حزب ميهن
امير سپهر
الجمهورية العربية الايرانيه ؟
ايکاش عرب بوديم، اما از بيخ عرب نبوديم
گويا در مسابقات آسيايی بهنگام دادن مدال به حسين رضا زاده، نام جمهوری اسلامی از بلند گوی يک استاديوم بعنوان يک کشور عربی آورده شده. پيش از آنهم در مراسم افتتاحيه اين بازيها، نام چند متفکر ايرانی را هم با افزودن يک (ال) در جلو اسمشان، يعنی به الرازی و الخيام و الابو علی سينا و البيرونی مبدل ساختن، عرب معرفی کرده اند. جدای از اين عمل مسخره آن شيخ نشين که فقط با اينکار، خود را در نظر دستکم اهل مطالعه و تاريخ بی آبرو ساخته، اين ال بازی آن نيمچه مملکت العربی در جامعه مدهوش ما نيز موجی پديده آورده. اين جعل نام باعث شده که باز بسياری بيادشان آيد که عرب نيستند. باز بازار پتيشن امضا کردن (طومار) بار ديگر سکه شده. وبلاگها پر از مقالات بوديم بوديم و داشتيم داشتيم است. راديو ها کارشان پر رونق گشته. تلويزيونهای لوس آنجلسی پر بيننده شده است و تاريخ دانها کارشان سکه، با بحث های نوستالژيک تاريخی
طبق معمول، باز صحبت از اين است که بله، ما فرزندان کوروش و داريوش هستيم، و مثلآ ما دو هزار و پانصد سال پيش در سمنان کارخانه کوکا کولا داشتيم، در ممقان کار خانه شير پاستوريزه و در دامغان کارخانه کالباس و سوسيس و از اين دست مباحث بی سر و ته و مضحک. مسخره بازی که اما چون ما ايرانيان دست جمعی بدينکار می پردازيم، قباحت و مضحک بودن آن به نظر خودمان نمی آيد. در مقياس فردی، اگر مثلآ کسی با هر کدام از ما با افعال ماضی سخن گويد و مرتبآ از بودم و بودم و داشتم و داشتم دم زند، اگر بر رويش نياورده و به ريشش نخنديم، بی شک در دل خود به سفاهت و خود بزرگ بينيش خواهيم خنديد و وی را دروغگو و يا در بهترين حالت انسانی عقده ای خواهيم دانست
در اين ميان می شود خوب حدس زد که پالتاک از همه جا پر رونق تر شده باشد. چرا که اين دنيای مجازی که ايرانيان اصولآ از آن بصورت قهوه خانه استفاده می کنند، بقول معروف دم دستی ترين وسيله است برای عقده گشايی و عرض اندام. قهوه خانه ای هميشه پر رونق که برای رفتن بدانجا نه نيازی به از خانه برون آمدن هست، نه ورودی و خرج ديگری دارد و نه اصلآ نياز به لباس بيرون پوشيدن. بزرگترين حسن اين قهوه خانه هم در اين است که چون در آن از پليس و کيفر خبری نيست و هيچکس هم قادر به شناخت هويت و نيت واقعی کسی نيست، می شود که در پشت يک نام قلابی پنهان شد و هر کسی را ترور شخصيت کرد و به هر کسی تهمت و بهتان بست. از اينسوی هم چون در اين دنيای دروغين از شيخ و ملا و بسيجی و سعيد مرتضوی خبری نيست، می شود که در آن رستم پيلتن و آرش کمانگير و ميهن پرست درجه يک شد، بی اينکه در دنيای حقيقی به رژيم ملا ها از گل بالا تر گفت. می شود حتی کمونيست و راست افراطی سرنگونی طلب شد، اما در جهان حقيقت با رژيم ملا ها معامله و دوستی داشت
آنچه آوردم، برای رسيدن به اين واقعيت تلخ است که پيشرفت سريع و سرسام آور صنعت ارتباط ماهواره ای در دو دهه گذشته، اگر برای هر ملتی سعادت آورده باشد، بی هيچ ترديدی برای ما جز سستی و رخوت و بی عملی به همراه نياورده است، بويژه برای اپوزيسيون اين رژيم. اگر ديگر ملتها از اين وسايل برای انجام کار و فعاليت در دنيای حقيقی فقط بعنوان وسيله استفاده می کنند، اين وسايل اما برای ما هدف صرف شده است. به ديگر سخن، اگر اپوزيسيون ديگر کشور ها از اين کانالهای ارتباطی مدرن برای ايجاد ارتباط برای عمل مشترک در جهان حقيقی سود می برند، ما حتی در جهان حقيقت هم صرفآ برای وبلاگ و چت روم خودمان تبليغ می کنيم. بی اينکه اين استفاده از کانالهای ماهواره ای به عمل مشترکی در دنيای واقعی منجر گردد
برای مثال وفتی در دنيای دروغين پالتاک بازار اتاقی پر مشتری می گردد، صاحب آن و بعضی ديگر به اين اشتباه می افتند که گويا خط مشی و يا ايدئولژی گردانندگان آن اطاق مجازی در جهان ملموسات نيز طرفداران فراوانی دارد. در حاليکه چنانچه تزبينانه اين استقبال را بررسی کنيد، به تکست ها و صحبتها دقيق شويد، به اين حقيقت نازيبا خواهيد رسيد که بيش از نيمی از شرکت گنندگان برای شوخی و تفريح، در مواردی برای تهمت زدن و آزار و اذيت ديگران بدان روم آمده اند. با نگاهی دقيق، اين حقيفت هم بر شما آشکار خواهد شد که حتی نود درصد از موافقان هم طرفداريشان فقط در همان جهان مجازی اينترنت خلاصه می شود. برای اينکه بی ارزش بودن امر وبلاگ نويسی هم مثلآ در راه مبارزه با رژيم روشنتر شود، توجه کنيد که فلان آقای محترمی که فقط برای ملا حسنی و احمدی نژاد جوک می سازد و اين مسخره بازی ها را در سايت خود منتشر می سازد، استقبال مردم اکثرآ تفريح طلب و لوده از اين مسخره بازی ها را به حساب متفکر بودن خود می گذارد، و ای بسا حقانيت و مبارز سياسی بودن خود. در حاليکه آن دسته از مردم که در ايران له شده اند، حتی نان شب هم ندارند، چه رسد امکان دسترسی به اينترنت
طبق بررسی های مختلف سازمانهای گوناگون تحقيقاتی و ضد جاسوسی، حتی گروه عقبمانده و غارنشين جنايتکاری چون اعضای القاعده نيز از اين کانالهای ارتباطی برای جذب نيرو برای استفاده از آنان در عمليات جنايتکارانه در دنيای حقيقی سود می جويند. بنا بر اين، چنانچه ادعا کنيم که ما تنها مردمی در جهان هستيم که از اين وسايل نه تنها در راه دستيابی به اهدافمان استفاده نمی کنيم، بلکه اين تکنيک های نو ما را بکلی از حرکتی عملی باز داشته، بيجا نگفته ايم. ما در سالهای پس از سقوط ميهنمان، بويژه در دهساله گذشته که بازار اينترنت، تلويزيونهای ماهواره ای و بتازگی هم بازار وبلاگ نويسی پررونق گشته، بگونه ای همگی در خلاء و دنيای مجازی زندگی می کنيم. شاهده زنده اينکه، ما هر چه جلوتر رفته ايم خنثی تر گشته ايم. ايرانيان که در حال حاظر در دنيای اينترنت از هر ملت ديگری بيشتر سهم دارند، در دنيای حقيقی اما خنثی ترين ملت هستند. حضوربالا در اينترنت، فی النسفه به معنای مبارز و آزاديخواه بودن هيچ ملتی نيست. اينترنت می تواند به تسهيل مبارزه کمک کند، اما برای مبارزه در راه آزادی حتمآ نيازی به اينترنت نيست. حتی دو درصد از مردم نپال هم که همين امسال تحول شگرف سياسی را صورت دادند، به اينترنت دسترسی ندارند. بيش و کم ، چنين بودند مردم گرجستان و اوکراين و يوگسلاوی سابق
نگارنده که آرزو می کنم ايکاش رژيم تمامی سايتهای خبری را مسدود سازد و تلويزيونهای لوس آنجلسی هم در ايران اصلآ قابل تماشا نباشند. ترديد نکنيد که اين به نفع مردم ما خواهد بود. گرچه سايتهای پر محتوايی هم وجود دارد، بعضی از تلويزيونها هم برنامه های مفيد دارند، ليکن با اطمينان می توان گفت که سهم اينها در ميان اين حجم بزرگ از هجويات، حتی پنج درصد هم نيست. تازه، آن پنج درصد هم هيچ هماهنگی با هم ندارند و هر کدام ساز خود می زنند. بقيه جز گدايی، صرفنظر از فحاشی و تهمت به همديگر، هر يک با هزار راهی که نشان می دهند، فقط و فقط موجبات گيجی و سرگردانی بيشتر ملت وامانده ما را فراهم می سازند. اصلآ اينکه رژيم سايتهای خبری را مسدود ساخته و بر روی تلويزيونها و راديو های لوس آنجلسی پارازيت انداخته، بر خلاف تصور بعضی، نه از درايت که از نهايت سفاهت مسئولان آن ناشی می شود
اگر رژيم شعور داشت، نه تنها نبايد ديشها را جمع آوری می کرد، نه تنها نبايد دستگاههای پارازيت براه می انداخت، بلکه بايد خود يک ديش و کامپيوتر رايگان در اختيار هر ايرانی قرار می داد، که ضمن گيج ساختن ملت، آنها را در پای کامپيوتر خود زندانی سازد. احمد باطبی فقط يک فرد بود، اما در خيابان. ديديم که يک عکس او در ميدان مبارزه چگونه جهان را تکان داد. و يا چند جوان غيرتمندی که همين چند روز پيش در دانشگاه امير کبير با به آتش کشيدن عکس احمدی نژاد، جهان را متوجه وضعيت مردم بجان آمده ايران ساختند. مبارزه سياسی که امری انتزاعی و صرفآ حسی نيست، برای دستيابی به آزادی بايد به ميدان آمد. ارزش هر يک مبارز در دنيای حقيقی، از ارزش چند ده ميليون مبارز وبلاگی و پالتاکی بيشتر است. ايران هرگز با به به و چه چه در اينترنت، با امضای پتيشن (طومار) و حتی با انشاء نويسی های افرادی چون من آزادشدنی نيست. تکليف اين نظام را فقط در خيابانها می توان روشن ساخت. اگر در همين خارج صد نفر، فقط و فقط يکصد نفر نه بيشتر، بيست روز درخيابان حاظر شوند و مثلآ به دولت روسيه اعتراض کنند، که چرا با چپاول هستی ايران از اين رژيم تروريستی دفاع می کند، خواهيد ديد که چگونه آن دولت مجبور خواهد شد که در سياست خود تجديد نظر به عمل آورد
فرجام سخن اينکه، اين گريه ها و آه و ناله ها که امروز می شنويم نود درصد انحرافی و ظاهر سازی است، آن چند در صدی هم که از سر صداقت آه از نهادشان بر آمده، سوز و گدازشان گر چه ستودنی، اما در راه آزادی ايران متاسفانه ديناری ارزش ندارد. آنچه به ادعای نويسنده مبنی بر ظاهری بودن اين اعمال بر می گردد، بی هيچ لاپوشانی بايد فاش گفت که در اين سالهای نکبت و تباهی ايران، اکثريت ايرانيان نشان دادند که نه تنها در برابر ميهن خود هيچ احساس مسئوليتی ندارند، بلکه حتی پشيزی برای شرافت ملی خود هم ارزش قائل نيستند که مستقيمآ به خودشان برمی گردد و لکه دار شدن آن نام خودشان را هم به ننگ آلوده می سازد. تجار ايرانی در خارج که بالاترين سرمايه داران خارجی در غرب هستند، حاظر نيستند که حتی ده دلار هم خرج آزادی ميهن ومردمشان سازند
همه ی ايرانيان بنوعی در دنيای شعر می زيند. پنداری که جهان حقيقی هم امری خيال انگيز و رويايی است. برای همين هم هست در حالی خود را روشنفکر ترين و مترقی ترين مردم روی زمين می پندارند که در جهان پيدا و ملموس پسمانده ترين و قرون وسطايی ترين نظام عالم در کشورشان مستقر است. نظامی که هم امروز برای نه زن و دو مرد حکم سنگسار صادر نموده و اين يازده انسان ايرانی در انتظار سنگهای اهدايی هم ميهنان روشنفکر خود هستند. دنيای سياسيون ما حتی به مراتب از دنيای مردم عادی فاجعه بار تر است. آنان اصلآ کاری به حقايق جهان پيدا ندارند. سياسی های ايران فقط بدنبال بهشت هستند. با همين نگرش شعری به مقوله سياست هم چون در بيست و هشت سال گذشته به چيزی جز يک بهشت خيال انگيز رضايت ندادند و هنوز هم نمی دهند، ديگر از ايران اصلآ چيزی باقی نماند. آنان اما هنوز هم در رويا و غرور کاذب، مضحک اينکه خود نمی دانند که اصلآ همين خود بزرگ پنداری را هم مديون نظام پيشين هستند، نظامی که آنرا طوطی وار و از سر عادت هنوز هم نظامی عقبمانده می خوانند. اينان نمی دانند که بيست و هشت سال يعنی دو نسل. اين نابخردی و عناد طولانی باعث شد که ايرانی اصلآ فراموش کند که تا سال پنجاه و هفت از چه اعتبار و شرافت و احترامی در جهان برخوردار بوده
لجبازی و نپذيرفتن خطای فتنه ی شوم پنجاه و هفت کار را بجايی رسانده که در زمينه فرهنگ سياسی امروز به آنچنان فلاکتی رسيديم که ديگر در ايران ملا هايی چون خاتمی و کديور و يا مسعود ده نمکی ها و انبار لويی ها روشنفکر محسوب می شوند، نه عباس خلعتبری ها و دکتر عاملی تهرانی ها و منوچهر گنجی ها و دکتر اقبال ها. اين است حقيقت امروز ايران. اينان هنوز در ديروز هستند. چون اکثرآ در خارج زندگی می کنند، نا خودآگاه تصور می کنند که ايران بلحاظ سياست و اقتصاد و فرهنگ همان نظام شاهنشاهی سابق است. همان رويای ديروز هم هست که باعث شده که نظامی همچون نظام کشور های دانمارک و سوئد و هلند را که تمامی اسباب آنرا هم داريم، هنوز هم موروثی و عقبمانده دانند. ديگر ايرانيان عادی سياسی هم که مشغول جنگهای نعمتی حيدری، پرونده سازی و در کار تهمت و فحاشی به يکديگر
اين است حقايق موجود. اما حيرتا که چنين مردمی خود را از اعراب بالا تر تصور می کنند! آنان که از عرب خوانده شدن خشمگين شده اند، لطفآ توجه کنند که داشتيم داشتيم و بوديم بوديم يعنی چيز هايی مربوط به گذشته که به تاريخ پيوسته. از امروز سخن گوييم که عرب نمی خواهد ايرانی خوانده شود. اينک ايرانی خواندن عرب برای وی بالا ترين توهين است. البته حق هم دارند. آنان که خود را فرا تر از اعراب تصور می کنند، خوب است که کمی بخود آمده، از خواب گران بر خيزند، بی نخوت و غرور بی جا از خود بپرسند که آيا هيچ ملت عربی چون ما امروزه در جهان اين اندازه رسوا و بی آبرو است؟ آيا هيچ ملتی عرب، اينچنين نظامی عقبمانده و جنايتکار در کشور خود دارد؟ از خود بپرسند در کدامين کشور عرب جوانان کليه می فروشند؟ بيانديشند آيا ايرانی ها دختر های عرب را در بازار می خرند يا برعکس؟ و هزاران سئوال ديگر در مقام قياس
اصلآ بحث عرب و عجم در وضعيت فعلی ما بحثی بيجا است. اين رژيم نه تنها شباهتی به هيچ رژيم عربی ندارد، نه تنها از تمامی آنها پسمانده تر است، که مورد نفرت تمامی ملل عرب هم هست. به جز جيره خواران، که رژيم دوستی ظاهری آنان را با پول ملت ايران خريداری کرده، اصلآ هيچ عربی چشم ديدن ملا های رافضی ايران را ندارد. حتی آن اعراب مواجب بگير از ايران هم در دل از اين رژيم نفرت دارند. مگر احمدی نژاد و خامنه ای و مصباح و جنتی و سعيد مرتضوی از کشور های عربی به ايران صادر شده اند که ما يقه ی اعراب را گرفته ايم. عرب مذهبی است. تنها هويت عرب واقعی هم همان مسلمانی او است. قوانين اسلامی هم در جهان امروزی يعنی بربريت. امروزه هر عربی دست به کثيف ترين و سبعانه ترين جنايت هم که زند فقط از سر اعتقاد به جهالت است، نه خيانت
کسی که بمب بخود می بنند و خويشتن را منفجر می کنند که نمی تواند خائن و يا وطن فروش باشد. هيچ وطن فروشی جان خود را نفروخته و هيچ خائنی در راه خيانت، تا پای نثار جان پيش نمی رود. جان آدمی بهايی دارد که پرداختنی نيست و هيچ کس هم آنرا نمی فروشد. اين اعمال گر چه جنايتکارانه و از سر نادانی است، در بطن خود اما نوعی اخلاص و صداقت دارد. اما جنس جهالت ما با اعراب تفاوت دارد. نادانی ما از نا آگاهی صرف ناشی نمی شود. جهالت ايرانی از بد آگاهی است. بد آموزی که نام اصلی آن لمپنيسم است. حتی بی شعور ترين و جانی ترين عرب هم مانند ايرانی اينچنين هموطن خود را ترور شخصيت نمی کند که ما می کنيم. شما حتی هيچ عضو القاعده و طالبان را هم نخواهيد يافت که به دليل مخالفت سياسی برای عرب و يا طالبان ديگری پرونده ی ناموسی بسازد. اينگونه اعمال ننگين از محصولات ناب لمپنيسم ايرانی است
فقط هم خاص و شيوه ی رژيم نيست. اين نوع از لمپنيسم پديده ای شرم آور است که امروزه در جامعه ی درون و برون ايرانی همه گير شده. پديده ای ضد انسانی و غير اخلاقی که اول بار توده ای ها آنرا از کی بی جی آموخته و به صحنه سياست ايران آوردند. با همان لمپنيسم دورغزنی و بهتان و پرونده سازی هم نظام پيشين را ساقط کردند. پس از استقرار اين نظام، آن لمپنيسم با هم آميزی با لمپنيسم آخوندی، رواج دروغ و دغل در جامعه و مخلوط شدن با بد آموزی های فرهنگی عنصر ايرانی امروزه به کمال رسيده. تا جائيکه حال هرکس با ديگری مخالفت کند، از هستی و شرف و آبرو ساقط می شود، بويژه در صحنه ی بی در و پيکر و فاقد پليس وکيفر اينترنت. اعمالی ننگين که اعراب اصلآ از آن اطلاعی ندارند. پس اينکه ما خود را از آنان برتر شماريم، يک خود فريبی بيش نيست. ايکاش ما هم مانند بعضی از اعراب جاهل بوديم، اما تا اين اندازه از لمپنيسم و فقدان معنويت و اخلاق در عذاب نبوديم. لمپنيسم خيلی زشت تر و غير انسانی تر از نا آگاهی است. نا آگاه، خود از زشتی عمل خويش آگاهی ندارد. لمپن اما دانسته دست به کثيف ترين اعمال زده و از ارتکاب به اعمال ننگين هم بخود می بالد. اين اعمال را فقط در نزد ما می توان ديد، نه اعراب بيچاره. زيرا بيشتر ايرانيان دست و زبان آلودن به اين کثيف ترين کثافات اخلاقی را از باهوش بودن و زرنگی و درايت ايرانی می دانند
لطفآ از تونلهای قديمی تاريخ خارج شده، از سه هزار سال پيش به اکنون باز گرديم، شعر خوانی را هم رها کنيم، تا متوجه شويم که کجا ايستاده ايم. ايران است که امروز مظهر ننگ و بد نامی در جهان است، نه هيچ کشور عرب. از اينکه ما راعرب بخوانند آزرده نگرديم. از اين شرم کنيم که در کشورمان نظامی داريم که به تنهايی تبلور عينی تمامی پليدی ها و پسماندگيهای بشری است. ما اما از روی همان خود روشنفکر پنداری و نخوت بيجای ايرانی، نه می پذيريم که خودمان هم در ايجاد اين وضع مسئوليت داشتيم و نه حاظر به دست برداشتن از اين لاقيدی هستيم. ايران برباد است و ما همچنان دلخوش به تاريخ خودی که روزی چنين بوديم و چنان. درست است، ما در حال حاظر عرب نيستيم، اما بی شک از بيخ عربيم. تا آن اندازه که دخترانمان به اعراب فروخته می شوند، ما اما از سر خيره گی همچنان خود را اعراب برتر می شماريم ! ... 1
شنبه 25 آذر 1385