حزب ميهن
امير سپهر
شعبان ها قربايند. مشکل ما از بهرام بی مخ ها است
بخش نخست
در نوشته ای آوردم که گر چه نقد های زيادی بر کار تلويزيونهای لوس آنجلسی وارد است، اما اين بنگاهها به خودی خود بوجود نيامده اند. اينها هم مانند هر پديده ديگر اجتماعی علل و ريشه هايی دارند، بنا بر اين، حق است که ما بجای توجه ويژه نشان دادن به خود آنها که معلول هستند، بيشتر به بررسی علل بوجود آمدنشان بپردازيم . که مهم ترين علت پيدايش اين چنين پديده های ابتری هم بد آموزی های فرهنگی تاريخی ما است. فقط آنها را به نقد کشيدن و يک سره کوبيدن و نفی کردن، پرداختن به امور سطحی است. اين تلويزيونها مايه ننگ و يا مسئول تمامی مشکلات ايران و ايرانی که نيستند، اين ها هم چون رژيم اسلامی ذاتآ معلول عقبماندگی های تاريخی و آلودگيهای فرهنگی ما هستند. پس، در اين ميان پلشتی و ننگی هم اگر هست، از اصل اين فرهنگ نازل کنونی ما است، نه از فلان تلويزيونچی بی مايه و يا شهرت طلب. وقتی مشاهده می کنيم که حتی نازل ترين و بی محتوا ترين اين برنامه هم دوستداران و بينندگان بی شماری دارند. اين امر بيانگر اين حقيقت مسلم اما تاسفبار است که سطح فرهنگ آن تماشاچيان محترم حتی از اين تلويزيونچی های بی مايه هم نازلتر است
باری، چون موضوع اصلی اين نوشته نشان دادن پلشتی های فرهنگی و ضعف قدرت تشخيص ما در عرصه ی فرهنگ و سياست است، و نويسنده نيز برای باز کردن بهتر موضوعات پيوسته بجای مفاهيم به مصاديق می پردازم، قصد دارم برنامه جناب مشيری را به نقد کشم. آنهم البته نه از روی دشمنی و يا با نيت کوبيدن ايشان. مقصود بنده باز کردن پاره ای مشکلات است. که چند تايی از عمده ترين اين مشکلات و انحرافات ادراکی ما هم همين است که متاسفانه هنوز هم درک درستی از مقوله روشنفکری نداريم، آزاد انديش و آزادی خواه را از خشک مغز و مستبد تميز نمی دهم و اصولآ هم به معرفتی و اعتقادی بودن مقوله آزادی توجه نداريم
يعنی توجه نداريم که آزادی باوری است که از راه مطالعه و ممارست بايد بدان رسيد. که اين اعتقاد حتی مقدم بر هر پيکار و جانفشانی برای رسيدن واقعی بدان است. در اين راه مبارزه البته شرط لازم، اما امری ثانوی است. به زبانی ديگر، مادام که ملتی آزادی را نشناخته، آن را در وجود خود نهادينه نساخته و به قواعد آن پايبندی نداشته باشد، با صد انقلاب و تحول و جنگ و کودتا و رفرم هم بدان دست نخواهد يافت. برای مشاهده ی نمود های عينی اين ادعا نيازی به سفر های تاريخی و جغرافيايی نيست، زمان و پيرامون خود را بنگريم بس است. کافی است به دو همسايه چپ و راست خودمان و به فلسطين نگاهی بياندازيم و درستی اين اصل را دريابيم که آزادی فقط با دگرگونی سياسی بدست نمی آيد
در زمينه شخصی، ما اگر بدانيم که آزادی خواهی در شناخت و پايبندی بدان متبلور می شود نه در ادعا، آنگاه اين تصور باطل را رها خواهيم ساخت که هر آنکه در حوزه ی کلام با ديکتاتور و ديکتاتوری دشمنی کرد، پس آزاده و آزادی خواه است. اين همان خطای خانمان برباد ده سال پنجاه و هفت است. در اثر همين سطح نگری بود که همه خمينی را صرفآ بعلت مخالفت ريشه ای با نظام پيشين آزادی خواه تصور کرده و بدنبالش افتادند. بزعم آنها چون شاه فقيد ديکتاتور بود، و خمينی هم سرسخت ترين دشمن وی، پس، نتيجه می گرفتند که آن آخوند بايد که يک آزادی خواه بزرگ باشد
و اما در مورد جناب مشيری و ارتباطشان به بحث مزبور، گرچه اين قياس مع الفارق است، ليکن بنا به هزار و يک دليل، از ديد اينجانب جناب ايشان هم بنوعی يک خمينی قبل از انقلاب و فاقد قدرت هستند. آقای مهندس که اين روز ها بعنوان يک روشنفکر بنام شده اند، نه تنها انسانی وارسته و آزادی خواه نيستند، بلکه نه آزادی و قواعد آنرا می شناسند و نه اصلآ به آزادی و حق ابراز عقيده ی حتی فقط يک نفر جز خود اعتقادی دارند. اگر کسی تعريف و تمجيد از ايشان بعمل آورد دوست و هر آنکه مخالف عقيده اين بزرگوار باشد، جاهل و معتقد به اصالت آخور و چه و چه است. که اين نه رسم وارستگی است، نه عملی اخلاقی و نه از آزاد انديشی. بعکس، اينهمه نشانگر آين است که اگر به فرض روزی آقای مشيری در جايگاه قدرت نشيند، خود هزار پله از هر ديکتاتوری ديکتاتور تر خواهند شد
اين مرد محترم يک فاشيست بالاقوه هستند. تمام مواضع و افکارشان هم کاملآ گويای اين است که چنانچه صاحب قدرت شوند، به مراتب از هيتلر و استالين و موسولينی و خمينی خونخوار تر خواهند شد. ايشان البته در اينجا يک نمونه و بهانه ای برای طرح اين مشکلات است. اغلب کسانی که داعيه آزادی خواهی و حق طلبی دارند هم چون ايشان خود از همه فاشيست تر هستند، جز خود هيچ حقی را هم برای ديگران به رسميت نمی شناسند. برای پرهيز از برداشت نادرست از اين نوشته، باز مجبورم تأکيد کنم که مراد اين مقاله به هيج وجه شخص آقای مشيری نيست. چه که شخصآ هم اين مرد محترم را دوست دارم و هم برايشان احترام قائلم
بحثی که خواهم آورد يک بحث عام است. اگر آن عاليجناب را انتخاب کرده ام، فقط بدين علت است که روشن تر می توانم اين عقبماندگی ها و اين پلشتی های فرهنگی را نمايان سازم. چه که نامبرده اين روز ها از راه برنامه های شتر نشان خود خيلی به روشنفکری و آزادی خواهی شهره شده اند. در اثر کم آگاهی مردم ما، دستکم که خود اين بزرگوار دچار توهم شده خود خويشتن را، و عده ای سطحی نگر هم از کم دقتی نامبرده را ابر روشنفکر و واسلاو هاول کنونی ايران بحساب می آورند. امری که هم حقيقت آن بهترين نشانگر عقبماندگی ما است و هم غير واقعی بودن آن. آن عده ی کم دقت البته در اثر همان انحراف درک که آوردم به منش خود وی توجه نکرده و صرف دشمنی کلامی ايشان با ديکتاتوری را به آزادی خواهی ايشان تعبير می کنند
البته بنده در جايگاهی نيستم که مدعی گردم آگاه تر از ايشان هستم و می خواهم تمامی برنامه ی شتر نشان آقای مشيری را کلآ و يک سره رد کنم. اما همين اندازه هست که با دلايل بسياری روشن سازم که جناب مشيری در آن جايگاهی نيست که خود و بعضی تصور می کنند. در ميان چندين تالک شوی بی محتوا و آشفته که از لوس آنجلس فرستاده می شود، حقآ هستند چند برنامه ای که برای گروههای ويژه و پاره ای حتی برای همه ی قشر ها و طبقات اجتماعی ارزش ديدن و شنيدن دارد. برنامه جناب مشيری هم با همه ی کاستی هايش جزو يکی از همين برنامه ها است. فاش پيداست که مشاراليه برخلاف بعضی مجريان تهی، برای ارايه اين تالک شو های خود بسيار مطالعه کرده و زحمت می کشند. اما اينکه عده ای از هم ميهنان ما تصور کنند که جناب ايشان گويا از ابر فرهنگوران ما باشند، پنداری کاملآ باطل و با عرض پوزش از کم آگاهی است
پس، نامور شدن ايشان متاسفانه از سطح نازل فرهنگ عمومی مردم ما است نه از مقام رفيع ايشان در علم و معرفت. از ديد نگارنده، آن جناب نه آنچنان خردمندی دارند که بتوان ايشان را جزو نمونه های والای فرهنگ کهن و اصيل ايران زمين بحساب آورد، نه آنچنان بضاعتی از علوم و فنون دارند که بشود آن محترم را علامه دانست و نه اصلآ حتی رفتار و گفتاری متناسب شأن يک انسان فرهيخته. دلايل زيادی هم برای اين ادعای خود دارم. البته قادر نخواهم بود حق مطلب را در يک نوشته ی کوتاه ادا کنم. اما تا آنجا که در حوصله ی يک مقاله باشد چندی از اين دلايل مشهود و قابل درک برای همگان را خواهم آورد. قضاوت آنرا هم به خود خواننده وا می گذارم. چنانچه کسی حس کرد در اين نوشته تند روی کرده و يا دچار بی انصافی شدم، بدانيد که نادانسته و از سر غفلت بوده است، نه عمدی و از روی دشمنی. وجدانآ که قصدم فقط روشنگری است نه بی ادبی
قبل از آوردن دلايل خود و شروع به نشاندادن حقيقت جناب مشيری از ديد خود، ابتدا اينرا بياورم که در اين نوشته مجبور خواهم بود که واژگان و جملاتی را بياورم که شخصآ هيچ دوست نمی دارم. کمتر هم در نوشته های خود از آنها بهره می برم. آنچه خواهم آورد متعلق به شخص آقای مشيری است نه اينجانب. اگر می آورم از سر ناچاری است. زيرا نقد غير مستند، کلی گويی و نقدی نارسا است. به هر روی، از بابت آوردن اين سخنان نازيبا قبلآ و قلبآ پوزش می طلبم. واژگان و جملاتی نازيبا در عرصه سياست، و هزار بار نازيبا تر و ناشايست تر در قلمرو ادب، که جناب مهندس، اين مدعی بزرگ معرفت و دانش و اخلاق و جوانمردی، مانند نقل و نبات بر سر و روی هر مخالف فکری و سياسی خود می ريزند. مباد آنزمان که جنابشان از کسی خوششان نيايد، آنگاه است که اين بزرگوار با اين مستهجن ترين ناسزا ها آن فرد فلکزده را بمباران خواهند کرد. حيرتا که از اين بابت هم هيچ احساس شرمی ندارند
واژه ها و جمله هايی چون مزخرف ميگه، غلط زيادی کرده، مرتيکه ی لمپن، پدرش هم يک نفهم و لمپن بود، يابو، خر، چرت و پرت، کارخانه خر سازی، پهن خوش بو، توی دهنش بزنيد، داشم، ببينم!، تو غلط زيادی کردی، مدفوع سگ، بيجا می کند، اينها همش خزعبلاته، مثل الاغ ميمونه، اين ديگه عجب خريه، آشغال کله، جاهل، نادان، بی شعور، بی غيرت، کثافت زد، اونها از اينها هم الاغ تر بودند، اينها نمی فهمند، همه را بريزيد در مستراح و ... اينها و دهها واژگان و جمله هايی از اين دست که همه ابزاری هستند برای فرد محترمی که خويش را اديب و فرزانه پنداشته، می خواهد با استفاده از آنها به گسترش علم و معرفت اهتمام ورزد و سطح اخلاق و شعور مخاطباش را ارتقاء دهد
شخصيت يا خودی آقای مشيری
مهندس مشيری تجسم حقيقی يک واعظ غير متعظ است. وی شخصآ يکی از نمونه های بارز آن کسانی است که خود آنانرا لمپن خطاب کرده و مرتب هم بدانها فحاشی می کنند. جناب مشيری چون متاسفانه خويش را نمی شناسند و يا در اثر نخوت نمی خواهند هم بشناسند، اصلآ متوجه نيستند که موجودی بنام آقای مهندس بهرام مشيری تبلور عينی همه ی آن پلشتی هايی است که مجری برنامه سرزمين جاويد به ديگران فقط به جرم آلودگی به يکی از آنها زشت ترين توهين ها را روا می دارد. به ديگر سخن، جناب ايشان نادانسته خود را محاکمه و محکوم کرده و بيش از هرکسی هم به خود فحاشی می کنند
بعنوان مثال ايشان در حاليکه خود يک فاشيست به تمام معنا هستند، بد ترين توهين را نثار حتی نيمچه ديکتاتور ها هم می فرمايند. چنانچه کسی می خواهد اين جناب مهندس ما را از پوست شير برون آورده به جلد اصلی باز گرداند، کافی است که يک انتقاد کوچک از وی بعمل آورد. همين کافی است که مشاهده فرماييد جناب مشيری از همان پشت دوربين تلويزيون و از طريق تلفن هم می خواهد سر از تن آن منتقد بينوا جدا سازد. امری بی استثنا که هر باری بوجود آمده که فردی مخالف ميل و پندار اين بزرگوار حرفی بر زبان رانده. وی کسی است که حتی تحمل يک تذکر دوستانه را هم ندارد. اگر بپذيريم که شخصيت واقعی افراد در مفام مخالفت متجلی می شود، که شخصآ هم سخت بر اين باورم، بايد گفت که در ميان اينهمه نويسنده و شاعر و خطيب و اديب که ما دارم آدمی بدين فاشيستی وجود ندارد
آقای مشيری بی قدرت در همين دنيای بی قدرتی خود هم آنچنان رفتار زورمدارانه ای دارند که حتی صدام حسين قدر قدرت حتی آن زمان هم که در قدرت بود تا بدين حد به مخالفان خود بد و بيراه نگفت. آقای مشيری بطور جوهری شخصی زورگو و مونولوگيست هستند نه فردی که بتوان با وی ديالوگ برقرار کرد. فرض ايشان اين است که به رفيع ترين قله ی آگاهی صعود کرده و ديگران بايد هر آنچه اين محترم می فرمايند را بی چون و چرا پذيرا گردند. همين هم هست که پيوسته می فرمايند توضيح خواهم داد. فرض ايشان اين است که فقط بايد از وی پرسيد و ياد گرفت، نه اينکه بتوان با او بحث کرد. نامبرده در عالم خود حتی اندک احتمالی هم نگذارده اند که شايد ديگرانی هم باشند تا بتوان چيز هايی هم از آنان آموخت ... 1
اين نوشته ادامه دارد