آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Monday, October 30, 2006

 

ما و رژيمی های ديروز

حزب ميهن
امير سپهر

ما و رژيمی های ديروز

اينان از جنس ما نيستند ! 1
ديروز يکی از تلويزيونهای لوس آنجلسی فيلم يکی از سخنرانی های آقای گنجی را در آمريکا نشان می داد، که نگارنده از راه اينترنت به تماشای آن نشستم. باز جناب گنجی بودند و همان حرفهای کليشه ای، که بله، اسلام تضادی با دموکراسی و يا بقول خودشان دوموکراسی! ندارد. آقای دکتر کديور و دکتر سروش و دکتر حجاريان و چند دکتر اسلامی ديگر مناديان اسلام راستين هستند. اينکه ما بايد همه ی متجاوزين و دزد ها و جانيان رژيم را ببخشيم و الی آخر. و هشدار و اخطار مکرر در مکرر به آمريکا که اگر جمهوری اسلامی را تحريم کنيد، فقط مردم ضرر خواهند کرد، و اگر هم مورد حمله ی نظامی قرار دهيد، دموکراسی در ايران از بين خواهد رفت و از اين دست استدلالهای آبکی. واژه آبکی را بدين علت آوردم که اساسآ دينی کردن بحث سکولاريسم در بهترين حالت، يعنی اگر از روی شيادی نباشد، بيانگر عدم آگاهی سخنگو از اين مقوله است

در مورد سرکوب مخالفان از سوی رژيم در صورت حمله خارجی هم، تو پنداری که در سايه ی جمهوری اسلامی امروز در ايران دهها حزب و جمعيت و صد ها نشريه ی مستقل و آزادی تجمع و تظاهرات ... وجود دارد، که اگر رژيم مورد حمله قرار گيرد، فعاليت همه ی آنها را ممنوع خواهد کرد.آنچه اما برای اينجانب از همه چيز شگفت انگيز تر بود لحن پرخاشگرانه آقای گنجی درارتباط با ما مخالفين بيرونی اين رژيم بود. و تاسفبار تر اينکه يک جناب دکتر هم که شخصآ از مخالفان بيرونی هستند، برای ايشان کف می زدند و تشويق بيشتر، که آقای گنجی با وقاحتی بيشتر به ما هستی باختگان اين بساط ايران کشی حمله کنند. چنان جوی بوجود آمده بود که گويا ما بايد از آقای گنجی و گنجی ها خجالت هم بکشيم، چه که ما اصلآ حتی صلاحيّت اپوزيسيون بودن را هم نداريم

باری، اينجا بی اينکه صرفآ آقای گنجی را مراد گيرم، بطور کلی بايد بنويسم نگارنده که به تحقيق و تجربه به اصلی تلخ رسيده ام، که آن اصل هم عدم اعتماد و دلبستگی به فرزندان اين انقلاب است، ولو دشمن خونی رژيم هم شده باشند. اينها خيلی شبيه رژيم هستند، حتی اگر کاملآ هم بدان پشت کرده باشند. بنده کم آگاه که در اينها هيچ صميميت و صداقتی نمی بينم. صدايشان حتی آنگاه که از آزادی هم سخن می گويند، گوشم را نمی نوازد. نثر کتبی و شفاهی اينها هيچ نشانی از زيبايی های زبان فارسی ندارد. گفتارشان در من نشاط و اميد بر نمی انگيزد. بد تر اينکه اصلآ اينها را از جنس خود حس نمی کنم. حتی قيافه ظاهری اين افراد هم با ما خيلی تفاوت دارد. از زاويه ديد نگارنده اينها ايرانيان متفاوت از ما هستند. گويی که ما دو ايران داشته باشيم و دو گونه ايرانی. بی شعار، بنده در ته قلبم همه ی هم ميهنانم را دوست می دارم، حتی مخالفان صد در صد فکری خود را. اما خوبترين اين رژيمی های ديروز هم برای اينجانب نه موجوداتی دلچسب هستند و نه حتی شبيه هم ميهنانی که من دوستشان می دارم

توجه داشته باشيم که فرهنگ اين رژيم به اندازه ای کثيف و منحط و واگير دار است که حتی زندانيان خود را هم آلود و بيمار می سازد. اين صد البته به منظور بی احترامی به زندانيان سياسی و دلاور ايران دوست نيست. مرادم اين است که چون گوهر اين رژيم از ميکربی ناشناخته است، قادر به هر عمل ضد انسانی حتی شستشوی کامل مغزی زندانيان است. امری که چند بار سابقه داشته. احسان طبری، کيانوری، شيرين عبادی، عزت الله سحابی و از جوانان هم مورد پيام فضلی نژاد را از ياد نبريم، که اين آخری در زندان دچار دگرديسی کامل شد و يا گرديد. بگونه ای که از مخالف جدی رژيم به جان نثار آن مبدل شد. او امروز دست راست قاضی مرتضوی برای بگير و ببند و شلاق زدن و زندانی کردن دگر انديشان داخلی است. پس، در برخورد با قزبانيان اين دستگاه جهنمی نيز نبايد احتياط را از دست داد

به هرروی، با احترام کامل به بنديان ميهنم، که حتی از درون زندان هم جانانه با رژيم نبرد می کنند، در مورد ياران ديروز سيستم گر چه سخت باور دارم که راه را بايد برای بريدگان باز گذارد، اما هزار بار سختر از آن معتقدم که نبايد زياده بدانان اعتماد کرد، چه رسد به اينکه از آنان در جهان سمبل آزادی ايران و قهرمان ساخت. حتی اگر يکی از اين قهرمانان هم توزرد از آب در آيد، اپوزيسيون اين رژيم در نزد افکار عمومی دنيا از اينهم بی اعتبار تر جلوه خواهد کرد. امری که بزرگترين پيروزی رژيم خواهد بود و خطايی غير قابل جبران برای اپوزيسيون

شخصآ البته درک نمی کنم اصلآ ما به چه دليل بايد بريدگان از رژيم را سمبل و فهرمان بحساب آريم. اينان اگر فداکاری هم کنند برای جبران اعمال ضد ملی خودشان است. در بهترين و صادقانه ترين حالت قصد دارند از اين رهگذر وجدان خود را آسوده سازند. ما به اين اشخاص بدهکاری نداريم که هيچ، اگر ببخشيمشان هم خيلی بزرگواری کرديم. آنها بايد از ما سپاسگزار باشند نه ما. قصد ندارم مسئله را شخصی کنم. کاری به تجار جلای وطن کرده ندارم، که اين بی وجدان ها وطنشان در حساب های بانکيشان است، ايران امروز را هم فقط برای عياشی های خوک صفتانه و يا دلالی دوست دارند، اينجا فقط همين را بياورم که اين انقلاب اهريمنی همه ی جوانی و هستيم را بباد داده

درد های جگرسوزی داشتم و دارم که اطمينان دارم در مورد خيلی از سياسيون مانند بنده هم صدق می کند. بنده از خود می پرسم اينجانب که حتی پيش از بر سر کار آمدن جمهوری اسلامی هم شديدآ دشمن آن بودم، در امجديه از اعضای آتی سپاه و بسيج چاقو و داغ و درفش خوردم، آخر چه بدهکاری به يک پاسدار ديروزی دارم. نگارنده چرا و به جرم کدامين خطای سهوی و يا عمدی خود بايد آقای گنجی را بر کول خود سوار کرده قهرمان قهرمان گويم. چون آقای گنجی شش سال بوسيله برادران همفکر ديروز خود در زندان نگاه داشته شده، همان برادرانی که جناب گنجی ها و سازگارا ها دست در دست آنها ايران و ايرانی را به نابودی کشيدند و باعث مرگ نزديک به يک ميليون ايرانی شدند!؟

اينجانب که بهترين سالهای زندگيم در غربت و بی کسی و فقر و ترس گذشت آخر چه بدهکاری به عناصر ديروز اين بساط شوم دارم که خود از مسببان اصلی همه ی اين دربدری ها و بيچارگی هايم هستند. نگارنده که پدر و مادرم از دوريم دق مرگ شدند و آرزوی حتی گريستن بر گورشان هم بر دلم مانده، آيا بايد به آقای موسوی خوئينی ها، منتصب شورای نگهبان شيخ احمد جنتی در مجلس روضه خوان ها قهرمان بگويم!؟ قصد مقايسه ندارم، اما آمديم اصلآ فردا هاشمی رفسنجانی و حسين الله کرم و سعيد مرتضوی را هم دستگير کرده و چند سالی به زندان بردند، آنها هم چند مقاله قاطی پاتی از درون زندان به بيرون فرستادند، تکليف بنده چيست؟ بايد آنان را هم قهرمان ملی خود بدانم، از سران اپوزيسيون بحسابشان آورده زير علمشان سينه زنم که حال ديگر از تجاوز به نواميس هموطنانم در زندانها دست برداشته اند!؟

اينها که آوردم چيزی نيست. دلتان را پيش خانواده هايی چون محمدی بگذاريد و بعد قهرمان سازی کنيد. محمدی ها فقط يک نمونه هستند. آنهم نمونه خوش شانس. اين خانواده زخم خورده ی بيدادگران رژيم ضد انسانی ملا ها دستکم اين خوش اقبالی را داشت که صدايش را به گوش جهانيان برساند. در ايران دهها هزار خانواده وجود دارد که اين رژيم از چهار پنج فرزند آنها يکی دو تن را مورد تجاوز قرار داده، خونش را کشيده و بعد به جوخه اعدام سپرده، فرزندان باقی مانده هم يکی آواره کمپ پناهندگی در پاکستان و هند است و آن ديگران هم ويلان در ترکيه و بوسنی و اندونزی و سريلانکا. يکی از والدين هم از جنون و يا گرسنگی جان سپرده و ديگری هم مجبور به گدايی است

جناب گنجی، ابتدا برای خود درخواست بخشش کنيد!
حاصل سخن اينکه، بنده نه تنها آفای گنجی را قهرمان ملی خود و سمبل آزادی خواهی در ميهنم نمی دانم، بلکه سخت هم از ايشان دلگيرم. البته نه به دليل اينکه بقول دکتر دوشوکی آقای گنجی بی قدرت از هم اکنون آپارتايد بوجود آورده اند. چه که ايشان جوان نوزده ساله طرفدار مشروطه را که سالها پس از فتنه پنجاه و هفت به دنيا آمده و اصلآ هيچ گناهی هم نکرده قابل بخشش نمی دانند، ليکن مسئولين بيست و هفت سال تجاوز و قتل غارت و چپاول که هم اينک هم بدين اعمال مشغولند را مستحق بخشش می داند. بی پرده بنويسم که اينجانب اگر آقای گنجی مانندی مشروطه خواه هم که بودند، باز حاظر به همکاری با ايشان نمی بودم، اصلآ همان به که ايشان عاقلانه خطشان را از ابتدا از اين طيف جدا کردند، زيرا که اگر هم می خواستند هم با شناختی که بنده دارم، در ميان مشروطه خواهان افراد زيادی را برای همکاری با خود نمی يافتند

دلگيری بنده از ايشان از مسئله ديگری است. از اينکه چرا حال که ميکرفونها برايشان باز شده ناجوانمردانه از آن سوء استفاده می کنند. بنده وقتی می شنوم که آقای گنجی از بخشيدن اين متجاوزان و دزدان و قاتلان و دروغگويان حقه باز سخن به ميان می آورند، بسيار آزرده می شوم. بويژه وقتی می گويد (ما اينها را می بخشيم) اين واژه "ما" ی ايشان مرا از هر چيز ديگری بيشتر آزرده می سازد. از خود سئوال می کنم که وی چگونه به خود حق می دهند که از سوی ميليونها خانواده جگرسوخته و خانه خراب ايرانی حرف زنند، ايشان اين حق را آخر از کجا آورده اند؟ هزار بار شکر خدا و خوشبختانه به دختران دلبند ايشان در زندان ها تجاوز به عنف که نشده. ايشان درد غريبی و بی کسی و از همه بد تر بيست و هفت سال توهين و تحقير در خارج را که نکشيده اند تا روزی ده بار از خجالت آب شوند و آرزوی مرگ کنند

صاحب اين قلم که به يک تن خويش گر چه از خشونت بيزارم، اعتقادی هم به انتقام ندارم، با اين وجود آنقدر از دست برادران آقای گنجی دربدری و مصيبت کشيده ام که نه تنها تا بحال اصلآ به فکر بخشيدن متجاوزين به جان و مال ناموس هم ميهنانم نيفتاده ام، که بلکه هنوز حتی در مرحله ی بخشيدن خود آقای گنجی و گنجی ها هم مانده ام. ترديد ندارم که ايرانيان بسياری همين احساس را دارند، بويژه آنان که گل آرزو و عمر عزيزانشان بدست برادران ديروز آقای گنجی پرپر شده. بنده که اعتقاد دارم گنجی ابتدا بايد برای خويشتن طلب بخشش کنند، باقی پيشکش! ...
1
br>
www.hezbemihan.org

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker