حزب ميهن
امير سپهر
جاده های خاکی يا پالان های رهبر
يک شوخی خيلی جدی
شايد اين قصه را در رساله ی دلگشای مولانا عبيد ديده باشم، يا در امثال و حکم علامه علی اکبر خان و يا جای ديگر (ديگر هوش و حواسی نمانده!) که، کسی زورش به خر نمی رسيد، پالانش را بباد کتک می گرفت. در روزگار ما، اين عينآ روش عوام فريبان سينه چاک ولی الله خان فقيه الملّه، و يا آنانی است که متاسفانه آن چيز معروف را ندارند. گروه بی چيزها و تاجر پيشگان بادبادکی اقلآ زياد گرد و خاک راه نمی اندازند . اين دسته چون بفکر اين هم هستند که ممکن است رژيم ملا ها بزودی سقط شود، می خواهند چند انتقاد ژيگول مآبانه در پرونده خود داشته باشند. تا اگر فردا باد از طرف ديگر وزيد، بگويند که بله، ماهم مثلآ مخالف آن رژيم بوديم ومبارزات شجاعانه ای هم برای آزادی کرديم
و اما آن گروه اول جدآ روی هر چه بچه پررو است را سفيد کرده اند! يعنی آن ياران صديق جمهوری قبرکن ها و روضه خوان ها که می خواهند خود را مخالف آن جا زنند و نقش اپوزيسيون اصلی را کمرنگ کنند. مخصوصآ آنان که مرتب به دست بوسی به ايران می روند و يا از جانب خود رژيم به اينسو فرستاده شده اند که اينجا نقش اپوزيسيون را بازی کنند. الواتی بی خطر در خارج از کشور، که برای نشان دادن مثلآ مخالفت ريشه ای خود، خود خر را رها کرده و به پالانش چسبيده اند . البته با پوزش از جناب خر، آن حيوان نجيب و زحمتکش که در اينجا وی را با موجودی تنبل و نانجيب و آدمکش و دزد مقايسه می کنيم
باری، تا قبل از بيرون پريدن زود هنگام آقا احمدی نژاد، سرور مظلومان چاقوکش عالم، بويژه مظلومان زن و بچه کش جبل عامل لبنان و دستيار آتی منجی بشريت از صندوق امام زمان، سلطان جماران فقط يک پالان بزرگ داشت، که نام اين پالان مندرس و آلوده به سرگين هم برادر بازجو حسين شريعتمداری کيهانچی عنکبوت باز است. هر کدام از اين رنود هفت خط، از قبيل آن ملا حسنی مسخره پرداز ساکن بلژيک و آن ژيگولوی ديروزی کارمند دفتر شهبانو فرح و کراوات به باد داده امروز لندنی و يا آن داريوش سجادی فرزند خوانده ملا عمر که قصد داشت نشان دهد که مثلآ او نيز داخل آدم است و پيراهنش با آزادی خواهان در يک آفتاب خشک می شود، فقط به طرف آن يک پالان پارس می کرد. حال اما يکسالی می شود که سلطانعلی خان صفوی خامنه ای دو پالانه شده اند، و با ظهور احمدی نژاد دکان حقه ی ديگری برای اين الوات باز شده
حال اينها می توانند با پارس کردن به دو سوی و جار و جنجال بيشتر راه انداختن خود را بيشتر آزادی خواه نشان دهند. خاتمی رفيق شفيق اين الوات در داخل اما حقا که از اينها هم حقه باز تر بود، تا اينکه در آخر خراب کاری کرد. وی برای نشان دادن حقانيت خود و دموکراتيک بودن اين رژيم آدمخواره مرتبآ به دانشجويان معترض می گفت ( می بينيد که ما بقدری فضای باز داريم که شما می توانيد هر اعتراضی به رئيس جمهور بکنيد و هيچ کس هم با شما کاری نداشته باشد!) و نتيجه می گرفت که گويا اين نظام فقاهتی از تمامی نظامهای آزاد دنيا هم دموکرات تر باشد. وی اما با تمام حيله گری در ماههای پايانی يک گاف ناجور داد. گاف خيلی بدی که با آن مچ خويش و رژيم دوست داشتنی اش را باز کرد. اين زمانی بود که گفت رئيس جمهور در جمهوری اسلامی فقط يک تدارکاتچی بی اختيار است
او چون در عصبانيت اين گفته را بر زبان آورد، متوجه نشد که معنی روشن اين گفته اين است که، در جمهوری اسلامی مرز آزادی آنجا است که شما می توانيد فقط به يک تدارکاتچی بی قدرت و اختيار و پادوی رهبراعتراض کنيد، ور نه اگر حتی نام خود سلطان قدر قدرت را بدون بسم ال و صلوات هم بر زبان آورديد، ترتيب کارتان داده خواهد شد. اگر می بينيم که امروزه زندانها انباشته از زندانی است، بدين علت است که شايد هشتاد در صد از آنان فقط به دليل بی احترامی به رئيس جمهور اصلی و مادام العمر زندانی شده اند. يعنی تنها و بزرگترين اتهامشان يابو خواندن قاطر رهبر است. که دستگاه قضايی تحت امر رهبر بوسيله ی دو نيمچه پالان و پادوی ديگر خود در آنجا آنرا به ماده قانون (بی احترامی به مقام معظم رهبری) مبدل ساخته
دو پادويی که يکی عراقی است و در عمر خود هرگز شاهرود را نديده اما نام خود را به هاشمی شاهرودی تغييرداده، و آن ديگر که نحس ترين و شوم ترين آدم روی زمين است، اما نام کوچکش سعيد است. همان بچه پرروی عقده ای که انشاالله مرتضی علی خودش به کمر اين بچه تخم تجاوز و قاتل زند که واقعآ مرتضوی شود
اما نتيجه عملی از اينهمه اينکه، چنانچه مشاهده کرديد کسی فقط به پالان هايی از قبيل شريعتمداری و احمدی نژاد و هاشمی عراقی و سعيد مرتضوی و صد ها ديگر نيمچه پالان رئيس جمهور مادام العمر علی، ولی خامنه ای آويزان می شود و با خود آن جناب خر کاری ندارد، دستکم بگوييد ... خودتی عمو! که طرف فکر نکند که شما را هالو گير آورده ... 1