دموکراسی را حتی با بمب و موشک هم می شود صادر کرد ـ بخش دوم
هر جنبش ضد جنگی بی شعار مرگ بر جمهوری اسلامی يک حقه بازی و در راستای خدمت به رژيم جمهوری اسلامی است. هر کس اعمال خلاف عرف و تحريکات رژيم ايران را ناديده انگاشته و فقط بر سر آمريکا فرياد زند، بی هيچ ترديدی يک خائن به ملت ايران است
بمب های شوم، بمب های پر برکت
در نوشته ی پيشين آوردم که در کنار سی ـ چهل کشور آزاد جهان امروز که دموکراسی آنان وارداتی است و مستقيمآ هم با کمک گرفتن از جهان بيرونی پا گرفته، اينرا نيز آوردم که کشور هايی هم وجود دارند که اساسآ صلح و ثبات و آزادی امروز خود را مديون بمب ها و موشک های آمريکا و متحدانش هستند. کشور هايی چون کروواسی و مونته نگرو و بوسنی و صربستان و کوسوو و مقدونيه
پنج کشور امروز آرام و آزاد منطقه ی بالکان که اگر يازده هفته بمبارانهای مداوم آمريکا و پيمان ناتو نبود، بدون شک امروز هم همگی مشغول غارت و نسل کشی و تجاوز به زنان يکديگربودند و منطقه همچنان چون دريای خون بود. داستان اشغال کويت بوسيله ارتش صدام و کمک آمريکا به آزاد سازی آن کشور را هم همگی می دانيم و همينطور عمليات آزاد سازی افغانستان از چنگ طالبان را
آنچه آوردم اما به معنای اين نيست که آمريکا يک فرشته ی معصوم و دور از هر خطا است. آن کشور صد البته به جناياتی هم در مناطق گوناگون جهان دست آلوده. ليکن کدام کشور قدرتمندی را در جهان می توان نشانی داد که کمتر از آمريکا به ديگر کشور ها دست درازی کرده باشد. روزگاری بود که اسپانيا و پرتقال در سايه ی صنعت بی رقيب کشتی سازی و مهارت در دريانوری خود بيش از نيمی از جهان را به زير استعمار کشيده بودند، سپس انگليس و فرانسه و ايتاليا و آلمان و حتی هلند فسقلی جهان را ميان خود تقسيم کردند، بعد از آنها هم که اتحاد جماهير شوروی وارد اين ميدان شد
اتحاديه ای زورکی، خشن و جنايتکار که با ايدئولژی وهم آلود خود در طول بيش از هفتاد سال سلطه بر بيش از نيمی از اروپا و بخشهای ديگری از جهان ضمن کشتن دستکم سی و پنج ميليون انسان از گرسنگی و يا در سيبری و ديگر اردوگاههای خود ملتهای بيشماری را به خاک سياه نشاند. آنچنان که آن ملتهای قربانی کمونيسم دستکم نيازمند صد سال کار و کوشش شبانه روزی هستند تا بتوانند با فافله ی کشور های آزاد و آباد جهان همراه گردند. پيش از آنهم که در دوران تزار خاک سرزمين های ديگر را می بلعيد. بزرگترين قربانی اين خرس زمينخوار هم ما ايرانيان بوديم که بيش از نيمی از خاک کشورمان را با قلدری ضميمه خاک خود کرد
بنا بر اين دست اندازی و مداخله در بيرون از مرز ها گر چه از نظر اخلاقی غير عادلانه، ليکن طبيعت سياسی اقتصادی هر کشور قدرتمندی است. توجه داشته باشيم که جمهوری اسلامی فکسنی که يکهزارم آمريکا هم قدرت ندارد و مردم ايران را گرسنه کش کرده، حال دامنه ی مداخلاتش در جهان چندين برابر آمريکا است
اين حکومت مسخره ی بيست و اندی ساله که نه صنعتی دارد و نه يال و کوپالی فقط در سايه همين نفت فروشی امروزه از دماغه ی اميد نيک گرفته تا قطب شمال، از جنوبی ترين نقطه ی آسيا گرفته تا شمال آفريفا همه جا مشغول مداخله و دست اندازی است. همين حکومت وامانده در کار خويش، حتی در آمريکای مرکزی و شمالی و در کشور هايی چون گواتمالا و اکوادور و شيلی و آرژانتين و پرو و السالوادور و ونزوئلا ... که اصلآ هيچ قرابت قومی و مذهبی و حتی جغرافيايی هم با ما ندارند مشغول توطئه و مداخله است
حاصل اينکه بمب های آمريکا البته هميشه در خدمت دموکراسی نبوده. جنگ چهارساله ی شبه جزيره کره راهم بايد در نظر داشت که نيروی هوايی ايالات متحده ی آمريکا در آنجا با بمب های ناپالم خود هولناک ترين جنايات را مرتکب شد. همينطور در ويتنام که داغ ننگ آن تا ابد بر پيشانی تاريخ اين کشور باقی خواهد ماند. اما عيب می جمله بگفتی هنرش نيز بگو، يعنی اين حقايق تاريخی را هم بايد در نظر گرفت که اگر آمريکای ثروتمند و آسوده در آنسوی جهان به داد اروپائيان و آسيائيان و آفريقايی های گرفتار و واماند در جنگ اول و دوم نمی رسيد معلوم نبود که وضعيت اين سه قاره امروز چگونه بود. بويژه در جنگ عالمگير دوم
اگر همين آمريکا در جنگ دوم خود را به آتش نينداخته و از اقتصاد و تکنولژی پيشرفته و خون جوانان خود مايه نمی گذارد، بی شک هيتلر سه چهارم جهان را می بلعيد. تبعآ هم نمی شود گفت که آن استاد ديوانه ی خامنه ای و احمدی نژاد و جنتی و مصباح ... در صورت پيروزی چند ده و يا حتی چند صد ميليون انسان بيگناه ديگر را می کشت
همين اندازه به جرأت می شود گفت که در صورت پيروزی آلمان در جنگ دوم، امروز ديگر در سرتاسر اين سه قاره نشانی از يهودی، کولی، هم جنس گرا، سياه پوست، زرد پوست، افراد از کار افتاده و عليل وجود نداشت. بويژه نمی شد حتی ديگر يک انسان سياه را هم در قاره ی سياه پيدا کرد. چه که در ايدئولژی ناسيونال سوسياليست ها و بويژه در قاموس شخص هيتلر سياه آفريقايی موجودی به مراتب کثيف تر از موش صحرايی (راته) را معنا می داد
بنا بر اين آمريکا نه آنگونه که شيفتگانش می گويند يک فرشته ی نجات است و نه آن ديو پليدی است که بيماران تاريخی کر و کورش دائم تبليغ می کنند. آمريکا اگر جنايتی را مرتکب شده بيشتر در برخورد با کمونيست ها بوده. درست است که آن کشور در طول جنگ کره به اتفاق متحدانش مرتکب بد ترين آدمکشی ها شد. ليکن بعد ها ديديم که آن بخش پيروز در جنگ کره، يعنی سران کمونيست کره ی شمالی در درازای پنجاه سال هزاران برابر آمريکا مرتکب جنايت شدند، آنهم در برابر مردم خود. حال هم می بينيم که کره شمالی پيروز کجا ايستاده است و کره جنوبی طرف آمريکا کجا
بخش مثلآ پيروز آن جنگ امروز فقير ترين و فاشيستی ترين و بی آبرو ترين کشور در جهان است و بخشی که آمريکا بدست آورد امروز ششمين قدرت اقتصادی جهان و يکی از محترم ترين و آزاد ترين کشور های دنيا. وزير خارجه ی اسبق آنهم که امروز بر کرسی رياست سازمان ملل متحد تکيه زده. بايد در نظر داشت که آمريکا بزرگترين و قدرتمند ترين کشور سرمايه داری جهان است. از اينروی هم برای محافظت از اقتصاد آزاد و ليبراليسم به نوعی خود را هم مسئول می داند و هم قيم ديگر کشور های آزاد جهان. همانطور که اين حکومت عقبمانده و متحجر جمهوری اسلامی خود را مادر مهربان تمامی کشور های تروريست پرور و متجر جهان می داند. همه جا هم هزينه می کند بی اينکه حتی سودی هم از اين هزينه های ميلياردی بدست آورد
پس بر خلاف تبليغ بعضی ها، لشگر کشی ها و بمب های آمريکا همه گاه برای سلطه ی مستقيم بر سرزمينی نبوده و نيست. آن کشور گاهی حتی بزرگترين هزينه ها را هم در مناطقی از جهان متحمل می شود که در آنجا کاپيتاليسم از ميان نرود. فراموش نکنيم که دولت شاهنشاهی ايران نيز ميليارد ها دلار در ظفار هزينه کرد. قصد دولت کاپيتاليستی آنزمان ايران نه سلطه بر سرزمين عمان بلکه دفاع از کيان کايتاليسم و سد کردن راه رشد کمونيسم در منطقه ی خاورميانه و خليج فارس بود. عين همين اعمال و هزينه ها را هم اتحاد شوروی برای حفظ و يا گسترش برادر خونی همين اسلام، يعنی کمونيسم در مناطق مختلف دنيا متحمل می شد و انجام می داد
اما از همه ی اينها که بگذريم شاهکار امريکا در کمک به استقرار دموکراسی و رفاه را بايد در دو کشور آلمان و ژاپن مشاهده کرد. دو کشوری که امروز نه تنها جزو آزاد ترين ممالک جهان هستند، بلکه پس از خود آمريکا به ترتيب دومين و سومين قطب های اقتصاد و صنعت دنيا محسوب می شوند. طبيعی است که آمريکا عاشق چشم و ابروی اين دو کشور نبود. آمريکا در ژاپن اتم انداخت و آلمان را هم با بمباردمانهای مداوم خود شخم زد. ليکن هدف اصلی آن کشور از پای افکندن دولت هيتلر بود نه اشغال ژاپن و آلمان. بدين نکته توجه داشته باشيم که اگر آمريکا نبود، به جرأت می توان گفت که بدنبال پيروزی نازی ها وضع و جايگاه آن دو کشور هرگز نمی توانست بهتر از امروز باشد
در اينکه جنگ از اساس يک پديده ی مخرب و خونبار است جای بحث نيست، ليکن مقاطعی هم وجود دارد که فقط با يک جنگ کوچکتر و با تلفاتی کمتر می توان از يک جنگ هزار بار مخرب تر و خونين تر جلوگيری کرد. در تاريخ جنگهايی را می شود نشانی داد که اصولآ در خدمت استقرار صلح و برای جلوگيری از نسل کشی و اشغال ديگر کشور ها بوده. مانند همان جنگ عالمگير دوم که در بالا به تبعات عدم ورود آمريکا بدان اشاره کردم. پس ژاپن و آلمان هر آنچه را که امروز دارند اصلآ مديون بمب های آمريکا هستند
بيجا نيست که یاسوئو فوکودا، نخست وزير جديد ژاپن در اولين کنفرانس مطبوعاتی خود ضمن سپاسگزاری از آمريکا، اظهار داشت که : مبارزه با تروريسم در کنار آمريکا برای دفاع از نظم نوين جهانی در رأس برنامه های دولت من خواهد بود. و ادامه داد که : نظم نوين جهانی بود که به ما ژاپنی ها اين فرصت را ارزانی کرد که در کنار تحکيم پايه های دموکراسی خود از نظر اقتصادی نيز به جايگاه کنونی دست پيدا کنيم. توجه کنيم که فوکودا نخست وزير همان کشوری است که آمريکا در آنجا بمب اتم انداخته
عين همين احساس را هم آلمان ها به آمريکا دارند، و باز هم به آن کشوری که سرزمين آنان را با بمب های خود زير و زبر کرد و ده ها هزار تن از هم ميهن آنان را کشت. باشناخت خوبی که نگارنده از کشور و مردم آلمان دارم، اينرا قاطعانه می نويسم که اکثر قريب به اتفاق مردم آن کشور خود و دموکراسی و پيشرفت کشور خويش را مديون بمب های آمريکايی می دانند. حتی اولترا چپ های آلمانی و اعضای ديروز گروه بادر ماينهوف
که اتو شيلی و پوشکا فيشر، دو چهره ی مشهور و ليبرال امروز که هر دو هم امروز از بهترين دوستان آمريکا هستند، روزگاری از اعضای همان بادر ماينهوف سوپرچپ و دشمن خونين آمريکا بودند. زمان و تجربه حتی بدان تروريست های ديروز هم آموخت که گاهی هم آمريکا می تواند به صلح و دموکراسی کمک کند، حتی با بمب ها و موشک های خود
فيشر ها و اتو شيلی های ديروز مارکسيست تروريست در اثر تجربه سر عقل آمدند، ليکن اين جنون آمريکا ستيزی حال در نقاط ديگر از جهان عود کرده. يعنی اينکه حال تروريست های چپ جای خود را به تروريست های اسلامی بخشيده اند. متحجران و متعصبان کور نا آشنا به اصول سياست که هر حرکت آمريکا را به سلطه طلبی تعبير می کنند
بد ترين صحنه ی اين دشمنی کور و جهالت را هم در عراق می توان ديد. در کشوری نفرين شده که مشتی اوباش جنايتکار هر روزه زن و مرد و کودک و خرد و کلان غير نظامی و بيگناه هم ميهن خويش را سر می برند و يا منفجر می کنند و نام اين جنايات سبعانه را هم گذارده اند مبارزه با سلطه طلبی آمريکا. در حالی که نمی دانند همين آمريکای جهانخوار با برداشتن صدام حسين که افرادش روز روشن به زنان و دخترانشان تجاوز می کردند، چه فرصت بی نظير تاريخی را برايشان فراهم آورده
بد ترين اينکه، حال عقبمانده ترين چپ های ضد الله هم به حاميان اين جانيان الله پرست مبدل گشته اند. تنها نقطه اتصلالشان هم ضديت بيمارگونه با آمريکا است. شبانه روز هم در بوق و کرنا می دمند که گويا آمريکا ملت عراق را به خاک سياه نشانده باشد. آنچه در اين مورد می توان نوشت اين است که آنان که بار گناه تمامی نابسامانی های امروز عراق را بر گرده ی آمريکا سوار می کنند، مستقيم و غير مستقيم از فاشيسم صدام دفاع می کنند
يعنی آنان دانسته و نادانسته می گويند که همان صدام جنايتکار بايد در قدرت می ماند. يعنی همان جنايتکار ديوانه بی وجدان و بی احساس برای اين ملت خوب بود نه آمريکا. همان که ملت را زبان می بريد و پای می شکست، گوش و بينی مخالفان خود را با چاقو می بريد و کف دستشان می گذارد و اقوام عراق را هم به جرم مخالفت با بمب های شيميايی نسل کشی می کرد
البته ترديدی نيست که آمريکا در عراق اشتباهات زيادی داشته، اما از ديد نگارنده بزرگترين اشتباه آمريکا يک اشتباه محاسبه بوده نه نفس بزير کشيدن نظام پست و جنايتکاری چون نظام صدام حسين. اشتباه آمريکا در اين بوده که رجال سياسی عراق را با رجال ژاپن و آلمان اشتباه گرفته. آمريکا تصور کرده که اين رجاله های سياسی متحجر عراق با آن مغز های متعفن هم شخصيت های متفکر و ميهن دوستی چون کنراد آدناوئر ها و ويلی برانت ها و همين فوکودا ها هستند
از زاويه ی ديد نگارنده حتی آن کسان هم که فقط از سر دلسوزی اشغال نظامی عراق وسيله آمريکا را مايه ی بدبختی ملت عراق می دانند، متاسفانه معلول را با علت اشتباه می گيرند. يعنی اينکه اين عزيزان آمريکا را با جهالت ملت عراق، بويژه مسئوليت ناشناسی رجال سياسی آن کشور عوضی می گيرند. اين عده در ارزيابی های خود بايد اين حقيقت را فراچشم داشته باشند که آمريکا پس از جنگ دوم جهانی آلمان و ژاپن را هم اشغال کرده بود. آنهم به مدت پنجاه سال
اما آن ملتها بجای اينکه بخود بمب ببندند و زنان و کودکان هم وطن خود را در ميدان های تره بار منفجر کنند و يا سر همديگر را ببرند با عبرت گرفتن از خطای گذشته شروع به سازندگی کشور خود کردند و پايه گذاری دموکراسی های مدرن. بطوری که در آن پنجاه سالی که تحت اشغال آمريکا بودند هر دو به ابر قدرت صنعتی و افتصادی جهان مبدل گشتند
نتيجه اينکه، جنگ برای هر ملتی بدون شک يک نکبت است، نکبت همراه با سر افکندگی هم اشغال نظامی است. نويسنده هم مانند هر ايرانی ميهن دوست و مردم خواهی از صميم قلب آرزو می کنم که اصلآ هيچ حمله ای به کشورم صورت نگيرد. ليکن مگر با آرزو کار به سامان می رسد. حتی اين مباحث کيلويی و خسته کننده اينترنتی و اعتراضات پراکنده هم نخواهد توانست جلوی جنگ را بگيرد. آمريکا که به حرف من و شما گوش نمی کند. اگر آن کشور بخواهد به ايران حمله کند حتمآ اينکار را خواهد کرد
پس عاقلانه ترين کار اين است که بجای شعار های احساساتی و دروغين و بی ثمر سر دادن به اين احتمالات بيانديشيم که اگر کشورمان اشغال شد بايد چه کرد؟ اگر ايران از راه هوا شخم زده شد وظيفه ی ما چيست ؟ چنانچه تحريم های اقتصادی شديد تر و شديد تر و طولانی تر شد بايد چکار کرد و ... ؟
فرجام سخن اينکه جنش ضد جنگ براه انداختن و بر پا ساختن کارزار تبليغاتی در اين راه البته کاری پسنديده است، ليکن در اين ميان به يک نکته ی بسيار بسيار ظريف و حساس بايد توجه داشت، اينکه هر جنبشی در اين راستا بی شعار مرگ بر جمهوری اسلامی يک حقه بازی و با هدف خدمت به حاکمان تهران است نه از سر ميهن دوستی و صلح طلبی
اساسآ هر کس که اعمال رژيم ايران را ناديده گرفت و فقط بر سر آمريکا فرياد زد بی هيچ ترديدی يک خائن به ملت ايران است. چه که مسئول درجه اول تمامی اين بدبختی ها و نگرانی ها و دلهره ها و آبرو ريزی ها فقط همين رژيم است که با دنيا سر عناد و لجبازی دارد نه آمريکا و اسرائيل و انگليس و فرانسه و آلمان و چين و ماچين
ادامه دارد
May 2004 June 2004 July 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 January 2009 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 June 2009 July 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 January 2010 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 September 2011 February 2012
بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :
سايه سعيدی سيرجانی :
مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم
پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم
هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی
امان از فريب و صد امان از خود فريبی
روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :