافات و ولايت فقيه و تروريسم و هزار انديشه ی پليد و خرد ستيز ديگری را می توان از ايران به سراسر جهان صادر کرد ليکن دموکراسی انسانی و عادلانه را نمی شود از ديگر جا ها به ايران صادر نمود

پس آنانکه می گويند دموکراسی را نمی شود صادر کرد، يا هدفشان دفاع زير زيرکی از اين نظام است و يا از هوشمندی بی بهره هستند. اگر گفته می شد که دموکراسی برای بقا و رشد نياز به زمينه ها و الزاماتی دارد که بی وجود آنها ماندگاری و قد کشيدن نهال دموکراسی نا ممکن است، اين سخن را می شد پذيرفت. اما اينکه ما بدون تآثير پذيری فکری و حتی در مواردی کمک از بيرون هم روز و روزگاری به دموکراسی خواهيم رسيد، حرفی بيجا و غير منطقی است

آنانکه دموکراسی از بيرون را بی فايده می دانند، معمولآ کسانی هستند که زحمت مطالعه بخود نمی دهند و از اين جهت نگاهشان تنها به تجربه ی ناموفق عراق است. گر چه حتی چشم کم سوی آنان عراق بدين نزديکی را هم درست نمی بيند. يعنی آنها قادر بديدن آن بخش وسيع و موفق عراق نيستند. کردستان عراق را نمی بينند که چطور از برکت همين دموکراسی بمب و موشکی آمريکا در حال حاظر وضع مردم آن از هر نظر هزاران برابر بهتر از زمان صدام حسين است

اگر قرار بود که ملتها برای رسيدن به آزادی از دموکراسی صادراتی آمريکا و اينسوی آتلانتيک و کمک مستقيم آنان استفاده نکنند و دموکراسی صادراتی کارکردی نداشته باشد، بی شک دستکم سی ـ چهل کشور آزاد امروز جهان حال نمی بايد دموکراسی داشته باشند. کشور هايی چون مجارستان، چک، اسلوانی، لهستان، اوکرايين، ارمنستان، مغولستان، رومانی، بلغارستان، استونی، لتونی، ليتوانی، مولداوی، گرجستان، آلبانی ... و چند کشور ديگری که دموکراسی بدانجا ها اساسآ با بمب ها و موشک های آمريکا و متحدانش برده شد، و اگر اين بمب ها و موشکهای پر برکت در کار نبود آن ملتها هنوز هم در حال دريدن يکدگر بودند و تجاوز به زنان و دختران همديگر. کشور هايی چون کروواسی و مونته نگرو و بوسنی و صربستان و کوسوو و مقدونيه

بنا بر اين چيزی که در فسمتی از عراق شکست خورده نفس دموکراسی صادراتی نيست، بلکه عامل نادانی است که بزرگ ترين بخت تاريخی ملت عراق را به خونين ترين باخت آنان بدل ساخته. بويژه بی کفايتی و نادانی سران قبيله گرا و مذهب زده ی آنان. افراد نالايقی که همه چيز کشور و سرنوشت ملت خود را فدای منافع قبيله و گروه خود کرده اند. غافل از اينکه اگر سازش و آرامشی بوجود نيايد اصلآ چيزی بجای نخواهد ماند که خود و قبيله شان از آن منفعت برند. از سويی ديگر هم اشتباهات آمريکا و همينطور دخالت دولتهای همسايه آن کشور. دولتهای ضد مردمی و فاشيستی که استقرار آرامش در عراق را با پايان کار خود برابر می دانند

در مورد عراق حتی اين سخن هم که گويا آمريکا در آنجا شکست خورده باشد حرفی بی اساس است. درست که آمريکا در عراق به همه ی اهداف خود دست نيافته، ليکن اين بدين معنا نيست که ارتش آمريکا در آنجا شکست خورده باشد. اگر مقصود شکست نظامی است، پس بايد بدين پرسش پاسخ داد که ارتش آمريکا از چه ارتش قوی تر از خود در عراق شکست خورده؟

آمريکايی که توانسته فقط با استفاده از چهار درصد از توان رزمی خود در دوازده روز فقط با دادن سی و اندی نفر تلفات رژيم صدام حسين را بزير کشد که در عراق شکست نظامی نخورده. آنهم رژيمی را که بعد از اسرائيل قوی ترين ارتش منطقه خاورميانه را داشت. شکست آمريکا در ايجاد آرامش در آن کشور است که دلايل آنرا نيز تا حدی آوردم. اصولآ ايجاد آرامش در کشوری با مردمی عقبمانده، بی فرهنگ و غرقه در افکار قرون وسطايی کاری نظامی نيست که عدم توفيق در اينکار شکست نظامی به حساب آيد. عدم توفيق آمريکا در آرام ساختن مردمی قبيله و فرقه گرا است که همديگر را زنده زنده می خورند. و دسته ای دگر از ايشان که به کمک هم مذهبی های خارجی خود شاگرد قصاب و نانوا و بقال و عمله و زن و کودک را می دزدند و سر می برند. يا مردمی که خود را منفجر می کنند که هم کيشان و هم ميهنان غير نظامی خود را نيز بکشند

فراموش نکنيم که پس از سقوط رژيم صدام حسين اين مردم حتی رخت و لباس هم ميهنان بيمار و ناتوان خود را هم در مفابل دوربين خبرگزاری ها از تن آنان بدر کرده و به غنيمت بردند. اين مردم بی اينکه خجالت بکشند حتی بيماران زير سرم را هم از تخت بيمارستان به زير انداختند و تخت و ملحفه و سرم آنان را دزديدند. تمام اشيای تاريخی خود را هم شکستند و از بين بردند

بنا بر اين طبيعی است که آمريکا نتواند يکشبه به چنين مردمی مدنيت بخشد و درس منافع ملی بياموزد و ايشان را دموکرات کند. وضعيت فرهنگی اجتماعی مردم عراق آنچنان فاجعه بار است که در حال حاظر آمريکا که سهل است، چنانچه حتی ارتش های تمامی کشور های جهان هم که با هم در اين کار همکاری کنند نمی توانند آن مردم وحشی و بی تمدن را آرام سازند. اما تمامی اينها می توانست پيش نيايد اگر آن ملت رجال سياسی مسئولی می داشتند

بايد توجه داشت که تمامی احاد هيچ ملتی ابتدا همگی تک تک آگاه و دموکرات نشده اند و پس از آن به دموکراسی رسيده اند. آنچه باعث رسيدن ملت ها به دموکراسی شده در ابتدا احساس مسئوليت، سلوک و همکاری و پايبندی سياسی های آنان به امر دموکراسی بوده است

حتی پنج درصد از کل جمعيت دموکرات ترين کشور های کنونی جهان هم سياسی نيستند. در فرايند دموکراسی و بويژه در حفظ آن سياسی ها هستند که نقش اصلی را دارند. درست است که مردم با رای خود دولتها را بر سر کار می آورند. نقش مردم اما در حفظ دموکراسی نقشی درجه دو است. نقش اول و تعيين کننده در حفظ و تداوم جريان دموکراسی در هر کشوری در دست احزاب و گروههای سياسی آن کشور است

شايد باور نکردنی باشد اما اين يک حقيقت محض است که سرنوشت دموکراسی ملتی سيصد ميليونی چون آمريکا در حال حاظر در دست بيش از ده ـ پانزده هزار تن نيست. يعنی در دست سياسی های رده بالای آمريکا که شمار آنان حتی به يک درصد از کل جمعيت آن کشور هم نمی رسد. چنانچه همين عده ی معدود منافع ملی را زير پا نهند و به قواعد بازی دموکراسی گردن ننهند، ترديد نداشته باشيد که دموکراسی آمريکا فورآ فرو خواهد پاشيد

شايد به آوردنش بيارزد که در همين تبعيدگاه يا وطن دوم من سوئد گفته می شود که اين دموکرات ترين کشور جهان را فقط ششصد نفر اداره می کنند. اين گفته پر بيراه هم نيست. چون سيستم انتخابات پارلمان در اينجا رای به احزاب است نه به اشخاص. تصور هم نمی رود که سران کله گنده ی احزاب سوئد بيش از همان رقم ششصد نفر باشد. ما اينجا نمايندگانی داريم که فقط با سيصد و اندی رای به پارلمان راه يافته اند، زيرا از طرف يک حزب کانديد شده بودند

در سوئد اگر حزبی شما را کانديد کند با همان تعدا رای هم می توانيد به پارلمان راه يابيد. و صد البته احزاب هم با درک مسئوليت هر بی سر و پای دشمن دموکراسی را تأييد و کانديد نمی کند که بتواند با ورود به سيستم به دموکراسی اين کشور آسيب زند. بنابر اين می بينيم که نقش نخبگان سياسی هر کشوری در امر دموکراسی تا چه اندازه سرنوشت ساز است
ادامه دارد


دموکراسی را حتی با بمب و موشک هم می شود صادر کرد ـ بخش دوم

هر جنبش ضد جنگی بی شعار مرگ بر جمهوری اسلامی يک حقه بازی و در راستای خدمت به رژيم جمهوری اسلامی است. هر کس اعمال خلاف عرف و تحريکات رژيم ايران را ناديده انگاشته و فقط بر سر آمريکا فرياد زند، بی هيچ ترديدی يک خائن به ملت ايران است

بمب های شوم، بمب های پر برکت
در نوشته ی پيشين آوردم که در کنار سی ـ چهل کشور آزاد جهان امروز که دموکراسی آنان وارداتی است و مستقيمآ هم با کمک گرفتن از جهان بيرونی پا گرفته، اينرا نيز آوردم که کشور هايی هم وجود دارند که اساسآ صلح و ثبات و آزادی امروز خود را مديون بمب ها و موشک های آمريکا و متحدانش هستند. کشور هايی چون کروواسی و مونته نگرو و بوسنی و صربستان و کوسوو و مقدونيه

پنج کشور امروز آرام و آزاد منطقه ی بالکان که اگر يازده هفته بمبارانهای مداوم آمريکا و پيمان ناتو نبود، بدون شک امروز هم همگی مشغول غارت و نسل کشی و تجاوز به زنان يکديگربودند و منطقه همچنان چون دريای خون بود. داستان اشغال کويت بوسيله ارتش صدام و کمک آمريکا به آزاد سازی آن کشور را هم همگی می دانيم و همينطور عمليات آزاد سازی افغانستان از چنگ طالبان را

آنچه آوردم اما به معنای اين نيست که آمريکا يک فرشته ی معصوم و دور از هر خطا است. آن کشور صد البته به جناياتی هم در مناطق گوناگون جهان دست آلوده. ليکن کدام کشور قدرتمندی را در جهان می توان نشانی داد که کمتر از آمريکا به ديگر کشور ها دست درازی کرده باشد. روزگاری بود که اسپانيا و پرتقال در سايه ی صنعت بی رقيب کشتی سازی و مهارت در دريانوری خود بيش از نيمی از جهان را به زير استعمار کشيده بودند، سپس انگليس و فرانسه و ايتاليا و آلمان و حتی هلند فسقلی جهان را ميان خود تقسيم کردند، بعد از آنها هم که اتحاد جماهير شوروی وارد اين ميدان شد

اتحاديه ای زورکی، خشن و جنايتکار که با ايدئولژی وهم آلود خود در طول بيش از هفتاد سال سلطه بر بيش از نيمی از اروپا و بخشهای ديگری از جهان ضمن کشتن دستکم سی و پنج ميليون انسان از گرسنگی و يا در سيبری و ديگر اردوگاههای خود ملتهای بيشماری را به خاک سياه نشاند. آنچنان که آن ملتهای قربانی کمونيسم دستکم نيازمند صد سال کار و کوشش شبانه روزی هستند تا بتوانند با فافله ی کشور های آزاد و آباد جهان همراه گردند. پيش از آنهم که در دوران تزار خاک سرزمين های ديگر را می بلعيد. بزرگترين قربانی اين خرس زمينخوار هم ما ايرانيان بوديم که بيش از نيمی از خاک کشورمان را با قلدری ضميمه خاک خود کرد

بنا بر اين دست اندازی و مداخله در بيرون از مرز ها گر چه از نظر اخلاقی غير عادلانه، ليکن طبيعت سياسی اقتصادی هر کشور قدرتمندی است. توجه داشته باشيم که جمهوری اسلامی فکسنی که يکهزارم آمريکا هم قدرت ندارد و مردم ايران را گرسنه کش کرده، حال دامنه ی مداخلاتش در جهان چندين برابر آمريکا است

اين حکومت مسخره ی بيست و اندی ساله که نه صنعتی دارد و نه يال و کوپالی فقط در سايه همين نفت فروشی امروزه از دماغه ی اميد نيک گرفته تا قطب شمال، از جنوبی ترين نقطه ی آسيا گرفته تا شمال آفريفا همه جا مشغول مداخله و دست اندازی است. همين حکومت وامانده در کار خويش، حتی در آمريکای مرکزی و شمالی و در کشور هايی چون گواتمالا و اکوادور و شيلی و آرژانتين و پرو و السالوادور و ونزوئلا ... که اصلآ هيچ قرابت قومی و مذهبی و حتی جغرافيايی هم با ما ندارند مشغول توطئه و مداخله است

حاصل اينکه بمب های آمريکا البته هميشه در خدمت دموکراسی نبوده. جنگ چهارساله ی شبه جزيره کره راهم بايد در نظر داشت که نيروی هوايی ايالات متحده ی آمريکا در آنجا با بمب های ناپالم خود هولناک ترين جنايات را مرتکب شد. همينطور در ويتنام که داغ ننگ آن تا ابد بر پيشانی تاريخ اين کشور باقی خواهد ماند. اما عيب می جمله بگفتی هنرش نيز بگو، يعنی اين حقايق تاريخی را هم بايد در نظر گرفت که اگر آمريکای ثروتمند و آسوده در آنسوی جهان به داد اروپائيان و آسيائيان و آفريقايی های گرفتار و واماند در جنگ اول و دوم نمی رسيد معلوم نبود که وضعيت اين سه قاره امروز چگونه بود. بويژه در جنگ عالمگير دوم

اگر همين آمريکا در جنگ دوم خود را به آتش نينداخته و از اقتصاد و تکنولژی پيشرفته و خون جوانان خود مايه نمی گذارد، بی شک هيتلر سه چهارم جهان را می بلعيد. تبعآ هم نمی شود گفت که آن استاد ديوانه ی خامنه ای و احمدی نژاد و جنتی و مصباح ... در صورت پيروزی چند ده و يا حتی چند صد ميليون انسان بيگناه ديگر را می کشت

همين اندازه به جرأت می شود گفت که در صورت پيروزی آلمان در جنگ دوم، امروز ديگر در سرتاسر اين سه قاره نشانی از يهودی، کولی، هم جنس گرا، سياه پوست، زرد پوست، افراد از کار افتاده و عليل وجود نداشت. بويژه نمی شد حتی ديگر يک انسان سياه را هم در قاره ی سياه پيدا کرد. چه که در ايدئولژی ناسيونال سوسياليست ها و بويژه در قاموس شخص هيتلر سياه آفريقايی موجودی به مراتب کثيف تر از موش صحرايی (راته) را معنا می داد

بنا بر اين آمريکا نه آنگونه که شيفتگانش می گويند يک فرشته ی نجات است و نه آن ديو پليدی است که بيماران تاريخی کر و کورش دائم تبليغ می کنند. آمريکا اگر جنايتی را مرتکب شده بيشتر در برخورد با کمونيست ها بوده. درست است که آن کشور در طول جنگ کره به اتفاق متحدانش مرتکب بد ترين آدمکشی ها شد. ليکن بعد ها ديديم که آن بخش پيروز در جنگ کره، يعنی سران کمونيست کره ی شمالی در درازای پنجاه سال هزاران برابر آمريکا مرتکب جنايت شدند، آنهم در برابر مردم خود. حال هم می بينيم که کره شمالی پيروز کجا ايستاده است و کره جنوبی طرف آمريکا کجا

بخش مثلآ پيروز آن جنگ امروز فقير ترين و فاشيستی ترين و بی آبرو ترين کشور در جهان است و بخشی که آمريکا بدست آورد امروز ششمين قدرت اقتصادی جهان و يکی از محترم ترين و آزاد ترين کشور های دنيا. وزير خارجه ی اسبق آنهم که امروز بر کرسی رياست سازمان ملل متحد تکيه زده. بايد در نظر داشت که آمريکا بزرگترين و قدرتمند ترين کشور سرمايه داری جهان است. از اينروی هم برای محافظت از اقتصاد آزاد و ليبراليسم به نوعی خود را هم مسئول می داند و هم قيم ديگر کشور های آزاد جهان. همانطور که اين حکومت عقبمانده و متحجر جمهوری اسلامی خود را مادر مهربان تمامی کشور های تروريست پرور و متجر جهان می داند. همه جا هم هزينه می کند بی اينکه حتی سودی هم از اين هزينه های ميلياردی بدست آورد

پس بر خلاف تبليغ بعضی ها، لشگر کشی ها و بمب های آمريکا همه گاه برای سلطه ی مستقيم بر سرزمينی نبوده و نيست. آن کشور گاهی حتی بزرگترين هزينه ها را هم در مناطقی از جهان متحمل می شود که در آنجا کاپيتاليسم از ميان نرود. فراموش نکنيم که دولت شاهنشاهی ايران نيز ميليارد ها دلار در ظفار هزينه کرد. قصد دولت کاپيتاليستی آنزمان ايران نه سلطه بر سرزمين عمان بلکه دفاع از کيان کايتاليسم و سد کردن راه رشد کمونيسم در منطقه ی خاورميانه و خليج فارس بود. عين همين اعمال و هزينه ها را هم اتحاد شوروی برای حفظ و يا گسترش برادر خونی همين اسلام، يعنی کمونيسم در مناطق مختلف دنيا متحمل می شد و انجام می داد

اما از همه ی اينها که بگذريم شاهکار امريکا در کمک به استقرار دموکراسی و رفاه را بايد در دو کشور آلمان و ژاپن مشاهده کرد. دو کشوری که امروز نه تنها جزو آزاد ترين ممالک جهان هستند، بلکه پس از خود آمريکا به ترتيب دومين و سومين قطب های اقتصاد و صنعت دنيا محسوب می شوند. طبيعی است که آمريکا عاشق چشم و ابروی اين دو کشور نبود. آمريکا در ژاپن اتم انداخت و آلمان را هم با بمباردمانهای مداوم خود شخم زد. ليکن هدف اصلی آن کشور از پای افکندن دولت هيتلر بود نه اشغال ژاپن و آلمان. بدين نکته توجه داشته باشيم که اگر آمريکا نبود، به جرأت می توان گفت که بدنبال پيروزی نازی ها وضع و جايگاه آن دو کشور هرگز نمی توانست بهتر از امروز باشد

در اينکه جنگ از اساس يک پديده ی مخرب و خونبار است جای بحث نيست، ليکن مقاطعی هم وجود دارد که فقط با يک جنگ کوچکتر و با تلفاتی کمتر می توان از يک جنگ هزار بار مخرب تر و خونين تر جلوگيری کرد. در تاريخ جنگهايی را می شود نشانی داد که اصولآ در خدمت استقرار صلح و برای جلوگيری از نسل کشی و اشغال ديگر کشور ها بوده. مانند همان جنگ عالمگير دوم که در بالا به تبعات عدم ورود آمريکا بدان اشاره کردم. پس ژاپن و آلمان هر آنچه را که امروز دارند اصلآ مديون بمب های آمريکا هستند

بيجا نيست که یاسوئو فوکودا، نخست وزير جديد ژاپن در اولين کنفرانس مطبوعاتی خود ضمن سپاسگزاری از آمريکا، اظهار داشت که : مبارزه با تروريسم در کنار آمريکا برای دفاع از نظم نوين جهانی در رأس برنامه های دولت من خواهد بود. و ادامه داد که : نظم نوين جهانی بود که به ما ژاپنی ها اين فرصت را ارزانی کرد که در کنار تحکيم پايه های دموکراسی خود از نظر اقتصادی نيز به جايگاه کنونی دست پيدا کنيم. توجه کنيم که فوکودا نخست وزير همان کشوری است که آمريکا در آنجا بمب اتم انداخته

عين همين احساس را هم آلمان ها به آمريکا دارند، و باز هم به آن کشوری که سرزمين آنان را با بمب های خود زير و زبر کرد و ده ها هزار تن از هم ميهن آنان را کشت. باشناخت خوبی که نگارنده از کشور و مردم آلمان دارم، اينرا قاطعانه می نويسم که اکثر قريب به اتفاق مردم آن کشور خود و دموکراسی و پيشرفت کشور خويش را مديون بمب های آمريکايی می دانند. حتی اولترا چپ های آلمانی و اعضای ديروز گروه بادر ماينهوف

که اتو شيلی و پوشکا فيشر، دو چهره ی مشهور و ليبرال امروز که هر دو هم امروز از بهترين دوستان آمريکا هستند، روزگاری از اعضای همان بادر ماينهوف سوپرچپ و دشمن خونين آمريکا بودند. زمان و تجربه حتی بدان تروريست های ديروز هم آموخت که گاهی هم آمريکا می تواند به صلح و دموکراسی کمک کند، حتی با بمب ها و موشک های خود

فيشر ها و اتو شيلی های ديروز مارکسيست تروريست در اثر تجربه سر عقل آمدند، ليکن اين جنون آمريکا ستيزی حال در نقاط ديگر از جهان عود کرده. يعنی اينکه حال تروريست های چپ جای خود را به تروريست های اسلامی بخشيده اند. متحجران و متعصبان کور نا آشنا به اصول سياست که هر حرکت آمريکا را به سلطه طلبی تعبير می کنند

بد ترين صحنه ی اين دشمنی کور و جهالت را هم در عراق می توان ديد. در کشوری نفرين شده که مشتی اوباش جنايتکار هر روزه زن و مرد و کودک و خرد و کلان غير نظامی و بيگناه هم ميهن خويش را سر می برند و يا منفجر می کنند و نام اين جنايات سبعانه را هم گذارده اند مبارزه با سلطه طلبی آمريکا. در حالی که نمی دانند همين آمريکای جهانخوار با برداشتن صدام حسين که افرادش روز روشن به زنان و دخترانشان تجاوز می کردند، چه فرصت بی نظير تاريخی را برايشان فراهم آورده

بد ترين اينکه، حال عقبمانده ترين چپ های ضد الله هم به حاميان اين جانيان الله پرست مبدل گشته اند. تنها نقطه اتصلالشان هم ضديت بيمارگونه با آمريکا است. شبانه روز هم در بوق و کرنا می دمند که گويا آمريکا ملت عراق را به خاک سياه نشانده باشد. آنچه در اين مورد می توان نوشت اين است که آنان که بار گناه تمامی نابسامانی های امروز عراق را بر گرده ی آمريکا سوار می کنند، مستقيم و غير مستقيم از فاشيسم صدام دفاع می کنند

يعنی آنان دانسته و نادانسته می گويند که همان صدام جنايتکار بايد در قدرت می ماند. يعنی همان جنايتکار ديوانه بی وجدان و بی احساس برای اين ملت خوب بود نه آمريکا. همان که ملت را زبان می بريد و پای می شکست، گوش و بينی مخالفان خود را با چاقو می بريد و کف دستشان می گذارد و اقوام عراق را هم به جرم مخالفت با بمب های شيميايی نسل کشی می کرد

البته ترديدی نيست که آمريکا در عراق اشتباهات زيادی داشته، اما از ديد نگارنده بزرگترين اشتباه آمريکا يک اشتباه محاسبه بوده نه نفس بزير کشيدن نظام پست و جنايتکاری چون نظام صدام حسين. اشتباه آمريکا در اين بوده که رجال سياسی عراق را با رجال ژاپن و آلمان اشتباه گرفته. آمريکا تصور کرده که اين رجاله های سياسی متحجر عراق با آن مغز های متعفن هم شخصيت های متفکر و ميهن دوستی چون کنراد آدناوئر ها و ويلی برانت ها و همين فوکودا ها هستند

از زاويه ی ديد نگارنده حتی آن کسان هم که فقط از سر دلسوزی اشغال نظامی عراق وسيله آمريکا را مايه ی بدبختی ملت عراق می دانند، متاسفانه معلول را با علت اشتباه می گيرند. يعنی اينکه اين عزيزان آمريکا را با جهالت ملت عراق، بويژه مسئوليت ناشناسی رجال سياسی آن کشور عوضی می گيرند. اين عده در ارزيابی های خود بايد اين حقيقت را فراچشم داشته باشند که آمريکا پس از جنگ دوم جهانی آلمان و ژاپن را هم اشغال کرده بود. آنهم به مدت پنجاه سال

اما آن ملتها بجای اينکه بخود بمب ببندند و زنان و کودکان هم وطن خود را در ميدان های تره بار منفجر کنند و يا سر همديگر را ببرند با عبرت گرفتن از خطای گذشته شروع به سازندگی کشور خود کردند و پايه گذاری دموکراسی های مدرن. بطوری که در آن پنجاه سالی که تحت اشغال آمريکا بودند هر دو به ابر قدرت صنعتی و افتصادی جهان مبدل گشتند

نتيجه اينکه، جنگ برای هر ملتی بدون شک يک نکبت است، نکبت همراه با سر افکندگی هم اشغال نظامی است. نويسنده هم مانند هر ايرانی ميهن دوست و مردم خواهی از صميم قلب آرزو می کنم که اصلآ هيچ حمله ای به کشورم صورت نگيرد. ليکن مگر با آرزو کار به سامان می رسد. حتی اين مباحث کيلويی و خسته کننده اينترنتی و اعتراضات پراکنده هم نخواهد توانست جلوی جنگ را بگيرد. آمريکا که به حرف من و شما گوش نمی کند. اگر آن کشور بخواهد به ايران حمله کند حتمآ اينکار را خواهد کرد

پس عاقلانه ترين کار اين است که بجای شعار های احساساتی و دروغين و بی ثمر سر دادن به اين احتمالات بيانديشيم که اگر کشورمان اشغال شد بايد چه کرد؟ اگر ايران از راه هوا شخم زده شد وظيفه ی ما چيست ؟ چنانچه تحريم های اقتصادی شديد تر و شديد تر و طولانی تر شد بايد چکار کرد و ... ؟

فرجام سخن اينکه جنش ضد جنگ براه انداختن و بر پا ساختن کارزار تبليغاتی در اين راه البته کاری پسنديده است، ليکن در اين ميان به يک نکته ی بسيار بسيار ظريف و حساس بايد توجه داشت، اينکه هر جنبشی در اين راستا بی شعار مرگ بر جمهوری اسلامی يک حقه بازی و با هدف خدمت به حاکمان تهران است نه از سر ميهن دوستی و صلح طلبی

اساسآ هر کس که اعمال رژيم ايران را ناديده گرفت و فقط بر سر آمريکا فرياد زد بی هيچ ترديدی يک خائن به ملت ايران است. چه که مسئول درجه اول تمامی اين بدبختی ها و نگرانی ها و دلهره ها و آبرو ريزی ها فقط همين رژيم است که با دنيا سر عناد و لجبازی دارد نه آمريکا و اسرائيل و انگليس و فرانسه و آلمان و چين و ماچين

ادامه دارد


www.zadgah.com


|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker