آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Friday, June 29, 2007

 

نسخه

زاد گـــاه
امير سپهر

! نسخه از خارج اتفاقآ نياز اصلی مردم ما است

نگارنده در برخورد با بعضی از افراد و مسائل بارها اين را از خود پرسيده ام که اصلآ ما برای چه از ميهن خود گريخته ايم. مرادم از ما در اينجا کسانی است که نام سياسی را با خود به يدک می کشند و بقول خودشان از ترس جان بدين سوی آمده اند. بنده فعلآ تجار و يا مردمان بجان آمده ی بيکار و بی آتيه ای که در جستجوی زندگی بهتر بدين سوی کوچ کرده اند را نا ديده می انگارم. از آنجا که هيچ وکالتی هم از جانب مردم ايران ندارم، حتی ديگر سياسيون را هم مورد پرس و جوی قرار نمی دهم و صرفآ از خود سخن می گويم. بنده برای چه از ايران فرار کرده ام و از آن مهم تر، رسالتم در بيرون از ميهنم چيست؟

آيا تنها رسالت اينجانب نگارش انشاء است. آنهم انشاء هايی بی بخار و اثر که فقط دل خود و خوانندگانم را با ادعای مبارزه خوش سازم. يا رسالت ديگری هم دارم. آيا من سياسی برای اين گريخته ام که در اينجا مو های سر نيمه طاس خود را رنگ کرده، پيرانه سر به عياشی و هرزگی روزگار بگذرانم، و فقط برای اينکه نشان دهم مثلآ همچنان مبارز هستم و تلاش می کنم، هر از چند گاهی نوشته ای بی بو و اثر بنويسم و مصاحبه ای روشنفکرانه و همين. اگر بنده و چند تنی ديگر بيش از اينها احساس مسئوليت کنيم تکليف چيست؟ آيا ما چند تن معدود هم بايد خفه خون گيريم و بدان خيل بی بخار ها بپيونديم!؟

اين بحث را از اينروی به ميان می کشم که چون در اين سالها به محض اينکه ما خواستيم مردم را به شجاعت و ايستادگی فرا خوانيم، فورآ از صد طرف مورد نهيب و شماتت قرار گرفته ايم که، آقا شما برای ملت ايران نسخه پيچی مکنيد، شما چه حقی داريد لب گود نشسته و به مردم لنگش کن گوييد و سخنانی از اين دست. معنای حقيقی اين گفته ها چيست؟ جز اين است که آقا لطفآ شما هم لالمانی گيريد و مردم را روشن مسازيد. بگذاريد ملت به همان روشنفکران تاريک فکر ملا باز خود خوش باشند

به همان ابر خردمندانی که از فرط روشنی فکر روزی گول يک ملای بی سواد از خمين را می خورند، دگر روز فريب ملايی از رفسنجان را و چند سالی هم شيخ فريبکاری از يزد سرشان را با قاقا لی لی اصلاحات شيره می مالد. يا شما هم مانند بعضی ها انسانيت و شرف ملی خود را در پيشخوان دکان ولايت به حراج گذاريد و مدافع نطام گرديد. خناق گيريد و بگذاريد رژيم هر چه که می خواهد انجام دهد و ايران و مردم آن بطور کلی از صفحه ی روزگار محو شود

از آن بدتر هر زمان آمده ايم بگوئيم که ای مردم به سخنان اين سفيهان روشنفکر نام و وعده هاشان دلخوش مباشيد. اگر طالب آزادی هستيد خود به صحنه آييد. آزادی هزينه دارد ... در اينصورت هم يا فورآ از جانب همان ابر انديشمندان ملا باز با انگ تند رو و صدر در صدی مورد حمله قرار گرفته ايم، يا از سوی مردم غافل و يا از جانب عوامل رژيم. استدل همه ی آنها هم اين بوده است که ما از بيرون نبايد برای مردم تعيين تکليف کنيم

آنجايی هم که خواسته اند صدای ما را بطور کلی خاموش کنند، گفته اند اگر راست می گويی خودت هم به داخل رو و آنجا مبارزه کن. از بس هم اين شرط را تکرار کرده اند که نه تنها آنرا ملکه ذهن مردم ساخته اند، بلکه ديگر اصلآ آنرا بعنوان يک اصل جا انداخته اند. اصلی که می گويد چون من از ترس جان از ايران گريخته ام و ديگر در آنجا حضور ندارم، پس اصلآ حق دخالت در اوضاع آنجا را هم ندارم

ناگوار تر اينکه تکرار در تکرار اين سخن اخير، يعنی تکرار تهوع آور شرط حقانيت مبارزه ما فقط در صورت بازگشت، اصلآ به لوث شدن معنی آن منجر شده. تا آنجا که بعضی از عزيزان ما وقتی اين سخن را می شنوند، ديگر اصلآ به معنا و شرط درون آن توجه نمی کنند. يعنی به اين نمی انديشند که اين شرط گذاران از ما گريختگان از زير تيغ اصلا چه چيزی می خواهند تا حق ما را برای مبارز به رسميت بشناسند

می دانيد معنای روشن اين گفته چيست؟ اين گفته بدين معنا است که ما چون زنده مانده ايم پس اصلآ حق مبارزه با اين رژيم را نداريم. يعنی ما فقط آن زمانی حق دارم مردم را به مقابله ی با رژيم فرا خوانيم که ديگر اصلآ در ميان نباشيم. يعنی اين رژيم ما را اعدام کرده باشد. يعنی پس از آنکه کشته شديم در ايران باشيم و در آنجا مبارزه کنيم!؟

ظاهرآ به نظر مضحک می آيد نه؟ مضحک هم هست. اما معنای دقيق اين شرط همين است. اين همان معنا است که قبلآ اشاره کردم که در اثر تکرار کاملآ لوث شده. بنده ای که حتی در اينجا هم از دست آدمکشان رژيم امنيت جانی ندارم، چگونه برگردم و در ايران مبارزه کنم. اگر برگردم که به يقين کشته خواهم شد. گذشته از اين، افرادی چون اينجانب که از ترس اعدام از آنجا گريخته ايم. اصلآ برگرديم که چه چيزی را ثابت کنيم؟ حماقت خويش را با استقبال از اعدام خود

اصولآ کسانی که چنين می گويند، دانسته و از يا سر غفلت هر دو شجاعت را به حماقت تعبير می کنند. اين قبيل افراد يا مغرض هستند و در خدمت رژيم و يا انسان هايی ساده که اساسآ خودشان هم متوجه نيستند که چه سخن بی پايه ای را بر زبان می آورند. خواست بازگشت از فردی سياسی که از زير تيغ رژيم فرار کرده، اصلآ به مثابه درخواست خودکشی از او است. گر چه هيچ کس اين شرط مسخره را نخواهد پذيرفت، حال اگر فرضآ حتی کسی هم خواست چنين کار سفيهانه را انجام دهد، وظيفه ی انسانی و ملی ديگران بازداشتن وی از اين ديوانگی محض است نه تشويق او به خودکشی داوطلبانه. آنهم خودکشی با شکنجه و زجر و اعتراف

اصلآ اگر کسی بداند که در بازگشت سرنوشت شومی خواهد داشت با اين وجود باز هم باز گردد، يک ابله تمام عيار است نه انسانی خردمند و با دل و جرأت. بنده ای که می دانم اگر باز گردم چه مصيبتی بر سرم خواهد آمد، اصلآ چرا بايد دست به اين حماقت زنم. کار رژيم اينک به چنان ترس و وحشيگری کشيده که ديگر حتی به علی شاکری ها و تاج بخش های خادم وفادار خود نيز رحم نمی کند، چه رسد به افرادی چون اينجانب که حتی قبلآ از تشريف فرمايی آن امام زبان نفهم به ايران هم دشمن وی بودم

اين جناب شاکری عضو اتحاد جمهوری خواهان! که فعلآ در زندان رژيم به عبادت شبانه روزی مشغولند و آب خنک ميل می فرمايند که نوش جانشان باد و گوارای وجودشان، کسی بودند که در همه جا، حتی در راديو های محلی همين استکهلم بد ترين توهين ها را به ما بقول خودشان "تند رو های سرنگونی طلب" تقديم می فرمودند

توجه داشته باشيد که آقای شاکری از مدافعان سرسخت بقای اين نظام در خارج بودند. نامبرده خيلی هم باز و با وقاحت و بطور رسمی اينکار را می کردند. رژيم وقتی حتی چند انتقاد ساده ی چنين عنصر وفادار بخود را هم تاب نياورد و وی را در بازگشت به زندان اندازد، معلوم است که با افرادی چون بنده در بازگشت چه خواهد کرد

نگارنده اگر باز گردم که يکسره از فرودگاه به آن بند معروف انتقال داده خواهم شد، بعد هم طبق معمول و مرسوم اعتراف گيری با شکنجه و سپس هم اعدام. اگر هم خيلی شانس بياورم و در مقابل حفظ جان بی ارزشم بتوانم در اعتراف گيری بی ارادگی و جاسوسی نکرده خويش را در شوی تلويزيونی خوب ثابت کنم، باقی عمر را در شکنجه گاهها بسر خواهم برد و دعاگويی ولی فقيه خواهم بود

نتيجه اينکه رسالت اصلی ما سياسی ها که توانسته ايم از چنگال خونين رژيم جان بدر بريم، نه بازگشت برای پذيرش مرگ داوطلبانه که اتفاقآ در درجه ی نخست بيرون کردن حتی فکر بازگشت از کله ی خويش است. در مرحله ی بعد هم اميد و انگيزه و حتی گاهی رهنمود دادن به مبارزان جوان. به کسانی که شيوه های اهريمنی اين نظام ضد بشری را چون ما مخالفين قديمی آن خوب نمی شناسند

اصلآ آنان که به ما می فرمايند ما از بيرون نسخه صادر نکنيم، چرا اينرا هم نمی فرمايند که چه کسانی بايد از داخل نسخه صادر کنند؟ در فضايی فاشيستی که در آنجا از ترس گزمه های رژيم حتی براحتی نفس هم نمی توان کشيد آخر چه کسی قادر به صدور رهنمود و نسخه است. اين مهم اتفاقا به عهده ی ما است که فضای زيستمان از هر جهت امن تر و آرام تر از داخل است و به تبع آن فکر و دستمان آزاد تر

البته نسخه های ما آن زمان می توانست کمر اين رژيم را خرد کند که ما سازمان و کنگره و انجمنی در خارج می داشتيم. يعنی می توانستيم به جای هزار نسخه ی گونگون و گيج کننده همگی افکار و کوشش های خود را در يک تشيلات متمرکز ساخته و در نهايت در هر مورد يک نسخه بنويسيم. اما چون متاسفانه فعلآ چنين تشکيلات فراگيری نداريم، چاره ای نيست جز انتقال راه حل های احتمالی که به فکر هر کدام از ما می رسد. ما که نمی توانيم دست روی دست گذارده منتظر نابودی مردم و ميهن خود باشيم

پاره ای هم که می گويند مردم خودشان می دانند که در داخل چگونه با اين رژيم مبارزه کنند هم حرفشان سست است. آن مردم بينوا اگر خود می دانستند که چگونه بايد با اين رژيم مبارزه کنند که تا بحال ده باره آنرا به زير کشيده بودند. آنان البته مقاومت هايی داشتند و دارند. اما چون اين حرکات و اعتراضات از سازماندهی و انضباط و پيوستگی برخوردار نبوده، در بيرون هم با يکپارچگی و هماهنگی از مبارزات آنان حمايت نشده، تا بحال هيچ طرفی از اينهمه جانفشانی نبسته اند الا دادن زندانيان بيشتر و سخت تر شدن شرايط مبارزه. مردم ما با اين حرکات گاه و بيگاه و بی برنامه صد سال ديگر هم ره به جايی نخواهند برد

پس اين نسخه نوشتن فعلآ ابتدايی ترين رسالتی است که ما سياسی های گريخته و با تجربه برای خود قائليم. گر چه شخصآ حتی رسالتی بيش از اينها برای خود قائلم. نگارنده البته از جنس آقای رجوی نيستم تا از ديگران بخواهم که به استقبال مرگ روند و از خون قربانيانم برای خود مشروعيت بسازم. چون مسئوليت کشيده خوردن حتی يک هم ميهن را هم نمی توانم به عهده گيرم. ليکن تا آنجا که تجربه ی سی ساله ام در کار سياسی، عقل و بضاعت فکريم و همينطور شناختم از جامعه شناسی و تاريخ اجازه دهد حتی نسخه های پر خطر و ريسک دار هم صادر خواهم کرد

چون اين نکته را نيک می دانم که اين رژيم با بارک الله و ماشا الله و نامه های عاشقانه رفتنی نيست، و اينرا نيز که بی پذيرش هزينه، رهايی از چنگال اين رژيم و دستيابی به آزادی از هر ناشدنی در دنيا ناشدنی تر است. اينجانب اصلآ می نويسم که نسخه صادر کرده باشم. نه اينکه کسی را سرگرم کنم

حال اينکه آيا کس و کسانی صلاحيت مرا برای صدور نسخه خواهند پذيرفت يا نه، اصلآ اين نسخه ها شفا بخش خواهند بود يا نه و مهم تر از همه آيا اساسآ کسانی به نسخه هايم عمل خواهند کرد يا نه، بسته به تشخيص خود آنان و شناختی است که از پيشينه ی سياسی و افکارم دارند. فضای داخل آنچنان تنگ و نفس گير است که عده ای از مردم ما برای شکستن آن حتی خواهان بمب و موشک از خارج هستند، چه رسد به نسخه هايی که ما صادر می کنيم

www.zadgah.com

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker