ابتدا توضيحی بر نوشته ی = شريف ترين انسان آن فاحشه ای است که يک فاحشه است ا (Ethic) و زن زناکار را (به محل سنگسار) آوردند. مسيح را گفتند ای مسيح این زن در حین عمل زنا گرفتار شد و موسی در شریعت به ما حکم کرده که چنین زنان سنگسار شوند، حال تو چه می گویی ... مسيح سربلند کرد و بدیشان گفت : از میان شما هر آن کس که بی گناه است نخستین سنگ را به او بزند. با شنیدن این سخن آنها یکان يکان آنجا را ترک گفتند، و مسيح تنها به جا ماند با آن زن که در میان ایستاده بود انجیل يوحنا ۸ : ۴تا ۱۱
انگيزه ی دو نوشته ای که در پی خواهد آمد ايميل های زيادی است که در اين چند روزه در ارتباط با فيلم آقای نوری زاده، روزنامه نگار و مفسر سياسی بنام دريافت کرده ام. فردی که پس از اجرای برنامه ای صوتی تصويری فراموش کرده ميکروفون و دوربين را ببندد و قسمتی از مکالمه ی وی با خانمی ضبط شده. اين فيلم هم به دست عده ای هوچی افتاده. موضوع البته کهنه است. چون اين فيلم مربوط به چهار ـ پنج سال پيش است. در همان زمان هم مدتی بر روی سايت آقای فولاد وند مفقود الاثر قرار گرفت و بعد هم برداشته شد. ديگر هم نشانی از آن نبود. تا اينکه با قرار گرفتن اين فيلم بتازگی بر روی اينترنت باز هم اين قصه ی کهنه همه جا نقل محفل شده
ايميل پشت ايميل می آيد با لينکی از اين فيلم که بنگريد اين آقا با چه وقاحتی به دوست دخترش آخ جون... می گويد، تماشا کنيد که اين آدم چگونه به خانمش خيانت می کند ... و از اين دست نوشته ها. نوشته هايی که گويی از سوی دارندگان مدال های طلای المپيک اخلاق و جام جهانی وجدان نگاشته شده. پاره ای هم آنگونه نوشته اند که پنداری از جانب همسر آفای نوری زاده وکالت تام و تمام دارند که ايشان را به جرم خيانت به همسر کيفر دهند
اگر اين ايميل ها فقط برای من و چند تنی می آمد، نگارنده هرگز به خود اجازه نمی دادم که نه چيزی راجع به اين مسئله بنويسم و نه اصلآ نامی از ايشان به ميان آورم. چنانچه همان چند سال پيش هم چون از اين عمل ابراز انزجار کردم، با چند نفری ماجراجو بر سر زشت بودن چنين عملی حتی به سختی هم درگير شدم
اما متاسفانه اين روز ها با هرکسی که تماس داشتم از وی شنيده ام که او نيز چون من در اين باره ايميل باران شده است . و باز هم متاسفانه با اين روحيه ی خاله زنکی هم که در ما ايرانيان وجود دارد و تقريبآ همه هم به دنبال اينگونه ماجرا های هجو و غيبت کردن هستيم، حال پنهان کردن اين موضوع کاری ناممکن و امری عبث است
به هر روی، آنچه خواهم نوشت برای دفاع از آقای نوری زاده نيست. زيرا که نگارنده نه کوچکترين آشنايی شخصی با آن فرد محترم دارم و نه اصولآ از عقايد سياسی و اين بازی خسته کننده ی ملای ناز و ملای خشن ايشان خوشم می آيد. چه که از نظر من پس از اينهمه ظلم و ستم و تجاوز و چپاول در اين سی سال سياه حال ملای خوب و با شرف ايرانی آن ملا است که دستکم ديگر اصلآ ملا نيست
پس آنچه اينجانب از ريشه با آن سخت مخالفم نه انتشار فيلمی برای ترور شخصيت دکتر نوری زاده، بلکه اساسآ با نفس انتشار اينگونه فيلم ها است. اين فيلم اگر حتی مربوط به علی فلاحيان و حسين شريعتمداری هم که بود باز هم بنده با انتشار آن مخالفت می کردم. انتشار فيلم هايی که ولو قسمت کوچکی از آنهم که به زندگی و روابط شخصی افراد مربوط می شود يک جنايت مسلم اخلاقی است. اين عمل کپی شده از روی يکی از همان اعمال ننگين جمهوری اسلامی برای ساقط کردن مخالفان خود از آبرو و نيکنامی است. اصلآ به جز يک واژه "آقا" که معلوم هم نيست منظور از اين آقا کيست و فرستادن فرضی يکی از سر بران جمهوری اسلامی به کار جاده سازی وسيله ی آقای نوری زاده در فردای سقوط اين نظام، در آن گفتگوی کذايی موضوع سياسی ديگری وجود ندارد. باقی هر چه هست مکالمه ای کاملآ خصوصی است
با وجود اينکه خوشبختانه در فيلم مشخص نيست که آقای نوری زاده اصلآ با کدام خانم صحبت می کنند، با اين حال ايشان حتی اگر با دوست دختر خود نيز صحبت می کرده و يا حتی اگر به همسرش هم خيانت می کرده، که خوشبختانه ما اصلآ هيچ در اين مورد نمی دانيم و نبايد هم بدانيم، اين امری است که به وی و همسرشان مربوط می شود. آنان که اينطور معلم اخلاق گشته و وکالت همسر ايشان را هم بی اجازه بعهده گرفته اند از کجا و چگونه می دانند که رابط ی وی با همسرش و آن ديگر خانم چگونه است
وقتی شما حتی نمی دانيد که خانم طرف صحبت اصلآ کيست، چگونه فردی را با اين قاطعيت به خيانت به همسرش متهم می کنيد. اصلآ شما اين حق را از کجا آورده ايد که در اين ميان قاضی خانواده دکتر نوری زاده شده ايد.گذشته از همه ی اينها اصلآ ما با کدام وجدان و معيار اخلاقی به خود اجازه می دهيم که اينگونه ناجوانمردانه با آبرو و حيثيت ديگران بازی کنيم. يا حتی با آبرو و غرور همسر محترم و سه فرزند بزرگ ايشان. و ای بسا حتی با سرنوشت زناشويی اين مرد و زن و کل اين خانواده
نويسنده فقط اين را حدس می زنم که هيچ يک از ما که اينهمه از اخلاق و خانواده و وجدان دم می زنيم، به لحاظ شخصی پاک تر از آقای نوری زاده نباشيم. به و يژه کسانی که اينطور به جان آبرو و شرف اين مرد افتاده اند. که اگر پاکتر بودند هرگز وجدانشان اجازه ی چنين عمل زشت و غير انسانی را بدانان نمی داد. البته ممکن است که آنان که آقای نوری زاده را اينطور ترور شخصيت می کنند از هر عيب و ايرادی پاک باشند و من اشتباه حدس زده باشم. اما چون دستکم خود را خوب می شناسم، صادقانه و صميمانه می پذيرم که شخصآ هرگر خودم را بهتر از آقای نوری زاده نمی دانم. اينهم نه تعارف و خود را لوس کردن، بلکه بيان يک حقيقت است.
پس، منی که بد تر از اويم اصلآ به خود اجازه ی خرده گيری از آن شخص را هم نمی دهم، چه رسد به کوبيدن ايشان. گذشته از همه اينها من متاسفانه اثر دست رژيم را در اينکار ها می بينم. و همينطور متاسفانه اثر انگشت شصت چپ سازمان مجاهدين را. ممکن است که عده ای از ما ابدآ از موضع گيری های قبلی و حتی فعلی ايشان خوشمان نيايد، چنانکه خود نگارنده سالها از آن خاتمی بازی ايشان خون جگر خوردم و هنوز هم از بعضی دفاعيات زير جلدی ايشان از آن شيخ کثيف و مکار عصبی می شوم، اما اينها باعث نمی شود که ما نوری زاده را نوکر خامنه ای و احمدی نژاد و يا حتی خاتمی بدانيم
دکتر نوری زاده و آقای ميبدی و دکتر فرنودی و دکتر شاهين فاطمی و چند تنی ديگر را جان بجانشان کنيد آدمهای مذهب زده هستند و کهنه انديش و هنوز ملا باز، و شديد تر از اينها آقای گنجی. حال بگذريم از اينکه آقای سازگارا که اصلآ در پشت دوربين تلويزيون هم نماز طاعت بجای می آورد. آن گروه اول گر چه خود نمی پذيرند، ليکن اين امر در واژه واژه ی گفتار آنان قابل لمس است. اما اين مذهبی بودن ميبدی و نوری زاده و شاهين فاطمی کجا به معنای نوکری برای اين رژيم است
براستی آدمی بايد ديگر با عقل و شعور کاملآ خدا حافظی کرده باشد اگر ادعا کند که دکتر علی رضا نوری زاده از عوامل رژيم است. چه که در اين ايميل ها مرتب تأکيد می شود که گويا ايشان از عوامل رژيم باشند. يعنی اينکه چون ايشان با يک خانم مجهول چند دقيقه ای گفتگوی خصوصی داشته اند پس رژيمی بودنشان حتمی است!؟ استدلال مضحک و مسخره ای که حتی مرغ پخته را هم به خنده وا می دارد
دکتر نوری زاده که يک نام قلابی پالتاکی نيست که رژيمی باشد و کسی هم او را نشناسد. وی خبرنگاری است بنام که همه ی ايرانيان از بزرگ و کوچک او را می شناسند، و طبعآ هم همه ی رفت و آمد ها و تماس هايش زير ذره بين هزاران ايرانی است. اصلآ اين کار که ما به محض اينکه از مرام و روش سياسی کسی خوشمان نمی آيد فورآ او را به رژيم بچسبانيم خود بزرگترين خدمت به رژيم است
در حقيقت رژيمی های اصلی کسانی هستند که بی دليل و مدرک به ديگران تهمت می زنند. حال چه آگاهانه و با مزد و چه از سر جهل و نادانی و بدون مزد. بد تر از اين دو گروه هم کسانی هستند که مسائل شخصی افراد را به مواضع سياسی آنها پيوند زده و آدميان را از اين راه کثيف و ناجوانمردانه ترور شخصيت می کنند. که اين آخرين عمل درست همانند کشتن انسانها است. دقيقآ هم شبيه شيوه ی کثيف و ضد انسانی اين نظام ننگين برای از ميان برداشتن مخالفان خود
! شريف ترين انسان آن فاحشه ای است که يک فاحشه است
آن سيــــم گفت آن دوم را ای عمــو ..... چـــه زنی طــعنه برو خود را بـگو ای خنک جانی که عیب خویش دید ..... هـر که عيبی گفت آن بر خود خريد تـا نـــرويد ريش تو ای خوب مــن ..... بــر دگــر ساده زنـــخ طــعنه مزن
ما ايرانی هستيم، و آنگونه که خود ادعا داريم ملتی بزرگ و متمدن و با فرهنگ. و حال اما کمی به کردارمان بنگريم : در ميان ما ايرانيان شريف و با فرهنگ و متمدن کسی به کسی اعتراض می کند که چرا دزدی می کند، طرف مقابل می گويد بگذار که اين دهان من بسته بماند، ورنه بر همه آشکار خواهم ساخت که دخترت رفيقه ی پسر فلان کس است
فردی به ديگری ايراد می گيرد که زياد غيبت ميکند، طرف در مقابل می گويد تو يکی ديگر خفه خون گير که خواهر تو بی ناموس مترس فلان گردن کلفت است و خواهر زنت نيز با بهمان ژيگولو سر و سر دارد
يکی از ديگری پولی طلبکار است. اين فرد وقتی به دنبال طلب خود می رود بدهکار که قصد بالا کشيدن پول او را دارد همسر وی را به فاحشگی متهم می سازد که دهانش را ببندد ... و بدبختانه هزار از اين بی فرهنگی ها که از دير باز در ميان بخش بزرگی از مردم ما ملت همه چيز به يغما رفته رواج يافته
از آنجا که چگونگی رفتار هر ملتی در زمينه ی خاصی متناسب با رفتار آن ملت در ساير شئونات اجتماعی نيز هست، طبيعی است که اين بد اخلاقی ها که آوردم در عرصه ی سياست ايران نيز وجود دارد. حتی بصورتی عريان تر و زشت تر. و باز هم بطور طبيعی حتی در پهنه ی ادب و حتی بدبختانه در ميان فرهيختگان ما
کافی است که اديبی شعر و رساله ی ديگر اديبی را به زير سئوال برد، غير ممکن است که اديب محترم نقد شده بحث را فقط در چهار چوبه ی همان نقد ادبی نگاه دارد. يعنی محال است که به جاده ی خاکی نزند و شرف و آبروی خود و خانواده ی نقاد را بر روی دايره نريزد. که پدر او چه فرد زنباره و مزخرفی بوده. مادرش از کدام خانواده نا نجيب است. خودش در کودکی چه عشوه گری ها می کرده
خواهرش در هژده سالگی به چه کسی چشمک زده. خودش وقتی دانشجو بوده کدام اطوار های جلف را داشته. چگونه ليسانسش را با پارتی بازی گرفته و از اين قبيل اتهامات. اگر هم کاری به خانواده نقاد نداشته باشد، حتی در اين مؤدبانه ترين حالت هم يا او را به شيره ای بودن متهم خواهد ساخت و يا اينکه به وی اتهام خواهد زد که مدتی برای ساواک خبر چينی می کرده
همانطور که اشاره کردم اما زشت ترين و کثيف ترين رخسار اين بی فرهنگی را در عرصه ی سياست ايران می توان ديد. چه که بی اخلاقان در اين عرصه ديگر هيچ مرز و پرنسيپی را به رسميت نمی شناسند. بويژه در پهنه ی اينترنت. در جايی که هر تروريست بی نام و نشانی می تواند هر مبارزه شناخته شده ای را از آبرو و حيثيت ساقط کند. در دنيايی مجازی که اين امکان را به هر تروريست رژيم و بی سر و پايی داده است که قادر باشد با پنهان شدن در پشت يک نام قلابی و يا با گشودن يک وبلاگ مجانی بدترين تهمت ها و افترا ها را به ديگران نسبت دهد و نه تنها از کيفر، سهل است که حتی از فاش شدن نام حقيقی اش نيز در امان ماند
باری، مرادم از اينهمه مقدمه رسيدن بر سر اين اصل بود که بزرگترين نشانه ی بی اخلاقی و بی فرهنگی اتفاقآ آويختن خود به دامان اخلاق و فرهنگ است. اگر کسی خوب به اين فحاشی ها، تهمت ها، ترور های شخصيتی، بهتان ها، ايراد گيری ها، حمله ها و برچسب زدن ها که دقت کند، خواهد ديد که هماره در تمامی آنها يک نقطه ی اتصال وجود دارد. اين نقطه ی مشترک که تمامی آنها از موضع معلمان اخلاق و پاسداران فرهنگ بدين بی فرهنگی ها و بی اخلاقی ها و ترور ها دست زده اند
در عرصه ی سياست هم چنين بودند و هستند جنايتکار ترين و فاشيستی ترين نظامهای سياسی تاريخ. هيتلر و استالين و موسولينی و مائوتستونگ و خمينی و تمامی ديگر خونخوار های تاريخ و رژيم هاشان همگی از موضع ايدئولژی اخلاق گرا و عدالت گستر بدان جنايات هولناک دست زده اند. پرونده ی هر رژيم ايدئولژيکی فاشيستی را که باز کنيد در آن اين دو اصل را خواهيد ديد
برای اثبات اين ادعا هم هيچ سندی زنده تر از وجود همين نظام جمهوری اسلامی حاکم بر ايران وجود ندارد. نظامی که جوهر ايدئولژی آن مثلآ مبارزه با طاغوت و گسترش برادری و قسط است. همين رژيمی که به دختران مردم در زنداتها تجاوز می کند اما خود را پاسدار عفت و شرف زنان می داند. رژيمی که هفتاد ميليون انسان را به گاو و گوساله بدل ساخته و شب و روز از کرامت انسانی سخن می گويد. رژيمی که از صدر تا ذيل آن همگی دزد هستند و خود را مدافع امانت داری و پاکدامنی معرفی می کند. رژيمی که دهان حتی نرم خو ترين مخالفان خود را هم می دوزد و خود را آزاد ترين نظام عالم معرفی می کنند و خلاصه رژيمی که جانی ترين و دزد ترين و فاسد ترين و دروغزن ترين نظام تاريخ بشری است اما شب و روز از عدالت و اخلاق و دين و مذهب و شرافت و خدا پرستی و آزادی و کرامت انسانی و نجابت و مهر ورزی دم می زند
نتيجه اينکه برای شناخت بی فرهنگان و فحاشان و بی اخلاقان و مزدوران و نازنان و نامردان و روسپيان روحی و شخصيتی يک نشانه وجود دارد. نشانه ای که بسيار هم روشن و ساده است. بدين صورت که هر آن کس که مرتب از جوانمردی دم می زند، خود ناجوانمرد ترين آدم است. هر کس که خود را مدافع بقول خودش ناموس ديگران معرفی کرد باز هم بقول خودش شخصآ بی ناموس ترين آدم است
هر فردی که مرتب از فرهنگ دم زد بدانيد که خود از فرهنگ هيچ بهره ای ندارد. آن کو که کاسه داغتر از آش شد و مدافع خانواده ی دگران، بی هيچ ترديدی خود بی خانواده ترين است و خلاصه آنکس که از موضع معلم اخلاق مدافع اخلاق و شرف و ناموس و پاکدامنی ديگران شد بی هيچ شکی خود از اين فروزه های اخلاقی کاملآ بی بهره است. انسان حقيقی آن است که خود باشد، و فقط خود و مرافب و مسئول اخلاق خويشتن. و شريف ترين انسان آنی است که ادعا می کند که هست ولو که يک فاحشه باشد، همين