آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Monday, May 21, 2007

 

مسببان اصلی سيه روزی

حزب ميهن
امير سپهر


دخترم، فرزند عزيزم، ای خانمهای محترم! مسببان اصلی سيه روزی خود را بشناسيد



اينروز ها دل هر انسانی، به ويژه دل هر انسانی ايرانی که حتی اگر مختصر بويی هم که از شرف و انسايت و غيرت به مشامش خورده باشد، از آنچه امروز در خيابانهای ايران بر سر خانمهای هم وطن ما می آيد پرخون است. اين يک تراژدی بی سابقه در تاريخ نوين انسانی است. از هر آپارتايد و نسل کشی هم جنايتکارانه تر است. مشاهده ی اينهمه پلشتی و پستی جای سر بر ديوار کوفتن دارد، جای از خجالت آب شدن دارد، خجالت اصلآ حتی از انسان بودن، جای گريستن دارد و حتی جای از غصه دق کردن، ليکن جای هيچ شگفتی ندارد. هيچ ! چون اين نه اصل فاجعه، که طبيعی ترين پيامد يک فاجعه بزرگتر است. برای آن فاجعه است که بايد خون گريست

اين دختر های معصوم که در خيابانهای ايران بوسيله اوباش و چاقوکش ها مورد بد ترين توهين ها قرار می گيرند و از ترس اشک می ريزند و بر خود می لرزند، اين کودکان معصومی که با دلی ترسيده و لرزان و چشمانی گريان شاهد اينهمه تجاوز و تعدی و توهين به مادر های جوان خود هستند، اين خانمهای محترم ايرانی که فقط به جرم لباسی کمی آزاد تر پوشيدن، در مقابل چشم فرزندانشان بوسيله ی اوباش فواحش ناميده می شوند و اين بچه های تازه بالغ که در بحرانی ترين سالهای عمر و در اوج غرور اينگونه غرورشان لگدمال می شود هيچکدام قربانی شيخ ملا نيستند. مبادا که مقصر اصلی را با مقصر فرعی اشتباه گيريد. مسببان اصلی همه ی اين فجايع و بی شرافتی ها کسان ديگری هستند، نه شيخ و ملا و احمدی نژاد و فلان سرداری که تا قبل از انقلاب لات و چاقوکش چاله ميدان بود

ملا ها پست و بی شرف و بی آزرم و گدا و متحجر هستند. کسانی هم که برای ملا ها اين اعمال ننگين را انجام می دهند به مراتب از خود آنان پست ترند. اينان اما امروز اينطور نشده اند. اين طايفه متجاوز به دختر بچه های نه ساله آنهم بنام عقد خدايی، هميشه اينگونه بی معنويت و پست بوده اند. هميشه هم تکيه شان بر اوباش و باجخور های پست تر از خودشان بوده. فرهنگ و اخلاق و شرف ملا ها و عواملشان همين بوده و هست که می بينيم. باور کنيد که اينان در اثر دستيابی به مال و منال حتی کمی بهتر شده اند نه بد تر. پس از ملا و اجامر و اوباش وی جای هيچ انتظاری نيست، چون ماهيتشان همين است. ملا ها و طايفه الوات را ابدآ نبايد گناهکار اين فجايع دلخراش و ننگين دانست. مقصر اصلی کسانی هستند که اين پست ترين و بی خانواده ترين و بی فرهنگ ترين طبقات اجتماعی را بر سرنوشت و آبرو و حيثيت و شرف و دارو ندار مردم نگونبخت ايران حاکم کردند

همانها که از ضديت با شاه برای خود ايدئولژی ساخته بودند. آنان که حتی امروز هم بجای تميز کردن کثافتکاری های خود، دست از سر حتی استخوانهای پوسيده در غربت وی نيز بر نمی دارند. آن ها که حتی هنوز هم دل در گرو اين جمهوری دارند و به استحاله آن اميدوارند. آنها که شب و روزشان هنوز هم به نوحه سرايی برای بيست و هشت مرداد می گذرد. آن نا کسان که حتی تا حد آشنايی با طرز ادرار سرپايی لنين و استالين و انور خوجه کتاب چپکی مطالعه کردند، اما زحمت حتی يک نگاه سطحی انداختن به رساله ی يکی از اين ملا های بی حيثيت را هم بخود ندادند

آنها که چشم باز نکردند تا بدانند مملکت و سرنوشت ملت ايران را به دست چه قوم و قبيله ای می دهند. آنان که حتی پس از عذرخواهی شاه و بر سر کار آمدن بختيار و اخطار ده باره ی وی هم خود را از کينه آزاد نساختند تا مغز کوچکشان درست بکار افتد و بدانند با جمع آوری هيزم برای ملا ها تدارک چه آتشی را برای سوزاندن جسم و جان و روان و شرف و شخصيت و حيثيت هم ميهنان خود فراهم می سازند

ای عزيزان! تصور نکنيد که اين بی شعور های بی مسئوليت فقط شما و يک نسل و دو نسل را فدای نفرت خود کردند. خير، تبعات آن جنايت سياسی دستکم دامنگير ده پانزده نسل بعدی هم خواهد شد، شايد هم بيشتر. اين تازه در حاليست که ايران همينطور ايران بماند. زيرا خيلی امکان دارد که اصلآ ديگر کشوری بنام ايران بر جای نماند

حمله به نواميس و دختر بچه های معصوم مردم را نبايستی ظلم و جنايتی گذرا بحساب آورد. که مثلآ تا متوقف شد، مجددآ همه چيز هم مانند سابق بجای خود باز گردد. اين بگير و ببند ها و اهانت های ننگين و شرم آور را حتی از زاويه ی اهانت معمولی و متعارف هم ننگريم. آسيب های روحی روانی اين اعمالی که اوباش با دختر های هفده ـ هژده ساله مردم انجام می دهند، هزاران برابر بيشتر از جنبه اهانت آن است. اين حملات وحشيانه و دست بند زدن به بچه های تازه بالغ و سراپا غرور که حتی پدر و مادرانشان هم بدانان تو نگفته اند، تمام آينده ی آنان را تباه می سازد

دختر شانزده ساله ای که بوسيله چهار گردن کلفت چاقوکش در خيابان به يکباره اينگونه مورد حمله و تعرض قرار می گيرد، ديگر محال است تا پايان عمر در کوی و برزن احساس امنيت کند. ديگر محال است پليس را حافظ امنيت خود به حساب آورد و دوست داشته باشد. اين نيز محال است که اين جوانان منبعد کوچکترين ارزش و اعتباری برای دين و پيغمبر و قرآن و حتی خدای قائل شوند. زخم اين آسيب های روحی آن اندازه عميق خواهد بود که حتی بدون شک در زندگی زناشوئی آينده و فرزندان اين دختر بچه ها هم تآتيرات مخربی خواهد داشت

به هر حال اين بلا ها که امروز بر سر نسل در حال رشد ايرانی می آيد، اگر بر سر آدم های کاملآ پير و از کار افتاده هم که آورده می شد، تمام وجود ايشان را پر از نفرت و کين می کرد، چه رسد به جوانانی که خونشان در حال جوشش و غليان است. حتی تصور روزی که ورق برگردد و اين اوباش به دست اين جوانها بيافتند هم پشت آدمی را از وحشت می لرزاند

آنچه ما امروز می کشيم درست است که از دست ملا ها است، اما گناه آن متوجه ملا ها نيست. چون همانطور که اشاره شد آنها ماهيتآ پست و بی معنويت عقبمانده بودند و هستند. هميشه هم همين افکار ضد بشری را داشتند و دارند. بنا بر اين اگرنگوييم پست تر، اما بايد گفت بی شعور تر از ملا ها آن کسانی هستند که اينان را بر سر کار آوردند. کما اينکه مقصر اين دلقک بازی های احمدی نژاد هم ابدآ خود وی نيست. مقصر اصلی اعمال وی اين شرايط دلقک گونه ای است که فردی چون او را که حتی در جايگاه يک قهوه چی هم نيست، بدين منصب می رساند. او معلول و محصول يک شرايط شرم آور سياسی است. اين بی آبرويی ها که او ببار می آورد تقصير خامنه ای است. او بود که اين فرد بی مقدار را يکشبه برکشيد و وی را ديوانه کرد. خود خامنه ای ها و ديگر شيخ و ملا ها و جمهوری اسلامی هم برکشيدگان کر و کور های سال پنجاه و هفت هستند

نگارنده نه از جايگاه يک فرد سياسی، نه از جايگاه يک آزادی خواه و نه حتی بنام يک ايرانی، بلکه فقط بنام يک انسان سرا پا غم و ماتم هستم. خون می گريم از آنچه بر سر دختران و زنان ايران می آيد. عصبی هستم اما نه قصد کوبيدن کسی را دارم، نه می خواهم انتقام کشی کنم و نه حتی بی ادبی به کسی. اما نمی خواهم مانند بعضی ها علت را ناديده انگاشته سراغ معلول روم. قربانيان اين فجايع بايد بدانند که چه کسانی اين بلا را بر سرشان آوردند. و نگارنده چون آن لحظات ايرانسوزی را شخصآ بچشم ديده ام، وظيفه ی خود می دانم که منشآ اصلی اين بيچارگی ها را به قربانيان آن نشان دهم. تا مبادا تصور کنيم که مثلآ ما هم روشنفکر داريم

باری، طوفان پر گرد و غباری که در سال پنجاه و هفت در ايران بپا شد، ميکرب مهلکی در خود داشت که تقريبآ همه ی ملت ايران را بيمار کرد. بدانگونه که متاسفانه بيشترين مردم ما نه تنها کر و کور شدند، که حتی مغزشان نيز از درست انديشيدن باز ايستاد. در آن روز ها نه کسی را گوش شنيدن حرف منطقی بود، نه چشم ديدن حتی روشن ترين حقايق و نه مغزی برای حتی لختی درست انديشيدن. همه به يکباره به بيماری واپسگرايی مبتلا گشتند. اما از عوام توقع زيادی نبود. بدبختی آن بود که مثلآ بخش اليت جامعه ی ما از همه بی عقل تر و ابله تر شده بود. ميکرب آن مرض بگونه ای بود که گويی بر روی مغز و روان کتاب خوانها سهل تر و عميق اثر می کرد تا بر روی سلولهای فکری افراد ساده و بی سواد

آدمها به اندازه ای که درس خوانده بودند به بيماری واپسگرايی مبتلا شده بودند. يعنی هر چه با سواد تر و مطالعه کرده تر، به همان اندازه واپسگرا تر و مرتجع تر. در اثر آن اپيدمی مثلآ کمونيست های آتائيست ما صد برابر کبلايی ها و مشدی های نماز شب خوان مريد شيخ و ملا شده بودند. و خلاصه کردند با ما اين دوستان نادان آن کار را که هيچ دشمن خونخواری نکرد. وقتی از اين به اصطلاح روشنفکر ها پرسيده می شود که از عوام انتظار زيادی نبود، آخر شما درس خوانده ها ديگر چرا فريب ملا های بيسواد عصر حجری را خورديد ؟ طبق معمول که اين "فرهنگوران خود بی فرهنگ"، تقصير حتی سبز نشدن يونجه در کره ی مريخ را هم به گردن شاه می انداختند، گناه آن کری و کوری و آخوندی پرستی خويش را نيز به گردن وی می اندازند. چرا؟ زيرا که شاه اجازه نداده بوده تا آثار خمينی در ايران انتشار يابد

آنان البته دروغ می گويند. آنهم دروغی آگاهانه. قصدشان از آوردن چنين دروغی توجيه نابخردی خويش در سال پنجاه و هفت است. اما اين روشنفکر جماعت آن اندازه نادان و بی استعداد هستند که حتی عرضه ی دروغ گفتن را هم ندارند آخر. چون با اين دروغ نادانسته به امری اقرار می کنند که در حکم عذر بد تر از گناه است. وقتی می گويند ما چون آثار خمينی را نخوانده بوديم بدنبالش افتاديم، يعنی بدين حقيقت اقرار می کنيم که اصلآ آگاه و روشنفکر نبوديم. چه که اگر حتی با الفبای تفکر نوين و فلسفه عقلی هم که آشنا می بوديم، لااقل بايد اين اندک را می دانستيم که دين و روحانيت نه تنها نمی توانند در کنار آزادی و دموکراسی قرار گيرند، بلکه درست هم در نقطه ی مقابل آن هستند

گيريم که اصلآ کوچکترين شناختی از خمينی وجود نداشت. اما اينرا که ديگر می دانستند که او يک ملا است. مگر جز اين است که خمينی نماينده دين بود ؟ مگر جز اين است که وی برای استقرار يک حکومت دينی ( اسلامی) تلاش می کرد؟ اگر جواب اين پرسشها مثبت است که چنين هم هست، پس اين چگونه روشنفکری است که حتی اين مختصر آشنايی را هم با تاريخ دموکراسی ندارد که بداند دموکراسی فقط يک نوع است و آنهم فقط و فقط در اثر مبارزه ای سخت و طولانی با دخالت دين و شيخ و ملا (کشيش و کاردينال) در حيات سياسی مردم بدست آمده، نه از راه خانه شاگردی کردن برای دکانداران شريعت. حال خمينی و يا هر ملا و کشيش و کاردينالی هر چه که می خواهد بنويسد يا ننويسد

بقول اخوان دمشان گرم و سرشان خوش باد باز هم آنانی که به همان دروغ اول بسنده می کنند. زيرا بعضی ها در اين مور ديگر بی شرمی را هم از شرم خجالت زده کرده اند. اين با وجدان ها کار را تا آنجا پيش برده اند که اصلآ منکر نقش خود در آن خانه خرابی هستند و خود شاه را رهبر انقلاب معرفی می کنند. يعنی اينکه اين خود شاه بوده که شخصآ بر ضد خودش انقلاب کرده. چون می خواسته که با چشم گريان مجبور به خروج از ايران شود، آواره و دربدر دنيا گردد و عاقبت هم درغربت و آوارگی دق مرگ شود

جدای از اينها، آنان که گفتند به دليل جلوگيری از نشر آثار امام به دنبال ملا ها افتادند، لااقل فکر نکردند که آخر هيچ آدمی ولو هر چه هم که بيشعور باشد، اينرا نمی پذيرد و متوجه می شود که اين سخن يک دروغ محض است. حتی روستايی ها هم ديگر اينرا می دانستند که تمام کتابخانه ها پر از مفاتيح الجنان و حق اليقين و حليه المتقين و دعای فرج و انواع و اقسام رساله ملا ها و صد جور زيارتنامه و هزار جور کتاب آخوندی ديگر است. يعنی درخشان ترين ارتجاع نامه های ملا ها

در همه ی آنها هم دفيقآ همان حرفهای صد من يک غازی آمده بود که در رساله ی خمينی هم بود. مانند قانون قصاص، سنگسار، حد شرعی، حرام بودن موسيقی، گناه بودن رقص، معصيت داشتن نقاشی و مجسمه سازی، و خلاصه آداب مستراح رفتن و معاشقه با خر و اسب و قاطر و شتر و حتی ولايت و سروری فقهای صاحب ده پدر بر مسلمين همگی بی پدر (يتم). اينها افکار و عقايد درخشانی بود که در رساله ی تمام علمای محترم شيعی موجود بود. رساله خمينی که شاه آنرا ممنوع کرد بود (ولی بر خلاف گفته ی اينها همه جا هم پيدا می شد) حتی در بعضی مسائل مانند ديات و حدود اسلامی و حضانت و ارث به مراتب از رساله ديگر ملا ها مترقی تر بود. حال بگذريم از آثار علی شريعتی که زمين و زمان را پر کرده بود. دستکم هم در سه کتاب خود بار ها از ليبرال دموکراسی با نام (دموکراسی رأس ها) يعنی چهارپايان ياد کرده بود

جالب تر از همه اين است که همانها که شاه را به دليل جلوگيری از نشر نوشته های خمينی محکوم می کنند، او را به اين هم متهم می کنند که به ملا ها بيش از هر گروه ديگری آزادی تبليغ و نشر داده بوده. بالاخره هم آدمی نمی داند که از نظر اين بزرگان گناه اصلی شاه در ارتباط با ملا ها چه بوده؟ اينکه بدانها زياده آزادی داده بود و يا اينکه آنها را ارتجاع سياه می ناميد، مرتجع ترين هاشان را زندانی کرده بود، کله گنده ترينشان را از ايران اخراج کرده و آثارش را هم ممنوع کرده بود!؟

اصلآ گيريم که تمام اين گفته ها درست باشد، باز هم آخر جای اين سئوال بی پاسخ می ماند که چرا بايد افرادی که خود را روشنفکر و آگاه می دانند بدون هيچ شناخت و مطالعه ای به دنبال يک مشت ملای پشت کوهی پست و بی سواد و بی شعور افتند و مردم را اينطور به فقر و درماندگی و بی آبرويی کشند؟ مثلآ ما که دشمن خونی اين رژيم هستيم ، مگر حق داريم نشناخته و بی مطالعه دست به هر اقدامی که دلمان می خواهد بزنيم و فردا هم از مسئوليت آن فرار کنيم ؟ مگر ما به صرف اين دشمنی حق داريم که باعقل و شعور خودمان هم وداع کنيم. مگر ما حق داريم تاهر کسی علم مخالفت با اين رژيم را برداشت بدنبالش افتيم !؟ حال آن شخص و گروه هر پست فطرتی که می خواهند باشند؟ و دهها مگر ديگر

گذشته از همه ی اينها مورد خاتمی چه؟ در آنجا که ديگر شاهی در ميان نبود تا مقصر باشد. آن نادانی را چگونه می شود توجيه کرد؟ که پس از نشر ميليونها جلد کتاب و تجربه ی آن فريب پر خون و جنايت باز نود و نه درصد همان انقلابيون به دنبال او افتادند. آنهم پس از ديدن بيست سال ظلم و کشتار و جنگ و فقر و بيچارگی از آخوند جماعت. اينبار ديگر مقصر که بود که اين فرهنگوران بی فرهنگ می خواهند گناه نادانی خود را به گردن وی اندازند؟

حاصل اينکه نگارنده که حتی لحظه ای هم گول ملا ها را نخوردم، در انقلاب هم هيچ نقشی نداشتم ، فقط به دليل تعلق سنيم به نسل اين به اصطلاح روشنفکر های انقلابی شيفته ی خمينی از اين دختر ها و خانمهای محترم خجالت می کشم. نمی دانم آنان هم که اين بلای اهريمنی را بر مردم نازل کردند و جوانی و آينده و هستی چند نسل پياپی را اينگونه تباه کردند، آيا هيچ از خود خجالت می کشند ؟ ملا ها و عواملشان که شرف و حيثيت ندارند. اما آيا يکی از آن کر و کور های ديروز که اين بلا را بر سر مردم آوردند، يک تن از آن مدعيان آزادی خواهی و مردم دوستی که دائم هم خلق خلق می گويند، فقط يک تن از آنان، اين اندازه شرافت انسانی اخلاقی دارد که از اين دختر های نازنين و از اين خانمهای محترم قربانی عذرخواهی کند، فقط يک تن؟

و فرجام سخن اينکه، فرزندان گرامی، ای خواهران، خانمهای محترم هم ميهن! شما همگی قربانی مشتی انسان کم عقل، نيمه کور، بی استعداد و مسئوليت نشناس هستيد که روشنفکران ناميده می شوند. اگر خواهان دستيابی به رهايی و آزادی حقيقی هستيد، فقط و فقط به نيروی تعفل خود تکيه کنيد. مبادا که خيال کنيد ايران هم روشنفکر دارد و منتظر اين گروه بی عقل و هميشه بازنده و بی استعداد باشيد

اين شرکای کت و شلواری ديروز ملا ها حتی از خود ملا ها هم پسمانده تر و خطرناک تر هستند. بگذاريد اينان به همان بحث های مهوع بر سر بيست و هشت مرداد و امپرياليسم و لنين ... ادامه دهند و خود پی کار خويش گيريد. حتی کلاه نمدی ها از اين طايفه به مراتب عاقلتر هستند. چون در ميان کلاه نمدی ها هم حتی يک تن را نمی توان يافت که آن اندازه بی استعداد باشد که نتواند از ده اشتباه خود هم يک پند بياموزد و يک خطا را ده بار تکرار کند ...
1

www.hezbemihan.org

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker