آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Saturday, February 10, 2007

 

جنگ احتمالی فردا

حزب ميهن
امير سپهر

زمينه ها و مسئولان جنگ ديروز و جنگ احتمالی فردا

سرانجام صدام حسين بطرز شرم آوری بدست برادران وحشی تر از خودش کشته شد. گذشته از اينکه اساسآ نفس اعدام، کاری وحشيانه است، حال اگر اينرا هم بپذيريم که صدام بايد اعدام می شد، باز هم بايد گفت که قتل او را به هر جنايتی می توان شباهت داد، جز به يک اعدام. حقيقت اين است که صدام را کشتند، نه اينکه وی را اعدام کرده باشند. بهر روی، اين نگارنده که از تمامی اشکال مجازات مرگ نفرت دارم. معتقدم که اگر قتل نفس بوسيله ی فردی جانی و ديکتاتور، کاری رذيلانه است، کشتن يک انسان بدست يک نظام که خود را انسان تر و نماينده ی مردم هم می داند، عملی هزاران بار ننگين تر و شرم آور تر است، ولو آن انسان، جنايتکاری ضد ايرانی چون صدام حسين باشد. هرچه بود، صدام ديگر کشته شده و از دست ما هم برای تعيين مجازاتی ديگر برای وی کاری بر نمی آيد. ما فعلآ بايد در فکر بزير کشيدن و مجازات صدام حسين های خود باشيم

زيرا اگرعراق فقط يک صدام داشت، ما دستکم يک دوجين صدام داريم که هر کدامی هم هزار بار از صدام جانی ترند. صدام هرچه هم که جانی بود، اما حداقل تا آخرين ثانيه عمر يک ناسيوناليست ماند. هزار دام های ما اما، ضمن اينکه از وی جانی ترند، از ايرانيت نيز نفرت دارند. آنچه در اين قتل به ما بر می گردد، شايد بسياری از هم ميهنان جوان از دست داده و هستی باخته در جنگ هشت ساله، از بدار آويخته شدن وی شادمان باشند و دلشان خنک شده باشد. اما ما ايرانيان، بويژه خانواده شهدا و جانبازان، هرگز نبايد بپذيريم که به بهانه ی اين اعدام سبعانه، پرونده ی هشت سال جنگ خانمانسوز را ببندند

کشتن شدن يک نفر هرگز نمی تواند همه ی زخمهای عميق هشت سال جوان کشی و ايرانسوزی را التيام بخشد. صدام فقط يکی از مجرمان آن جنگ بود، آنهم يک مجرم خارجی و رديف چندم. اين پرونده دهها مجرم بد تر از او در داخل ايران دارد. صدام حسين بی ترديد فردی جنايتکار و ضد ايرانی بود. اينهم درست است که وی شروع کننده ی جنگ و مسئول خون بسياری از بهترين فرزندان ما بود. اما ما نمی توانيم مسئوليت تمامی خونهای ريخته شده در جنگ و همه ی خرابيهای ايران را يکسره به پای او بنويسيم. ما اگر صدام را حتی شروع کننده جنگ و مسئول تام و تمام دوساله اول جنگ هم که بدانيم، اما نمی توانيم گناه شش سال ادامه جنگ، مسئوليت خون بيش از سيصد و پنجاه هزار جانباخته و نابودی زير ساختهای اقتصادی کشورمان پس از فتح خرمشهر را هم در کارنامه ی خون آلود او ثبت کنيم

و حال آنکه شرافتآ صدام را حتی در شروع جنگ هم نبايد تنها مقصر دانست. اين داوری اگر از سر بی خبری نباشد، حتما به منظور رد گم کردن و آدرس عوضی دادن است . فراموش نکنيم که اين خمينی بود که به محض استيلا يافتن بر ايران، شروع به تحريک ملتهای منطقه برای سرنگون ساختن حکومتهای خود کرد. با ترهات مداخله جويانه ای از اين دست که، "انقلاب ما جهانی است" يا "ما انقلاب خود را صادر خواهيم کرد" و يا اينکه حتی آشکارا عربده کشيدن که "صدام حسين بايد برود"، اين بايد برود و آن بايد برود، و يا "ما حرمين شريفين را از چنگ خاندان فاسد آل سعود در خواهيم آورد". خمينی وقتی آنهمه ی در مورد ديگر حکومتها هرزه درايی می کرد و خواهان سرنگونی آنها می شد، طبيعی است که ما بايد منتظر تبعات آن هم باشيم

همين فضولی ها و مسخره بازی های احمدی نژاد شهرت طلب را به شوخی نگيريم. اين ادا و اطوار ها هم بی شک دير يا زود تبعاتی برای ما خواهد داشت. ما خسارت مسخره بازی های اين فرد بی مقدار را هم خواهيم پرداخت. کما اينکه هم اکنون نيز می پردازيم. اينکه نان در شهر ها يکی پس از ديگری جيره بندی می شود از تبعات همين مسخره بازی های خانمان برباد ده است. اگر جنگی دوباره در ميهن ما درگيرد، مجددآ ايران در مقابل جهان خواهد بود نه فقط يک يا دو کشور. هيچ دولت و خکومتی هم جز دولت و حکومت اسلامی ملا ها مسئول نخواهد بود. جو در پيش از جنگ با عراق هم درست همين گونه بود. بيخود نبود که از فردای آغاز جنگ عراق بر عليه ما، تمامی کشور های مسلمان آفريقا و آسيا برای ارتش صدام حسين نيرو انسانی، تجهيزات نظامی، دارو و خوراک و پول فرستادند

نگارنده که خود در منطقه بودم، شاهد بودم که ما از بيش از بيست کشور مسلمان اسير داشتيم. همه ی حکومت ها از مداخلات آن مرد روانپريش و بد دهان به تنگ آمده بودند. به همين علت هم، به محض حمله ی صدام به ايران، در پشت سر او بر ضد ما صف آرايی کردند. در مورد خود صدام، ما حتی اگر عامل تحريکات لفظی خمينی را هم ناديده انگاريم، تحريکات عملی وی را که ديگر نمی توانيم ناديده بگيريم. خمينی بود که با نابود کردن ارتش ايران دهان صدام حسين را چون سگی هار آب انداخت و وی را به وسوسه ی حمله به ايران انداخت. ورنه، صدام حسينی که پنج سال پيش از جنگ در مقابل قدرت نظامی ايران زانو زده، با خفت همه ی شرايط شاه فقيد را در قرارداد هفتاد و پنج الجزاير پذيرفته بود، کجا زهره ی لشکر کشی به کشور ما را داشت

نبايد هرگز از ياد برد که خمينی ديوانه از کينه چه بلايی بر سر ارتش قدرتمند ايران آورد، و با اين عمل، سردار قادسيه دوم را به هوس فتح ايران انداخت. او از همان روز دستيابی به قدرت، رشيد ترين و برجسته ترين امرای ارتش ايران را يک به يک به جوخه اعدام سپرده، باقيمانده افسران با تجربه را هم اخراج کرد. آن ملای دهاتی و کينه توز با اين استدلال سفيهانه که "شاه پولهای ما را به استکبار داه و آهن قراضه خريده" تمامی قراردادهای خريد سلاح که حتی بهای آنها پرداخته شده بود را هم لغو کرد. جنگ افزار هايی پيشرفته که يک قلم از آن هواپيما های فوق مدرن آماده ی تحويل به ايران بود. هواپيما های اف شانزده که بهای آن پرداخت شده بود و متعلق به ما بود، که در اثر نابخردی سردمداران انقلاب بعد ها تحويل رقيب ما در منطقه، يعنی عربستان سعودی شد.

خمينی و اطرافيانش، به ويژه دکتر ابراهيم يزدی و قطب زاده ی بعدآ مغضوب و تيرباران شده، با تشويق چپها، بويژه با کمک توده ای ها و مجاهدين، با آن ضزبات کشنده ای که بر پيکر ارتش ايران زدند، کمر آن تشکيلات دفاعی مدرن و قدرتمند را شکسته و ارتش ايران را عمدآ و عملآ از هم پاشيدند. نگارنده، بعنوان فردی که تمام دقايق آن خودکشی ملی سال پنجاه و هفت را شاهد بوده ام، آوردن دو حقيقت ديگر در ارتباط با تضعيف پايه ها و بعد فروپاشی ارتش را نيز وظيفه ی اخلاقی خود می دانم. اول اينکه که گر چه سران انقلاب از نيرو های مسلح ايران نفرت داشتند، ليکن نفرت چپها و مجاهدين از ارتش ايران به مراتب عميق تر از آنان بود. بطوريکه پس از سقوط ايران، انحلال ارتش و تيرباران ژنرالها، اصلی ترين شعار آنان محسوب می شد. اين دو فرقه حتی تيرباران افسران جزء و خلبانان نيروی هوايی را نيز خواستار بودند. بويژه سران حزب توده

دوم حقيقت اين است که ارباب قلم هم يا با بی عقلی و بعضی هم عمدی و از سر کينه از آرتش ايران برای مردم ديوی ساخته و جوی مناسب برای خمينی بوجود آوردند که آن نيروی ملی را قلع و قمع کند. در ميان نويسندگان و روزنامه نگاران و سياسی های پيرو خمينی هم بدون ترديد هيچ نويسنده ای چون علی اصغر حاج سيد جوادی از روی کينه، آتش نفرت از ارتش را مشتعل نساخت. او بود که پيش از همه آرتش ايران را با مستهجن ترين واژگان مورد حمله قرار داد. او بود که برای نخستين بار آرتش ايران را بی اراده و بی غيرت خواند و او بود که شعار "ارتش به اين بی غيرتی ... هرگز نديده ملتی" را در دهان چپ های ضد ايرانی و ملا ها انداخت. در اثر همان جوسازی ارباب قلم و دامن زدن توده ای ها به آتش نفرت و جنون هم بود که بيش از سيصد خلبان ما را در همان هفته های نخست سقوط ايران، بی اينکه کوچکترين گناهی مرتکب شده باشند به جوخه ی اعدام سپردند. فقط با اين اتهام واهی که چون افسر ارتش شاهنشاهی هستند پس، سرسپرده شاه هستند

افسر هايی که در پايگاههای شکاری مسنقر بودند، و اصلآ کاری به کار انقلاب و حوادث کوی و برزن نداشتند. جوانانی رشيد، ورزيده، خوبروی، تحصيلکرده و متخصص که بسياريشان عضو آکروجت طلايی بوده و از ممتاز ترين خلبانهای جهان محسوب می شدند. سرمايه های حياتی برای حراست از ايران که برای تربيت هر کدام سالها خون دل و ميليونها دلار سرمايه صرف شده بود. اين تهی ساختن آرتش از جوانهای برومند و کاردان، اين خسارت انسانی عظيم و جبران ناپذير به ايران و اين جنايت شرم آور را هيچ چيزی نمی توان نام داد، جز توطئه ای خونبار برای از ميان بردن بهترين فرزندان اين ملت، بی دفاع ساختن مملکت و شکستن کمر ايران. حاصل اينکه، صدام وقتی به فکر يورش به کشور ما افتاد که می دانست پسر عمويش روح الله خمينی و گروههای خائن و يا نادان سياسی ايران جاده را برای وی هموار کرده اند. روزی که عراق به ايران حمله کرد، از آرتش ايران فقط نامی باقی بود و بس

در آنزمان حتی پادگانها هم خالی از سلاح بود. زيرا پس از اعلام بی طرفی آرتش، چپ ها و مجاهدين درب انبار های اسلحه را شکسته و همه چيز را به تاراج برده بودند. ايران انقلاب زده بود و عده ای جوان تفنگ و هفت تير بدست در خيابانها که نقش مأموران شهربانی را به عهده گرفته بودند، دسته ای ملا و حاج آقا بازاری هم بودند که در کلانتری ها و کميته ها، يکجا نقش کلانتران و دادستانها و قضات را بازی می کردند. البته عده ای جوان و ميانسال ديگری هم بودند که تحت نام سپاه پاسداران اينجا و آنجا ديده می شدند، آنهم بی هيچ سازماندهی و نظمی. جوانان و حاج بازاری ها و ملا هايی که بدانها اشاره کرديم، چه در کميته ها و چه در سپاه، بسياريشان نه تنها خدمت زير پرچم انجام نداده، که تا پيش از آن، حتی يک سلاح حقيقی را از پشت ويترين يک مغازه هم هرگز به چشم نديده بودند

آيت الله خمينی و اطرافيانش چون به کالبد بی جان ارتش هم هيچ اعتمادی نداشتند و به شدت از آن می ترسيدند، در نظر داشتند سپاه پاسداران تازه تأسيس را جايگزين ارتش منحله ايران سازند. طرح اين بود که با رشد تدريجی سپاه، بافی مانده از ارتش شاهنشاهی هم رفته رفته در درون آن حل گردد و در نهايت سپاه نقش ارتش ايران را به عهده گيرد. ارتش نوپا اما، يعنی سپاه، چيزی نبود جز گروهی جوان بی تجربه و احساسات زده و مذهبی. حتی بسياری از فرماندهان سپاه هم اصولآ فاقد هرگونه تجربه ی نظامی گری بودند، چه رسد به نفرات آن. بنيانگذاران سپاه نه از سازماندهی مدرن و کلاسيک چيزی می دانستند ، نه از انضباط نظامی سر در می آوردند و نه اصولآ از تشکيل يک ستاد

در آن هياهو و جو جنون آميز کسی اصلآ در دغدغه ی دفاع از مرز های کشور نبود. گرچه در ابتدا سپاه چند اغتشاش در گرگان و کردستان و منطقه ی ترکمن نشين را هم سرکوب کرد، ليکن آن عمليات هم به داخل مربوط می شد. چه که سپاه پاسداران سازان، اصلی ترين رسالت آنرا، همانگونه که نامگزاری کرده بودند، حفظ رژيم به هر بهايی می دانستند، آنهم بزعم خودشان از گزند ضد انقلاب داخلی. بنابر اين مأموريت سپاه خلاصه شده بود در اداره ی کميته ها و بگير و ببند در داخل، يعنی صرفآ تعقيب و دستگيری افراد وابسته به نظام پيشين، بويژه آرتشيان سابق و ساير مخالفان رژيم. در چنين حال و هوايی بود که آرتش مدرن، تا دندان مسلح و پر اشتهای صدام حسين به ايران حمله کرده و تا زعمای قوم بخود آيند قسمت اعظمی از غرب و جنوب کشور ما را به اشغال در آورد

هر چه بود، غيرت و شرافت تاريخی ايرانی به يکباره بجوش آمد، ايران يکپارچه بپا خاست و هنوز دوسالی بيشتر از شروع جنگ نگذشته بود، که ارتش مهاجم با دادن تلفاتی سنگين با خفت و سر افکندگی مجبور به عقب نشينی شد. خوب بياد داريم آنروز بی همتا را که رزمندگان ايران چگونه با نثار خون خرمشهر را آزاد کردند. سوم خرداد ماه يکی از غرور انگيز ترين روز های تاريخ ايران است که خاطره ی آن هرگز نبايد از حافظه ی تاريخی ما ايرانيان زدوده شود. گرچه رژيم انقلابی با تحجر و جنايت و گروگانگيری ايران را بدنام ساخته بود، گرچه شخص خمينی با آن سخنان لغو و بيهوده و با کشيدن مردم به نمايش های مهوع مرگ بر اين و مرگ بر آن، بدترين صدمات را به مدنيت، نام نيک و فرهنگ ما زده بود، با اين وجود، پيروزی فرزندان ايران در آزاد سازی اين تکه ی مهم اشغال شد از ميهن آنچنان درخشان بود، که در آن مقطع حتی تمامی اعمال زشت خمينی و حکومت نو پا و جانی ايران را نيز در سايه آن کار سترگ قرار داد

آزاد سازی خرمشهر، جهانيان را در مقابل عزم و اراده، غيرت، شهامت و ميهن پرستی رزمندگان ايران به اعجاب و تحسين واداشته بود. اين پيروزی، آنهم بوسيله ی آرتشی بال شکسته، جوانانی بی تجربه، در کمبود مهمات و کمک نگرفتن از حتی يک کشور خارجی بدست نيامد، مگر با رشادت، ميهن پرستی و نثار خون شريف ترين فرزندان ايران. پس از آزاد سازی خرمشهر دنيا با چه تحسين و احترامی به ايران می نگريست. روحيه ی نيرو های مسلح ايران در اوج بود و ملت ما از فرط غرور سر از پای نمی شناخت. صدام آن جنگ را قادسيه دوم نام داده بود. او پر بيراه هم نمی گفت، زيرا وی در آن جنگ به جز سوريه ی بی پرنسيپ و باجخور ايران، حمايت تمامی کشور های عرب را با خود داشت. در حقيقت ما با کل اعراب می جنگيديم نه با عراق. با اين وجود با دست تقريبآ خالی توانسته بوديم او و حاميانش را به نيکی گوشمالی دهيم

اعراب و خود صدام آن اندازه از قدرت ايران ترسيده بودند، که نه تنها مرتبآ تقاضای آتش بس می دادند، که حتی حاظر به پرداخت تمامی خسارات وارده بما هم بودند. گويی تاريخ يکبار ديگرتکرار شده بود، با اين تفاوت حياتی که اينبار ما برنده قادسيه بوديم نه اعراب. آن پيروزی سرفرازانه فرصت تاريخی يگانه ای را برای ما بوجود آورده بود که بتوانيم داغ شکت قادسيه اول را هم از تاريخ خود پاک کنيم و آن زخم تاريخی را التيام بخشيم. اما کردند آن طلم و جنايت تاريخی را بما اين حکومتگران بی وطن و ضد ايرانی، که هيچ دشمن بيگانه با ما نکرد. شش سال پس از آن تاريخ، ضمن اينکه نيم ميليون جوان از دست داده بوديم، نيم مليون جوان ديگرمان معلول شده بودند، دها و صد ها شهر و ده با خاک يکسان شده و ميليونها آواره جنگی داشتيم، با خفت تمام دستها را بعلامت تسليم بالا برديم و در مقابل هزار برابر خسارت بيشتر ديناری هم غرامت نگرفتيم

باری، به همين بسنده می کنم و به نتيجه گيری می پردازم، که تکرار همه ی آنچه اين قوم الظالمين در اين بيست و هشت ساله بر سر ما و تاريخ و کشورمان آوردند، جگر هر ايرانی با شرفی را بيشتر می خراشد. صدام حسين به هر کيفيتی که بود کشته شد. گر چه بار ديگر نفرت خود را از کشتن وی و هر انسانی ديگر ابراز می دارم، اما معتقدم او هر گناهی را هم که مرتکب شده بود، بهای آنرا با جان خويش پرداخت. مبادا اما تصور کنيم که مسبب اصلی جنگ به سزای اعمال خود رسيد. چون صدام برای ما ايرانيان متهم رديف اول تمامی آن خسارتهای جبران ناپذير جنگ نبود و نبايد هم محسوب شود

متهمان رديف اول اين پرونده، يعنی مسئولين شکستن کمر ايران، مسببان کشته و معلول شدن يک ميليون جوان ما، نابودی اقتصاد ايران و مسئولان بيست و هشت سال انواع ديگر جنايتها بر عليه بشريت در ايران، فقط و فقط مقامات درجه ی اول اين نظام هستند. همين ها که هنوز هم در ايران بر مناصب لشکری و کشوری تکيه زده اند. پرونده ی اين جنگ را روزی می توان مختومه اعلام کرد که در وحله ی نخست مسئولان اصلی جنگ در ايران کيفر داده شده باشند، و در مرحله ی بعد، تکليف پرداخت غرامت از سوی دولت عراق به ما که سر به صد ها ميليارد می زند، در دادگاهی صالحه روشن گرديده باشد. تنها در اين صورت است که می توان اين بزرگترين پرونده ی جنگی بعد از جنگ عالمگير دوم را بست

باری، اينک تمامی شواهد حاکی از اين حقيقت تلخ است که جمهوری ملا ها، باز هم با ماجراجويی و مسئوليت نشناسی ما را درگير جنگ ديگری خواهد کرد. جنگی اما از نوع ديگر. شخصآ که معتقدم چنانچه آمريکا به کشور ما حمله کند، در کنار خسارات عظيمی که به ما وارد خواهد ساخت، اين رژيم هم از آن جان بدر نخواهد برد. حال اما برخلاف تحليل نگارنده، چنانچه آمريکا آمد و ايران را ويران ساخت و چند صد هزار يا حتی چند ميليون هم ميهن بی گناه ما را کشت و رفت، و رژيم هم ماند، از هم اکنون بدانيم که مسئول خون تمام قربانيان و ويرانی ايران همان مسئولان جنگ قبلی هستند. ايران اگر ويران و ايرانيان اگر کشته و ويلان تر شوند، نه بوش و آمريکا و بلر مسئول آن خواهند بود، نه اسرائيل و اروپا و نه هيچ فرد و يا دولتی ديگر. پيشنهادی که اتحاديه اروپا حاظر بود در مقابل تعليق غنی سازی به ايران دهد، به مراتب ارزشمند تر ازآن پيشنهاد اعراب در فردای آزاد سازی خرمشهر بود. چون بر خلاف آن مقطع، فعلآ که نه حمله ای صورت گرفته، نه کسی کشته شده و نه جايی از ايران به ويرانه مبدل گشته. رژيم اگر آن بسته را می پذيرفت، نه ملت ايران با اين فقر و مسکنت کشنده ناشی از تحريم ها روبرو می شد، نه لازم بود کسی قربانی شود و نه اصولآ ميهنمان در معرض خطر يک حمله ی و يرانگر ديگر، و ای بسا يک حمله ی اتمی قرار می گرفت

در نوشته ای جداگانه اشاره کرده ام که اين رژيم نه قدرتی دارد و نه سلاحی ارزنده و کارآمد در مقابل آمريکا. اينرا نيز نوشته ام که جمهوری اسلامی به قماربازی می ماند که سالها است که با دست خالی و سوخته با بلوف توانسته برنده ی بحران ها شود. آنچه بايد بيفزايم اين است که، سياست جديد آمريکا حالا آنچنان چکشی و سخت شده که رژيم مجبور است منبعد دست خود را باز کند. حتی تا همينجای کار هم چند بار دست رژيم رو شده و مشخص گرديده که کارتهايش سوخته است. چون در مقابل همين چند نيمچه تهاجم آمريکا هم بجای عکس العمل شديد و عمل متقابل، به گريه و زاری و شکوه و شکايت متوصل شده. بسر رسيدن موسم اين بلوف ها، دست رژيم را در داخل، بويژه در مقابل اندک طرفداران خود نيز باز کرده و بيشتر باز خواهد کرد. کمترين ضرر آن هم تضعيف روحيه و بی انگيزگی حتی همان معدود طرفداران نيز خواهد بود. حال حتی همان شستشوی مغزی شدگان هم کم کم دارند متوجه می شوند که تمام رجز خوانی های رژيم از سر ترس است

صرفنظر از اينکه قدرت نظامی نداشته رژيم در مقابل امريکا فاقد هرگونه ارزشی است، شخصآ که سخت بر اين باورم در صورت حمله آمريکا حتی همين نيرو های مسلح پرشکسته و بی سلاح، اگر هم قادر به اندک دفاعی باشند، باز هم آنرا از رژيم دريغ خواهند کرد. نه سپاه از اين رژيم دفاع خواهد کرد، نه ارتش و نه بسيج. گذشته از معدودی شستشوی مغزی شده و نادان مطلق، بنده که ترديد ندارم هيچ فرد عاقل ايرانی جان خود را فدای بقای اين رژيم نخواهد کرد. اين جنگ هيچ شباهت صوری و معنايی با جنگ ايران و عراق ندارد. چون اين جنگ احتمالی برخلاف آن قبلی، حتی قبل از شروع هم مهر ضد ميهنی خورده. تکليف نيرو های مسلح که با اين روحيه ی پائين کاملآ مشخص است. آنچه هم که به مردم بر می گردد می شود، برخلاف آن روز های پرتب و تاب، بويژه در دو سال اول که هر ايرانی با زور و خواهش خواهان رفتن به جبهه بود، ملت ايران امروز پس از مشاهده ی بيست و هشت سال خيانت و غارت و جنايت، ديگر هيچ انگيزه ای برای قرار گرفتن در پشت مشتی دزد و قاتل ندارند. حتی در چهار ساله پايانی آن جنگ هم ديگر کسی داوطلبانه به جبهه نمی رفت، چه رسد به امروز. اين حقيقت حتی در نامه محسن رضايی ای که رفسنجانی اخيرآ منتشر کرد هم به روشنی آمده است

*******************************************
آدينه روز، بيستم بهمن ماه پنجاه و هشت خورشيدی، برابر با نهمين روز از ماه آوريل دوهزار و هفت ميلادی

www.hezbemihan.org

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker