زاد گـــاه
امير سپهر
تمدنی کهن، تابلويی شکوهمند در شيره کش خانه هايی نو
من چيستم حکايت از ياد رفته ای ----- تصويری از جوانی بر باد رفته ای
ما ايرانيان پيوسته در گذشته و حال از امر فرهنگ يک اشتباه برداشت بزرگ داشتيم و داريم، اين اشتباه برداشت تاريخی هم اين است که ما هماره مقوله فرهنگ را با پيشينه فرهنگی اشتباه گرفته ايم. حتی برخورد بسياری از انديشمندان ما هم با فرهنگ اينگونه بوده. بدين گونه که گويا فرهنگ امری قديم و ايستا باشد و فرهنگ ما همانی است که مثلآ تا پيش از آمدن اسلام به ايران بود و يا حتی همان فرهنگ که در دوران کوروش و داريوش بود
در حاليکه اينگونه تعريف به دست دادن از مقوله ی فرهنگ کاملآ نادرست است. زيرا که فرهنگ امری است سيال، دايمآ در تغيير و تحول و غير قابل مهار. بدين ترتيب فرهنگ ما نه آن فرهنگ بالنده ی پيشين، بلکه متاسفانه همين فرهنگ اسفبار و مفلوکی است که ما در حال حاظر داريم. حال چه خوشمان بيايد و چه نه
به ديگر سخن، فرهنگ هر مردمی همانی است که آنها حال بدان عمل می کنند، نه آنچه در کهنه کتابهاشان آمده و يا ارزشهای گذشته و اسلوب زندگی و نحوی نگرش نياکان آنان به خود هستی و پديده های آن
زمان در حرکت است و به موازات آن بشر نيز پيوسته در حال دگرگونی. از اينروی فرهنگ هم که مولود انديشه و کردار بشری است هرگز نمی تواند که در جا زند و دچار جمود و ايستايی گردد. پس پديده ی فرهنگ نيز مرتبآ در معرض تحول است. تحولی اما نه هميشه در مسير بالندگی
حوادث تاريخی می تواند گردش پرگار را به عکس چرخانده و فرهنگ ملتی را کاملآ رو به قهقرا برد. چنانکه اين مسئله در مورد ما صادق بوده و بی تعارف حال ما ديگر اصلآ فرهنگی نداريم که به آن مباهات کنيم. فرهنگ اکنونی ما همانی نيست که فرهنگ نياکانمان بوده. صرفنظر از برگزاری چند شادخواری در زمانهای معينی از سال به رسم نياکان، اين فرهنگ لجن آلود که ما داريم ديگر شباهت چندانی به فرهنگ پاک اجدادی مان ندارد
البته ما ميراث های فراوانی را از فرهنگ نياکانی به ارث برده ايم. ليکن حتی آن ميرات ها نيز در گذر ايام و در اثر بروز حوادث گوناگون تاريخی از نظر محتوا و فرم ثغيير پيدا کرده و ديگر به همان شکل و کيفيتی نيستند که در پيش و در عهد باستان بودند. حتی همان شادخواری هايی نيکانی، که بقول حکيم توس = هـــم آتــش بــمردی بــــه آتــشکــده /// شدی تـــيره نوروز و جــشــن سده
توجه داشته باشيم که در جهان مدرن امروز همانگونه که شخص در جامعه احترام وموقعيت ممتاز خود را از ايل و عشيره و نژاد خود کسب نميکند، احترام به هيچ ملتی هم ناشی ازگذشته تاريخی و فرهنگ درخشان نياکان آن ملت نيست. آمريکا بيش از پانصد سال تاريخ ندارد اما امروز تنها ابر قدرت جهان است. استراليا از بزهکاران و افراد جانی که از انگلستان و اسکاتلند و ولز و ايرلند بدان جزيره تبعيد ميشدند تشکيل گشته ليکن امروزه يکی از پيشرفته ترين کشور ها است. مجارها اصلآ هيچ اطلاعی از پيشينه خود ندارند اما مردمانی بسيار متمدن و قابل احترامی هستند و کانادا هم که تا همين چند صد سال پيش سرزمين آدمخواران بود امروز يکی از معتبر ترين و محترم ترين کشور های جهان است
همين کشور سوئد، تبعيدگاه نگارنده را دزدان دريايی بوجود آوردند ، اما هم ميهن من و شما که ادعای سروری بر جهان را هم دارد ، برای گرفتن پناهندگی از نواده ی همان وايکينگ ها نه تنها هر توهين و تحقيری را پذيرا ميگردد، بلکه حتی در مواردی در اين راه تا حد دوختن لبها و خودکشی نيز پيش ميرود
و حال در جهت عکس، اين عراقی که امروز مردم آن گوشت همديگر را زنده زنده می خورند، همان بين النهرين تاريخی است. سرزمينی بسيار کهن و تاريخی که دستکم گهواره ی سه تمدن بزرگ و درخشان بشری بوده. يا اين مصر که حال هفتاد درصد مردم آن شيفته ی افکار دوران غارنشينی اخوان المسلين هستند و در آن دختران بطرز فجيعی ختنه می شوند، سرزمينی است که روزگاری يکی از درخشان ترين فرهنگ ها را داشته. چنين هستند سوريه و لبنان و حتی ليبی در حال حاظر ملک شخصی معمر القذافی
بنا بر اين نوشتن و گفتن از فرهنگ ايران با فعل ماضی هيچ افتخاری ندارد وقتی که حال در آنجا يک ملای بی سر و پا گله دار ملتی است، انسانها رجم و يا گردن زده می شوند و امروز هم که بی آبرو ترين کشور در ميان بيش از دو صد کشور دنيا است. حاصل اينکه ايرانی نبايد به همين دلخوش باشد که روز و روزگاری فرهنگ و تمدن داشته
حراست از ميراث نيکان البته کاری نکو و پسنديده است. خوشبختانه ما در اين بخش هم ميهنان بسيار پاک و فداکاری داريم که از چشم و جوانی و جان مايه می گذارند. مشکل ما کسانی هستند که اصلآ خود خبر ندارند که کجای کارند. يعنی افراد غرق در گذشته که هيچ از وضع کنونی خود خبر ندارند. بی آبرو هستند و خود از اين بدنامی و ننگی که در آن عوطه ورند خبر ندارند
اينان فرهنگ داشتن را به دراز کشيدن در قهوه خانه ی تاريخ و ترياک کشيدن و به تابلويی از گذشته تماشا کردن تعبير و تفسير می کنند. کسانی که نمی دانند وقتی به احمدی نژاد می خندند در واقع به خوابزدگی و خمودی و بی غرور بودن خود می خندند. ما اين هستيم که هستيم و احمدی نژاد و خامنه ای و ملاحسنی و جنتی و الله کرم ... آيينه های تمام قد ما هستند
گذشته يعنی رفته و سپری شده. گذشته ی فرهنگی داشتن که به معنی فرهنگ داشتن نيست، همانطور که پيشينه ی فرهنگی نداشتن به معنای بی فرهنگی نيست. بيشترين ملت های با آبرو و سعادتمند امروز جهان اتفاقآ از ميان ملت های بی پيشينه و غير تاريخی هستند. مانند ايالات متحده و نيو زلاند و کانادا و سوئد و استراليا و دانمارک و جمهوری چک تاج سر اروپا و حتی عربستان سعودی و دبی و قطر و عمان و شارجه . سماور شاه عباسی در گوشه ی اطاق پذيرايی داشتن و آويختن قاب مينياتور و چوپ و تخته به در و ديوار و شعر فردوسی و حافظ خواندن آبروی رفته را باز نخواهد گرداند
اينکه ما از تبار و خاندان خوشنام و با آبرويی هستيم حقيقتی انکار ناپذير است. ليکن اين نيز حقيقتی عريان است که ما خود به فرزندان ناخلف، شيره ای، بيکاره و لاابالی ای شبيه هستيم که مايه ننگ خاندان و ايل و تبار خود هستيم. ايرانی اگر آبرو می خواهد بايد حاظر به پرداخت هزينه باشد. مهم ترين هزينه هم بيرون زدن از اين شيره کش خانه و فراموشکده و خود را باز يافتن در مکانی است که ايستاده ايم. که آگه بودن از اينکه در کجای اين بيابان بی آب و علف ايستاده ايم اولين و مهم ترين گام در جاده ی رو به شهر و آبادی است