حزب ميهن
امير سپهر
نه آذربايجان و نه کردستان، خوزستان رفتنی است
بيست و شش سال پس از جنگ خونين و ويرانگری که خمينی و صدام بر ما تحميل کردند، کشور ما بار ديگر در آستانه ی يک جنگ اهدايی از سوی ميراث داران آن ضحاک ايستاده. جنگی اما کاملآ متفاوت. جنگی که اگر درگيرد، در هيچ بعدی به جنگ با عراق شباهت نخواهد داشت. نه شروع آن، نه کيفيت آن و نه نتيجه ی آن. آمريکا اگر شروع کند، با قدرت تخريبی که دارد، در کوتاه مدتی ايران را به معنای واقعی ويران کرده و حتی يکی از پايوران به اصطلاح چپ و راست رژيم را هم بر قدرت باقی نخواهد گذارد. اين مورد دوم از مورد اول برای آن کشور زخمی خيلی بيشتر اهميت دارد
اگر کسانی در درون و برون نظام و يا حتی در اپوزيسيون تصور کنند که حملات آمريکا مقطعی و منحصر به زدن چند نيروگاه اتمی خواهد بود، پاک در اشتباه هستند. آمريکا اتفاقآ ممکن است بر سر مسائل ديگری کوتاه بيايد، اما بدون ترديد بر سر باقی گذاردن جمهوری اسلامی نه کوتاه خواهد آمد و نه با هيچ قيمتی معامله خواهد کرد. اين جنگ آنچه را که بی ترديد نابود خواهد کرد، کليت اين نظام است. دليل اين نيز روشن است. اين رژيم بيست و هشت سال است که با فتنه سازی، پشتيبانی از هزاران تروريست و تدارک صد ها عمل تروريستی، خون به جگر آمريکاييان کرده و مسئول مستقيم خون هزاران تن از شهروندان نظامی و غير نظامی آن کشور است
هم آمريکا، هم همه ی جهانيان و هم حتی خود پايوران جمهوری اسلامی خوب می دانند که گر چه آمريکا با مسئله ی اتمی رژيم تهران هم مشکل دارد، اما اين مشکل امری ثانوی و حتی بهانه است. تضاد ريشه ای و مشکل اصلی آمريکا با اصل نظام ملا ها است. تنها نقشی که احتمال اتمی شدن رژيم تهران در اين دشمنی داشته، امکان بالا بردن ضريب خطر جمهوری اسلامی برای منافع آمريکا، و در نتيجه عميق تر ساختن اين تضاد و مخاصمه بوده. اينکه رژيم اسلامی حتی به بهای يک جنگ مقطعی نيز حاظر به تعليق غنی سازی اورانيوم نيست، ناشی از اين است که نيک می داند مسئله تعليق فقط بهانه و شروع قدم گذاردن به يک پروسه ی تضعيف و نابودی است. جمهوری اسلامی بخوبی می داند چنانچه تن بدين خواست دهد، بلافاصله خواستهای ديگری به ميان خواهد آمد. اين شروط هم طی يک طرح زمانبندی شده تا مرحله ی از بين رفتن نظام ادامه خواهد يافت. اين حقيقتی است که رژيم بخوبی می داند و يکبار حتی خامنه ای خود هم بدان به روشنی اشاره کرده
امريکا اگر هم به دنبال بهانه بود، حال رژيم ملا ها خود آنچنان دستاويز موجه و درجه اولی را برای آن دولت فراهم کرده، که هيچ يک از دشمنانش قادر بدان نبودند. پس، آمريکا به احتمال قوی خواهد آمد. اينکه اما تصور شود خواهد آمد و پس از چند بار بمباران ايران پی کار خود خواهد رفت، کودکانه ترين تحليلی است که می توان از استراتژی آمريکا در مورد خاورميانه و ايران بدست داد. هدف وحريف اصلی آمريکا از همان ابتدا رژيم ايران بوده نه عراق و افغانستان. آن دولت اصلآ هر چه در منطقه خاورميانه انجام داده، برای روشن کردن تکليف خود با رژيم ملا ها بوده. اين امر که امروز کسانی در درون دولت آمريکا حمله ی به افغانستان و عراق برای دستيابی به ايران را بزرگترين خطای آمريکا می دانند، بيانگر همين هدف اوليه و نهايی آن کشور است. اين جناح از همان ابتدا هم می دانستند که سر مار و سر چشمه ی تمامی مفاسد و فتنه انگيزی ها در ايران است. قصد آنان از حمله به دو همسايه ايران، فقط محاصر و آسان تر از پای افکندن رژيم ملا ها بود. ولی حال متوجه شده اند که حذف آن دو رژيم کار را مشکل تر ساخته
اينک در عمل دريافته اند، چنانچه آمريکا يکسره ايران را اشغال می کرد، مسئله صلح اسرائيل و فلسطين تحقق می يافت، لبنان دچار تنش نمی گرديد و گروههای تروريستی هم يتيم می شدند. همه از ابتدا هم می دانستند که رژيم ملا ها سر چشمه ی تمامی فتنه ها است. به همين علت هم می گويند اگر آمريکا فقط چشمه مالی تبليغاتی ايدئولژيکی گروههای تروريستی و اخلالگر را می خشکاند، همگی آنها به خودی خود از ميان می رفتند. حتی نيازی به حمله به عراق و افغاستان هم نبود، چه که ايران با بازيافت نقش سنتی و تعيين کننده ی خود، خطر اين دو نظام متمرد و خطرناک را هم خنثی می کرد. بنا بر اين، آمريکا برای نظام خواهد آمد نه نيروگاه اتمی
با تجربه ی جنگ با عراق و تحريکات خود رژيم اينرا هم بخوبی می داند که حمله به ايران و باقی گذاردن نظام آن برای بعد، گرچه قدرت اقتصادی آن را از بين برده و پروژه اتمی را نيز دچار تعويق می سازد، اما در نهايت به سود آن خواهد بود. کارشناسان آن دولت می دانند که آرزوی رژيم ايران يک حمله ی کوتاه و مقطعی است. حمله ی نصفه نيمه، از طرفی موجبات نفرت مردم ايران از آمريکا را فراهم می سازد، که امروز تنها ملت دوست آنکشور در منطقه هستند، از سوی ديگر خوراک مظلوم نمايی و حقانيت رژيم ملا ها در جهان اسلام را فراهم می آورد. در نهايت هم برداشتن آنرا مشکل تر و حيات آنرا برای سالهايی ديگر بيمه خواهد کرد. در نتيجه، اگر آمريکا جنگی آغاز کند، بی ترديد رژيم را بر خواهد انداخت. 1
اما وا اسفا که ما ملت نيز نه تنها برنده ی اين جنگ نخواهيم بود. بلکه شايد غير قابل جبران ترين صدمات را هم ببينيم. قدرت نيروی هوايی آمريکا را نبايد به نيروی هوايی صدام شباهت داد. اين مقايسه ی پيل و پشه است. آمريکا آنچنان قدرت جهنمی هوايی دارد که فقط در عرض چند ساعت ايران را زير و زبر کرده و تمام زير بنای اقتصادی کشورمان را به خاکستر تبديل خواهد کرد. در بعد انسانی نيز اين جنگی پرتلفات خواهد بود. جنگی يکطرفه که به بهای جان صد ها هزار، و ای بسا چند ميليون تن از هم ميهنان ما تمام خواهد شد و بد تر از همه اساس ايران را بطور حتم به خطر خواهد افکند. فاجعه بار ترين نتيجه اين جنگ اين خواهد بود که ميهن ما از آن يکپارچه بيرون نخواهد آمد. يعنی اگر آتش اين جنگ شعله کشد و موجب از هم پاشيدن ايران شود، بر خلاف تصور بعضی ها که از تجزيه کردستان و آذربايجان می هراسند، در گام اول سه جزيره خيلج فارسی ما و استان خوزستان و قسمتی از هرمزگان را از خاک ايران جدا خواهد کرد
چه خوب است که لااقل در اين روز ها احساسات تهی و شعار را رها کرده، چشمان خود را خوب بگشائيم و حقايق موجود را آنگونه که هست بنگريم. اينکه تجزيه ی ايران را فقط چند مزدور می خواهند، سخنی سطحی و شعار است. اتفاقآ ايران اکنون از هر زمانی بيشتر مستعد فروپاشی است. رژيم آنچنان بلايی بر سر اقوام ايرانی و درنتيجه وحدت ملی ما آورده، که بعضی از اقوام ايرانی بويژه اعرابی که بيست و شش سال قبل با دست خالی و فقط با نثار خون در مقابل آرتش عراق ايستادند، امروز اگر خواهان جدايی نباشند جای شگفتی است. نگارنده نمی دانم اين گفته تا چه اندازه حقيقت دارد، اما خود از فردی آگاه و نزديک به دولت آمريکا شنيدم که اعراب در مقابل اتحاد با آمريکا برای سقوط رژيم ملا ها سه جزيره تنب بزرگ و کوچک و ابو موسی و همينطور خوزستان را طلب کرده اند
پس، آتشی اهريمنی که جمهوری اسلامی با دامن زدن به نفرت شيعه و سنی افروخته، اولين مناطقی را که خواهد سوخت، مناطق عرب نشين ايران خواهد بود. حقيقت اين است که جنگ شيعه و سنی هم اکنون هم آغاز شده. ما روشنترين نمود های اين جنگ اهدايی ملا ها را در عراق و لبنان و قطر و بحرين و حتی پاکستان می بينيم. سعودی ها اخطار می دهند که در صورت جنگ داخلی در عراق برای دفاع از سنی ها وارد خاک آن کشور خواهند شد. معنای روشن اين گفته اين است که يا مناطق سنی نشين عراق را ضميمه خاک خود خواهند کرد، يا اينکه در بهترين حالت، کشور سنی کوچکی بوجود خواهند آورد که در ظاهر مستقل اما در حقيقت مستعمره ی عربستان سعودی خواهد بود
عراق با و جود اينکه کشوری اکثرآ شيعه نشين است، اما صرفنظر از اکراد، کشوری عربی محسوب می شود و جزو کشور های اتحاديه عرب است. يعنی اکثريت شيعه ی آن کشور هم اکثرآ عرب هستند. وقتی سعودی ها حتی در مقابل اعراب شيعه ی عراق هم موضع گيری دارند، در صورت هرج و مرج در ايران، کاملآ واضح و قابل پيش بينی است که به بهانه ی کمک به اعراب خوزستانی بقول خودشان "اسير رافضی ها" وارد خاک ايران خواهند شد. به هيچ روی قصد دامن زدن به کينه ی عرب و فارس را ندارم. اما اين حقيقت کتمان ناپذير است که اعراب هيچگاه دوست قلبی ايران نبودند و اين کينه همواره وجود داشته و دارد. نبايد سهم بزرگ و حياتی آنان را در برانداختن رژيم ايرانی ايران در سال پنجاه و هفت و جنگ هشت ساله فراموش کرد. آنها هرگز چشم ديدن ما را نداشتند
اعراب اگر در گذشته خود را در ظاهر دوست ما نشان داده اند، دليل آن قدرتمند تر بودن ما بوده. راستی اين است که آنها به شدت از ما می ترسيدند. اعراب از قدرت نظامی رژيم پيشين ايرانيان نه تنها به شدت وحشت داشتند، که در ساير زمينه ها هم، خود را خيلی کوچکتر از آن می دانستند که اصلآ حتی خود را با ايران شاهنشاهی مقايسه کنند. جمهوری اسلامی در ابتدا وارث آن احترام شد. فداکاری و جانبازی فرزندان ما در جنگ هم باعث شد که آن ترس تاريخی دست نخورده بماند. پس از جنگ رژيم ملا ها تا همين چندی قبل هم توانسته بود اعراب رابا الدرم بلدرم و تهديد و فرياد همچنان بنوعی در ترس نگاهدارد. اما سير حوادث در ماههای گذشته برای اعراب آشکار کرد که رژيم ملا ها هيچ قدرت نظامی ندارد و تمام عربده کشی ها و تهديد هايش دروغين است. حال با بی سر و سامانی و از نفس افتادن ايران در زير سايه شوم اين رژيم، و اتحاد اعراب با آمريکا بر عليه ايران، به نظر می رسد که ترس اعراب از ايران کاملآ ريخته باشد. به همين علت هم روز بروز موضع تهاجمی تری نسبت به ايران اتخاذ می کنند. نگارنده که ترديد ندارم چنانچه اينبار ايران دچار خلاء قدرت گردد، عربستان سعودی وارد خاک ما خواهد شد. رفتن سه جزيره مشهور ادعايی امارات و استان خوزستان هم حتمی خواهد بود. اينها که آوردم نه خواب و خيال، که خطرات حتمی است که در کمين اس و اساس کشور ما است
جدآ بايد شرم کرد که در اين روز ها و حتی ساعات سرنوشت ساز که حيات ايران فقط به رشته ای باريک بند مانده، دنبال مسائل مسلکی بود. اگر استقلال و يکپارچگی ايران برباد رود، آيا فرزندان ما حق نخواهند داشت که آب دهان به صورت ما بيندازند. به ويژه به صورت آن والدين بی خيال و لاابالی که بجای احساس مسئوليت تاريخی و اتحاد برای نجات کشور، هر روز اين طرف و آنطرف نشست و کنفرانس و سخنرانی جمهوری خواهی برگزار می کنند. آنهم برای کشوری که نيمه نابود است، فعلآ در دست ما نيست و با اين لااباليگری ها هم اصلآ حتی يک درصد هم اميد ماندگاری ندارد
ای شگفتا که خانه از پای بست ويران است، اما آنان که خود را از همه عاقلتر می خوانند، بيش از ديگران بر سر رنگ پرده و يراق ايوان خانه خيالی بر سر و کله ی هم می کوبند. هيچ قصد بی تربيتی ندارم، اما از سينه ی سوخته فاش می گويم ای نفرين بر آنانی باد که حاظر هستند ايران ويران شود، اما حتی ميلی متری هم از اعتقادات سياسی بد تر از حزب الهی و القاعده ای خود عقب نشينی نکنند. امروز هر ايرانی اگر ادعای حتی سر سوزنی فهم و شعور و شرف ملی هم که داشته باشد، بايد پيش از هر چيزی در فکر نجات اصل ميهن خود باشد. ما بايد امروز فقط يک دغدغه و يک دستور کار داشته باشيم که آنهم بايد نجات ايران باشد
نشست جمهوری خواهان ملی و اتحاد جمهوری خواهان و کنفرانس جمهوری خواهان لائيک و سمينار جمهوری خواهان سوسياليست و تبادل نظر جمهوری خواهان هوادار مصدق و جلسه ی جمهوری خواهان ملی مذهبی و جنگ جمهوری خواهان حکمتی با جمهوری خواهان رجوی و جمهوری خواهان دموکرات و جمهوری خواهان ناسيوناليست و جمهوری خواهان لائيک و جمهوری خواهان موحد و جمهوری خواهان سوسيال دموکرات ... و منشور های رنگارنگ و شماره بندی شده و نشست لندن و بپا خاستن پاريس و چهار زانو نشستن در کپنهاگ و نيم خيز شدن در قبرس و نشست قوميت ها و کنفرانس اقليت ها و سمپوزيوم ملتها و حقوق دولتهای فدرال ووو همه و همه مزخرفاتی هستند که دانسته و نادانسته فقط به پروار تر شدن جمهوری اسلامی انجاميده و به عمر رژيم ملا ها در ايران می افزايند
بايد اين عقده گشايی های مضحک را رها کرده و به اين بازيهای کودکانه و شرم آور خاتمه داد. اصلآ آن ايران کجاست که شما مشغول برپايی اينهمه نشست و برنامه ريزی برای آن هستيد. ايران که قرص و محکم در دست ملا ها است، پس، شما اين همه طرح را در کدام خراب شده ای می خواهيد اجرا کنيد. در ايران جمهوری اسلامی، يا ايران رها شده ی ديگری که فقط شما محل آنرا می شناسيد. شايد اصلآ جمهوری اسلامی رفته است و کشور آزاد شده و ما در فضای انتخاباتی هستيم و افراد جاهلی چون اين نگارنده از اينهمه تحول و دگرگونی شگرف و مثبت بی اطلاع مانده اند
آنچه راجع به اين جنون جمهوری بازی و اعتياد سخت به شرکت در نشست و کنفرانس و سمپوزيوم آوردم، برای شوخی نبود. تماشای اين اعمال سفيهانه ومضحک، ضمن اينکه مايه خنده و تفريح است، در عين حال سخت هم جگر خراش است. آخر اينگونه کار های بی ارزش و تهی، نشان دهنده اين حقيقت جگر سوز هم هست که عده ای از ما بيچارگان چطور از مرحله پرت هستيم و جمهوری اسلامی اتفاقی به بيست و هشت سالگی نرسيده است. همينجا اين را بياورم که نگارنده تا کنون چند دعوت از اين دست را به سخره گرفته و رد کرده ام. حتی در يک مورد دعوت آمريکائيان به نشستی نيز عرض کرده ام اصلآ مگر آقای ری تکيه و فلان سناتور ايرانی هستند که ما بايد با ايشان نشستی داشته باشيم و راجع به کشورمان تبادل نظر کنيم، و کار ما اصلآ بشما آمريکائيان چه ارتباطی دارد
سرانجام اينکه، به باور صاحب اين قلم، بدبختانه بسياری از هم ميهنان مثلآ سياسی ما، در اين نشست ها و کنفرانس های بر سر هيچ و برای ايرانی که نيست، بطور کلی عقل و شعور خود را باخته و از حقايق ايران دور افتاده اند. اين دسته در دنيايی خيال زندگی می کنند، نه اين دنيای حقيقی. هيچ اميدی به اين کنفرانسچی ها و نشست بازان حرفه ای نيست. کار آنچنان بجای باريک کشيده که چنانچه هر چه زود تر اتحادی از ميهن دوستان دارای سلامت عقل و هنوز ديوانه نشده شکل نگيرد، ايران بطور حتم و يقين رفتنی خواهد بود. بنده ی بی قدرت و دست بسته، گر چه هيچ اميدی به اين اتحاد هم ندارم، اما در ته دل آرزو و دعا می کنم که يک اتحاد، حال بهر کيفيتی بوجود آيد و پيش بينی ام راجع به فروپاشی ايران اشتباه از آب در آيد ... 1