حزب ميهن
امير سپهر رژيم ناکسان
کرباس پليد و ناپاک
آقای دکتر محمدرضا جلیلی، استاد دانشگاه ژنو و نویسنده کتاب ژئو پولتیک ایران، بتازگی مقاله ای را در روزنامه فرانسوی فيگارو بچاپ رسانده که از بسياری جهات حائز اهميت است. اين بزرگوار که تا همين چندی پيش از عاشقان اصلاحات آقای خاتمی بود، حال می نويسد که : محمد خاتمی در سفر دو هفته ایش به آمریکا، ضمن سخنرانی در کانون های مذهبی و دانشگاهی درباره دیالوگ بین تمدن ها، سیمای میانه رویی از ایران به مردم آمریکا نشان داد، به دنبال او محمود احمدی نژاد ضمن سخنرانی در سازمان ملل متحد، در جلسات و کنفرانس هایی درباره مباحث مورد علاقه اش مانند حق اجتناب ناپذیر ایران در برخورداری از تکنولوژی هسته ای و اندیشه ضدصهیونیست و نافی هلوکاست به سخنرانی پرداخت و تلاش کرد با ملایمتی مصلحتی، دوستی خود را به مردم آمریکا و یهود به نمایش گذارد
وی ادامه می دهد : حضور تقریبا همزمان دو رئیس جمهوری پیشین و فعلی اسلامی در خاک آمریکا، یک بار دیگر نشان دهنده تمایلات متفاوتی است که در سیستم سیاسی ایران با هم همزیستی دارند. وی در اين باره می نويسد : معمولآ قدرتی بدين شکل در بهترين حالت به بی ثباتی کشيده می شود و در بد ترين حالت به انفجار. چرا که در چنين سيستمی يک گونه جنگ سرد دايم بين گروههای رقيب جريان دارد که نتيجه اش می تواند محتوم و مهلک باشد. اما با نوعی تقسيم وظايف و عدم ترد دسته های بازنده از قدرت، و با وجود رهبری که قرار است فرای اختلافات باشد، اما در واقع استاد برانگيختن اين دسته ها بر ضد يکديگر است، اين سيستم توانسته است با نوعی توازن تا کنون دوام بياورد
دکتر جليلی با تشبيه جمهوری اسلامی به يک مغازه ی عطاری با اجناس گوناگون ادامه می دهد : در طاقچه دکان جمهوری اسلامی نيز همه چيز پيدا می شود. اگر خواهان يک دولت واقع بين و پراگماتيک هستيد، آقای رفسنجانی و تيمش حاظرند. آيا يک دولت ميانه رو و اصلاح طلب را ترجيح می دهيد؟ آقای خاتمی و دوستانش به شما پيشنهاد می شوند. اگر هم يک دولت پوپوليستی را می خواهيد که بتواند احساسات ناسيوناليستی شما را تهييج کند، می توانيد روی آقای احمدی نژاد و پاسدارانش حساب کنيد. جليلی معتقد است برای مخالفت کردن نيز بهتر است در درون حکومت باشيد تا در برون آن. چون خطرش کمتر است. وی در انتها نتیجه گیری می کند که به استثنای ظواهر، روش و لحن سخنان هیچ تفاوت بنیادی بین مسئولان دولت های مختلف جمهوری اسلامی وجود ندارد. به همين ترتيب بود که برنامه هسته ای جمهوری اسلامی توسط رفسنجانی آغاز شد، خاتمی آنرا دنبال کرد و احمدی نژاد بدان سرعت بخشيد. جليلی مقاله خود را با اين ضزب المثل عاميانه اما ناب ايرانی به پايان می رساند که : مقامات جمهوری اسلامی سر و ته همه يک کرباس هستند
نگارنده وقتی اين نوشته ی آقای جليلی را ديدم بسيار شادمان شدم. خوشحال از اينکه لااقل اين بزرگوار و پاره ای ديگر از مدافعان ديروز اصلاحات قلابی و ناشدنی که بدبختانه از بخش ظاهرآ آگاه ما هم هستند، پس از هشت سال خود و جامعه را فريفتن، بالاخره بدين نتيجه قطعی رسيدند که حق با ما بود. ما که از همان ابتدا، يعنی نه سال قبل نوشتيم و گفتيم که در اين رژيم هيچيک بر ديگری برتری ندارد و همگی نقش بازی می کنند. شخصآ درست هشت سال قبل در مصاحبه با راديو صدای ايران عرض کردم که توقع اصلاحات از خاتمی داشتن جز گول رژيم را خوردن چيزی بيش نيست. او فقط برای فريب افکار جهانيان آمده. خاتمی پسر خوانده آقای خمينی است. رشته تخصصی وی هم تبليغات است. در طول جنگ لعنتی هم مسئول تبليغات جنگ بوده و يکی از نقش های اساسی را در فرستادن کودکان معصوم و نابالغ ما بر روی مين ها را دارد. ای داد! ای بيداد! شما ديگر چرا موجی شديد!؟ آخر ناسلامتی شما که از بخش آگاه اين جامعه هستيد و ... در آنروز های مستی از فريب اصلاحات همه ی اين انديشمندان ما را صد درصدی و تندرو خواندند
به هر روی، گر چه دير است، اما اگر همه بدين نتيجه رسيده باشند باز جای خوشحالی است. ما بايد بدانيم که نه تنها در ميان مقامات رده اول فعلی اين نظام، که حتی در بين مخالفان درونی آنهم که روزی مقام داشتند هيچ انسان با شرف و آزادی خواهی وجود ندارد، حتی يک تن! در اين نظام مقام ديروز و مخالف امروز هم نوعی پست مخفی دارد و در خدمت حفظ اين دکان دغا و جنايت و دزدی است. چنانچه ما حتی به يک تن از اينگونه عناصر هم اعتماد کنيم، باز خود را فريب داده ايم. چنانچه مشاهده و حس کرديد فلان وزير و وکيل ديروزی اين نظام ساز مخالف کوک کرده، بدانيد که وی اتفاقآ از موافق ظاهری آن خطرناک تر است. نه ما، بلکه هيچ آدمی در اين کره ی خاکی اين نظام را نمی شناسد. همه ی انحرافات ما و جهانيان هم در همين نکته است. پديده شوم و خطرناکی بنام جمهوری اسلامی اصلآ به چيزی اين جهانی شباهت ندارد. اين نظام همانطور که مقامات آن می گويند يک نظام امام زمانی و ته چاهی است. در ذهن بيمار آقای خمينی متولد شده و بوسيله شاگردان بيمار روانی و عقده ای وی هم تاکنون اداره گشته. اين رژيم نه از جنس ما است و نه اصلآ ما شناختی از آن داريم. اين طبقه از پست ترين لايه های اجتماعی برخاسته اند. همه چيزشان هم غير طبيعی و کنش و واکنش هايشان هم غير قابل پيش بينی و ناشناخته است. مقامات اين نظام، چه ديروزی وچه امروزی همگی تجسم حقيقی و عينی نا کسان هستند
جهان در اسارت رژيم ناکسان
حدود يکماهی قبل از انقلاب، آنگاه که آقای خمينی هنوز در فرانسه بود، وقتی اريک رولو، سردبير آنزمان لوموند فرانسه از وی سئوال کرد که : حضرت آيت الله، نظام جمهوری اسلامی شما چگونه نظامی خواهد بود؟ درست بخاطر می آورم که آيت الله خمينی جواب داد که: حکومت ما شبيه هيچ حکومتی نخواهد بود، و حکومت اسلامی ما يعنی همان حکومت اسلامی ما! حقا که اگر وی تا پيش از قبضه ی قدرت در ايران فقط و فقط يک جمله ی راست بر زبان آورده باشد همين جمله او است. وی کاملآ درست می گفت. زيرا آن مرد روستايی نظامی را پی ريزی کرد که به جز شخص خودش و نوچه های هفت خط تر از خودش، که در دامانش پرورده، هيچ کس ديگر از آن سر در نمی آورد
مهم تر اينکه اصلآ اسم اعظم و راز بقای رژيم شتر گاو پلنگ ابدايی وی هم در همين است. در اينکه حتی متخصص ترين متخصصان سياسی نيز از آن سر در نمی آورند. رژيم اسلامی اگر رژيمی متعارف و کلاسيک بود، حتی اگر به مراتب از اينهم خونخوار تر و فاشيستی تر هم که می بود، حال مدتها بود که شرش از سر ما و جهان متمدن کنده شده بود. اما اين نظام نه که از خونريزی و دزدی و دروغ و چپاول در تاريخ قديم و جديد جهان بی همتا است، که از نظر شيوه ی کشورداری و تعامل با دنيا نيز به هيچ يک از ديگر نظامهای منسوخ و موجود جهان شباهتی ندارد. رژيم روضه خوان ها را نبايد فقط يک نظام دينی عادی دانست، اين بساط چيزی فرا تر از اين حرفها است
نظام ملا شاهی ابدايی آقای خمينی پديده ای کاملآ غير عادی و بديع است. يک نظام اسلامی است، اما باز هم بدون کوچکترين شباهتی به نظامهای سراسر تاريخ خود اسلام. نظامی که نه اندک شباهتی به حکومت خود پيامبر اسلام دارد، نه شبيه حکومتهای دوران خلفای راشدين است، نه به بساط خلافت امويان و عباسيان می ماند، نه به خليفه گری عثمانی، نه به طالبان ملا عمر و نه حتی به حکومتهای عصر صفويان، که در آن مقام مذهبی و پادشاهی در يک شخص جمع آمده بود. اين از بعد اسلامی. اما اين نظام در بعد صرفآ فلسفی سياسی هم آخر چيزی بی همتا و سابقه در تاريخ است
تئوکراسی و فاشيسمی نو
ممکن است کسانی تصور کنند که چون به هر حال اين حکومت هم يک نظام ايدئولژيک است، پس ساختار و اعمال قدرت در آن هم مانند ديگر نظامهای از اين دست است. ليکن اين درست نيست. چه که اين نظام بلحاظ اعمال حاکميت، چگونگی ساختار دولت، تقسيم وظايف در آن، گردش کار و نوع تصميم گيری و طرح لوايح در پارلمان هم هيچ تشابهی به ساير حکومتهای ايدئولژيک ندارد
ما تا کنون فقط دو نوع نظام ايدئولوژيک و توتاليتر را ديده و شناخته ايم، که در ساختار قدرت آنها يا کل نظام و اعمال حاکميّت تابع نظر يک رهبر اعظم و ايدئولوگ بوده، که وی اين مشروعيّت خود را از رهبری پيروزمندانه يک انقلاب و يا کودتا کسب کرده و يا اينکه نظام های بظاهر اشتراکی. سيستمی هايی تک حزبی، که هماره هم همان يگانه حزب حکومتی يکی از اعضای خود را به رهبری حکومت و دولت نصب می کرد. مانند کشور های کمونيستی سابق در بلوک شرق و خود اتحاد شوروی و يا چين بعد از مائو
در مورد نوع اول هم کشور های زيادی را می توان مثال آورد، که کره شمالی کيم ايل جونگ، آلمان هيتلری، ايتاليای موسولينی، کوبای فيدل کاسترو چند کشور ديگر از جمله آنها هستند. البته در کنار اين دسته بايد به حکومتهای نيم بند ايدئولژيک جهان اسلام هم اشاره نمود، که اتفاقآ بيشرين نوع از اين حکومتها هم در ميان آنها بود و هست. سوريه حافظ اسد، مصر عبد الناصر، ليبی معمر القذافی، عراق صدام حسين، پاکستان ژنرال ضیاء الحق، اوگاندای عيدی امين، سودان جعفر نميری و سپس هم عمر البشير و چند کشور ديگر اسلامی ديگر هم جزو اين دسته بودند و هستند. هستند را از اين نظر آوردم که يا چند تنی از آن ديوانگان هنوز هم زنده هستند و بر ملت اسير خود حکم می رانند، يا فرزندانشان جای پدران فاشيست خود را گرفته اند، و يا چون چين و ويتنام و ليبی که علی رقم رفرم های عميق در زمينه اقتصاد و باز نگری در سياست خارجی خود، در زمينه داخلی هيچ تغييری بوجود نياورده، همچنان با همان شيوه ی ديرين ارتجاعی و در زير چتر همان مشروعيّت نامشروع خود بر ملتهای خود حکومت می کنند
نتيجه نوشته و تطبيق تا اينجا اين است که، رژيم اسلامی ايران چه از نظر دينی، چه بلحاظ ساختار قدرت و چه حتی از نظر فلسفه سياسی پديده ای کاملآ نوظهور است، و هيچ شباهتی هم به نظامهای موجود و متروک فاشيستی دينی و غير دينی در دنيا ندارد. اين نظام حتی شباهتی به لشکر کشی تاتار و مغول هم به ايران ندارد. بنا بر همين خصلت يگانه هم بود که اشاره کردم اسم اعظم و راز بقای رژيم ملا های ايران در همين ناشناخته بودن آن است. در اينکه هيچ اولاد بشری از آن سر در نمی آورد. اساسآ علت همه ی ناکامی های بخش اعظم اپوزيسيون هم در همين نکته است، در همين عدم شاخت. در اينکه از ظن خود يار اين رژيم شده و آنرا مثلآ با نظامهايی کلاسيک چون نازيسم و فاشيسم و فالانژيسم اشتباه می گيرند. در حاليکه که اين بساط چيزی جديد و ناشناخته در کل تاريخ انسانی است
سفيهان عاقل فريب
خوب که در رخت و ريخت و رفتار و کردار پايوران اين رژيم دقيق شويد، مشتی ملای متحجر و بی سواد، عده ای شبه ملای بی سواد تر از خود آنان و دسته ای لات چاقوکش بی هويت را خواهيد ديد که نه تنها هيچ چيزشان شبيه به آدمهای عاقل و فرزانه نيست، که حتی در بيان حرف های يوميه خود هم وا می مانند. نه که نور هيچ معرفتی بر اينها نتابيده و نشانی از کياست و فراست در اين جماعت نيست، که به هر چيزی می مانند جز به رجل سياسی و کشور دار. اين که سهل است، اصلآ با محک عقل و علم، سياسی بودن حتی با صد من سريش هم به اين آدمها نمی چسبد
اما توجه بفرمائيد که همين عناصر بظاهر بی شعور و بی تدبير و غير سياسی، که حرف روزمره خود را نيز بلد نيستند، در اين بيست و هشت ساله آنچنان با حيله و تردستی حکومت خود را حفظ کرده اند که ميليونها تن که خود و ديگران آنان را عاقل و فرزانه می انگارند هم همگی انگشت به دهان مانده اند، و حيران و سرگردان. همين افراد بظاهر دون و مضحک دنيا را سر کار گذارده اند و همه ی جهانيان در برابرشان لنگ انداخته اند. بطوری که هيچ کس نمی داند که با رژيم اينها چه بايد کرد. به همين علت که هيچکس آنرا نمی شناسند. وقتی شما از طبيعت و مکانيزم چيزی سر در نياورديد، طبيعی است که نه توان تغيير بيولژيکی در آنرا داريد، نه قادر به مبارزه با آن هستيد و نه حتی راه کنار آمدن با آنرا خواهيد يافت
هر کسی با گوهر و ساختار جمهوری اسلامی آشنا نباشد (که متاسفانه هيچکس هم نيست)، فقط اگر يک هفته موضع گيری سران آنرا بر سر يک موضوع واحد دنبال کند، بطور قطع و يقين به اين نتيجه خواهد رسيد که در اين نظام هيچ نظم منطقی وجود ندارد. بی هيچ شکی هم عميقآ باورش خواهد شد که نه تنهاهيچ اتفاق و اتحادی ميان پايوران اين رژيم نيست، که تک تک آنان هم به خون هم تشنه هستند. غافل از اينکه هيچ تضاد و تناقضی در ميان سران اين رژيم وجود ندارد. نقصی اگر هست از سوی کسانی است که پندار و کردار سران جمهوری اسلامی را با معيار های متداول در جهان محک می زنند. آنها چون از پيچيدگی نه توی اين نظام سر در نمی آورند، تصور می کنند که مثلآ چون مسئولان درجه اول آن در حوزه ی کلام متناقض سخن می گويند، پس رژيم چند جناحی است، و جناحهای درون آن با هم اختلاف دارند
اين عزيزان خام انديش متوجه نيستند که اتفاقآ هيچ نظامی در جهان مانند جمهوری اسلامی يکدست نيست. اين چند گانه گويی و اختلاف ظاهری که به نظر آنها تضاد سران اين رژيم به نظر می آيد، اصلآ نشان سرزندگی اين سيستم و مشخصه و جوهره اصلی جمهوری اسلامی است. همين نظامی که بنيانگذارش به درستی گفته بود نظامی غير متعارف است و شباهتی به هيچ چيزی جز خود ندارد. غربی بيچاره چگونه گيج نشود وقتی می بيند که فقط در اخبار همين بيست و چهار ساعت اخير هفت تناقض در گفتار سران اين رژيم وجود دارد که هر کدام هم هفتاد و هفت در صد مخالف آن ديگری است. چه که هفت تن از سران رژيم در همين شبانه روز اخير راجع به مشکلات اين رژيم با جهان سخن گفته اند و سخن هيچ کدام هم ظاهرآ شباهتی به آن شش تن ديگر ندارد. هفت شيادی که همگی هم از مقامات مسئول رژيم هستند و نه شخصيّت های بيرون از حاکميّت که بتوان بدان نام اظهار عقيده شخصی داد. هفت نفری که همگی با هم در ارتباط تنگاتنگ بوده و همگی هم از مجريان درجه اول سياست اين رژيم شتر گاو پلنگ هستند
در عرف بين المللی اساسآ وقتی يک مقام مسئول راجع به مسئله ای مربوط به حکومت و دولت متبوع خويش اظهار نظر می کند، ديگر نمی توان بدان نام اظهار نظر شخصی داد. در واقع هيچ کدام از اينان خود هم نگفته اند که اظهاراتشان شخصی بوده. پس، اين در چهار چوب همان قواعد جهانی به معنای هفت اعلام موضع است. به زبان ساده تر يعنی اينکه، رژيم راجع به يک مسئله ی واحد فقط در عرض بيست و چهار ساعت هفت موضع رسمی اعلام کرده. هفت موضعی که در عين اينکه در ظاهر شباهتی بهم ندارند، اما در باطن همگی هماهنگ و کاملآ هم در راستای پيش برد سياست های رژيم است. اين البته فقط يک نمونه است. اين نظام شيطانی در تمامی عمر خود و در مورد تمامی امور همين گونه عمل کرده و می کند
نتيجه اينکه اصلآ نبايد به اختلافات درون اين نظام دل خوش کرد. بيشتر اين اختلافات تصنعی و در راستای حفظ آن است. حتی آن بخش از اختلافات هم که کمی جدی تر است، صرفآ بر سر کسب قدرت در درون همين نظام و باز هم در راستای بهتر حفظ کردن آن است، نه بر سر آزادی و رفاه ملت. حاصل اينکه تنها راه نجات ما و بشريت متمدن از شر اين شياطين مبارزه در جهت سقوط کامل اين نظام و سپس هم محو آثار آن است. بويژه فاز دوم که مهم تر و فاز فرهنگی است، بايسته است بدست و همت کسانی انجام پذيرد که دل و جانشان به حتی يک قطره از آب زهرآگين و مسموم اين نظام هم آلوده نشده باشد ...
1