آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Monday, October 09, 2006

 

مشکل ما از بهرام بی مخ ها است

حزب ميهن
امير سپهر

شعبان ها قربايند. مشکل ما از بهرام بی مخ ها است

بخش نخست
در نوشته ای آوردم که گر چه نقد های زيادی بر کار تلويزيونهای لوس آنجلسی وارد است، اما اين بنگاهها به خودی خود بوجود نيامده اند. اينها هم مانند هر پديده ديگر اجتماعی علل و ريشه هايی دارند، بنا بر اين، حق است که ما بجای توجه ويژه نشان دادن به خود آنها که معلول هستند، بيشتر به بررسی علل بوجود آمدنشان بپردازيم . که مهم ترين علت پيدايش اين چنين پديده های ابتری هم بد آموزی های فرهنگی تاريخی ما است. فقط آنها را به نقد کشيدن و يک سره کوبيدن و نفی کردن، پرداختن به امور سطحی است. اين تلويزيونها مايه ننگ و يا مسئول تمامی مشکلات ايران و ايرانی که نيستند، اين ها هم چون رژيم اسلامی ذاتآ معلول عقبماندگی های تاريخی و آلودگيهای فرهنگی ما هستند. پس، در اين ميان پلشتی و ننگی هم اگر هست، از اصل اين فرهنگ نازل کنونی ما است، نه از فلان تلويزيونچی بی مايه و يا شهرت طلب. وقتی مشاهده می کنيم که حتی نازل ترين و بی محتوا ترين اين برنامه هم دوستداران و بينندگان بی شماری دارند. اين امر بيانگر اين حقيقت مسلم اما تاسفبار است که سطح فرهنگ آن تماشاچيان محترم حتی از اين تلويزيونچی های بی مايه هم نازلتر است

باری، چون موضوع اصلی اين نوشته نشان دادن پلشتی های فرهنگی و ضعف قدرت تشخيص ما در عرصه ی فرهنگ و سياست است، و نويسنده نيز برای باز کردن بهتر موضوعات پيوسته بجای مفاهيم به مصاديق می پردازم، قصد دارم برنامه جناب مشيری را به نقد کشم. آنهم البته نه از روی دشمنی و يا با نيت کوبيدن ايشان. مقصود بنده باز کردن پاره ای مشکلات است. که چند تايی از عمده ترين اين مشکلات و انحرافات ادراکی ما هم همين است که متاسفانه هنوز هم درک درستی از مقوله روشنفکری نداريم، آزاد انديش و آزادی خواه را از خشک مغز و مستبد تميز نمی دهم و اصولآ هم به معرفتی و اعتقادی بودن مقوله آزادی توجه نداريم

يعنی توجه نداريم که آزادی باوری است که از راه مطالعه و ممارست بايد بدان رسيد. که اين اعتقاد حتی مقدم بر هر پيکار و جانفشانی برای رسيدن واقعی بدان است. در اين راه مبارزه البته شرط لازم، اما امری ثانوی است. به زبانی ديگر، مادام که ملتی آزادی را نشناخته، آن را در وجود خود نهادينه نساخته و به قواعد آن پايبندی نداشته باشد، با صد انقلاب و تحول و جنگ و کودتا و رفرم هم بدان دست نخواهد يافت. برای مشاهده ی نمود های عينی اين ادعا نيازی به سفر های تاريخی و جغرافيايی نيست، زمان و پيرامون خود را بنگريم بس است. کافی است به دو همسايه چپ و راست خودمان و به فلسطين نگاهی بياندازيم و درستی اين اصل را دريابيم که آزادی فقط با دگرگونی سياسی بدست نمی آيد

در زمينه شخصی، ما اگر بدانيم که آزادی خواهی در شناخت و پايبندی بدان متبلور می شود نه در ادعا، آنگاه اين تصور باطل را رها خواهيم ساخت که هر آنکه در حوزه ی کلام با ديکتاتور و ديکتاتوری دشمنی کرد، پس آزاده و آزادی خواه است. اين همان خطای خانمان برباد ده سال پنجاه و هفت است. در اثر همين سطح نگری بود که همه خمينی را صرفآ بعلت مخالفت ريشه ای با نظام پيشين آزادی خواه تصور کرده و بدنبالش افتادند. بزعم آنها چون شاه فقيد ديکتاتور بود، و خمينی هم سرسخت ترين دشمن وی، پس، نتيجه می گرفتند که آن آخوند بايد که يک آزادی خواه بزرگ باشد

و اما در مورد جناب مشيری و ارتباطشان به بحث مزبور، گرچه اين قياس مع الفارق است، ليکن بنا به هزار و يک دليل، از ديد اينجانب جناب ايشان هم بنوعی يک خمينی قبل از انقلاب و فاقد قدرت هستند. آقای مهندس که اين روز ها بعنوان يک روشنفکر بنام شده اند، نه تنها انسانی وارسته و آزادی خواه نيستند، بلکه نه آزادی و قواعد آنرا می شناسند و نه اصلآ به آزادی و حق ابراز عقيده ی حتی فقط يک نفر جز خود اعتقادی دارند. اگر کسی تعريف و تمجيد از ايشان بعمل آورد دوست و هر آنکه مخالف عقيده اين بزرگوار باشد، جاهل و معتقد به اصالت آخور و چه و چه است. که اين نه رسم وارستگی است، نه عملی اخلاقی و نه از آزاد انديشی. بعکس، اينهمه نشانگر آين است که اگر به فرض روزی آقای مشيری در جايگاه قدرت نشيند، خود هزار پله از هر ديکتاتوری ديکتاتور تر خواهند شد

اين مرد محترم يک فاشيست بالاقوه هستند. تمام مواضع و افکارشان هم کاملآ گويای اين است که چنانچه صاحب قدرت شوند، به مراتب از هيتلر و استالين و موسولينی و خمينی خونخوار تر خواهند شد. ايشان البته در اينجا يک نمونه و بهانه ای برای طرح اين مشکلات است. اغلب کسانی که داعيه آزادی خواهی و حق طلبی دارند هم چون ايشان خود از همه فاشيست تر هستند، جز خود هيچ حقی را هم برای ديگران به رسميت نمی شناسند. برای پرهيز از برداشت نادرست از اين نوشته، باز مجبورم تأکيد کنم که مراد اين مقاله به هيج وجه شخص آقای مشيری نيست. چه که شخصآ هم اين مرد محترم را دوست دارم و هم برايشان احترام قائلم

بحثی که خواهم آورد يک بحث عام است. اگر آن عاليجناب را انتخاب کرده ام، فقط بدين علت است که روشن تر می توانم اين عقبماندگی ها و اين پلشتی های فرهنگی را نمايان سازم. چه که نامبرده اين روز ها از راه برنامه های شتر نشان خود خيلی به روشنفکری و آزادی خواهی شهره شده اند. در اثر کم آگاهی مردم ما، دستکم که خود اين بزرگوار دچار توهم شده خود خويشتن را، و عده ای سطحی نگر هم از کم دقتی نامبرده را ابر روشنفکر و واسلاو هاول کنونی ايران بحساب می آورند. امری که هم حقيقت آن بهترين نشانگر عقبماندگی ما است و هم غير واقعی بودن آن. آن عده ی کم دقت البته در اثر همان انحراف درک که آوردم به منش خود وی توجه نکرده و صرف دشمنی کلامی ايشان با ديکتاتوری را به آزادی خواهی ايشان تعبير می کنند

البته بنده در جايگاهی نيستم که مدعی گردم آگاه تر از ايشان هستم و می خواهم تمامی برنامه ی شتر نشان آقای مشيری را کلآ و يک سره رد کنم. اما همين اندازه هست که با دلايل بسياری روشن سازم که جناب مشيری در آن جايگاهی نيست که خود و بعضی تصور می کنند. در ميان چندين تالک شوی بی محتوا و آشفته که از لوس آنجلس فرستاده می شود، حقآ هستند چند برنامه ای که برای گروههای ويژه و پاره ای حتی برای همه ی قشر ها و طبقات اجتماعی ارزش ديدن و شنيدن دارد. برنامه جناب مشيری هم با همه ی کاستی هايش جزو يکی از همين برنامه ها است. فاش پيداست که مشاراليه برخلاف بعضی مجريان تهی، برای ارايه اين تالک شو های خود بسيار مطالعه کرده و زحمت می کشند. اما اينکه عده ای از هم ميهنان ما تصور کنند که جناب ايشان گويا از ابر فرهنگوران ما باشند، پنداری کاملآ باطل و با عرض پوزش از کم آگاهی است

پس، نامور شدن ايشان متاسفانه از سطح نازل فرهنگ عمومی مردم ما است نه از مقام رفيع ايشان در علم و معرفت. از ديد نگارنده، آن جناب نه آنچنان خردمندی دارند که بتوان ايشان را جزو نمونه های والای فرهنگ کهن و اصيل ايران زمين بحساب آورد، نه آنچنان بضاعتی از علوم و فنون دارند که بشود آن محترم را علامه دانست و نه اصلآ حتی رفتار و گفتاری متناسب شأن يک انسان فرهيخته. دلايل زيادی هم برای اين ادعای خود دارم. البته قادر نخواهم بود حق مطلب را در يک نوشته ی کوتاه ادا کنم. اما تا آنجا که در حوصله ی يک مقاله باشد چندی از اين دلايل مشهود و قابل درک برای همگان را خواهم آورد. قضاوت آنرا هم به خود خواننده وا می گذارم. چنانچه کسی حس کرد در اين نوشته تند روی کرده و يا دچار بی انصافی شدم، بدانيد که نادانسته و از سر غفلت بوده است، نه عمدی و از روی دشمنی. وجدانآ که قصدم فقط روشنگری است نه بی ادبی

قبل از آوردن دلايل خود و شروع به نشاندادن حقيقت جناب مشيری از ديد خود، ابتدا اينرا بياورم که در اين نوشته مجبور خواهم بود که واژگان و جملاتی را بياورم که شخصآ هيچ دوست نمی دارم. کمتر هم در نوشته های خود از آنها بهره می برم. آنچه خواهم آورد متعلق به شخص آقای مشيری است نه اينجانب. اگر می آورم از سر ناچاری است. زيرا نقد غير مستند، کلی گويی و نقدی نارسا است. به هر روی، از بابت آوردن اين سخنان نازيبا قبلآ و قلبآ پوزش می طلبم. واژگان و جملاتی نازيبا در عرصه سياست، و هزار بار نازيبا تر و ناشايست تر در قلمرو ادب، که جناب مهندس، اين مدعی بزرگ معرفت و دانش و اخلاق و جوانمردی، مانند نقل و نبات بر سر و روی هر مخالف فکری و سياسی خود می ريزند. مباد آنزمان که جنابشان از کسی خوششان نيايد، آنگاه است که اين بزرگوار با اين مستهجن ترين ناسزا ها آن فرد فلکزده را بمباران خواهند کرد. حيرتا که از اين بابت هم هيچ احساس شرمی ندارند

واژه ها و جمله هايی چون مزخرف ميگه، غلط زيادی کرده، مرتيکه ی لمپن، پدرش هم يک نفهم و لمپن بود، يابو، خر، چرت و پرت، کارخانه خر سازی، پهن خوش بو، توی دهنش بزنيد، داشم، ببينم!، تو غلط زيادی کردی، مدفوع سگ، بيجا می کند، اينها همش خزعبلاته، مثل الاغ ميمونه، اين ديگه عجب خريه، آشغال کله، جاهل، نادان، بی شعور، بی غيرت، کثافت زد، اونها از اينها هم الاغ تر بودند، اينها نمی فهمند، همه را بريزيد در مستراح و ... اينها و دهها واژگان و جمله هايی از اين دست که همه ابزاری هستند برای فرد محترمی که خويش را اديب و فرزانه پنداشته، می خواهد با استفاده از آنها به گسترش علم و معرفت اهتمام ورزد و سطح اخلاق و شعور مخاطباش را ارتقاء دهد

شخصيت يا خودی آقای مشيری

مهندس مشيری تجسم حقيقی يک واعظ غير متعظ است. وی شخصآ يکی از نمونه های بارز آن کسانی است که خود آنانرا لمپن خطاب کرده و مرتب هم بدانها فحاشی می کنند. جناب مشيری چون متاسفانه خويش را نمی شناسند و يا در اثر نخوت نمی خواهند هم بشناسند، اصلآ متوجه نيستند که موجودی بنام آقای مهندس بهرام مشيری تبلور عينی همه ی آن پلشتی هايی است که مجری برنامه سرزمين جاويد به ديگران فقط به جرم آلودگی به يکی از آنها زشت ترين توهين ها را روا می دارد. به ديگر سخن، جناب ايشان نادانسته خود را محاکمه و محکوم کرده و بيش از هرکسی هم به خود فحاشی می کنند

بعنوان مثال ايشان در حاليکه خود يک فاشيست به تمام معنا هستند، بد ترين توهين را نثار حتی نيمچه ديکتاتور ها هم می فرمايند. چنانچه کسی می خواهد اين جناب مهندس ما را از پوست شير برون آورده به جلد اصلی باز گرداند، کافی است که يک انتقاد کوچک از وی بعمل آورد. همين کافی است که مشاهده فرماييد جناب مشيری از همان پشت دوربين تلويزيون و از طريق تلفن هم می خواهد سر از تن آن منتقد بينوا جدا سازد. امری بی استثنا که هر باری بوجود آمده که فردی مخالف ميل و پندار اين بزرگوار حرفی بر زبان رانده. وی کسی است که حتی تحمل يک تذکر دوستانه را هم ندارد. اگر بپذيريم که شخصيت واقعی افراد در مفام مخالفت متجلی می شود، که شخصآ هم سخت بر اين باورم، بايد گفت که در ميان اينهمه نويسنده و شاعر و خطيب و اديب که ما دارم آدمی بدين فاشيستی وجود ندارد

آقای مشيری بی قدرت در همين دنيای بی قدرتی خود هم آنچنان رفتار زورمدارانه ای دارند که حتی صدام حسين قدر قدرت حتی آن زمان هم که در قدرت بود تا بدين حد به مخالفان خود بد و بيراه نگفت. آقای مشيری بطور جوهری شخصی زورگو و مونولوگيست هستند نه فردی که بتوان با وی ديالوگ برقرار کرد. فرض ايشان اين است که به رفيع ترين قله ی آگاهی صعود کرده و ديگران بايد هر آنچه اين محترم می فرمايند را بی چون و چرا پذيرا گردند. همين هم هست که پيوسته می فرمايند توضيح خواهم داد. فرض ايشان اين است که فقط بايد از وی پرسيد و ياد گرفت، نه اينکه بتوان با او بحث کرد. نامبرده در عالم خود حتی اندک احتمالی هم نگذارده اند که شايد ديگرانی هم باشند تا بتوان چيز هايی هم از آنان آموخت ... 1

اين نوشته ادامه دارد

www.hezbemihan.org

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker