آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Sunday, April 30, 2006

 

The Nuclear Bunker Buster

Administration’s Nuclear Saber Rattling on Iran

Statement by Dr. Kurt Gottfried, Chairman, Union of Concerned Scientists, and Emeritus Professor of Physics, Cornell University

برای مشاهده ابعاد تخريب سلاحهای آمريکايی در صورت حمله احتمالی به ايران، لطفآ بر روی اين لينک کليک کنيد

|

Monday, April 24, 2006

 

( 3 )فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت

حزب ميهن
امير سپهر

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت
بخش سوم

پيامبران بی غيرتی
بدينجا رسيديم که مروجين يأس و پژمردگی که آنرا به "عدم توسل به خشونت" تعبير نام داده و تبليغ می کنند دو گروه هستند، که اولين دسته را عوامل مستقيم رژيم تشکيل می دهند و دومين گروه را انقلابيون ديروز. اين دومی ها هم همان عناصری هستند که از افراطی ويرانگر به تفريطی ويرانگر تر از آن رسيده اند. کسانی که از زياده روی در نفرت و شرکت خود در انقلابی سراسر خون و جنايت دچار ندامت گشته، امروز برای جبران آن ناآگاهی، دانسته و نادانسته نقش بره داشتن در برابر گرگی درنده بنام جمهوری اسلامی را توصيه می کنند، که گويا اين بی زبانی و رام بودن عين متمدن بودن باشد. اولی ها نياز حياتی تری به ترويج اين روحيه لاقيدی و نکبت زدگی دارند. اين گروه که با کشتار و چپاول و دروغ و خيانت به مردم به همه چيز دست يافته، بايد که مردم را خاموش و اخته بخواهد. چه که بقای خود را در گرو همين بی غيرت سازی ملت ايران می داند. اين گروه اگر حتی تجمع غير سازماندهی شده چند صد خانم در هشتم مارس و يا تشييع جنازه هنرمندان و... را هم بر نتابيده و به شدت سرکوب می کنند، بدين علت است که بوی مرگ از اين حرکات جمعی استشمام می کنند

دکانداران شريعت در ايران از ترس اعمال قدرت مردم برای برکندن بنيان اين بساط ظلم و غارت، از دست آلودن به هيچ عمل ضد انسانی برای بی بخار کردن ملت ابايی ندارند. اين خيل آدمکش و آلوده دامان کار بی وجدانی و بی دينی را تا بدانجا رسانده که حتی پروژه معتاد سازی جوانان را هم به اجرا گذارده. اين طايفه با اصل ايرانيّت ما دشمنی دارند. بويژه با فرهنگ ما. هدفی هم ندارند جز از ميان برداشتن اين هويّت و غرور و فرهنگ ايران، و تبديل اين کشور به کشوری همانند سودان و جيبوتی و سومالی و بورکينافاسو. اينها به تجربه دريافته اند که هر اندازه مردم را بدبخت تر و بی فرهنگ تر سازند، به همان نسبت آنانرا مطيع تر ساخته و در نتيجه به عمر حکومتشان افزوده اند. بنا بر اين حساب گروه اول با ملت ايران روشن است. نکبت ما عزت آنان است و عزب ما نکبت ايشان

اين وضعييّت نکبت باری است که ما داريم. اما ای دريغ و وا اسفا که در اين فضای پر از نکبت بسياری از مردم ما حتی پس از گذشت بيست و هفت سال و تحمل اينهمه خفت و خواری هنوز هم به عمق فاجعه ای که همچنان در حال وقوع است پی نبرده اند. خمار آلودگان، مال پرستان، خوشخيال ها، لاقيد ها و از همه بدتر گنده گويان که همان گروه دوم باشند هم اصلآ متوجه نيستند چنانچه هر چه زود تر ايران از لوث وجود اين رژيم اهريمنی و ضد ملی پاک نگردد، دير و دور نيست آنروزی که ديگر اصلآ نه از تاک نشانی بر جای ماند و نه از تاکنشان. زيرا آنچه تا امروز بوسيله رژيم روضه خوان ها اجرا شده، هنوز نيمی از پروژه اسلاميزه کردن ايران هم نيست. در اردوی گروه دوم که مثلآ بايد اپوزيسيون باشد، از هيچ کس نه تنها صدای غرش و نهيب به مردم بگوش نمی رسد که کجاست آن غيرت و شرف ملی ما! که هر بحثی هم هست موضوعش ملت را به لاقيدی بيشتر تشويق کردن است و جدل کلامی بر سر مشروطه و جمهوری. مباحث بی پايان و مهوع روشنفکری است و ، شهرت طلبی و، دعوا بر سر قدرت در آينده مجهول و زنجير زنی برای بيست وهشت مرداد

آنچه به نابخردی و شهرت طلبی گروه دوم برمی گردد، جای هيچ توضيحی نيست که پيشينه اينان خود گواهی بر اين مدعا است که از اين دسته بی عقل تر و بی لياقت تر و در عين حال شهرت طلب تر و پر مدعا تر در جهان وجود ندارد. وطن برای اينها يعنی ناندانی و وسيله ای برای دستيابی به مقام. باقی همه ياوه سرايی است و رد گم کردن. اگر امکان دسترسی به کلاهی از نمد نظام احتمالی آينده نبينند، همين رژيم را به هر چيز ديگری ترجيح می دهند. اما چرا اين گروه مردم را به بی غيرتی هم تشويق می کند؟ پرسشی است که پاسخ آن نيز روشن است. اين طايفه جدای از احساس ندامت از افراط در وحشيگری گذشته دليل عمده ديگری هم برای دامن زدن بدين موج بی غيرتی دارد. اين دسته چون در اثر اشتباهات فراوان و موضع گيری های هميشه غلط خود ديگر در نزد مردم از کوچکترين وزن و اعتباری برخوردار نيست، طبعآ قادر به ايجاد کوچکترين تحرکی هم در داخل نمی باشد. پس برای توجيح اين بی پايگاه بودن خود چاره ای ندارد جز اينکه بی تفاوتی مردم را مصادره به مطلوب کرده و با خواست آرامش از سوی خود منطبق تبليغ کند

به ديگر سخن، چون خوب می داند اگر هم از مردم بخواهد که به ميدان آيند، قادر نخواهد بود که از هفتاد و اندی ميليون ايرانی حتی دويست نفررا هم از خانه برون آرد. حتی اگر بخواهد که مردم به صورت کاملآ آرام و بی خطر برون آيند، چه رسد که از ملت بخواهد تا اختيار عقل و جان خود را هم بدينها سپارند و حاظر به دادن هزينه شوند. اين سرداران بی لشکر و سپاه اما توجه ندارند که با اينکار نه که قادر به فريب مردم شوند، که تنها مشت خود را بيشتر باز می کنند. اين جنابان جدای از اينکه با کتمان هزار و يک دليل منطقی در نزد طبقه اهل مطالعه و جوان بيش از پيش بی اعتبار می گردند، که با آويختن خود بدين رشته دروغ، حتی نفرت مردم ساده کوچه و بازار را نيز نسبت به خود بر می انگيزند

آخر مردمانی که همه ی مقدراتشان با زور رقم زده می شود، همه روزه هم از پگاه تا شامگاه شاهد هزار گونه زور و اجحاف در جامعه خود هستند، مگر کور و عاری از شعور هستند که درک نکنند اين استدلال ها محملاتی بيش نيست. آدمی بايد از سر کوچه شعور هم گذر نکرده باشد که باور کند با گل و شيرينی می توان حکومت از چاقو کشان و آدمکشان گرفت! رژيم جمهوری اسلامی بر روی ابر قدرت ها چاقو می کشد و بدانها هم زور می گويد چه رسد به مردم درون ايران

نقش زور در فراز و فرود يک ملت
ناپلئون بناپارت اعتقاد داشت که حرف حق از دهانه توپها بيرون می آيد. اين گفته گر چه به نظر نا زيبا است، ليکن مانند بسياری از تئوری های ماکياولی که آنها نيز بظاهر غير انسانی برشمرده می شود، اما حقيقتی را در خود نهان دارد. ماکياولی فيلسوفی است که با وجود اينکه همه نظراتش را رد می کنند، اما همه هم به نوعی بدانها عمل می کنند. چنانکه همين استدلال بظاهر زشت ناپلئون نيز پيرو همين قاعده است. اين استدلالها چون مربوط به عصر قبل از تمدن جديد و پيش از دموکراسی، يعنی دوران فرهنگ استبدادی و جهانگشايی است، به همان تناسب هم زورمدارانه و غير دموکراتيک بيان شده. با وجود اين در نفس اينکه حقيقت در درون همين گفته ها پنهان است ترديدی وجود ندارد. گر چه امروزه ديگر زور تا حدودی آن شکل سنتی و عريان خود را از دست داده، اما همچنان تعيين کننده ی همه ی معادلات در دنيا است. تفاوت عمده اين است که حال اقتصاد است که تا حد زيادی جای واژه زور را گرفته. حق هم بجای دهانه توپ ها از خطوط توليدات کارخانه های عظيم کشور های صنعتی بيرون می آيد. توپ های زمينی کم برد دوران ناپلئون هم حال جای خود را به موشکهای قاره پيما و بمب های بی خطای ليزری داده اند

نگاهی حتی سطحی به تاريخ هم اين حقيقت را بما نشان می دهد که تا دنيا دنيا بوده بشر برای در آغوش کشيدن همای بخت و سعادت چاره ای نداشته جز آنکه خود را از ديگران قدرتمند تر سازد، حال چه بصورت شخصی و چه در شکل اجتماعی که بدان توان ملی و بنيه ی اقتصادی نظامی گفته می شود. زور اما فقط برای حمله و زور گويی نيست، بلکه اين قدرت برای مورد تجاوز و زورگويی و حمله قرار نگرفتن و دفع دشمن زور گو هم هست. حتی اين نظر بظاهر زشت ماکياولی که برای نگهداری قدرت دست به هر عمل زشتی زد هم همچنان اجرا می گردد. چون جوهر آن استدلال عاری از حقيقت نبود. فقط بد بيان شده بود. اين قاعده هنوز هم جاری است. اما نه در شکل وحشی و عريان آن. اينکه برای حفظ قدرت می بايستی دست به تمهيداتی زد، سخنی پر بی محتوا نيست. هر فرد و ملتی بايد به چنين تمهيداتی بيانديشد، ور نه قادر به حفظ خود در اين دنيای رقابت ها نخواهد بود. اينها اصولی هستند که زير بنای حتی دموکراتيک ترين کشور های جهان امروز نيز بر آنها استوار است

پس اين استدلال که با زور هيچ ملتی را نمی توان از رشد باز داشت هم سخنی کاملآ بی پايه و اساس است. اگر مقصود از اين سخن صرفآ خود رشد باشد کاملآ صحيح است، چرا که هيچ موجود زنده و پديده اجتماعی از حرکت و رشد باز نمی ماند و پيوسته هم جاری و در حال شدن است. اما چنانچه مقصود سخن (رشد سازنده) باشد و ما سازندگی را غير قابل بازگشت و توقف بدانيم، که منظور اين گويندگان وطنی هم همين است، بايد گفت که اينان اصلآ معنای واژه رشد را نمی شناسند. چرا که رشد هميشه به معنای رشد مثبت نيست. اگر بزهکاری ديروز جيب بری می کرد و امروز مسلحانه به بانک زنی می رود، طبيعی است که او نيز به طرف کمال رفته و اين تحول هم نامش رشد است

يا اينکه وقتی کسی به يک بيماری مهلکی مانند سرطان مبتلا می شود و دير به معالجعه می پردازد، گفته می شود که بيماری رشد کرده و ديگر کار از کار گذشته است، يعنی ميکرب ها در اندام و جوارح آن انسان بيمار بقدری رشد کرده که ديگر نمی توان اميدی به بهبود آن شخص داشت. چنين است حتی در مورد يک انسان سالم، اگر روزی دندان در آوردن انسانی رشد او به حساب می آمد، وقتی هم که دندان های خود را يکی پس از ديگری از دست می دهد هم رشد او بحساب می آيد. رشدی که البته ناشی از کهولت سن آن انسان و امری بسيار طبيعی است. رشدی که اما رو به انحطاط و عاقبت هم مرگ دارد.1

جامعه و فرهنگ و تمدن هم همينطور هستند. اينها مقولاتی منجمد و ايستا نيستند، اين پديده ها نيز دائمآ در حرکت و در حال شدن هستند. اما صرف حرکت و رشد آنها لزومآ رفتن بسوی کمال مطلوب نيست. دو تمدن ريشه دار و کهن آفريقا و آسيا، يعنی ايران و مصر را در نظر آوريم، ببينيم که اين دو تمدن هزارو چهارصد سال قبل کجا بودند و امروز کجا هستند؟ آيا آنها ترقی کرده اند. طبيعی است که جواب منفی است. ليکن اين تنزل و دگرگونی به معنای باز ماندن از رشد نيست، آنها هم در حال رشد بوده اند، اما رشدی منفی در راه انحطاط و نابودی

در اينجا بايد پرسيد چه عاملی باعث اين رشد معکوس و انحطاط شده؟ جواب روشن است، زور! نقش زور در به انحطاط کشيدن تمدن نقش همان ميکرب در اندام انسان است. همانطور که ويروس بدنی آدمی را به طرف نابودی می برد، زور نيز می تواند يک جامعه انسانی را بسوی انحطاط و نابودی کشد. گذشته از مصر، اصلآ مگر خود همين مسلمانی ما محصول زور و ضرب شمشير خون چکان سرداران اسلام نيست!؟ اگر اعراب ما را با کشتار و غارت و کتک مسلمان نمی کردند که ما امروز مسلمان نبوديم. کما اينکه اگر اروپائيان راه را بر سپاه اسلام در پشت دروازه های فرانسه سد نمی کردند و ايشان را گوشمالی نمی دادند، آن قاره نيز چون قاره ما و آفريقا به سيه روزی ابدی دچار می شد. اگر زور بيشتری در طرف مقابل نبود اسپانيا هم که کشوری با زور مسلمان شده بود، نجات نمی يافت و مجددآ در راه ترقی نمی افتاد، و امروز در مادريد ليسبون و پاريس و رم و برلن و کپنهاگ و بروکسل و ... هم همچنان هزاران هزار مفتی و شيخ و تروريست وجود داشت و نشانی از پيشرفت و دموکراسی ديده نمی شد و همه به جای تلفن موبايل و واکمن لولهنگ و تسبيح به دست داشتند

نتيجه ای که می خواهم بگيرم اين است همانطور که جامعه را با زور می توان به جلو راند، به همان صورت هم می شود به عقب کشيد. آنچه ما امروز بدان نياز داريم استبداد نيست. اما برای روشن شدن بيشتر نقش زور در فراز و فرود جامعه، دو نمونه روشن و ملموس را می آورم که يکی ظهور رضا شاه است و آن ديگر پيدا شدن سر و کله آيت الله خمينی و ملا ها در صحنه اصلی سياست ايران. به هر اندازه که اولی جامعه را با فشار به جلو راند، دومی با توهين و تحقير و خونريزی و اهانت ايران را دو برابر آن بعقب کشيد. علی رغم عدم قبول معاندين، اين مقاومت کنونی مردم، بويژه زنان ايرانی در برابر ارتجاع از چيزی ناشی نمی شود جز اثر همان کار متهورانه رضا شاه، همانطور که ما پس از سقوط اين رژيم هم بی شک دهه ها از اثرات اين فشار ارتجاعی ملا ها و تخريب فرهنگی آنان در عذاب خواهيم بودم... نا تمام

www.hezbemihan.org

|

Saturday, April 22, 2006

 

iran: The other side of the enrichment bombshell



Amir Taheri
was born in Iran and educated in Tehran, London and Paris. Between 1980 and 1984 he was Middle East editor for the London Sunday Times. Taheri has been a contributor to the International Herald Tribune since 1980. He has also written for The Wall Street Journal, The New York Times, and The Washington Post. Taheri has published nine books some of which have been translated into 20 languages, and In 1988 Publishers'' Weekly in New York chose his study of Islamist terrorism, "Holy Terror", as one of The Best Books of The Year. He has been a columnist Asharq Alawsat since 1987

Was Iran’s President Mahmoud Ahamdinejad inspired by a Tehrani folk tale to try and lead the Islamic Republic out of what looks like the most serious foreign policy crisis in its history?
The question arose the other day as Iranians watched the firebrand president announce Iran’s “full entry into the nuclear club.”

The announcement was carefully choreographed for maximum effect.

It took place in Mash’had, Iran’s second largest city and the site of the nation’s holiest Shiite shrine. The announcement was also made on the eve of the arrival in Tehran of a negotiating team headed by the International Atomic Energy Agency (IAEA) director Muhammad El-Baradei. Ahmadinejad, with a giant Iranian flag in the background, also described the announcement a “special present” on the birthday of the Prophet Muhammad (PBUH). The show was punctuated by songs and dances performed by men and women dressed in folkloric gears, thus adding to the North-Korean style of the exercise.

All in all it was a clever mixture of Islam, nationalism, science, political braggadocio, and diplomatic flexibility.

The announcement that Iran now masters the full nuclear fuel cycle and that it has enriched uranium to a minimum acceptable level in laboratory conditions, may be no big deal to better informed citizen. In fact, Iran had the scientific and technological capacity to do so in 1977. It lost that capacity when the late Ayatollah Ruhallah Khomeini, who seized power in 1979, shut the nuclear programme as “satanic”, had some scientists executed, and forced others into exile.

Spoil sports may even claim that the knowledge needed to do what Iran claims to have done is available on the internet, and that, provided the money is there, even private citizens could process uranium to such low levels of enrichment.

But the spoil sports would be wrong.

The issue here is not uranium enrichment but the finding of a way for the Islamic Republic to walk out of a high-risk confrontation with the United Nations without losing face.

On that score, Ahmadinejad should get high marks. But he may owe all that to the Tehrani folk tale we mentioned above. That tale is woven around its hero Ali Golabi (Pear-shaped Ali) who is a small chap with big ambitions.

The bigger chaps in the neighborhood dismiss him as a midget, bully him whenever they can, and never offer him a seat at the table in the teahouse which is their haunt. So what does Ali Golabi do? He goes around waving a big knife, making a big noise, breaking a window here and there, and, occasionally, even strangling a street cat to show his strength. His agitations annoy the big chaps who want to sip their tea, puff their hookahs and play a game of backgammon in peace.

Nevertheless, Ali knows where and when to stop. As soon as the big chaps come out of the teahouse to confront him, he declares that he has already done whatever he had wanted to do and is now ready not to do it again. This helps ease the tension and gets Ali off the hook- until the next showdown.

So, if our analysis is right the next step for the Islamic Republic would be to announce that, having done what it wanted to do, it has now decided to stop doing it for a while as a gesture of goodwill.

Tehran has less than two weeks to do that before the 28 April deadline set by the United Nations Security Council.

I may be wrong but I think that the Ahmadinejad announcement provides the first opportunity to stop the crisis from spiraling out of control. The Iranian climb-down, if it has not already happened by the time this column is published, is sure to come soon.

The reason is that Ahmadinejad has achieved his tactical goals and has no reason to provoke a confrontation at this point.

His first goal was to discredit his two predecessors, the mullahs Hashemi Rafsanjani and Muhammad Khatami, by portraying them as weaklings who had given in to pressure and agreed to stop uranium enrichment in the first place.

Ahamdinejad has succeeded in developing a macho image, built around the myth of his ”austerity and purity”. His claim is that Rafsanjani was vulnerable to pressure by foreign powers because of his business interests, while Khatami craved attention from Western leaders and media> Ahmadinejad, however, is proud of being poor, and demands attention from no one but the “ Hidden Imam.”

Ahmadinejad’s second goal was to appear to be acting from a position of strength, and, once again, he has succeeded.

The Mash’had announcement came as the denouement of a series of dramatic events. These started in February with the biggest ever show of military power that Tehran has seen. Then followed the military manoevures conducted in the Strait of Hormuz and the Gulf of Oman. Next came the testing of what was claimed to be “ the world’s fastest underground anti-submarine missile”. In between something called “ the flying boat” was thrown in and presented as “ a miracle in military technology.” Ahmadinejad also highlighted his radical credentials by promising to “ wipe Israel off the map.” It would be hard for anyone to accuse him either of weakness or a lack of revolutionary zeal.

Having developed its image as a major military power that cannot be bullied by anyone, the Islamic Republic is now in a position to show “magnanimity” in the service of peace and understanding.

This would not be the first time that Pear-shaped Ali has helped get the Islamic Republic of the hook. In August 1988 the Islamic Republic launched its biggest ever military operation in the eight-year long war against Iraq as a prelude to announcing that it has accepted a UN-brokered ceasefire which it had rejected for years. Thus what was a humiliating retreat was presented as a great triumph for “ Islam and the Revolution.”

If the US and its European Union allies play the roles assigned to them in the Ahamdinejad script the current crisis is likely to be defused soon. Tehran will announce a new moratorium on uranium enrichment, probably for period of two years that could later be extended to 10 years. It would also agree to submit the additional protocols of the Nuclear Non-proliferation Treaty (NPT) to the Islamic Majlis for approval at an unspecified date, and invite the IAEA to resume inspections in Iran. Since enriching uranium is not illegal under the NPT, there is nothing that the US and its allies could do in response to what Pear-shaped Ali says he has already done but won’t do again.

But while all this might provide yet another respite the crisis generated by Iran’s refusal to accept the new emerging status quo in the Middle East will not be dissipated. The outside world will never be sure that the Islamic Republic is not developing a nuclear bomb. Nor can anyone be sure that the Islamic Republic, casting itself in the role of the leader of a new “ Islamic superpower” in a global “ Clash of Civilisations” will always retain Pear-shaped Ali’s proverbial prudence.


www.hezbemihan.org




|

Friday, April 21, 2006

 

او گفته ‌اش را عملی خواهد كرد

آيا جورج بوش تهديداتِ خود را عملی خواهد كرد؟

وقتی كه بوش ادعا می ‌كند اجازه نخواهد داد ايران سلاح اتمی كسب كند، او گفته ‌اش را عملی خواهد كرد

در حاليكه بيشتر روزنامه‌های آمريكا و همچنين سازمان‌های امنيتی اين كشور به صراحت گزارش داده‌اند ايران تا چند سال ديگر قادر نيست به تسليحات اتمی دست پيدا كند، احتمال حمله‌ی نظامی آمريكا به ايران در رسانه‌های اين كشور با جديت بيشتری مطرح می‌شود. بعضی از مفسران می‌پرسند شدت گرفتن لحن جورج بوش و كاندوليزا رايس در روزهای اخير آيا فقط به منظور تهديد است يا خبر از نياتِ واقعی دولت آمريكا برای رويارويی با ايران می ‌دهد

طبقِ تازه‌ترين نظرخواهی در آمريكا كه توسط روزنامه‌ی "لوس‌آنجلس تايمز" و شركت "بلومبرگ" انجام گرفته نيمی از مردم اين كشور نگرانی روزافزون‌شان را از يك رژيم اتمی در ايران ابراز كردند. در اين نظرخواهی پرسيده شده است كه: «اگر ايران كماكان به توليد موادی ادامه دهد كه بتواند در توليد سلاح اتمی به كار رود، آيا شما از اقدام نظامی [عليه اين كشور] حمايت می‌كنيد؟» چهل و هشت درصد پاسخ مثبت و چهل درصد پاسخ منفی داده‌اند. اكنون از هر ده آمريكايی، شش نفر اعتقاد دارد كه كسب سلاح اتمی از سوی ايران به واقعيتی اجتناب ناپذير تبديل شده است

درعين‌حال، درهمين نظرخواهی مردم آمريكا اعتماد كمتری نسبت به رهبری كشورشان نشان داده‌اند و درستیِ تصميم احتمالی جورج بوش را برای يك جنگ ديگر مورد ترديد قرار داده‌اند. (نيوزدی، ۱۳ آوريل) اين در حالی است كه رسانه‌های ليبرال آمريكا بر آنند كه ايران تا چندين سال قادر نخواهد بود به تسليحات اتمی دست پيدا كند

روزنامه‌ی نيويورك تايمز (۱۳ آوريل) در صفحه‌ی اول خود به نقل از سه كارشناس در دو مؤسسه‌ی «انستيتوی علوم و امنيت ملی» و «مركز مطالعات استراتژيك و بين المللی» كه هردو در شهر واشنگتن قرار دارند، می‌نويسد ادعاهای اخير دولت ايران اغراق‌آميز است و بيشتر حاكی از «ژست‌های توخالی سياسی» است. اين كارشناسان اعتقاد دارند ايران در حال حاضر فقط دارای قطعات كافی برای حداكثر هزار تا دو هزار چرخه‌ی غنی‌سازیِ [سانتريفيوژ] جديد است، و توليد اورانيوم غنی‌شده برای ايران تا سال‌ها امكان پذير نخواهد بود

مفسر روزنامه‌ی «كريستيان ساينس مانيتور» امروز (۱۴ آوريل) نوشت به شهادت گفته‌ها و عملكرد جورج بوش در گذشته، وقتی كه بوش ادعا می كند اجازه نخواهد داد ايران سلاح اتمی كسب كند، او گفته‌اش را عملی خواهد كرد. خطر رژيم اتمیِ اسلامی متفاوت است از خطر دولت‌های ديگری كه از سلاح هسته‌ای به عنوان وسيله‌ای برای معامله و چانه زنی و نيز به طور تدافعی به عنوان وسيله‌ی پيشگيری (پيشگيری از حمله‌ی دشمن) استفاده می کند

مفسركريستين ساينس مانيتور می‌نويسد: نگرانی در مورد ايران دو جانبه است. يكی اينكه ايران می‌تواند سلاحی هسته‌ای را در اختيار شبكه‌ی ترور قرار بدهد بدون آنكه بتوان آن را ردگيری كرد و در نتيجه آمريكا نمی‌تواند مقابله‌به‌مثل كند. ديگر اينكه كيش شهادت در اسلام شيعی و نيز در ايدئولوژی دولت ايران به نحوی است كه نظريه‌ی پيشگيری را بی ‌معنی می‌كند

جورج بوش گفته است يكی از درس‌های يازدهم سپتامبر اين است كه «ما بايد تهديدات را پيش از آنكه صدمه‌اش وارد شود جواب بدهيم.» علاوه بر اين، اهميت كشور اسراييل برای آمريكا به مراتب بيشتر از اهميت اين كشور برای اروپا است و رژيم اتمیِ اسلامی، خطر نابودی اسراييل را در بردارد

معاون امنيت ملی در دولت آمريكا آقای "توماس فينگر" به روزنامه‌ی نيويورك تايمز گفته است كه «سازمان‌های امنيتی ما اتفاق نظر دارند كه ايران نمی ‌تواند دستكم تا پيش از سال ۲۰۱۰ به سلاح‌های اتمی دست پيدا كند.» با اين همه، نتايج همه‌پرسیِ اخير نشان می‌دهد كه تبليغات كابينه‌ی بوش عليه ايران و نيز تحريكاتِ رهبری ايران احساس ناامنیِ مردم آمريكا را فزونی بخشيده است. 1

عبدی كلانتری ــ نيويورك
www.hezbemihan.org

|

Wednesday, April 19, 2006

 

( فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت( 2

حزب ميهن
امير سپهر

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت
بخش دوم

فرهنگ اسطوره سازی
گفتيم که چون ما در طول تاريخ سياسی خود هرگز از آزادی برخوردار نبوده ايم، سرنوشت سياسيمان هميشه به اراده و زور زورمندان رقم خورده. حال اين سرنوشت هر چه هم که زشت و زيبا بوده باشد. همه ی افتخارات و ننگ های تاريخی ما ناشی از عملکرد زورمندانمان است. زورمندانی که البته محصول دست خودمان بوده و هستند. اين قهرمان سازی از ويژگی فرهنگی ما محسوب می گردد و اسطوره پروری در نزد ما سنتی ازلی و ابدی است. مردم ما همانگونه که امروز در فراهم آوردن اينهمه اسباب سر افکندگی و نکبت و بدنامی برای ميهنشان نقش مستقيمی ندارند، در خلق افتخارات آن بخش از تاريخشان هم که سخت غرور انگيز و پر عزت است نيز نقش مستقيم و پر رنگی نداشته اند

کوروش و داريوش و مازيار و بابک را ما ساخته ايم، همانطور که افشين و سلطان حسين صفوی و ناصرالدين شاه قاجار و خمينی و خامنه ای هم پرورده دامان خودمان هستند. سنت ناسالم قهرمان جويی ما را به گونه ای پرورش داده که نه از توان ملی خود آگاهی داريم و نه اصولآ قدرت سياسی (حق حاکميّت ملی) را از آن خود می دانيم. از اينرو در حاليکه باور داريم مانع اصلی ما برای دستيابی به آزادی وجود يک زورمند در رأس قدرت سياسی کشورمان است، برای خلاصی از دست وی به دنبال يک زورمند دگر هستيم. بی توجه بدين واقعييّت که اصولآ همه ی مشکلاتمان ناشی از همين اميدمان به زورمندان است. اين است که همچنان سوار اله کلنگی هستيم که در هر دو طرف آن يک زورمند ايستاده. ما هنوز هم مکانيزم استبداد را نشناخته ايم. نمی دانيم برای رسيدن به آزادی چنانچه رستمی پيدا کنيم، وی به محض دفع ضحاک و دستيابی به قدرت، خود به ضحاک ديگری تبديل خواهد شد

پس ما با نفس زورمداری مشکلی نداريم که هيچ، يتيم وار هم خود را نيازمند به قيمی زورمند می دانيم. از آنجا که فرهنگ اساطيری ما پر از قهرمانان مردم دوست و عدالتخواه است، بسياری از اين فرهنگ برداشتی غلط دارند. اين تلقی باطل موجب شده که عنصر کم آگاه ايرانی زورمند را دوست داشته و برايش نوعی ويژگی همراه با احترام قايل باشد، و در مقابل زورمند هم روحيه تسليم و اطاعت داشته باشد. اين ملت در حاليکه خود بت ها را می سازد و می پرورد، آنان را موجوداتی برتر از خود به حساب آورده و در مقابلشان به سجده می افتد. به زبانی ديگر، ايرانی توجه ندارد که زور هر قلدری فقط از راه انباشت قدرت ميليونها همتا و هم ميهن او به وجود می آيد، نه اينکه آن بت زورمند موجودی خارق العاده باشد. ما گوهر خويش را در کف فردی گذارده، سپس آن حق مسلم خويش را از وی تکدی می کنيم. آن فرد اگر حتی بخشی از مال خودمان را به ما بازگرداند به مقام الوهيت می رسد، و چنانچه آنرا برای خود نگهدارد از ما لقب خاين دريافت می دارد

در ميهن ما معلولی هايی بنام زور و خيانت نيستند که مشکل آفرين هستند، علت همه ی ناکامی های ما اين فرهنگ اسطوره پرور است که مرتبآ زور و خيانت را باز توليد می کند. در ايران زور به جای تقسيم کلآ به يک فرد سپرده می شود. آنهم فردی که در برابر هيچ مقام و نهادی بالا تر از خود پاسخگوی چگونه اعمال کردن آن نيست، اين هم ناشی از همان سنت و يا تربيت غلط تاريخی ما است. مراد نگارنده از آوردن اين مقدمه رسيدن بدين نتيجه گيری است که زوری که امروز بسياری آن را ضد آزادی می دانند و آنرا مردود و مترود تبليغ می کنند، اتفاقآ تنها وسيله دستيابی ما به آزادی است. آنچه محل بحث است نحوه ی استفاده از زور (اراده ملی) است نه نفی اصل آن. نقد زور از اين زاويه نه تنها خطا، که اساسآ کمکی نا دانسته به ادامه اين نظام زورمدار است

در اين قسمت مايلم به نکته ای اشاره کنم که گر چه شايد بيرون از يک تحليل استدلالی باشد، ليکن برای جلوگيری از امکان برداشتی متضاد از اين تحليل اشاره به آن ضروری است. اين توضيح بی ارتباط با روحيه احساساتی و وجدان تاريخی ما در همين قلمرو سياست هم نيست. نگارنده با توجه به فرهنگ ايرانی که حتی در شکل فلکلوريک و قهوه خانه ای و زور خانه ای هم قهرمان ستا است، اصل روحيه قهرمان جويی و قهرمان پروری را مانند ديگران نه تنها بد نمی دانم، بلکه از آن جانبداری نيز می کنم. آنچه هم که تا اينجا آورده ام به منظور يک سره رد کردن اين سنت و يا عادت ملی نيست. قهرمان می تواند الگو و مربی و سرمشق برای جوانان ما باشد و بدانان انگيزه برای مبارزه دهد. به جز اين، در اين فضای آری از معنويتی که جمهوری اسلامی به وجود آورده، وجود چهره های ملی می تواند برای ترميم باور مردم به نيکی ها هم بسيار سودمند باشد. از طرفی ديگر اين چهره ها با توجه به وجاهتی که در ميان مردم بدست می آورند، به وقت ضرورت می توانند ملت ما را به حرکت آورند

امری که نگارنده سخت با آن مخالفم جدا کردن اين قهرمانان از صف مردم و فرستادن آنان در هر شکلی به درون حکومت است، حتی به درون يک دولت صد در صد ملی در آينده. صاحب اين قلم معتقدم به يک قهرمان ملی ابدآ نبايد پستی سياسی سپرده شود، چه که همان اعتبار و اعتماد مردمی باعث خواهد شد که مردم اختيارات ويژه ای را برايش قايل شوند و او را آنچنان که بايد و شايد تحت کنترل نداشته باشند. استفاده قهرمان از وجاهت و محبوبيت ملی خود باعث خواهد شد که وی در اندک زمانی پايه های قدرت خود را استحکام بخشد و تا مردم به خود آيند از قهرمانی ملی به ديکتاتوری ضد ملی و خون آشام مبدل گردد، که اين فساد نه از طبيعت قهرمان که از ويژگيهای طبيعی قدرت بی حساب است. بنا بر اين قهرمان ملی مادام قهرمان است که که در کنار مردم کوچه و بازار است. چنين هستند متفکران جامعه، به ويژه اهل قلم که به مجرد پذيرش پستی اجرايی از مقام وجدان بيدار جامعه و رکن چهارم دموکراسی به توجيگران کثافتکاری های دولتها مبدل می گردند. دولتمرد بايد نوکر مردم باشد، نه قهرمان آنان

باری، پس مشکل از زور نيست. زور فی نفسه نه تنها زشت و مترود نيست ، بلکه اصلآ اولين شرط دستيابی به هر هدفی هم هست. اگر ملتی زور بکار نبرد، که اصلآ قادر نخواهد بود سانتی متری به طرف رهايی از بند بردارد. ما نه تنها نبايد اصل اعمال قدرت را تحت لوای کلی حرکات خشونت آميز محکوم کنيم، بلکه با تشويق و ترغيب مردم به استفاده از زور در شکل جمعی و ملی آن آنانرا از اين رخوت کنونی در آورده به تکان و جنبش واداريم. بايد مرتبآ تکرار کرد که شما صاحبان اصلی قدرت هستيد نه آن کسانی که امروزهستی شما را به يغما می برند و بر سرير قدرت هستند و بر سرتان هم فرياد می کشند. بايد به مردم گفت مادام که شما نتوانيد با نشان دادن عزم و قدرت خود اين زور را از غاصبان باز ستانيد و به منتخبين موقت خود سپاريد، وضع خفتبار کنونی ادامه خواهد يافت و اوضاع روز بروز هم وخيم تر خواهد شد

موج بی غيرت سازی
ما نه تنها مشوق مردم برای نشان دادن شجاعت نيستم، که حتی با تکرار طوطی وار پرهيز از خشونت اراده آنانرا در برابر رژيم با هر نوشته و سخن و تحليل خود سست تر هم می سازيم. همانگونه که اشاره کردم چون حرکات جمعی ما نه از سر تعقل که تابع باد است، بحث محکوم کردن اعمال قدرت از سوی مردم هم اين روز ها جوی بسيار مخرب و ناخوشايندی را به وجود آورده. جدای از موج باستانگرايی و برائت از اعراب که فعلآ ارتباطی به موضوع اين نوشته ندارد، چند سالی هست که اين موج ضد زور هم براه افتاده که به باور نگارنده پيامد های دراز مدت آن حتی به مراتب از نتايج خانمان برباد ده ملا پرستی سال پنجاه و هفت هم بيشتر است. چنانچه بخواهم نامی به اين موج جديد بدهم، در حال حاظر که هيچ نامی جز (موج بی غيرت سازی) به ذهنم نمی رسد

مردم ما در سالهای گذشته آن اندازه از سوی عده ای در باره معايب زور بمباران تبليغاتی شده و در مورد محسنات (آرامش فعال!) مقاله خوانده و سخنرانی شنيده و سمينار های ضد زور ديده اند که احساس می شود که کم کمک در حال رسيدن به اين باور باطل هستند که گويا بکار گيری هر قدرتی برای پيش برد اهدافشان وحشيگری به حساب می آيد، و بی تفاوتی و حتی لااباليگری از نشاندادن هر گونه نيرويی مثبت و سازنده خيلی متمدنانه تر است. اصل نا بجای ديگری که ارتباط تگاتنگی هم به همين امر پيدا کرده و آن نيز در اثر تکرار در حال جا افتادن در ميان مردم ما است، اين است که هيچ زورمداری قادر به باز گرداندن چرخ جامعه به عقب نيست

آنچه به نقش زور در تحرکات مردمی مربوط می شود، همين گويندگان مرتب تبليغ می کنند که زور در اين عرصه هيچ کمکی به رسيدن به هدف نمی کند، و در جبهه مخالف مردم هم هيچ نقشی را به زور نمی دهند و به کار گيری آنرا در پس و پيش بردن سرنوشت مردم بی اثر می خوانند. به ديگر سخن، اينگونه تبليغ می کنند که گويا جاده تمدن، آزادی، رشد مذهبی (اگر رشدی را بتوان برای مذهب قائل بود!)، دموکراسی و خلاصه امر رشد جاده يکطرفه ای باشد که بازگشتی در آن وجود نداشته باشد. يعنی چنانچه هر آيينه ملتی قادر شد تا چند قدمی را در جاده رشد بردارد، ديگر هيچ زورمداری قادر به بازگرداندنش به عقب نخواهد بود

مثال زنده ای را هم که می توان در اين مورد آورد اظهار نظر آنها ها در باره همين بساط شرم آوری است که آقای خامنه ای اينبار بدون هيچ لاپوشانی و خيلی روشن گسترده و همه چيز را با استفاده از قدرتی که دارد دگرگون ساخته، يعنی گماشتن پاسدار ها در مجلس روضه خوان ها با عنوان نمايندگان ملت و بر کشيدن آقای احمدی نژاد بعنوان رئيس جمهور. نمايندگانی که حتی پنج درصد از ساکنان حوزه های انتخاباتی آنها هم اصلآ در عمر خود نام آنها را نشنيده اند و رئيس جمهوری که تا زمان انتصابش آنچنان ناشناخته بود که مردم اصلآ نمی دانستند که اين آقا يک ايرانی است يا اهل يمن

حاصل مثال اينکه وقتی اين بساط علم شد، در بيرون و درون بسياری گفتند که اين انتصابات زورکی هيچ تأثيری در روند رشد جامعه ايران نخواهد داشت. حتی همه شنيديم که متاسفانه بعضی از حقوقدان های ما و باز در ميان آنها حتی آن حقوقدان نوبل دار بی بو و خاصيّت ما نيز چنين فرمودند که اين مختصر مثلآ آزادی را ديگر به هيج وجه نمی توان از مردم باز پس گرفت. حال اما پس از گذشت فقط شش ـ هفت ماه، مردم ما به روشنی می بينند که چگونه می توان با زور هم همه چيز را پس گرفت، و هم اينکه به چه خوبی می توان همه چيز را به عقب بازگرداند. صرف نظر از اينکه آن آزادی ادعايی يک چيز صوری و برای فريب جهانيان بود، حال همه مشاهده می کنند که حاصل آن انتصابات زوری نه تنها همان آزادی های فريبکارانه را هم در داخل از ميان برد، بلکه چنان تغييرات بنيادينی را هم در صحنه بيرونی موجب شد که ايران را در آستانه يک جنگ تمام عيار با همه ی دنيا قرار داده است

کسانی که اين چنين سخنانی را بر زبان می رانند يا اصلآ نبايد از کارکرد دوگانه پديده ها آگاه باشند، يا اينکه می دانند اما عمدآ دروغ می گويند. مناديان و مروجين اصلی چنين تئوری هايی البته دو گروه هستند، که البته هر دو طايفه هم دانسته دروغ می بافند. اولين طايفه عوامل رژيم هستند. کسانی که خود به وحشيانه ترين و غير متمدنانه ترين شيوه ها برای حفظ رژيم دست می آلايند اما هر حرکت مقابله جويانه مردم را خروج از جاده تمدن تبليغ می کنند، عناصر لمپنی که خود تبلور عينی اراذل و اوباش در جهان هستند، ليکن هر کسی کوچکترين تکانی می خورد فورآ اين صفت اراذل و اوباش خود را بدان جنبنده بخشيده ، ايران را گورستان می خواهند. گروه دوم کسانی هستند که خود ديروز از ياران انقلابی بودند که از وحشيگری در تاريخ بيسابقه است، و حال در ضمير باطن از شرکت و سهم خود در آن بربريّت دچار خجلت و عذاب وجدان گرديده و تنها راه جبران آن خطا ها را از بره رام تر بودن در ميدان سياست دانسته و تبليغ می کنند. يعنی کسانی که امروز از طرف ديگر بام افتاده و از چنگال افراطی کور کورانه و خونبار به آغوش برادر بی غيرتش تفريط در غلطيده اند ... نا تمام

www.hezbemihan.org

|

Thursday, April 13, 2006

 

! اين دعواى اتمى، دعواى مردم ايران نيست


نامه‌ى فعالان دانشجويى ايران خطاب به مردم! : ”اين دعواى اتمى، دعواى مردم ايران نيست!” 1

شمارى از فعالان و مسئولان جنبش‌هاى دانشجويی ايران با انتشار نامه‌ای خطاب به مردم، دغدغه‌های خود را در مورد مسائل جامعه و به خصوص پرونده هسته‌ای بيان داشتند. به عقيده‌ى ايشان حل بحران‌های پيش روی جامعه ايران فقط در پوشش يك حاكميت مردمی و دموكراتيك ممكن است. منشاء چنين تحولی هرگز نمی‌تواند خارجی باشد. تحول اصيل اجتماعی چيزی نيست كه از خارج و از بالا به جامعه تزريق شود، تحول سالم و اصيل بر مبنای حركت خود جامعه و بنابراين از درون و از پايين به بالای جامعه تحقق می‌يابد. 1

اين نامه كه ”بنام انسان، عدالت و حقيقت” نوشته شده و بطور گسترده در سايت‌هاى اينترنتى انتشار يافته است، خطاب به مردم ايران مى‌نويسد: ”انسان در جامعه خويش حق اظهار آزادانه عقيده و بيان ، حق نقد جامعه خويش و حق دخالت مستقيم در هر روندی را دارد كه به سرنوشت او مربوط باشد.” 1

در ادامه‌ى اين نامه‌ آمده: ” خطری جدی و مهلك آرام آرام بر فضای كشور هميشه در استبداد ما سايه می‌افكند. خطر جنگ ، خطر تحريم ، خطر كشته شدن تعداد زيادی از مردم كشورمان ، خطر گرسنگی ، بی‌دارويی و مرگ نوزادان و كودكان ، خطر قربانی شدن هزاران هزار نفر از مردمی كه در زير تبليغات سنگين دروغين دو طرف متخاصم به درستی نمی‌دانند به چه دليل قربانی يك جنگ جديد هستند. سرزمين ايران ميرود كه در زير چكمه‌های سربازان حافظ منافع جنگ طلبان داخلی و جنگ افروزان خارجی لگدمال شود و خاكش با هزاران هزار بمب و موشك زير و رو گردد. رسانه‌های داخلی در موقعيت جديد بين المللی، كه كار به ضرب الاجل و شمارش معكوس رسيده است ، يا همچون گذشته (به دلخواه ويا به اجبار) مدح و ثنای حكومت را می‌گويند و يا با سكوت خويش به منتظران بی‌قرار حمله خارجی تبديل شده اند. احزاب درون و برون حكومتی داخل كشور خاموشی گزيده اند و همگی از ترس قدرتی حيا دريده زبان در كام كشيده اند. امروز شرايط سياسی ايران به گونه‌ای است كه ما ناچاريم در جايگاهی فراتر از خود حرفهايی را مطرح كنيم كه مدت‌هاست عده‌ای خواهان طرح آن هستند.”1

نويسندگان نامه به مردم ايران كه شش تن از فعالان و مسئولان جنبش‌هاى دانشجويى ايران هستند، در اين نوشته‌ى خود مى‌افزايند: ” در تمام طول هشت سال جنگ ويرانگر ايران و عراق يعنی در زمانی كه معاش روزانه دغدغه جدی مردم ايران بوده است و به دليل سرازير شدن بودجه كشور برای تامين ادوات جنگی و ساير هزينه‌های نظامی انواع و اقسام كمبودها و محدوديت‌ها بر مردم تحميل ميشد و نيز در زمانی كه فشار خرد كننده ناشی از اجرای برنامه‌های صندوق بين المللی پول در دولت به اصطلاح سازندگی تمام آسايش ، رفاه و امنيت اقتصادی و مادی مردم ايران را بر باد داده بود آن هنگامی كه رانت خواران و سرمايه داران پرورده‌ی حكومت ، چاقتر و فربه‌تر می‌شدند و فقرای جامعه بيشتر و بی‌چيزتر ميگرديدند، ده‌ها ميليارد دلار سرمايه مردم اين مملكت بدون هيچ گونه رديف بودجه و نظارتی از طرف مردم صرف رسيدن به نيت‌های هسته‌ای اقليت تصميم گيرنده در كشور شده است.”1

در اين نامه در عين اشاره به سلطه‌طلبى جهانى آمريكا براى حفظ نظام سرمايه‌دارى خود آمده كه: 1

۱. اين دعوا (منظور دعوانى اتمى ميان ايران و غرب)، دعوای مردم ايران نيست، بلكه جدالی است بر سر تعيين حاكميت در ايران. بنابراين مردم در اين ميان نبايد سرباز جان بر كف و پادوی هيچ كدام از طرفين باشند. مردم بايد زمانی به ميدان بيايند كه جنگ بر سر منافع و آرمان‌هايشان باشد.1

٢. انرژی هسته‌ای تنها يك بهانه و ابزار برای جنگ منافع است ، بنابراين علاوه بر اينكه ما فقط خواهان توقف فعاليت‌های هسنه‌ای در ايران نيستيم، بلكه خواهان غير اتمی شدن جهان و محو كليه سلاح‌های كشتارجمعی در همه‌ی كشورها از جمله كشورهای آمريكا ، روسيه ، چين ، اسرائيل و... می‌باشيم ... 1

٣. هر گونه حمله يا تحريم اقتصادی در تضاد آشكار با منافع كوتاه و بلند مدت مردم ايران است و مورد مخالفت صريح مردم ما با كسانی است كه به چنين تعرض‌هايی اقدام ورزند. در اين ميان ما مشخصا نسبت به دخالت و نقش خودسرانه و خود محورانه‌ی آمريكا، نفرت و انزجار خود را اعلام می‌داريم. 1

۴. حل بحران‌های پيش روی جامعه ايران فقط در پوشش يك حاكميت مردمی و دموكراتيك ممكن است ، حكومتی كه در آن حكومت شوندگان به طور جدی و واقعی توانايی و امنيت تحميل اراده‌ی جمعی خود را بر حكومت كنندگان داشته باشند. 1

آقاى مرتضى اصلاحچى، دبير انجمن اسلامى دانشگاه علامه طباطبايى و يكى از امضاكنندگان اين نامه در توضيح شكاف ميان منافع مردم ايران با منافع حاكميت جمهورى اسلامى ايران مى‌گويد:1

”در تمامى كشورها زمانى كه انتخابات در فرايندى دمكراتيك صورت گيرد و كليت حاكميت را مردم انتخاب كنند، طبيعى است كه در آن زمان منافع مردم با منافع حاكميت يكى مى‌شود و به نوعى اتحاد دولت ـ ملت شكل مى‌گيرد. اما الان در جمهورى اسلامى به نوعى شكاف ميان خواست مردم و خواست حاكميت وجود دارد و در نتيجه بسيارى از منافع مردم را غير از منافع جمهورى اسلامى مى‌توان تلقى كرد.” 1

ولى اينكه چگونه مى‌توان شعار ”انرژى هسته‌اى خواست مسلم ماست” در جهت منافع مردم ايران نيست، آقاى اصلاحچى معتقد است:1

”اينكه اين شعار امروز جا افتاده، بخش اعظم آن بخاطر تبليغات يكسويه‌اى است كه طى يكى دو سال اخير جمهورى اسلامى انجام داده است. اما اگر يك فضاى باز سياسى در كشور وجود مى‌داشت كه تمامى جريانات مى‌توانستند آزادانه نظر خودشان را مطرح كنند، طبيعى بود كه مردم به اين شكل نمى‌آمدند مسئله را مطرح بكنند و انرژى هسته‌اى را خواست خودشان بدانند. البته اين هم برمى‌گردد به اينكه جمهورى اسلامى تا حدودى رگ خواب مردم را پيدا كرده و خيلى راحت مى‌تواند با تبديل كردن خواست‌ها و مطالبات خودش به مسائل ملى، بعنوان مثال يكسان قلمداد كردن انرژى هسته‌اى و ملى كردن نفت توسط دكتر مصدق و يا جنبه‌ى مذهبى دادن به اين گونه مسائل، اين را در ذهن مردم جا بياندازد.”
1

www.hezbemihan.org

|

Wednesday, April 12, 2006

 

حمله به تاسیسات اتمی حکومت ایران

برنامه ریزی جدی آمریکا برای حمله به تاسیسات اتمی حکومت ایران

از دیدگاه پرزیدنت جرج بوش، جمهوری اسلامی تهدیدی خطیر است که باید پیش از پایان یافتن دوران ریاست جمهوريش از میان برداشته شود

در پی انتشار زودهنگام گزارش سیمور هرش، نویسنده نیویورکر در باره آمادگی برای حمله احتمالی آمریکا به تاسیسات اتمی جمهوری اسلامی و اهداف دیگر به منظور تغییر حکومت در ایران، روزنامه واشنگتن پست روز یکشنبه می‌نویسد آمریکا برای حمله به ایران به طور جدی برنامه ‌ریزی می‌کند. به گزارش واشنگتن پست در این حمله تاسیسات هسته‌ای حکومت ایران در اصفهان و نطنز از اهداف اصلی آمریکا خواهد بود. واشنگتن پست می‌نویسد حمله نظامی قریب ‌الوقوع به جمهوری اسلامی نامحتمل است. اما مسئولان آمریکائی خود را آماده می‌کنند، تا از چنین حمله ‌ای به عنوان یکی از گزینه‌های ممکن برای رفع مشکل جامعه بین‌المللی با رژيم ايران بهره بگیرند
روزنامه واشنگتن پست از تلاش‌ های آمریکا در راه برنامه ‌ریزی برای حمله نظامی به جمهوری اسلامی به عنوان بخشی از برنامه گسترده ‌تر یاد کرده است. به نوشته واشنگتن پست دولت بوش با بهره‌ گیری از یک استراتژی گسترده و همه‌جانبه، از هیچ کوششی فروگذاری نخواهد کرد تا جمهوری اسلامی را به متقوف کردن روند فرآوری و غنی ‌سازی اورانیوم در ایران وادار سازد
واشنگتن پست به نقل قول از مسئولان دولت آمریکا، و شماری از تحلیلگران که نام و نشان آنها را محفوظ نگه داشته است، می‌ نویسد حمله نظامی قریب‌الوقوع به جمهوری اسلامی نامحتمل است. اما مسئولان آمریکائی خود را آماده می ‌کنند، تا از چنین حمله ‌ای به عنوان یکی از گزینه‌های ممکن برای رفع مشکل جامعه بین‌المللی با جمهوری اسلامی بهره بگیرند

روزنامه واشنگتن پست می‌افزاید کارشناسان وزارت دفاع و سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا هم اکنون گرم کاوش و پژوهش هستند تا هدف‌ هائی را که در ایران باید به آنها حمله شود، معین کنند. به نوشته این روزنامه، در این حملات طیفی از تاسیسات نظامی وسیاسی جمهوری اسلامی از جمله تاسیسات هسته‌ای در نطنز و اصفهان در شمار اهداف اصلی خواهند بود
واشنگتن پست می‌نویسد از دیدگاه پرزیدنت جرج بوش، حکومت جمهوری اسلامی تهدیدی خطیر است که باید پیش از پایان یافتن دوران ریاست جمهوری او از میان برداشته شود. به گزارش همین روزنامه، کاخ سفید در استراتژی جدید امنیت ملی آمریکا جمهوری اسلامی را خطرناک ‌ترین حکومت در میان حکومت ‌های چالشگر با واشنگتن خوانده است

این روزنامه یادآوری می‌کند که بسیاری از کارشناسان و بلندپایگان نظامی آمریکا تیز کردن تیغ کاخ سفید در مصاف با جمهوری اسلامی را با چشمی نگران پیگیری می‌کنند. این کارشناسان و نظامیان بلندپایه می‌گویند هرگونه حمله‌ای به ایران اگر با موفقیتی در حد اعلا همراه شود، نتیجه‌اش صرفا به تاخیر افتادن فعالیت‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی است. اما همزمان، آتش افکار عمومی بین‌المللی به خصوص افکار عمومی در جهان مسلمان را بر ضد آمریکا خواهد افروخت و سربازان آمریکائی را در عراق به صورت هدف‌هائی برای انتقامجوئی در خواهد آورد

دولت آمریکا در باره این گزارش روزنامه واشنگتن پست تا کنون واکنشی نشان نداده است اما بلر جونز، یکی از سخنگویان کاخ سفید شنبه شب در باره گزارشی مشابه به قلم سیمور هرش، خبرنگار نیویورکر گفت: دولت آمریکا در باره برنامه‌های نظامی خود بحث و تبادل نظر نمی ‌کند.
از سوی دیگر، شماری از کارشناسان معتقد هستند که وقتی کشورهائی با یکدیگر در گیر اختلافات شدید می‌شوند، امری معمول و بدیهی است که برای رفع آن اختلافات در زمینه‌های گوناگون، از جمله در زمینه حمله‌های نظامی با دوراندیشی برنامه ‌ریزی کنند/ عليرضا طاهری

www.hezbemihan.org

|

Monday, April 10, 2006

 

گريه و گدايی و مرگ در ايران

سرانجام پس از بيست و هفت سال، گريه و گدايی و مرگ در ايران آهورايی به اصلی ترين اصول فرهنگی مبدل گشت


خبرگزاری ايلنا: اولين جلسه مجمع تشخيص مصلحت نظام به بحث و بررسي سياست‌‏هاي كلي نظام در ارتباط با ترويج و تحكيم فرهنگ ايثار، جهاد و شهادت اختصاص يافت
به گزارش "ايلنا"، محسن رضايي، دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام با اعلام اين مطلب، افزود: اين سياست‌‏ها از سال 1382 در دبيرخانه مجمع تشخيص مصلحت نظام مطرح و پس از تصويب كميسيون علمي، فرهنگي و اجتماعي مجمع، بر اساس نوبت در دستور كار قرار گرفت. دبيرمجمع توجه سياست‌‏هاي پيشنهاد شده در اين بخش را ابعاد مختلف فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي مربوط به ايثارگران عنوان كرد و گفت : در جلسه امروز سه بند از بندهاي پيشنهاد شده كه عمدتا بر بعد فرهنگي، ارزشي و هنري مربوط به ايثارگران تاكيد دارد، به شرح زير مورد تصويب قرار گرفت
يک ـ ترويج فرهنگ ايثار، جهاد، شهادت و فرهنگ بسيجي در جامعه به گونه‌‏اي كه در رفتار مردم و مسوولان نهادينه شود
دو ـ تعظيم و تكريم ايثارگران و پاسداري از منزلت و حق عظيم آنان بر جامعه و كشور
سه ـ بسترسازي، ايجاد و توسعه ظرفيت لازم در رسانه‌‏هاي جمعي به خصوص صدا و سيما و دستگاه‌‏هاي فرهنگي كشور جهت حفظ منزلت ايثارگران و تقويت فرهنگ ايثار و شهادت
دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام در پايان در پاسخ به پرسش خبرنگاران، همزماني تصويب سياست‌‏هاي كلي در اين بخش با برخي مسائل مطرح جامعه در اين خصوص را اتفاقي عنوان كرد و افزود: اين سياست‌‏ها از سال 1382در دستوركار مجمع تشخيص مصلحت نظام قرار داشت
/ پايان خبر

توضيحی نيست اما سئوال از هزارهم بيشتر. طرح يکی ـ دوتای از آنها بد نيست. شايد که به رگمان بر خورد و ما را بخود آورد! : آيا اين اصلآ باور کردنی است ملتی فقط در طول بيست و هفت سال تا اين حد سقوط کرده و به فساد و تباهی رسيده باشد که رژيمش بجای آزادی و شادی و رفاه، گدايی و گريه و مرگ را به عنوان اصول فرهنگی ترويج دهد! آيا آن ايرانی که اين وضع خفتبار و ننگين را می بيند و دم نمی زند، از ايرانی بودن که هيچ، آيا از انسان ناميدن خود خجالت نمی کشد. و بد تر از آن آيا کسی که چنين دولتی را در ميهنش می بيند اما همچنان خود را مترقی و روشنفکر می خواند اصلآ شخصآ از اين صفت ها پوچ و بی معنی شرمش نمی آيد!؟

www.hezbemihan.org

|

Sunday, April 09, 2006

 

طرح عملیات نظامی

واشنگتن درحال آماده کردن طرح عملیات نظامی عظیم عليه جمهوری اسلامی است

واشنگتن به این نتیجه رسیده تنها راه حل مساله ایران تغییر حکومت در این کشوراست

در حالی که گمانه زنی های جهانی در خصوص نحوه مواجهه با برنامه اتمی جمهوری اسلامی حساسترین مقاطع خود را پشت سر می گذارد، نشریه معتبر نیویورکر چاپ آمریکا در نظر دارد مطلبی جنجالی را در شماره آینده خود در تاریخ هفدهم آوریل در خصوص ایران منتشر کند. سیمور هرش نویسنده این مقاله جنجالی در مطلب خود حمله نظامی از سوی آمریکا به مراکز فراوری هسته ای ایران را نه تنها رد نمی کند، بلکه آن را محتل ترین گزینه آمریکا برمی شمارد. این در حالی است که تاکنون مقامات آمریکایی بارها تاکید ورزیده اند حمله نظامی به ایران در حال حاضر در دستور کار نیست و تصریح کردند مساله اتمی جمهوری اسلامی باید از راه های دیپلماتیک حل و فصل شود
سیمور هرش در این مقاله تحلیلی پس از بررسی جوانب گوناگون احتمال حمله نظامی آمریکا علیه جمهوری اسلامی نوشت : دولت جرج بوش گرم آماده ساختن طرح بمباران گسترده تاسیسات هسته ای جمهوری اسلامی است. در این طرح استفاده از تسلیحات هسته ای نیز برای نابودی تاسیسات اتمی ایران که ظن آن می رود جمهوری اسلامی در این تاسیسات سرگرم تولید سلاح های هسته ای است، پیش بینی شده است
نویسنده مقاله نشریه نیویورکر نوشت: جرج بوش و مسئولان بلندپایه کاخ سفید واشنگتن، آقای محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری اسلامی ایران را آدولف هیتلر آینده توصیف می کنند. سیمور هرش به نقل از یک مشاور بلندپایه پنتاگن وزارت دفاع آمریکا نام او را فاش نمی کند، کاخ سفید واشنگتن به این نتیجه رسیده است تنها راه حل مساله ایران تغییر ساختار حکومت در این کشور است که به گفته مشاور وزارت دفاع آمریکا از طریق حمله نظامی امکان پذیر است. نویسنده مقاله نشریه نیویورکر به نقل از این مقام اطلاعاتی وزارت دفاع آمریکا نوشت: واشنگتن در حال آماده کردن طرح عملیات نظامی عظیم و داغ علیه جمهوری اسلامی است
سیمور هرش در این نشریه به نقل از یک مقام پیشین وزارت دفاع آمریکا نوشت: طرح حمله بزرگ نظامی علیه جمهوری اسلامی بر این اساس استوار است که بمباران گسترده تاسیسات نظامی و هسته ای ایران، اعتبار رهبران جمهوری اسلامی را از میان خواهد برد و با یک قیام مردمی حکومت در این کشور سرنگون خواهد شد. نشریه نیویورکر در ادامه مقاله مفصل خود نوشت: طی هفته های اخیر پرزیدنت بوش درباره طرحی که برای ایران در حال آماده شدن است، با برخی از نمایندگان سنا و مجلس نمایندگان آمریکا دیدارهایی داشته است. 1
به نوشته این نشریه یکی از گزینه هایی که در نظر گرفته شده، استفاده از تسلیحات هسته ای تاکتیکی مانند بمب های (بی 6111) برای ویران کردن تاسیسات هسته ای زیرزمینی نطنز است. بمب هایی که قادرند پناهگاه های بتنی زیرزمینی را نابود کنند. اما به نوشته این نشریه استفاده از بمب های اتمی در حمله نظامی علیه تاسیسات هسته ای ایران اختلافنظر هایی را میان افسران ارشد ارتش آمریکا به وجود آورده است و برخی از آنها تهدید کرده اند در صورتی که چنین گزینه ای در نظر گرفته شود، از مقام خود استفاده استعفا خواهند داد
سیمور هرش یادآوری می کند هم پیمانان اروپایی آمریکا همچنان بر استفاده از راه های سیاسی برای حل بحران هسته ای ایران پافشاری می کنند و چندان با حمله نظامی علیه این کشور موافق نیستند. تاکنون مقامات دولت آمریکا از جمله کاندولیزا رایس وزیر امور خارجه این کشور بارها اعلام کردند برای حل بحران هسته ای ایران استفاده از راه های دیپلماتیک را ترجیح می دهند، اما گزینه نظامی نیز همچنان پا برجاست./ ژان خاکزاد

www.hezbemihan.org

|

Saturday, April 08, 2006

 

! دموکراسی مقام منظم عنتری

حزب ميهن
امير سپهر

! دموکراسی مقام منظم عنتری
يک شوخی جدی

آزادی خواهی را از مجمع روحانيون حزب توده بياموزيم
ما ملتهای دموکراسی نديده حق آزادی خود را جدای از حق آزادی رقبای خود می دانيم. ايرانی اگر ببيند که چماقداری بر سر رقيب سياسيش می کوبد، اين را به نفع خود می داند و حتی به آن چماقدار کمک هم می کند، که بزعم خود رقيبی را بی اينکه خود زحمتی کشد و هزينه ای پردازد از ميدان بدر کند. کاری که الحق از ابداعات مدرن و بی همتای حزب نماز خوان توده است، و اين جريان پيشرو بود که اين شيوه مترقی سياست ورزی را به ديگر گروه ها هم آموزش داد. يعنی تشکيلاتی که در عين اينکه کمونيست بود، اما سخت هم مذهبی و خط امامی بود! اين کار مترقی چيزی بالا تر از اپورتونيسم سياسی است. اين روش يقينآ ريشه های مذهبی هم دارد. چون بيشتر به تقيه می ماند. بهر روی مقصود از آن تقيه های اسلامی که با فتاوی حجج اسلام و علمای اعلام آن مجمع روحانيون کمونيست طرفدار اتحاد جماهير اسلامی شوروی انجام می شد هم چيزی نبود جز سرکوب تمام جريانهای غير خودی (غير کمونيست های ضد خدا!) به دست رژيم

غافل از اينکه چماقداری که امروز رقيب بيچاره را سرويس می کند، بطور يقين فردا به سراغ ما هم خواهد آمد، و ديديم که چه خوب هم آمد! رژيم پس از استفاده ازعوامل مترقی مذهبی برادران حزب اسلامی توده بعنوان فالگوشچی و آدم فروش برای قلع و قمع ديگر گروهها، پس از فراغت آنچنان دماری از روزگار اين گروه خيلی خوشنام و با آبرو در آورد که همگی مجبور شدند شوهر خاله خود را خان دايی جان خطاب کنند! نتيجه اينکه، اين مؤمنان عاشق امام امت ندانستند دزدی که اموال مخالف ما را به يغما می برد، تمام شهر را نا امن می کند.نفهميدند که اگر آن نابکار دستگير نشود، دير و زود به سراغ خودمان هم خواهد آمد. وقتی هم آمد، چون ديگر خيلی استاد و جری تر شده، به دزدی اکتفا نکرده، پس از سرقت سراغ بعضی از نرم تنانمان هم خواهد رفت

دموکراسی مقام منظم عنتری
بقول افغانی ها در پهلوی ما همه ی دسته ها تا آنجايی به دموکراسی و عدالت پايبند هستند که با گوشه يکی از کوچکترين اصول اعتقادی آنها برخورد نکند. چون عينهو ديانت ما که عينهو سياست ما است، ايدئولژی ما هم آخر عين دموکراسی ما است، يا بر عکس. پس چون ما خودمان بهتر از هر گروهی ايدئولژی خودمان را می شناسيم، معلوم است که ازهر کسی هم بهتر ره و رسم دموکراسی را بلديم. اين عين دموکراسی است که ما همه ی ايرانی ها به آن اعتقاد داريم. نه آن دموکراسی غربی که در آن هر ننه قمری حق اظهار وجود دارد

آن دموکراسی که به درد ايرانی نمی خورد! اصلآ آن نوع دموکراسی مال بی غيرت هايی است که تعصب و غيرت دينی ندارند تا با پنج بکس و زنجير و فحش خواهر و مادر و تهمت از مرام و ايدئولژی خودشان دفاع کنند. راستش را بخواهيد هيچکسی مثل مقام منظم عنتری و رئيس جمهور محترم ما جناب دکتر عنتری نژاد به دموکراسی ايرانی اعتقاد ندارد. اگر گروههای ديگر آن ننه مرده ها را مسخره می کنند، به خدا فقط از روی حسادت است. آنها گاو پيشانی سفيد شدند چون بر سر قدرت هستند و دموکراسی اصيل ايرانی را در عمل نشان می دهند. سايرين اگر به اندازه اينها قدرت داشته باشند، خدائيش اگر همين اندازه دموکراسی ايرانی را هم رعايت کنند
دموکراسی داخل و خارج ندارد و فقط هم مال جمهوری اسلامی نيست. اين دموکراسی کل جريان های مترقی ايران است. مقصود همه از دموکراسی همين نوع آن است

به خاطر اعتقاد عميق به همين دموکراسی اصيل هم هست که "نه شاه نه شيخ" ها (آنهم در حاليکه خودشان اين هر دو، يعنی شاه و شيخ = اقتدار و اعتقاد را در يک نفر بنام رهبر عقيدتی جمع آوردند)، بدون اينکه ديگران را اصلآ داخل آدم بدانند در ساحل دور افتاده ای وزير و وکيل برای هفتاد و اندی ميليون ايرانی بر گزيده و ماه تابان را هم به رياست جمهوری منتصب کرده اند، آدم خل و چلی بنام سلطنت طلب تجارت صادرات و واردات خائن براه انداخته و به جز چهار نفر همه و حتی خود شاه موعود را هم خائن و ضد سلطنت و وطنفروش می داند، سومی های مادر مرده که خودشان هيچ (پ) نيستند، از عقل خدادادی هم بهره نبرده اند و در ميان هفتاد و اندی ميليون مردم ايران هم حتی يکی و نصفی هم هوادار ندارند، مصدق را پشت قباله ای والده مرحوم خودشان کرده و خواست خود را از زبان يک مرده بيان می کنند و از قول او ايدئولژی و روش جعل می کنند

بچه های ناز جمهوری خواه و امام پسند
و اما گروه چهارم، دم اين چهارمی ها گرم که بالاخره به ما نشان دادند بچه پر رو که می گويند يعنی چه! اين بچه های ناز و دوست داشتنی که باقی مانده همان چپ های مؤمن توده خط امامی هستند که شرح آزادی خواهيشان در بالا رفت، يکبار با عشق امام و ملا بازی و يک هشت سال ديگر هم باز با يک ملا بازی ديگر (خاتمی جان) ملت را خانه خراب کرده، بعد از آوردن امام راحل هم تمامی رقبای غير خط امامی را به دست جلادان او داده اند، و هنوز هم همه ساله سالروز آن انقلاب شکوهمند آخوندی را با دايره و تنبک و رقص بابا محرم جشن می گيرند، همچنان خود را آگاه، پيشرو و ولی فقيه مردم می دانند. از جانب آنها هم از هم اکنون ايران آتی وجود نداشته راهم جمهوری اعلام کرده اند. تا مبادا اين سلطنت طلب های لومپن رويشان زياد شود

چون اين جماعت سلطنت طلب آنقدر نا آگاه هستند که نه يک خدمت کوچک برای شوروی انجام دادند، نه يک روز هم حضرت امام را دوست داشتند، نه مجاهدين را به ملا ها لو دادند و نه حتی دستکم اين خاين ها اقلآ مثل مترقی ها برای رژيم در خارج جاسوسی کردند. سلطنت طلب اين اندازه لومپن است که هفت ـ هشت سال همه گفتند اصلاحات، خاتمچی که نشد هيچ، از اول هم از روی نا آگاهی گفت اين نظام اصلاح پذير نيست. به هر حال اين گل پسرها با تکرار مرتب جمهوری جمهوری می خواهند روی سلطنت طلب های نا آگاه را کم کنند، چون رژيم ملا ها که جمهوری هست. اين گروه امام دوست کميته ياور لاجوردی نژاد خاتمی نسب اصلاحات نشان، اين روز ها هر سه شنبه در برلين، هر جمعه بعد از طهر در زوريخ و هر شب جمعه هم در سانفرانسيسکو شب شاعرانه جمهوری خواهی برگزار می کند، آنهم با وجود اينکه همان رژيم جمهوری اولی که آوردند، روی دست مردم دنيا مانده و برای هفتاد و هفت پشت ملت بيچاره ايران هم کافی است. هزار ماشا الله با کمک همين رفقای گروه چهار هر روز هم چاق تر و سر حال تر می شود

www.hezbemihan.org

|

Friday, April 07, 2006

 

لائيسيته

لائيسيته، جدايی دين از دولت است نه دين از سياست

لائيسيته جدايی دين از سياست نيست و نمی‌ خواهد دين را به امر فردی درآورد. در اين جا همواره اشتباه بزرگی رخ می ‌دهد. از آن جا كه در لائيسيته، دين از «بخش عمومی» (دولت و نهاد‌های عمومی) به «بخش خصوصی» انتقال می ‌يابد، عده ‌ای چنين نتيجه می‌ گيرند كه پس دين تنها يك امر خصوصی يا فردی است و نبايد در سياست دخالت كند

آشفتگی ذهنی در آن جاست كه بعضی ‌ها «بخش خصوصی» را با ‌«امر فردی و شخصی» اشتباه می‌ گيرند و در نتيجه از جدايی دين و سياست (و نه دين و دولت) سخن می ‌رانند. بايد تصريح كنيم كه «بخش خصوصی» در غرب و در فرهنگ سياسی غربی در معنای حقوقی آن دريافت می‌شود كه عبارت است از جامعه ‌ی مدنی در استقلالش نسبت به نهاد دولت. و جامعه‌ی مدنی در تمامی اجزايش، از جمله فعاليت اديان، نه تنها با سياست كار دارد بلكه فعالانه نيز در آن دخالت می‌ كند

www.hezbemihan.com

|

Thursday, April 06, 2006

 

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت

حزب ميهن
امير سپهر

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت
بخش نخست

مقدمه
موج زدگی و تقدس زور در نزد ما دو مشکل اساسی است که چنانچه علت همه ی انحرافات و مشکلات ما نباشد، بدون شک از عمده دلايل بيشترين کژروی های سياسی ما است. کژروی های مصيبت باری که به دست خودمان انجام گرفته، اما نه خود را در مقابل خويشتن و مردم مسئول می دانيم و نه خود را قادر به جبران آن مصائب. زيرا خود را باور نداريم. پذيرفته ايم که ما فقط وسيله جابجايی قدرت هستيم نه صاحب اصلی آن. به همين علت هم هست که امروزه بيشترين مردم ما بجای مبارزه و گزيدن مدير و يا مديرانی برای هماهنگی مبارزات خود، بی تفاوتی اختيار کرده، و گناه اين بی تفاوتی خود در برابر اينهمه ظلم و جنايت و چپاول را هم به گردن رهبر و رهبری نا معلوم می افکندنند و خود را از مسئوليت بری می دانند

در مورد وجود موج زدگی در فرهنگ ما همين بس که، وقتی از مردم ما سئوال می شود که چرا به فلان کار خطا دست زديد؟ فورآ اين توجيح را برای شانه خالی کردن از زير بار مسئوليت بر زبان می آورند که : "من چه می دانستم! ديديم همه می خواهند، من هم گفتيم بلی"، اين سخن البته صرف نظر از موج زدگی در بطن خود پذيرش حقانيّت هر حرکت موجی را هم دارد. يعنی لابد حقانيّتی وجود داشته که که ديگران موجی شده اند، با همين اعتبار و زور با روحيه تقليد پيشگی که در ضمير باطن ايرانيان نهادينه شده، وقتی موجی براه می افتد عارف و عامی را با خود می برد

قصد ندارم اين نوشته را شخصی کنم اما فاکتی زنده دارم که بی ارتباط با اين روحيه عوام گرای بيشترين مردم ما نيست. نگارنده کمتر متقاضی عضويّت در حزب ميهن را ديده ام که به جای مطالعه برنامه سياسی و مهم شمردن آن، ميزان استقبال ديگران را محک ارزش خوبی و بدی حزب ندانسته باشد. بدين صورت که بيشترين افراد به جای پرسيدن از چند و چون و تحقق برنامه سياسی حزب، اصلآ بدون نگاهی به آن برنامه اولين سئوالشان اين است که چند نفر عضو داريد؟ که اگر شخصآ مورد سئوال قرار گيرم هميشه پاسخ می گويم فقط يکنفر. از ديگران نيز تقاضا کرده ام در مقابل چنين پرسش سخيفی اين تعداد را از دو نفر بالا تر نبرند. تو گويی اگر سی هزار نفر در جايی گرد هم آيند نشان حقانيّت آن دکان است، ولو همگی هم نا آگاه باشند. و آن سی هزار نا آگاه بر سه هزار عاقل و فرزانه برتری دارند

در مورد حقانيت زور، اينهم که کسانی از درون سيستم موجود در توجيح ظلم به مردم و مشارکت در هر عمل ضد ملی خود در صحبت های خصوصی جمله "سيستم اينگونه است و گناه از من يک نفر نيست" را بيان می کنند، در واقع مهر تائيدی زدن بر حقانيت زور است. يعنی اگر زور گروهی بيش از ما بود به جای ايستادگی اشکالی ندارد که خود نيز به آنان بپيونديم. به ديگر سخن، تسليم در مقابل زور نه تنها عمل زشتی به حساب نمی آيد که حتی خدمت به زور گو و نوکر و ابزار او شدن هم هيچ گناهی را متوجه ما نمی سازد. شايد با همين ذهنيّت عليل باشد که بعضی از بازوهای اجرايی رژيم هيچ مسئوليتی احساس نکرده و تصور می کنند می شود به هر عمل ننگينی به نام انجام وظيفه دست آلود. در حاليکه اطاعت از فرمان جنايت از سوی هيچ نيرويی فرد جنايت کرده را از اتهام و کيفر جنايت مصون نمی سازد. نتيجه اينکه گويا در فرهنگ ابتر ما نه نوکر زور گشتن خطا و مسئوليت آفرين است و نه تقليد کورکورانه. حال آن قدرت ارباب هر چه هم که منفی و ضد انسانی باشد، و در مورد تقليد، (با عرض پوزش) حال آن حرکت گله وار هر چه هم که خانه خرابی ببار آورده باشد

برای اينکه سخنم را در مورد جو زدگی و تقديس زور مدلل سازم شما را به شماره بيست و يکم نشريه کار، ارگان رسمی چريک های فدايی خلق کمونيست و آتائيست حوالت می دهم، که فقط در همين يک شماره هم بخوانيد که چگونه اين سازمان کمونيست آيت الله خلخالی ديوانه و خونخوار را به دليل قاطعيّت (قاطعيّت در کشتار کور و بی وکيل و محاکمه مخالفان) با نام "تنها فرد انقلابی واقعی" می ستايد، با چه استدلالهای ديالکتيکی از حجاب و نماز جمعه پرولتاريايی! دفاع می کند و عاقبت اينکه چطور به امام امت ضد امپرياليست عشق می ورزد و برايش مجيزه سرايی می کند. اين را نيز بنويسم و بگذرم که در سال پنجاه و هفت وقتی می ديدم که عرقخور ها، عياشها، ثروتمندان و حتی تحصيلکردگان خارج از کشور فاميلم نيز به دنبال ملا ها افتادند از حيرت شاخ در می آوردم. وقتی سئوال می کردم که آخر شما ديگر چرا عقل خود را باخته ايد!؟ جواب می شنيدم : (مگر نمی بينی همه ی مردم همين ها را می خواهند!) و عاقبت هم می پرسيدند : يعنی تو می گويی که اينهمه آدم ... هستند و عقل تو از اينهمه آدم بيشتر است!؟

باری، آنچه که نبايد می شد ديگر شده است. حال همانطور که همه می دانيم و به آن اذعان هم داريم ميهن ما امروز در يکی از فاجعه بار ترين دوران طول تاريخ خود است. اما نه تنها اين، بلکه اين ميهن از هر دوره ای از تاريخ هم بيشتر در معرض نابودی و تجزيه است. علی رغم همه ی تحليل ها که گناه اين فاجعه و قرار گرفتن در چنين وضعيتی را به گردن عوامل بيرون از خواست و اراده ما می اندازد، ترديد نکنيم که مسئوليت هر آنچه امروز در ميهن ما می گذرد با تک تک ما ايرانيان است. وقتی ما صحبت از تک تک افراد جامعه می کنيم، پای فرهنگ به ميان کشيده می شود. يعنی علت اصلی و حقيقی رفتار نا درست جمعی نه فقط در ايران که در هر جامعه ای حاکی از عيب و ايرادی در فرهنگ آن جامعه است. حتی اگر قبول کنيم که هر آنچه هم بر سرمان آمده و می آيد ناشی از بد خواهی دشمنان ما است و ما قربانی توطئه هستيم، باز هم مسئوليت اين بلا ها متوجه خودمان است. زيرا تا ملتی نا هشياری و ضعف فرهنگی نداشته باشد هرگز گول نمی خورد. مادام که زمينه ای در داخل نباشد هيچ قدرتی از بيرون قادر به انجام توطئه ای در کشور نمی شود و تا مردمی مسئوليت پذير نباشند رنج حرکت به خود نمی دهند. پس همانطوريکه ما مسئول مشکلات و مصائب اکنونی خود هستيم مسئوليت برونرفت از اين مشکلات و خطرات نيز با خودمان است

بنابر اين علت همه ی مشکلات ما ناشی از بيماری مزمن فرهنگی است. چه آنکه در برابر اينهمه جور و ستم خم به ابرو نمی آورد، چه افرادی که برای نفع شخصی انسانيّت و شرف و ميهن و مردم خود را به زورمندان فروخته اند و چه آن عده که می بينند اين وطن در حال نابودی است اما حاظر نيستند سانتی متری از مواضع رويا مانند خود کوتاه بيايند همه و همه از نوعی بيماری فرهنگی رنج می برند. يک بيماری بد خيم ملی که تا بطور ريشه ای درمان نگردد ما با هزار جابجايی قدرت و تغيير هم ره به جايی نخواهيم برد. چه که آن تغييرات چيزی نخواهند بود جز چند مسکن که فقط رنگ و رويی مصنوعی و موقتی بدين بيمار خواهند بخشيد. هدف اين نوشته هم نه کوبيدن و ايراد اتهام به اين و آن بلکه به سهم اندک خود يافتن دارويی برای اين بيماريهای مهلک تاريخی است. اين نيز امکان پذير نخواهد بود جز آنکه با کالبد شکافی خطا ها ابتدا و قبل از درمان به شناخت ميکرب های اين بيماری مبادرت ورزيم

موج زدگی و سنت تقليد پيشگی
عاملی که به آدمی وزن، ثبات، توان ايستادگی و يا اختيار حرکت می بخشد عنصر فرهنگ و آگاهی است. مردمانی که هنوز به رشد فرهنگی نرسيده و بهره ای از عقلانيت نداشته باشند، بسان برگ های پاييزی خواهند بود، برگهايی خشک و سبک که حرکت و سکونشان نه در اثر تجزيه و تحليل عقلانی و از روی آگاهی، که تابع باد و موج خواهد بود. چنانچه بيشترين حرکات اجتماعی ما ملت ايران نيز همينطور است. در ميان ما کافی است که کسی به دروغ علم دفاع از مظلومان بر افرازد، و با چند حرف پوپوليستی دل خنک کن عده ای آدم ساده را به دور بساط خويش جمع کند، گرد آمدن همان گروه ساده به وی حقانيّت بخشيده و وی را موفق خواهد ساخت که در کوته زمانی تمام مردم را جذب خود و افکار خويش سازد، حتی کسانی را که به ظاهر خيلی عاقل تر از مردم عوام به نظر می آيند. حال آن افکار هر چقدر هم که می خواهد پليد باشد، صاحب افکار هر شيادی که می خواهد باشد و آن شياد هر هدف ضد انسانی که می خواهد در سر داشته باشد

در اينجا کيّفيت فکر و قدرت تجزيه تحليل نيست که جاذبه ايجاد می کند، بلکه روحيه احساساتی و سنت نهادينه شده تقليد پيشگی است که منجر به جذب توده ها می شود. مشکل هر شهرت طلب و شيادی در ايران برای پر رونق ساختن بازار مکر خويش جذب همان دسته اول است. اگر کسی حتی با رشوه و گاوبندی هم توانست با جمع کردن عده ای اين گام نخستين را بردارد، راه خود را برای دستيابی به هر آنچه که می خواهد گشوده است، چه که دسته های بعدی نه تنها آسان تر بلکه از سر اعتماد و ايمان جذب وی خواهند شد. به اين اعتبار که چون گروههای پيشين او را بر حق يافته اند، پس اين آدم لابد افکاری مردمی دارد. اين هم چيزی نيست جز اختيار عقل خود به ديگران سپردن، که از ويژگيهای مردمان کم آگاه و توده گرا است

منطق توده گرا اين است که "ممکن نيست که هزاران نفر اشتباه کنند". پس با افزوده شدن هر دسته جديدی ميزان حقانيّت بالا رفته رشد شياد هم حالت تصاعدی يافته و به گسترش سريع تر شخصيّت اجتماعی و فکر او می انجامد. تا آنجا که ديگر مردم اصلآ بدون اينکه حتی کلامی از مدعی شنيده و يا کوچکترين شناختی از او داشته باشند مريد و فدايی وی می گردند، زيرا ديگر اين استدلال، يعنی با مغز ديگران انديشيدن به قدرتی می رسد که هيچ کس اصلآ نمی تواند باور کند که ممکن است اکثريّت مردم در اشتباه باشند

يا اينکه به قول خودشان : " آخر مگر می شود اين همه آدم بی شعور و نادان باشند"!؟ اين است که ما در يک دوره، در کوته زمانی همگی چشم و گوش بسته علی شريعتی باز می شويم، بطوريکه حتی ماترياليست های ما هم دوغ و دوشاب را در هم آميخته و می شوند مارکسيست اسلامی!، دگر روز غير مذهبی های ما که سهل است حتی کمونيست های خدا ستيزمان هم اسير جو شده به ملا پرستی روی می آورند، چندی پيش هم همه ی عقلای ما از همه بيشتر خاتمچی شدند و امروز هم که شکر خدا برای جبران عشق کور به حضرت امام و فرزند معنويش سيد محمد خاتمی، امام پرستان سابق و عاشقان خاتمی و اصلاحات، زمين و زمان ما را پر از نقد و نفرت از امام و خاتمی و ملا و اسلام و عرب و هر چه اصلاح و اصلاحات هست کرده اند. بدون اينکه کوچکترين نقدی از خود بعمل آوردند و حداقل کمی خود را هم بدليل خوشباوری و ساده انديشی مسئول اين انحرافات بدانند. ملا در بهترين حالت هم يک ملا است. با به قول خود باور به جهان بينی توحيدی. باوری که قانون را از آن خدا می داند و وظيفه خويش را هم بنام نماينده زمينی او اجرای آن قوانين. اگر ملايی به قانونی زمينی و پارلمانی اعتقاد داشته باشد خاين است نه به عکس. اين اولين و آخرين وظيفه ملا است. اگر کسی انتظار ديگری از ملا داشته باشد نادان و مقصر است نه ملای بيچاره که ای که به وظيفه خود عمل کرده است

بيماری قداست زور
در ارتباط با اينکه ما مردمی تقليد پيشه و اسير احساسات هستيم، پس از انقلابی که بنيانش بر اين دو نقيصه بزرگ بود، در سالهای گذشته خيلی نوشته و خوانده ايم، اما در مورد اينکه در تحولات اجتماعی ما هماره عامل مهمی هم بنام زور نقشی اساسی داشته، کمتر سخن گفته ايم. چون اين عامل نسبت به ديگر عوامل ضمن اينکه نا پيدا تر است، کمی پيچيده تر از آنها نيز هست. عاملی زير پوستی که دارنده اش در نزد ما از نوعی بزرگی و يا حتی قداست برخوردار بوده، ما برايش حقانيت قايل بوده ايم و پيوسته حرف آخر را زده و در طول تاريخ ايران هم هميشه همان زورمند همه چيز را تعيين کرده. پس برای مردمی که هرگز کار جمعی نکرده اند و حق انتخاب نداشته اند و از نيروی اراده خود آگاهی ندارند، هميشه خواسته و نا خواسته هم سرنوشت سياسی اجتماعی و فردی آنان با اراده زورمندان تعيين شده، تسليم در برابر قدرت ديگر به يک اصل مبدل شده. اصلی که هر چه هم مردم آنرا نا مطلوب شمارند، اما آنرا بعنوان تنها عامل تعيين کننده کاملآ پذيرفته اند و تا کسی يک گردن کلفتی از خود نشان ندهد، از سوی مردم جدی گرفته نمی شود

با باور به همين اصل هم هست که اين ملت حتی برای نجات از دست زور هم به خود زور پناه می برند، در شکل تنبيه و يا به زير کشيدن يک زورمند به وسيله زورمند ديگر. که پر واضح است آن دومی هم به محض دستيابی به قدرت به همان راهی خواهد رفت که اولی رفت، چه که اين فساد ناشی از بديهيات زور کنترل ناپذير و طبيعی ترين رويکرد هر زورمند غير پاسخگو است. نقيصه خود بی اهميّت پنداری و شفاعت جويی از زورمند برای دفع شر زورمند چيز تازه ای در ايران نيست. وقتی شاعری يکصد و پنجاه سال پيش سروده که ( آه دل مظلوم به سوهان ماند / گر خود نبرد برنده را تيز کند) در واقع پذيرای اين اصل بوده که زور ملت در مقابل يک قلدر آنگاه برشی بيشتر خواهد داشت که به قلدر جديدی برای دفع وی سپرده شود. به زبانی روشن تر مردم فقط نقش تيغه و يا سوهان را برای قلدر ها دارند، نه نقش رقم زننده سرنوشت خود

اينکه گفته می شود : (آنها چه ما بخواهيم و چه نخواهيم خودشان هر کاری که دلشان بخواهند خواهند کرد) يا (از دست ما که کاری ساخته نيست، خودشان آورده اند و خودشان هم هر وقت بخواهند خواهند برد) و يا سخنانی از اين دست، خود به خوبی حکايت از روحيه تسليم پذيری مردم ما در مقابل زور دارد، که پاره ای البته به خطا آنرا به ذهنيّت توطئه پرور ايرانی تعبير می کنند. اين برداشت از اين جهت نادرست است که حتی اگر آن را هم بپذيريم باز هم در نتيجه اصل تقدس زور تفاوتی به وجود نخواهد آمد. چون در توطئه هر توطئه گری هم فی نفسه زوری مکار تر از زور ما وجود دارد که امکان خنثی يا مقابله کردن با آن خارج از توان ما است. زور در جامعه ما يک معجزه گر است. اين عامل نه تنها در نزد شکاکين موجب مشروعيّت شده و آنانرا از شک خارج می سازد، که حتی در نزد عاقل تر از خود زورمندان هم باعث مشروعيت شده و آنان را هم به جانب قلدر سوق می دهد، که اين البته از روحيه خود يتم پنداری و سرپرست جويی نيز حکايت دارد

وقتی آيت الله خمينی آن جمله معروف خود "من توی دهان اين دولت می زنم" را بر زبان آورد، نه تنها اقتدار و به تبع آن تقدسش در نزد مردم، حتی به اصطلاح عقلای قوم ما هم صد برابر شد، بلکه ميليونها انسان يتم صفت دلشان هم قرص شد و ناخود آگاه خود را در زير چتر حمايت يک ناپدری قلدر احساس کردند. دستکم حتی هيچ عاقلی هم از ميان آن عقلای جن زده و به جنون رسيده از خود نپرسيد ناپدری بی لشکر و سپاهی که اينگونه بی محابا به دهان يک دولت مخالف خود می زند، فردا روز اگر قشون و قدرتی داشت، چنانچه مخالف من بابا شمل گردد چه بلايی بر سرم خواهد آورد!؟ ترديد نکنيم که تمامی آن زندانيان بی گناهی که دهسال بعد به دستور اين نا پدری قلدر در زندانها ددمنشانه قتل عام شدند، جزو کسانی بودند که بيش از همه از آن جمله معروف امام امت سرمست شده و احساس آرامش کرده بودند ...
1

نا تمام

www.hezbemihan.org

|

Wednesday, April 05, 2006

 

از که بناليم که از ماست که بر ماست


حزب ميهن


از که بناليم که از ماست که بر ماست

سايه سعيدی سيرجانی

امروز در تلویزیون رنگارنگ از واشنگتن دی سی، برنامه موسیقی به اجرای " نور" بود. نکته تلخ خواندن سروده مولوی بود که او را به مغول و افغانستان مربوط دانست بی هیچ نامی از ایران و زبانی که آن را می خواند و مولانا سروده است. همان مولانایی که ترکان نیز سالها از علم قونیه استفاده ها بردند. بی آنکه پاسی از زبان این مرد و عرفان ایرانی برند

و برای خالی نبودن عریضه از آنجا که در تلویزیونی " ایرانی" دعوت شده است ترانه ای را خواند که گوگوش خواننده" ایرانی" معرفی گشته شده توسط روزنامه و جراید آنچنانی سالهای آخر قبل از پنجاه وهفت خوانده بود. هنوز تیتر تهران مصور درشت نیش می زند که "گوگوش برای کنسرت جهانی موزیک به نمایندگی از ایران حضور می یابد". بگذریم از خون دلی که روشن نظران خوردند و فریادهای چه می کنی با این بنا و چه سنگها از آن دارید می کشید! دریغ که صداها را خاموش کردند.بگذریم از روحیه افسرده و ناتوانی که در این ترانه ها به خورد جوانان داده می شد. چنان ناتوانی ای که امروز خودت تاب شنیدن یک ترانه اش را نمی یابی که آخر این چه پیامی است

اوج تحقیر را حس می کردی. و دیدی از که بنالم که از ماست که بر ماست. اگر در آن روزگار آن چنان نمی شد که امروز این چنین نبود ...ا

دوستان رنگارنگ، این برنامه تحقیری بود در صورت شعر و ترانه. به خود آییم. نه دولتی داریم نه بودجه ای که فرهنگ ایران را آن چنان که بایست نشان دهیم. اما دلی داریم به پاس این آتش مهر

ننشینیم که حریصان زمانی نمی گذرد که حافظ و فردوسی فارسی گو ایرانی را از آن خود گردانند. 1

گفتی مرا که" چونی؟" در روی ما نظر کن
گفتی: " خوشی تو بی ما." زین طعنه ها گذر کن
گفتی مرا به خنده: " خوش باد روزگارت!"
کس بی تو خوش نباشد، رو قصه دگر کن
گفتی" ملول گشتم، از عشق چند گویی؟"
بگشا دو لب، جهان را پر در و پر گهر کن

www.hezbemihan.org

|

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker