زاد گـــاه
امير سپهر
فرهنگی منحط و گنديده که فقط ملا می سازد
نگارنده يک بار ديگر هم اينرا در جايی آورده ام که بر خلاف باور بسياری، مشکل اصلی ما ابدآ خود شيخ و ملا نيست. چون ملا بخودی خود بوجود نمی آيد. وجود موجوداتی بنام ملا در ايران، آنهم ملا هايی تا اين اندازه عقبمانده، ضد فرهنگ، دزد، خونريز، ناسازگار حتی با ابتدايی ترين نرمهای اخلاقی و خرد انسانی چيزی نيست جز يک معلول. اينان همانند حشرات موزی و کرم های لجن خواری هستند که پرورشگاهی در ايران دارند. لجنزاری که اينها در آنجا پای به عرصه ی وجود می گذارند، از آنجا تغذيه می کنند، در آنجا پرورش می يابند و بعد هم وارد سيستم اجتماع می شوند
اين لجنزار هم نه دهات دور افتاده ی پشت کوه ها است که تقريبا همگی ملا ها در آنجا ها تولد می يابند، نه مسجد، نه حرم و نه حوزه. چون حتی همه ی اين مکانها هم خود معلول همان مشکل اصلی هستند. ميلادگاه و زيستگاه انگلی بنام ملا يک گنداب است، يک گنداب فرهنگی که در ايران وجود دارد. گنداب متعفنی که درصد بزرگی از هم ميهنان ما در اثر عدم رشد و عقبماندگی فرهنگی سالها است که در آن دست و پای می زنند. از همانجا هم هست که هم ملا بيرون می آيد، هم ملا پرست و هم ملا صفت
چون سخن به ملا صفتی رسيد، پيش از دنبال کردن بحث در همينجا می خواهم اين نکته را بياورم که نگارنده وقتی از ملا سخن می گويم مقصودم فقط کسانی نيست که عمامه بر سر دارند. زيرا اين واژه ی ملا اصلآ ديگر در ايران معنايی حقيقی ندارد و بار معنايی آن کاملآ تغيير کرده. ملا ديگر نامی فقط برای قشر خاصی در اجتماع ما نيست. اين يک تيپ شخصيتی در ايران است، با منشی خاص و رفتار اجتماعی خاص. مکتب و مشربی هم دارد که اساس آن بر عوام فريبی و دروغ، بر بی وجدانی و بی شرافتی و خيانت و حقه بازی استوار است
بعضی البته اين مکتب را آخونديسم می نامند. نويسنده اما چون معمولآ به مصاديق می پردازم، در مثال آوردن همين واژه ی ملا را بيشتر مناسب کار خود می بينم. از نظر بنده ملا در فرهنگ امروز ايران فقط آنی نيست که نعلين و دستار و دامن بر تن دارد. هستند چه بسيارانی در ميان ما که خود را دشمن ملا ها تصور می کنند، اما وقتی به رفتار و کردارشان توجه کنيد خواهيد ديد که اين عده نيز از نظر بافت شخصيتی درست از قماش همان عمامه داران هستند. همينطور که بسياری از جنايتکار ترين پايوران اين نظام اصلآ عمامه ندارند، اما از هر ملايی ملا ترند
ما اينک حتی ملا های فکل کراواتی و عطر و ادکلن زده هم داريم که به خدمت اين نظام در آمده اند. ملا هايی که استاد دانشگاه و کارشناس و زبان دان هستند. اصلآ نماز و روضه نمی شناسند و صورت خود را هم سه تيغه می تراشند. به سالنهای مد و فستيوالهای بزرگ سينمايی و تالار های ارکستر فيلارمونيک و باله می روند. بعضی هاشان هم حتی بی نوشيدن شيواز ريگال و هنسی اصلآ خوابشان نمی برد
پس واژه ملا شامل خيلی ها می شود. آنچه هم به فرهنگ ملايی در عرصه ی سياست ايران مربوط می شود، حال ما هم ملای سياسی داريم، هم سياسی ملا و هم چپ ملا صفت. که اين گروه اخير در باورهای ايدئولژيکی خود هيچ کم از حجت الاسلام های فضيه ندارند. ويژگی مشترک هر سه گروه هم مسئوليت نشناختن است، مطلق گرايی و جزم انديشی، دروغ، خيانت، جهالت و همينطور سمبل خود فروشی و وطن به منافع خويش فروختن
با چنين نگرشی است که نگارنده سخت باور دارم مشکل ايرانيان فقط با دو صد و سه صد ملای عمامه دار حکومتی نيست. ما ملت نگونبخت امروز اسير چنگ ميليون ها ملای رنگارنگ هستيم. ملا هايی در لباسهای گوناگون و زير نامهای گونه گون. در درون و برون. در داخل حکومت و بيرون از آن. از استاد دانشگاه و روشنفکر گرفته تا سياسی و اديب و پژوهشگر و کارشناس. ايران اينک نه تنها اسير چنگ يک نظام ملايی است، بلکه اپوزيسيونی هم دارد که سخت ملا صفت است. زيرا هشتاد ـ نود درصد از فکل کراواتی هايی که خود را دشمن اين رژيم می خوانند، خود نيز در منش هيچ تفاوتی با اين حکومتگران فعلی ندارند
اپوزيسيون اين رژيم درست به اندازه ی خود آن مسئوليت نشناس و منفعت طلب و پشت هم انداز و بی وطن است. اکثر اين اپوزيسيونچی ها هم که خود را دموکرات و آزادی خواه هم می خوانند، مانند حاکمان فعلی جز خود هيچ حقی برای کسی قائل نيستند. در اينطرف هم کسی حتی به قيمت نابودی کامل ايران حاظر نيست که سر سوزنی از منافع شخصی و جناحی خود گذشت کند. چکيده ی افکار اينان هم دقيقآ همانند جنتی و خامنه ای و احمدی نژاد ها است. يعنی يا آنچه من می گويم و من می خواهم يا اينکه اصلآ می خواهم سر به تن ايران و ايرانی نباشد! همين هم هست که نه اتحادی تشکيل می گردد و نه ايران نجات می يابد
باری، باز می گرديم بر سر بحث اصلی. بدانجا رسيديم که اشاره کرديم موجودی بنام ملا محصول يک گنداب است. گندابی فرهنگی که نه ملا، که ملا ستا و ملا پرست و ملا صفت هم از آنجا بيرون می آيد. لازم به توضيح زيادی در مورد اين اصل نيست که باروری هر زمين بسته به استعداد و شرايط آن است. يعنی در زمينی که مستعد باروری نباشد و از شرايط جوی خوبی هم برخوردار نباشد، فقط خار مغيلان می رويد و علفهای هرز
يا همانطور که ماهی قرمز خوش رنگ و زيبا در آب زلال زيست و زاد و ولد می کند، کرم هم از لجن تغذيه کرده و در لجنزار رشد و نمو می کند. اجتماعات انسانی و پديده های آن نيز درست تابع همين شرايط هستند. موجودی مسخره و بی سواد بنام ملا فقط در جامعه ای می تواند خود را آيتی از الله و نشانه ی حجت خداوند بخواند، که در آن جامعه زمينه ی پذيرش اين اراجيف وجود داشته باشد
برای اينکه از مفاهيم به مصاديق رسم، مطلب را پخته و سخن را مدلل سازم مثالی می آورم. مقتدای صدر را بنگريد! اين آدم پرخور و شکم گنده و بی شعور و زنباره در عمر خود حتی يک روز هم کار نکرده. در زمينه تحصيل او حتی به اندازه ی يک دانش آموز عادی که ديپلم دبيرستان می گيرد هم زحمت نکشيده. چند سالی درس هايی راجع به آداب ادرار و معاشقه با شتر و خر و چگونگی سگ کشی و از اين مزخرفات و بعد هم چند متری چلوار سياه بر دور سر، همين و همين
اين چنين موجود بيسواد و رشد نايافته ای چنانچه در جامعه ای متمدن به کاريابی می رفت، حتی شغل دربانی در جلو ی درب يک توالت عمومی هم به وی محول نمی شد. اين طفيلی اگر در نزد هر ملت با فرهنگی خود را مرد خدا می ناميد، بدون شک فورآ به تيمارستان فرستاده می شد. اما همين آدم مسخره و بی سواد امروز در عراق چند ميليون مقلد و ارتش شخصی و دستکم هزاران فدايی دارد. انسانهای رشد نايافته و بی فرهنگ و بدبختی که نه تنها حاظر هستند دختر بچه های معصوم نه ساله ی خود را برای تجاوز به اين گردن کلفت تقديم کنند، که حتی حاظرند جان خود را هم فدای اين بچه آخوند پررو و مسخره و بيسواد کنند
به ميهن خود بنگريم! نگارنده چند روز پيش فيلم خطبه های مراسم تهمت و دروغ و اهانت و فحش های رکيک جمعه ها (نماز جمعه) در دانشگاه را تماشا می کردم. آخوندی به نام خاتمی با ريخت و قيافه ای جدآ مانند دلقکهای خنک درجه سه ی سيرک ها، با صدای انکرالصوات و گوش خراشی، با يک فارسی سرتا پا غلط و جمله بندی هايی غلط غلوط تر از آن، آنچنان مزخرفات شرم آوری می گفت که شرافتآ شنيدنش حتی از يک کودک هفت ـ هشت ساله هم دور از انتظار است
سخنانی آنچنان سخيف و بی سر و ته که اگر هر خانواده ی محترمی آنرا از کودک خردسال خود بشنود، بی شک به شدت نگران شده فورآ آن کودک را نزد روانشناس می برد. اما همين مرد مسخره و فحاش و بی معرفت چند ده هزار ايرانی فرزند کوروش و داريوش! يعنی هم ميهنان محترم و مثلآ خدا پرست من و شما را دور بساط غيبت و بهتان و فحش خود جمع کرده بود. مرتبآ هم از آنان تحسين و صلوات می گرفت. صد البته آنهم با نعره هايی گاوی که اين وارثان تاريخ و تمدن بزرگ ايران زمين تقديم اين ملای بی سر و پای می کردند!؟
اين اما بدين معنا نيست که درد اصلی ايران وجود ملا هايی چون خاتمی است. گيريم که اين خاتمی امروز کنار رفت، يا زندانی شد، مرد و يا حتی کشته شد، آيا مشکل ايران با مرگ اين ملا حل خواهد شد؟ آيا آن ايرانی های تربيت نايافته با مرگ اين انگل به يکباره آدم خواهند شد؟ طبيعی است که نه. مگر خمينی که پدر فکری همه ی اينها بود مرد چيزی عوض شد
حذف دو و ده و صد و هزار ملا از ايران و عراق که سهل است، وضع اين دو کشور را حتی با کشتن يک ميليون ملا هم نمی توان درست کرد. فرضآ اگر امروزه حتی تمام ملا های ايران و عراق را هم که به يکباره از ميان بردارند، طولی نخواهد کشيد که اين دو کشور دو باره به همان تعداد ملا خواهند داشت. چون همانطور که برزيل فوتباليست و آلمان صنعتگر و پاکستان کريکت باز بعمل می آورد، لجنزار فرهنگی کشور هايی چون ايران و عراق هم توليد کننده ی ملا و ملا پرست هستند
اساسآ رابطه ی جامعه ی عقبمانده با ملا و رابط ی ملا با جامعه ی عقبمانده يک رابطه ی دو سره است. اينکه ملا جامعه را به بد فرهنگی و عقبماندگی می کشد درست است. اما اين نيز کاملآ درست است که خود آن ملا هم از محصولات ناب يک جامعه ی بد فرهنگ و عقبمانده است. اين بحث شبيه همان بحث مرغ و تخم مرغ است. ابهام درون آن نيز شبيه همان ابهام است که، آيا اول تخم مرغ پديد آمد و بعد مرغ و يا بعکس؟ از اينروی پرداختن به بحثی چنين مهم و دقيق در يک مقاله آنهم بصورت ديالکتيکی و علمی غير ممکن است. ورود به چنين بحثی آسان اما خروج با نتيجه از آن به کوتاهی و بی حوصلگی بسيار دشوار خواهد بود
همين اندازه بايد گفت که مشکل از هر دو سر يک مشکل فرهنگی است. يعنی همانطور که فقط جامعه ی بی فرهنگ ملا تربيت می کند، همانطور هم سيطره ی فرهنگ ملايی بر هر جامعه ای آن جامعه را به بی فرهنگی و عقبماندگی می کشد. از ايتروی مشکل اصلی ايران نه خود ملا که فرهنگ ملا ساز آن است. مادام هم که اين فرهنگ از ريشه تغيير نيابد مشکل حل نخواهد شد، ولو اينکه ما حتی خاک همه ی حوزه های علميه را به توبره کشيم و همه ی ملا ها را هم از درخت ها آويزان کنيم
ديری است که قسمت بزرگی از پيکره ی فرهنگ ما دچار بيماری است. آنهم يک بيماری کهنه و عفونی و گنديده. ريشه ی اين بيماری اصلآ به پيش از پيدايش ملا در ايران و حتی چند سده ی قبل از آن زمان باز می گردد که تازی ها بر ايران چيرگی يافتند. اساسآ اعراب بی فرهنگ و صحرا نشين آنگاه به ايران هجوم آورده و آن تمدن را از پای افکندند که آن تمدن خود از درون دچار پوسيدگی شده بود. دردا که اين حادثه ی شوم يکبار ديگر هم در سال پنجاه و هفت تکرار شد. آنهم به دست مثلآ فرهنگ سازان ايران
انقلاب و حوادث بعدی آن تا امروز به خوبی نشان داد که در جامعه ما کسانی که قاعدتآ وظيفه آنان ارتقاء دادن سطح فرهنگ عمومی جامعه است، خود از عوام هم ملا تر هستند. دليل آنهم اين بود و هست که متاسفانه اساس فرهنگ کنونی ما يک فرهنگ ملايی و ملا ساز است. در ايران روح و روان هر کسی به همان اندازه ای مسموم می شود که از اين چشمه ی مسموم آب می نوشد
اينکه می بينيم روستايی اصلآ کتاب نديده ی ما فقط به حکم تجربه و تجربه باوری هزاران بار از کتابخوان ذهن گرا و ذهن باور ما عاقلتر است، يا راست ما هيچ شباهتی به راست ديگر کشور ها ندارد و يا اينکه چپ ما حتی از آتائيسم و مارکسيسم هم برداشتی ملا مذهبی و حزب الله گونه دارد و از کمونيسم برای خود مقدسات ساخته، تمامآ به ساز و کار نادرست همين گنداب فرهنگی باز می گردد
در فرهنگ اکنونی ايران حتی نوع مطالعه و استدلال آوردن هم به شيوه ای ملايی است، حتی اگر آن استدلال برای نفی و کوبيدن خدا و رسول و ملا هم که باشد. بيشتر کسانی که به خيال خود از دين و ملا بريده و خويشتن را ديگر آزاد و مترقی می پندارند، بی اينکه خود متوجه باشند فقط دين و مرجع تقليد خود را عوض کرده اند. ممکن است کسانی اين آخرين جمله ی مرا هيچ نپذيرند. اين هم اما خود دليل درستی ادعای نگارنده است. زيرا بقول سعدی (اگر نادان دانستی که نادانی، ديگر نادان نبودی). اصلآ هم اينکه هيچ ايرانی نمی پذيرد ممکن است اشتباه کرده باشد و حق با ديگری باشد، بزرگترين نشان انحطاط فرهنگ ما است