حزب ميهن
امير سپهر
ما و رژيمی های ديروز
اينان از جنس ما نيستند ! 1
ديروز يکی از تلويزيونهای لوس آنجلسی فيلم يکی از سخنرانی های آقای گنجی را در آمريکا نشان می داد، که نگارنده از راه اينترنت به تماشای آن نشستم. باز جناب گنجی بودند و همان حرفهای کليشه ای، که بله، اسلام تضادی با دموکراسی و يا بقول خودشان دوموکراسی! ندارد. آقای دکتر کديور و دکتر سروش و دکتر حجاريان و چند دکتر اسلامی ديگر مناديان اسلام راستين هستند. اينکه ما بايد همه ی متجاوزين و دزد ها و جانيان رژيم را ببخشيم و الی آخر. و هشدار و اخطار مکرر در مکرر به آمريکا که اگر جمهوری اسلامی را تحريم کنيد، فقط مردم ضرر خواهند کرد، و اگر هم مورد حمله ی نظامی قرار دهيد، دموکراسی در ايران از بين خواهد رفت و از اين دست استدلالهای آبکی. واژه آبکی را بدين علت آوردم که اساسآ دينی کردن بحث سکولاريسم در بهترين حالت، يعنی اگر از روی شيادی نباشد، بيانگر عدم آگاهی سخنگو از اين مقوله است
در مورد سرکوب مخالفان از سوی رژيم در صورت حمله خارجی هم، تو پنداری که در سايه ی جمهوری اسلامی امروز در ايران دهها حزب و جمعيت و صد ها نشريه ی مستقل و آزادی تجمع و تظاهرات ... وجود دارد، که اگر رژيم مورد حمله قرار گيرد، فعاليت همه ی آنها را ممنوع خواهد کرد.آنچه اما برای اينجانب از همه چيز شگفت انگيز تر بود لحن پرخاشگرانه آقای گنجی درارتباط با ما مخالفين بيرونی اين رژيم بود. و تاسفبار تر اينکه يک جناب دکتر هم که شخصآ از مخالفان بيرونی هستند، برای ايشان کف می زدند و تشويق بيشتر، که آقای گنجی با وقاحتی بيشتر به ما هستی باختگان اين بساط ايران کشی حمله کنند. چنان جوی بوجود آمده بود که گويا ما بايد از آقای گنجی و گنجی ها خجالت هم بکشيم، چه که ما اصلآ حتی صلاحيّت اپوزيسيون بودن را هم نداريم
باری، اينجا بی اينکه صرفآ آقای گنجی را مراد گيرم، بطور کلی بايد بنويسم نگارنده که به تحقيق و تجربه به اصلی تلخ رسيده ام، که آن اصل هم عدم اعتماد و دلبستگی به فرزندان اين انقلاب است، ولو دشمن خونی رژيم هم شده باشند. اينها خيلی شبيه رژيم هستند، حتی اگر کاملآ هم بدان پشت کرده باشند. بنده کم آگاه که در اينها هيچ صميميت و صداقتی نمی بينم. صدايشان حتی آنگاه که از آزادی هم سخن می گويند، گوشم را نمی نوازد. نثر کتبی و شفاهی اينها هيچ نشانی از زيبايی های زبان فارسی ندارد. گفتارشان در من نشاط و اميد بر نمی انگيزد. بد تر اينکه اصلآ اينها را از جنس خود حس نمی کنم. حتی قيافه ظاهری اين افراد هم با ما خيلی تفاوت دارد. از زاويه ديد نگارنده اينها ايرانيان متفاوت از ما هستند. گويی که ما دو ايران داشته باشيم و دو گونه ايرانی. بی شعار، بنده در ته قلبم همه ی هم ميهنانم را دوست می دارم، حتی مخالفان صد در صد فکری خود را. اما خوبترين اين رژيمی های ديروز هم برای اينجانب نه موجوداتی دلچسب هستند و نه حتی شبيه هم ميهنانی که من دوستشان می دارم
توجه داشته باشيم که فرهنگ اين رژيم به اندازه ای کثيف و منحط و واگير دار است که حتی زندانيان خود را هم آلود و بيمار می سازد. اين صد البته به منظور بی احترامی به زندانيان سياسی و دلاور ايران دوست نيست. مرادم اين است که چون گوهر اين رژيم از ميکربی ناشناخته است، قادر به هر عمل ضد انسانی حتی شستشوی کامل مغزی زندانيان است. امری که چند بار سابقه داشته. احسان طبری، کيانوری، شيرين عبادی، عزت الله سحابی و از جوانان هم مورد پيام فضلی نژاد را از ياد نبريم، که اين آخری در زندان دچار دگرديسی کامل شد و يا گرديد. بگونه ای که از مخالف جدی رژيم به جان نثار آن مبدل شد. او امروز دست راست قاضی مرتضوی برای بگير و ببند و شلاق زدن و زندانی کردن دگر انديشان داخلی است. پس، در برخورد با قزبانيان اين دستگاه جهنمی نيز نبايد احتياط را از دست داد
به هرروی، با احترام کامل به بنديان ميهنم، که حتی از درون زندان هم جانانه با رژيم نبرد می کنند، در مورد ياران ديروز سيستم گر چه سخت باور دارم که راه را بايد برای بريدگان باز گذارد، اما هزار بار سختر از آن معتقدم که نبايد زياده بدانان اعتماد کرد، چه رسد به اينکه از آنان در جهان سمبل آزادی ايران و قهرمان ساخت. حتی اگر يکی از اين قهرمانان هم توزرد از آب در آيد، اپوزيسيون اين رژيم در نزد افکار عمومی دنيا از اينهم بی اعتبار تر جلوه خواهد کرد. امری که بزرگترين پيروزی رژيم خواهد بود و خطايی غير قابل جبران برای اپوزيسيون
شخصآ البته درک نمی کنم اصلآ ما به چه دليل بايد بريدگان از رژيم را سمبل و فهرمان بحساب آريم. اينان اگر فداکاری هم کنند برای جبران اعمال ضد ملی خودشان است. در بهترين و صادقانه ترين حالت قصد دارند از اين رهگذر وجدان خود را آسوده سازند. ما به اين اشخاص بدهکاری نداريم که هيچ، اگر ببخشيمشان هم خيلی بزرگواری کرديم. آنها بايد از ما سپاسگزار باشند نه ما. قصد ندارم مسئله را شخصی کنم. کاری به تجار جلای وطن کرده ندارم، که اين بی وجدان ها وطنشان در حساب های بانکيشان است، ايران امروز را هم فقط برای عياشی های خوک صفتانه و يا دلالی دوست دارند، اينجا فقط همين را بياورم که اين انقلاب اهريمنی همه ی جوانی و هستيم را بباد داده
درد های جگرسوزی داشتم و دارم که اطمينان دارم در مورد خيلی از سياسيون مانند بنده هم صدق می کند. بنده از خود می پرسم اينجانب که حتی پيش از بر سر کار آمدن جمهوری اسلامی هم شديدآ دشمن آن بودم، در امجديه از اعضای آتی سپاه و بسيج چاقو و داغ و درفش خوردم، آخر چه بدهکاری به يک پاسدار ديروزی دارم. نگارنده چرا و به جرم کدامين خطای سهوی و يا عمدی خود بايد آقای گنجی را بر کول خود سوار کرده قهرمان قهرمان گويم. چون آقای گنجی شش سال بوسيله برادران همفکر ديروز خود در زندان نگاه داشته شده، همان برادرانی که جناب گنجی ها و سازگارا ها دست در دست آنها ايران و ايرانی را به نابودی کشيدند و باعث مرگ نزديک به يک ميليون ايرانی شدند!؟
اينجانب که بهترين سالهای زندگيم در غربت و بی کسی و فقر و ترس گذشت آخر چه بدهکاری به عناصر ديروز اين بساط شوم دارم که خود از مسببان اصلی همه ی اين دربدری ها و بيچارگی هايم هستند. نگارنده که پدر و مادرم از دوريم دق مرگ شدند و آرزوی حتی گريستن بر گورشان هم بر دلم مانده، آيا بايد به آقای موسوی خوئينی ها، منتصب شورای نگهبان شيخ احمد جنتی در مجلس روضه خوان ها قهرمان بگويم!؟ قصد مقايسه ندارم، اما آمديم اصلآ فردا هاشمی رفسنجانی و حسين الله کرم و سعيد مرتضوی را هم دستگير کرده و چند سالی به زندان بردند، آنها هم چند مقاله قاطی پاتی از درون زندان به بيرون فرستادند، تکليف بنده چيست؟ بايد آنان را هم قهرمان ملی خود بدانم، از سران اپوزيسيون بحسابشان آورده زير علمشان سينه زنم که حال ديگر از تجاوز به نواميس هموطنانم در زندانها دست برداشته اند!؟
اينها که آوردم چيزی نيست. دلتان را پيش خانواده هايی چون محمدی بگذاريد و بعد قهرمان سازی کنيد. محمدی ها فقط يک نمونه هستند. آنهم نمونه خوش شانس. اين خانواده زخم خورده ی بيدادگران رژيم ضد انسانی ملا ها دستکم اين خوش اقبالی را داشت که صدايش را به گوش جهانيان برساند. در ايران دهها هزار خانواده وجود دارد که اين رژيم از چهار پنج فرزند آنها يکی دو تن را مورد تجاوز قرار داده، خونش را کشيده و بعد به جوخه اعدام سپرده، فرزندان باقی مانده هم يکی آواره کمپ پناهندگی در پاکستان و هند است و آن ديگران هم ويلان در ترکيه و بوسنی و اندونزی و سريلانکا. يکی از والدين هم از جنون و يا گرسنگی جان سپرده و ديگری هم مجبور به گدايی است
جناب گنجی، ابتدا برای خود درخواست بخشش کنيد!
حاصل سخن اينکه، بنده نه تنها آفای گنجی را قهرمان ملی خود و سمبل آزادی خواهی در ميهنم نمی دانم، بلکه سخت هم از ايشان دلگيرم. البته نه به دليل اينکه بقول دکتر دوشوکی آقای گنجی بی قدرت از هم اکنون آپارتايد بوجود آورده اند. چه که ايشان جوان نوزده ساله طرفدار مشروطه را که سالها پس از فتنه پنجاه و هفت به دنيا آمده و اصلآ هيچ گناهی هم نکرده قابل بخشش نمی دانند، ليکن مسئولين بيست و هفت سال تجاوز و قتل غارت و چپاول که هم اينک هم بدين اعمال مشغولند را مستحق بخشش می داند. بی پرده بنويسم که اينجانب اگر آقای گنجی مانندی مشروطه خواه هم که بودند، باز حاظر به همکاری با ايشان نمی بودم، اصلآ همان به که ايشان عاقلانه خطشان را از ابتدا از اين طيف جدا کردند، زيرا که اگر هم می خواستند هم با شناختی که بنده دارم، در ميان مشروطه خواهان افراد زيادی را برای همکاری با خود نمی يافتند
دلگيری بنده از ايشان از مسئله ديگری است. از اينکه چرا حال که ميکرفونها برايشان باز شده ناجوانمردانه از آن سوء استفاده می کنند. بنده وقتی می شنوم که آقای گنجی از بخشيدن اين متجاوزان و دزدان و قاتلان و دروغگويان حقه باز سخن به ميان می آورند، بسيار آزرده می شوم. بويژه وقتی می گويد (ما اينها را می بخشيم) اين واژه "ما" ی ايشان مرا از هر چيز ديگری بيشتر آزرده می سازد. از خود سئوال می کنم که وی چگونه به خود حق می دهند که از سوی ميليونها خانواده جگرسوخته و خانه خراب ايرانی حرف زنند، ايشان اين حق را آخر از کجا آورده اند؟ هزار بار شکر خدا و خوشبختانه به دختران دلبند ايشان در زندان ها تجاوز به عنف که نشده. ايشان درد غريبی و بی کسی و از همه بد تر بيست و هفت سال توهين و تحقير در خارج را که نکشيده اند تا روزی ده بار از خجالت آب شوند و آرزوی مرگ کنند
صاحب اين قلم که به يک تن خويش گر چه از خشونت بيزارم، اعتقادی هم به انتقام ندارم، با اين وجود آنقدر از دست برادران آقای گنجی دربدری و مصيبت کشيده ام که نه تنها تا بحال اصلآ به فکر بخشيدن متجاوزين به جان و مال ناموس هم ميهنانم نيفتاده ام، که بلکه هنوز حتی در مرحله ی بخشيدن خود آقای گنجی و گنجی ها هم مانده ام. ترديد ندارم که ايرانيان بسياری همين احساس را دارند، بويژه آنان که گل آرزو و عمر عزيزانشان بدست برادران ديروز آقای گنجی پرپر شده. بنده که اعتقاد دارم گنجی ابتدا بايد برای خويشتن طلب بخشش کنند، باقی پيشکش! ... 1
br>