آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Saturday, December 16, 2006

 

الجمهورية العربية الايرانيه ؟

حزب ميهن
امير سپهر


الجمهورية العربية الايرانيه ؟

ايکاش عرب بوديم، اما از بيخ عرب نبوديم


گويا در مسابقات آسيايی بهنگام دادن مدال به حسين رضا زاده، نام جمهوری اسلامی از بلند گوی يک استاديوم بعنوان يک کشور عربی آورده شده. پيش از آنهم در مراسم افتتاحيه اين بازيها، نام چند متفکر ايرانی را هم با افزودن يک (ال) در جلو اسمشان، يعنی به الرازی و الخيام و الابو علی سينا و البيرونی مبدل ساختن، عرب معرفی کرده اند. جدای از اين عمل مسخره آن شيخ نشين که فقط با اينکار، خود را در نظر دستکم اهل مطالعه و تاريخ بی آبرو ساخته، اين ال بازی آن نيمچه مملکت العربی در جامعه مدهوش ما نيز موجی پديده آورده. اين جعل نام باعث شده که باز بسياری بيادشان آيد که عرب نيستند. باز بازار پتيشن امضا کردن (طومار) بار ديگر سکه شده. وبلاگها پر از مقالات بوديم بوديم و داشتيم داشتيم است. راديو ها کارشان پر رونق گشته. تلويزيونهای لوس آنجلسی پر بيننده شده است و تاريخ دانها کارشان سکه، با بحث های نوستالژيک تاريخی

طبق معمول، باز صحبت از اين است که بله، ما فرزندان کوروش و داريوش هستيم، و مثلآ ما دو هزار و پانصد سال پيش در سمنان کارخانه کوکا کولا داشتيم، در ممقان کار خانه شير پاستوريزه و در دامغان کارخانه کالباس و سوسيس و از اين دست مباحث بی سر و ته و مضحک. مسخره بازی که اما چون ما ايرانيان دست جمعی بدينکار می پردازيم، قباحت و مضحک بودن آن به نظر خودمان نمی آيد. در مقياس فردی، اگر مثلآ کسی با هر کدام از ما با افعال ماضی سخن گويد و مرتبآ از بودم و بودم و داشتم و داشتم دم زند، اگر بر رويش نياورده و به ريشش نخنديم، بی شک در دل خود به سفاهت و خود بزرگ بينيش خواهيم خنديد و وی را دروغگو و يا در بهترين حالت انسانی عقده ای خواهيم دانست

در اين ميان می شود خوب حدس زد که پالتاک از همه جا پر رونق تر شده باشد. چرا که اين دنيای مجازی که ايرانيان اصولآ از آن بصورت قهوه خانه استفاده می کنند، بقول معروف دم دستی ترين وسيله است برای عقده گشايی و عرض اندام. قهوه خانه ای هميشه پر رونق که برای رفتن بدانجا نه نيازی به از خانه برون آمدن هست، نه ورودی و خرج ديگری دارد و نه اصلآ نياز به لباس بيرون پوشيدن. بزرگترين حسن اين قهوه خانه هم در اين است که چون در آن از پليس و کيفر خبری نيست و هيچکس هم قادر به شناخت هويت و نيت واقعی کسی نيست، می شود که در پشت يک نام قلابی پنهان شد و هر کسی را ترور شخصيت کرد و به هر کسی تهمت و بهتان بست. از اينسوی هم چون در اين دنيای دروغين از شيخ و ملا و بسيجی و سعيد مرتضوی خبری نيست، می شود که در آن رستم پيلتن و آرش کمانگير و ميهن پرست درجه يک شد، بی اينکه در دنيای حقيقی به رژيم ملا ها از گل بالا تر گفت. می شود حتی کمونيست و راست افراطی سرنگونی طلب شد، اما در جهان حقيقت با رژيم ملا ها معامله و دوستی داشت

آنچه آوردم، برای رسيدن به اين واقعيت تلخ است که پيشرفت سريع و سرسام آور صنعت ارتباط ماهواره ای در دو دهه گذشته، اگر برای هر ملتی سعادت آورده باشد، بی هيچ ترديدی برای ما جز سستی و رخوت و بی عملی به همراه نياورده است، بويژه برای اپوزيسيون اين رژيم. اگر ديگر ملتها از اين وسايل برای انجام کار و فعاليت در دنيای حقيقی فقط بعنوان وسيله استفاده می کنند، اين وسايل اما برای ما هدف صرف شده است. به ديگر سخن، اگر اپوزيسيون ديگر کشور ها از اين کانالهای ارتباطی مدرن برای ايجاد ارتباط برای عمل مشترک در جهان حقيقی سود می برند، ما حتی در جهان حقيقت هم صرفآ برای وبلاگ و چت روم خودمان تبليغ می کنيم. بی اينکه اين استفاده از کانالهای ماهواره ای به عمل مشترکی در دنيای واقعی منجر گردد

برای مثال وفتی در دنيای دروغين پالتاک بازار اتاقی پر مشتری می گردد، صاحب آن و بعضی ديگر به اين اشتباه می افتند که گويا خط مشی و يا ايدئولژی گردانندگان آن اطاق مجازی در جهان ملموسات نيز طرفداران فراوانی دارد. در حاليکه چنانچه تزبينانه اين استقبال را بررسی کنيد، به تکست ها و صحبتها دقيق شويد، به اين حقيقت نازيبا خواهيد رسيد که بيش از نيمی از شرکت گنندگان برای شوخی و تفريح، در مواردی برای تهمت زدن و آزار و اذيت ديگران بدان روم آمده اند. با نگاهی دقيق، اين حقيفت هم بر شما آشکار خواهد شد که حتی نود درصد از موافقان هم طرفداريشان فقط در همان جهان مجازی اينترنت خلاصه می شود. برای اينکه بی ارزش بودن امر وبلاگ نويسی هم مثلآ در راه مبارزه با رژيم روشنتر شود، توجه کنيد که فلان آقای محترمی که فقط برای ملا حسنی و احمدی نژاد جوک می سازد و اين مسخره بازی ها را در سايت خود منتشر می سازد، استقبال مردم اکثرآ تفريح طلب و لوده از اين مسخره بازی ها را به حساب متفکر بودن خود می گذارد، و ای بسا حقانيت و مبارز سياسی بودن خود. در حاليکه آن دسته از مردم که در ايران له شده اند، حتی نان شب هم ندارند، چه رسد امکان دسترسی به اينترنت

طبق بررسی های مختلف سازمانهای گوناگون تحقيقاتی و ضد جاسوسی، حتی گروه عقبمانده و غارنشين جنايتکاری چون اعضای القاعده نيز از اين کانالهای ارتباطی برای جذب نيرو برای استفاده از آنان در عمليات جنايتکارانه در دنيای حقيقی سود می جويند. بنا بر اين، چنانچه ادعا کنيم که ما تنها مردمی در جهان هستيم که از اين وسايل نه تنها در راه دستيابی به اهدافمان استفاده نمی کنيم، بلکه اين تکنيک های نو ما را بکلی از حرکتی عملی باز داشته، بيجا نگفته ايم. ما در سالهای پس از سقوط ميهنمان، بويژه در دهساله گذشته که بازار اينترنت، تلويزيونهای ماهواره ای و بتازگی هم بازار وبلاگ نويسی پررونق گشته، بگونه ای همگی در خلاء و دنيای مجازی زندگی می کنيم. شاهده زنده اينکه، ما هر چه جلوتر رفته ايم خنثی تر گشته ايم. ايرانيان که در حال حاظر در دنيای اينترنت از هر ملت ديگری بيشتر سهم دارند، در دنيای حقيقی اما خنثی ترين ملت هستند. حضوربالا در اينترنت، فی النسفه به معنای مبارز و آزاديخواه بودن هيچ ملتی نيست. اينترنت می تواند به تسهيل مبارزه کمک کند، اما برای مبارزه در راه آزادی حتمآ نيازی به اينترنت نيست. حتی دو درصد از مردم نپال هم که همين امسال تحول شگرف سياسی را صورت دادند، به اينترنت دسترسی ندارند. بيش و کم ، چنين بودند مردم گرجستان و اوکراين و يوگسلاوی سابق

نگارنده که آرزو می کنم ايکاش رژيم تمامی سايتهای خبری را مسدود سازد و تلويزيونهای لوس آنجلسی هم در ايران اصلآ قابل تماشا نباشند. ترديد نکنيد که اين به نفع مردم ما خواهد بود. گرچه سايتهای پر محتوايی هم وجود دارد، بعضی از تلويزيونها هم برنامه های مفيد دارند، ليکن با اطمينان می توان گفت که سهم اينها در ميان اين حجم بزرگ از هجويات، حتی پنج درصد هم نيست. تازه، آن پنج درصد هم هيچ هماهنگی با هم ندارند و هر کدام ساز خود می زنند. بقيه جز گدايی، صرفنظر از فحاشی و تهمت به همديگر، هر يک با هزار راهی که نشان می دهند، فقط و فقط موجبات گيجی و سرگردانی بيشتر ملت وامانده ما را فراهم می سازند. اصلآ اينکه رژيم سايتهای خبری را مسدود ساخته و بر روی تلويزيونها و راديو های لوس آنجلسی پارازيت انداخته، بر خلاف تصور بعضی، نه از درايت که از نهايت سفاهت مسئولان آن ناشی می شود

اگر رژيم شعور داشت، نه تنها نبايد ديشها را جمع آوری می کرد، نه تنها نبايد دستگاههای پارازيت براه می انداخت، بلکه بايد خود يک ديش و کامپيوتر رايگان در اختيار هر ايرانی قرار می داد، که ضمن گيج ساختن ملت، آنها را در پای کامپيوتر خود زندانی سازد. احمد باطبی فقط يک فرد بود، اما در خيابان. ديديم که يک عکس او در ميدان مبارزه چگونه جهان را تکان داد. و يا چند جوان غيرتمندی که همين چند روز پيش در دانشگاه امير کبير با به آتش کشيدن عکس احمدی نژاد، جهان را متوجه وضعيت مردم بجان آمده ايران ساختند. مبارزه سياسی که امری انتزاعی و صرفآ حسی نيست، برای دستيابی به آزادی بايد به ميدان آمد. ارزش هر يک مبارز در دنيای حقيقی، از ارزش چند ده ميليون مبارز وبلاگی و پالتاکی بيشتر است. ايران هرگز با به به و چه چه در اينترنت، با امضای پتيشن (طومار) و حتی با انشاء نويسی های افرادی چون من آزادشدنی نيست. تکليف اين نظام را فقط در خيابانها می توان روشن ساخت. اگر در همين خارج صد نفر، فقط و فقط يکصد نفر نه بيشتر، بيست روز درخيابان حاظر شوند و مثلآ به دولت روسيه اعتراض کنند، که چرا با چپاول هستی ايران از اين رژيم تروريستی دفاع می کند، خواهيد ديد که چگونه آن دولت مجبور خواهد شد که در سياست خود تجديد نظر به عمل آورد

فرجام سخن اينکه، اين گريه ها و آه و ناله ها که امروز می شنويم نود درصد انحرافی و ظاهر سازی است، آن چند در صدی هم که از سر صداقت آه از نهادشان بر آمده، سوز و گدازشان گر چه ستودنی، اما در راه آزادی ايران متاسفانه ديناری ارزش ندارد. آنچه به ادعای نويسنده مبنی بر ظاهری بودن اين اعمال بر می گردد، بی هيچ لاپوشانی بايد فاش گفت که در اين سالهای نکبت و تباهی ايران، اکثريت ايرانيان نشان دادند که نه تنها در برابر ميهن خود هيچ احساس مسئوليتی ندارند، بلکه حتی پشيزی برای شرافت ملی خود هم ارزش قائل نيستند که مستقيمآ به خودشان برمی گردد و لکه دار شدن آن نام خودشان را هم به ننگ آلوده می سازد. تجار ايرانی در خارج که بالاترين سرمايه داران خارجی در غرب هستند، حاظر نيستند که حتی ده دلار هم خرج آزادی ميهن ومردمشان سازند

همه ی ايرانيان بنوعی در دنيای شعر می زيند. پنداری که جهان حقيقی هم امری خيال انگيز و رويايی است. برای همين هم هست در حالی خود را روشنفکر ترين و مترقی ترين مردم روی زمين می پندارند که در جهان پيدا و ملموس پسمانده ترين و قرون وسطايی ترين نظام عالم در کشورشان مستقر است. نظامی که هم امروز برای نه زن و دو مرد حکم سنگسار صادر نموده و اين يازده انسان ايرانی در انتظار سنگهای اهدايی هم ميهنان روشنفکر خود هستند. دنيای سياسيون ما حتی به مراتب از دنيای مردم عادی فاجعه بار تر است. آنان اصلآ کاری به حقايق جهان پيدا ندارند. سياسی های ايران فقط بدنبال بهشت هستند. با همين نگرش شعری به مقوله سياست هم چون در بيست و هشت سال گذشته به چيزی جز يک بهشت خيال انگيز رضايت ندادند و هنوز هم نمی دهند، ديگر از ايران اصلآ چيزی باقی نماند. آنان اما هنوز هم در رويا و غرور کاذب، مضحک اينکه خود نمی دانند که اصلآ همين خود بزرگ پنداری را هم مديون نظام پيشين هستند، نظامی که آنرا طوطی وار و از سر عادت هنوز هم نظامی عقبمانده می خوانند. اينان نمی دانند که بيست و هشت سال يعنی دو نسل. اين نابخردی و عناد طولانی باعث شد که ايرانی اصلآ فراموش کند که تا سال پنجاه و هفت از چه اعتبار و شرافت و احترامی در جهان برخوردار بوده

لجبازی و نپذيرفتن خطای فتنه ی شوم پنجاه و هفت کار را بجايی رسانده که در زمينه فرهنگ سياسی امروز به آنچنان فلاکتی رسيديم که ديگر در ايران ملا هايی چون خاتمی و کديور و يا مسعود ده نمکی ها و انبار لويی ها روشنفکر محسوب می شوند، نه عباس خلعتبری ها و دکتر عاملی تهرانی ها و منوچهر گنجی ها و دکتر اقبال ها. اين است حقيقت امروز ايران. اينان هنوز در ديروز هستند. چون اکثرآ در خارج زندگی می کنند، نا خودآگاه تصور می کنند که ايران بلحاظ سياست و اقتصاد و فرهنگ همان نظام شاهنشاهی سابق است. همان رويای ديروز هم هست که باعث شده که نظامی همچون نظام کشور های دانمارک و سوئد و هلند را که تمامی اسباب آنرا هم داريم، هنوز هم موروثی و عقبمانده دانند. ديگر ايرانيان عادی سياسی هم که مشغول جنگهای نعمتی حيدری، پرونده سازی و در کار تهمت و فحاشی به يکديگر

اين است حقايق موجود. اما حيرتا که چنين مردمی خود را از اعراب بالا تر تصور می کنند! آنان که از عرب خوانده شدن خشمگين شده اند، لطفآ توجه کنند که داشتيم داشتيم و بوديم بوديم يعنی چيز هايی مربوط به گذشته که به تاريخ پيوسته. از امروز سخن گوييم که عرب نمی خواهد ايرانی خوانده شود. اينک ايرانی خواندن عرب برای وی بالا ترين توهين است. البته حق هم دارند. آنان که خود را فرا تر از اعراب تصور می کنند، خوب است که کمی بخود آمده، از خواب گران بر خيزند، بی نخوت و غرور بی جا از خود بپرسند که آيا هيچ ملت عربی چون ما امروزه در جهان اين اندازه رسوا و بی آبرو است؟ آيا هيچ ملتی عرب، اينچنين نظامی عقبمانده و جنايتکار در کشور خود دارد؟ از خود بپرسند در کدامين کشور عرب جوانان کليه می فروشند؟ بيانديشند آيا ايرانی ها دختر های عرب را در بازار می خرند يا برعکس؟ و هزاران سئوال ديگر در مقام قياس

اصلآ بحث عرب و عجم در وضعيت فعلی ما بحثی بيجا است. اين رژيم نه تنها شباهتی به هيچ رژيم عربی ندارد، نه تنها از تمامی آنها پسمانده تر است، که مورد نفرت تمامی ملل عرب هم هست. به جز جيره خواران، که رژيم دوستی ظاهری آنان را با پول ملت ايران خريداری کرده، اصلآ هيچ عربی چشم ديدن ملا های رافضی ايران را ندارد. حتی آن اعراب مواجب بگير از ايران هم در دل از اين رژيم نفرت دارند. مگر احمدی نژاد و خامنه ای و مصباح و جنتی و سعيد مرتضوی از کشور های عربی به ايران صادر شده اند که ما يقه ی اعراب را گرفته ايم. عرب مذهبی است. تنها هويت عرب واقعی هم همان مسلمانی او است. قوانين اسلامی هم در جهان امروزی يعنی بربريت. امروزه هر عربی دست به کثيف ترين و سبعانه ترين جنايت هم که زند فقط از سر اعتقاد به جهالت است، نه خيانت

کسی که بمب بخود می بنند و خويشتن را منفجر می کنند که نمی تواند خائن و يا وطن فروش باشد. هيچ وطن فروشی جان خود را نفروخته و هيچ خائنی در راه خيانت، تا پای نثار جان پيش نمی رود. جان آدمی بهايی دارد که پرداختنی نيست و هيچ کس هم آنرا نمی فروشد. اين اعمال گر چه جنايتکارانه و از سر نادانی است، در بطن خود اما نوعی اخلاص و صداقت دارد. اما جنس جهالت ما با اعراب تفاوت دارد. نادانی ما از نا آگاهی صرف ناشی نمی شود. جهالت ايرانی از بد آگاهی است. بد آموزی که نام اصلی آن لمپنيسم است. حتی بی شعور ترين و جانی ترين عرب هم مانند ايرانی اينچنين هموطن خود را ترور شخصيت نمی کند که ما می کنيم. شما حتی هيچ عضو القاعده و طالبان را هم نخواهيد يافت که به دليل مخالفت سياسی برای عرب و يا طالبان ديگری پرونده ی ناموسی بسازد. اينگونه اعمال ننگين از محصولات ناب لمپنيسم ايرانی است

فقط هم خاص و شيوه ی رژيم نيست. اين نوع از لمپنيسم پديده ای شرم آور است که امروزه در جامعه ی درون و برون ايرانی همه گير شده. پديده ای ضد انسانی و غير اخلاقی که اول بار توده ای ها آنرا از کی بی جی آموخته و به صحنه سياست ايران آوردند. با همان لمپنيسم دورغزنی و بهتان و پرونده سازی هم نظام پيشين را ساقط کردند. پس از استقرار اين نظام، آن لمپنيسم با هم آميزی با لمپنيسم آخوندی، رواج دروغ و دغل در جامعه و مخلوط شدن با بد آموزی های فرهنگی عنصر ايرانی امروزه به کمال رسيده. تا جائيکه حال هرکس با ديگری مخالفت کند، از هستی و شرف و آبرو ساقط می شود، بويژه در صحنه ی بی در و پيکر و فاقد پليس وکيفر اينترنت. اعمالی ننگين که اعراب اصلآ از آن اطلاعی ندارند. پس اينکه ما خود را از آنان برتر شماريم، يک خود فريبی بيش نيست. ايکاش ما هم مانند بعضی از اعراب جاهل بوديم، اما تا اين اندازه از لمپنيسم و فقدان معنويت و اخلاق در عذاب نبوديم. لمپنيسم خيلی زشت تر و غير انسانی تر از نا آگاهی است. نا آگاه، خود از زشتی عمل خويش آگاهی ندارد. لمپن اما دانسته دست به کثيف ترين اعمال زده و از ارتکاب به اعمال ننگين هم بخود می بالد. اين اعمال را فقط در نزد ما می توان ديد، نه اعراب بيچاره. زيرا بيشتر ايرانيان دست و زبان آلودن به اين کثيف ترين کثافات اخلاقی را از باهوش بودن و زرنگی و درايت ايرانی می دانند

لطفآ از تونلهای قديمی تاريخ خارج شده، از سه هزار سال پيش به اکنون باز گرديم، شعر خوانی را هم رها کنيم، تا متوجه شويم که کجا ايستاده ايم. ايران است که امروز مظهر ننگ و بد نامی در جهان است، نه هيچ کشور عرب. از اينکه ما راعرب بخوانند آزرده نگرديم. از اين شرم کنيم که در کشورمان نظامی داريم که به تنهايی تبلور عينی تمامی پليدی ها و پسماندگيهای بشری است. ما اما از روی همان خود روشنفکر پنداری و نخوت بيجای ايرانی، نه می پذيريم که خودمان هم در ايجاد اين وضع مسئوليت داشتيم و نه حاظر به دست برداشتن از اين لاقيدی هستيم. ايران برباد است و ما همچنان دلخوش به تاريخ خودی که روزی چنين بوديم و چنان. درست است، ما در حال حاظر عرب نيستيم، اما بی شک از بيخ عربيم. تا آن اندازه که دخترانمان به اعراب فروخته می شوند، ما اما از سر خيره گی همچنان خود را اعراب برتر می شماريم ! ... 1

شنبه 25 آذر 1385

www.hezbemihan.org

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker