زاد گـــاه
امير سپهر
آيا مبارزان امروز و جانيشنان فردای اين نظام جن و پری ها هستند!؟
در حالی که ما با انقلاب و تحريم اقتصادی و حمله ی نظامی و خشونت و تغييرات ناگهانی و کمک آمريکا و مجاهد و مشروطه خواه و رضا پهلوی و جبهه ملی و امير انتظام و چپ و راست و زمين و زمان مخالفيم، پس اين رژيم را با ياری چه کسانی و چگونه می خواهيم از ميان برداريم آخر!؟
اين روز ها شما به هر رسانه ی شنيداری و ديداری که نگاه کنيد و گوش فرا دهيد، مطالب اصلی هر روزنامه و مجله و گاهنامه را که بخوانيد، پای سخن هر مفسر وطنی که بنشينيد خواهيد ديد که بحث تقريبآ همه ی آنها بر سر تمام شدن کار جمهوری اسلامی است. يعنی همه از رفتن اين رژيم می نويسند و سخن می گويند، اما اينکه اين رژيم چگونه و از چه راهی بايد برود و خواهد رفت و مهم تر از آن، اصولآ بعد از رفتن اين رژيم چه بايد کرد، اساسی ترين موضوعاتی است که هيچ کسی بدانها نمی پردازد
طرفه اينکه دسته ای هم که خود را اپوزيسيون مترقی اين نظام می نامند هم سقوط اين رژيم و دستيابی به دموکراسی را در يک قدمی می بينند
اين در حالی است که آن رويا پردازان مثلآ دموکرات که به کمتر از يک بهشت رويايی هم رضايت نمی دهند اين مواضع را هم دارند که انقلاب هيچ خوب نيست، تحريم اقتصادی برای مردم مضر است، ما حمله ی نظامی نمی خواهيم، خشونت خيلی بد است، تغييرات ناگهانی خطرناک است، ما هيچ نيازی به کمک آمريکا نداريم، اصلاح طلبی کاملآ شکست خورده، انتصابات رژيم بايد تحريم شود، مجاهد که بد تر از ملا است، مشروطه که شکست خورده، سلطنت که ديگر در ايران شانسی ندارد، رضا پهلوی ممکن است فردا ديکتاتور شود، جبهه ملی که شريک جمهوری اسلامی است، امير انتظام که تا ديروز از شرکای ملا ها بود، طبرزدی که يک بچه پاسدار بيشتر نيست
منوچهر محمدی که سواد ندارد، سازگارا هم موجودی مانند احمد چلبی است، گنجی که تا پريروز يک پاسدار بود، مردم ديگر بی غيرت شده اند، اين که چيزی نمی فهمد، آن ديگری که کسی نيست ... و در حاليکه بعضی از اين گفته ها هم پر بيراه نيست، آدمی در اين ميان حيران می ماند که يارب پس با وجود اينهمه خائن و عامل رژيم و بی سواد و بچه پاسدار و مردم بی غيرت و موجوداتی بد تر از عوامل اين رژيم ... پس اين رژيم را چه کسانی و چه نيروی بزودی از بين خواهند برد آخر!؟ و اگر هم اين رژيم از ميان رفت، فردا اصلآ کدام يک از اين خائنين و بی سواد ها و بی شانس ها و بچه پاسدار ها ... بايد کار اداره ی امور کشور را تا انتخاب رهبران اصلی به دست داشته باشند
باری، حال از آن گفته های روا و ناروا در گذريم، اين را نيز فراموش کنيم که عده ای همان بيست و نه سال پيش هم از رفتن اين رژيم در چند هفته ی آتی سخن می گفتند که همه پوچ بود، اين بحث را هم فعلآ ناديده انگاريم که حتی برای شروع به مبارزه ی جدی با اين رژيم هم هزار مقدمه لازم است که ما حتی يک از هزار آن را هم آماده نکرده ايم چه رسد به سرنگون ساختن آن، و فرض گيريم و فقط فرض، که اصلآ آمديم و همين فردا اين رژيم به ميل خود و بی هيچ مبارزه و اعتصاب و خشونت و خونريزی کنار رفت، حتی در آنصورت رويايی هم آيا ما هيچ برنامه ای داريم که بتوانيم کشور را از پس فردا بهتر از اين دزدان و آدمکشان اداره کنيم؟ آيا ما حتی يک نيمچه دولت آماده داريم که جايگزين همين دولت مسخره و بی مسئوليت فعلی سازيم؟
آيا ما يک شورای مشورتی و موقت برای چنين موقعيتی تشکيل داده ايم که در نبود همين مجلس مضحک روضه خوان ها بجای پارلمان برای دولت خط مشی تعيين کند و نظارتی بر کار آن داشته باشد ؟ اصلآ آيا ما حتی دويست ـ سيصد نفر نيروی انتظامی را متشکل و آماده کرده ايم که بتوانند در نبود اين نيروی عظيم انتظامی جمهوری اسلامی (نيرويی که حتی با داشتن نيم مليون پرسنل هم از حفظ نظم عاجزاست) اعاده نظم کنند و از غارت موزه ها و بانکها و اموال مردم و قتل و تجاوز جلوگيری کنند؟
کسانی که مردم را به قيام دعوت می کنند آيا هيچ به اين می انديشند که مردم اصلآ به اميد که، به پشت گرمی چه کسانی و برای جايگزين کردن کدامين نيرويی حاظر يراق و بهتر بايد در مقابل اين حکومت بياستند و هزينه دهند؟ و هزار پرسش ديگر که پاسخ هر هزار آنهم منفی است
اينکه مردم ما ديگر آگاه شده اند، اين ملت حال سياسی ترين مردم روی زمين هستند، ما ديگر ملا نمی خواهيم، ما جمهوری اسلامی نمی خواهيم، ما ديگر آزادی می خواهيم؛ ما دموکراسی می خواهيم، ما رژيمی سکولار می خواهيم، ما حکومتی مردمی می خواهيم، ما نظامی منتخب می خواهيم، ما دولتی متعهد به رعايت حقوق بشر می خواهيم، ما رژيمی موروثی نمی خواهيم، ما آنرا نمی خواهيم، ما اينرا دوست نداريم و ما اينطور نمی پسنديم و ما آنطور بيشتر دوست داريم و... همه و همه شعار های پوچ و بی پشتوانه ای هستند که پشيزی ارزش ندارند
کسب آزادی مانند کسب مال و يا سعادت است که همه هم به دنبال آن هستند. بنابر اين پرسش اين نيست که آيا ما خواهان سعادت هستيم يا خير که جواب آن بطور بديهی از پيش معلوم است. پرسش اساسی اين است که مايی که مرتبآ از ايده آل های خود سخن می گوئيم، چگونه و از چه راهی می خواهيم و می توانيم حتی به ده يک اين خواست هامان دست پيدا کنيم؟
آنهم مايی که معتقديم مردم کاملآ بی تفاوت هستند، ما که جز خود همه را خائن می خوانيم، مايی که برای هيچ انديشه ای جز آنچه خود بدان باور داريم ديناری احترام قائل نيستيم، مايی که اصلآ برای هيچ کس جز خود حتی حق اظهار نظر را هم به رسميت نمی شناسيم و بالاخره مايی که نه حمله ی نظامی می خواهيم، نه تحريم اقتصادی، نه خشونت و نه حتی اندک کمک گرفتن از کشوری ديگر را!؟